واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: سلام به جمع دوست داشتني اين سايت هميشه فعال
اگه مشورت و نظرخواهي درمورد مسائل خونه به جاي اينكه با مادر انجام بشه با دختر صورت بگيره و او نقش بيشتري در تصميم گيري ها داشته باشه ، چه نتيجه اي در برداره ؟
در زندگي آينده دختر وقتي ميره خونه ي خودش تاثير منفي ميذاره ؟ يا در شخصيت فرديش ؟
شايد شما هم به همچين موردي برخورده باشيد ، نظرتون چيه ؟
چرا بايد تاثير منفي بگذاره خانمي؟
من خونه ي بابام مشورت دهنده و تصميم گيرنده ي قوي اي بودم ولي الان تاثير منفي نداشته بلکه تجاربم بيشتر شده و زودتر لم کارها اومده دستم
يا به قولي مديريت زندگيم بهتر از همسرمه
من به همچین موردی بر نخوردم من خودم اینجوری بودم.
در حدی که بابام میخواست بره بیرون از من میپرسید چیزی برای خونه لازم نیست؟یا همه از من میپرسیدن شام چی داریم.
بعضی
روزها واقعا خسته میشدم .گریم میگرفت میگفتم بابا جان اخه انصافتون کجا
رفته مگه زن این خونه منم؟بذارید یکم هیجان و شوق داشته باشم برای زندگی
خودم نه اینکه خسته و داغون باشم از یه عمر زن بودن.
خلاصه همینجوری بود تا اینکه ازدواج کردم.اوایل مامانم مثل یه تازه عروس هی غذاهاشو میسوزوند
ولی من بر عکس امادگی داشتم یه مهمونی خیلی بزرگو مدیریت کنم
یکی از عیبهاش این بود که اوایل وقتی میرفتیم خونه مامانمینا داداشام فکر میکردن هنوزم اجازه دارن به خاطر غذا یا هر مساله ای که به اون خونه مربوطه سر من غر بزنن و این به شوهرم بر می خورد .خیلی سختی کشیدم تا تونستم بینشون هماهنگی ایجاد کنم و بفهمونم که اختیار من دیگه دست یکی دیگست.
خدارو شکر بالاخره تونستم
سارای جون نوشته است:
يا به قولي مديريت زندگيم بهتر از همسرمه
اين باعث نميشه كه حتي بعضي مسئوليت هاي همسرت كه شايد بايد بتونه به تنهايي در موردشون تصميم بگيره رو هم به عهده بگيري ؟
waterfall نوشته است:
بعضی روزها واقعا خسته میشدم .گریم میگرفت میگفتم بابا جان اخه انصافتون کجا رفته مگه زن این خونه منم؟بذارید یکم هیجان و شوق داشته باشم برای زندگی خودم نه اینکه خسته و داغون باشم از یه عمر زن بودن.
یکی از عیبهاش این بود که اوایل وقتی میرفتیم خونه مامانمینا داداشام فکر میکردن هنوزم اجازه دارن به خاطر غذا یا هر مساله ای که به اون خونه مربوطه سر من غر بزنن و این به شوهرم بر می خورد .خیلی سختی کشیدم تا تونستم بینشون هماهنگی ایجاد کنم و بفهمونم که اختیار من دیگه دست یکی دیگست.
خدارو شکر بالاخره تونستم
عزيزم كاملا خوب توصيف كردي شرايط رو
شما كه تجربه كردي ، به نظرت اين باعث نميشه براي مسائل زندگي شخصي خود آدم حوصله و صبر كافي نمونه و ديگه سهيم شدن در تصميمات خونه جذابيتي نداشته باشه ؟
به نظرتون بايد از اين وضعيت خارج شد ؟ يا نكات مثبتش بيشتره ؟
نه عزیزم خدارو شکر اینجوری نشد.من توی زندگی خودم هم همونقدر شور و هیجان داشتم چون درسته که تو هونکارارو انجام میدی اما محیط و شرایط عوض شده و عشق به همسرت شوق رو تو وجودت زنده میکنه.
تنها مشکل من این بود که مونده بودم وسط نمیدونستم در مقابل توقعات زیاد خانوادم بعد از ازدواجم جیکار کنم؟اگه به اونها میگفتم نه یا بد اخلاقی میکردم اونها ناراحت میشدن اگه تن به انجام توقعاتشون میدادم همسرم ناراحت میشد که مگه تو کلفتی که اینجوری ازت انتطار دارن یا مگه من هویجم که در مقابل من اینجوری به تو دستور میدن.
خلاصه کم کم تونستم به خانوادم بفهمونم که توقعاتشون رو باید پایین بیارن و بفهمن که شوهر من تصمیم گیرنده اصلی برای زنگیمه نه اونها.
Niloo_66 نوشته است:
سارای جون نوشته است:
يا به قولي مديريت زندگيم بهتر از همسرمه
اين باعث نميشه كه حتي بعضي مسئوليت هاي همسرت كه شايد بايد بتونه به تنهايي در موردشون تصميم بگيره رو هم به عهده بگيري ؟
عزيزم من 3ماهه رفتم خونه ي خودم و تو اين مدت مشکلي نبوده
هيچ دقت کن هيچ تصميمي تو زندگي وجود نداره که مرد يا زن بايد به تنهايي اتخاذ کنن هميشه بايد مشورت انجام بشه و من يا همسرمم از اين مسئله مستثني نيستيم
ولي منظورم اين بود که من تو شرايط بحراني تصميم هاي بهتري ميگيرم و نظرات بهتري ميدم
اما اگه منظورت اينه که اين اخلاقم باعث ميشه شوهرم نقشش رو فراموش کنه و مسئوليتهاي من بيشتر بشه بايد بگم نه
هميشه بهش يادآوري ميکنم که تو مردي و يه سري وظايف به عهدته و به من ربطي نداره حتي اگه نظري درمورد اون مسئله دارم ميگم اما ميگم خودت ميدوني تو مرد اين زندگي هستي
اميدوارم طرز بيانم مفهموم بوده باشه
به نظر من تجربه هاى خوبى كسب ميكنه وباعث ميشه در زندكى شخصى اش عاقلا نه تر رفتار بكنه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 237]