محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827973804
نويسنده: پي. آر. آر. وايت معنيشناسي ارزشي و موضعگيري ايدئولوژيك در گفتمان روزنامهنگاري (قسمت دوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: پي. آر. آر. وايت معنيشناسي ارزشي و موضعگيري ايدئولوژيك در گفتمان روزنامهنگاري (قسمت دوم)
خبرگزاري فارس: مقاله حاضر مشخصاً بر كار ارزشگذاري در اين متون تمركز ميكند. هدف از اين كار آن است كه خوانندگان در موضعي قرار گيرند كه از يك گرايش خاص طرفداري كنند و يا با آن مخالفت ورزند.
مطمئناً بانك انگليسي شواهدي از پيوند قوي ميان ”ايجاد اختلال“ و داوري منفي ارائه ميكند. اكثر موارد ”ايجاد اختلال“ در بانك انگليسي در چنين محيطهايي عمل ميكنند.
براي مثال:
ما خواستار حفظ دبيرستانهايي هستيم كه به خاطر نتايج آكادميك، مهارت ورزشي و دستاوردهاي فرهنگي شهرت دارند. از ميان بردن آنها سبب افزايش شديد مالياتها و ايجاد اختلال در زندگي صدها هزار نوجوان خواهد شد.
برحسب تصادف، هشدار زباني علناً اعلام شد كه مسئولان دستگاههاي امنيتي پس از دريافت گزارشهاي اطلاعاتي مبني بر اينكه ارتش جمهوري خواه ايرلند (IRA ) در صدد است در روز رأيگيري در انتخابات عمومي ايجاد اختلال كند، دستور آمادهباش كامل را صادر كردهاند.
مطمئناً اين پيوند را ميتوان به شكلي كاملاً ثابت در صفت ارزشي صريح ”اخلالگر“ مشاهده كرد كه مشخصاً در همنشينيهايي نظير ”نفوذ اخلالگر“ و ”عنصر اخلالگر“ يافت ميشوند. براي مثال (برگرفته شده از بانك انگليسي):
... مجاهدين افغان را آموزش دادند و دهها هزار نفر از جوانان را از سراسر جهان اسلام براي نبرد در كنار آنها به خدمت گرفتند. آنان كه در حوزههاي علميه اسلامي مغزشويي شده بودند، بعدها به عناصري خشن و اخلالگر در كشورهايشان تبديل شدند.
تصور كنيد كه شما كارفرمايي هستيد كه براي سالها با يك كارمند تنبل، ناكارآمد و اخلالگر دست و پنجه نرم كرده است كه به ناگهان شغلي ديگر به او پيشنهاد شده كه با رضايتنامة شما ميتواند آن را بهدست آورد.
با اين همه، بانك انگليسي همچنين نشان ميدهد كه در موارد اندكي ”ايجاد اختلال“ مفهوم منفي را نميرساند يا دستكم در اين موارد از جانب گوينده/ نويسنده سرزنش رمزگذاري نميشود. هنگامي كه اختلال بهجا دانسته ميشود، مخالفت نويسنده ذكر نميشود؛ مانند هنگامي كه اختلال مربوط به فعاليت يا وضعيتي باشد كه از ارزش منفي برخوردار است. براي مثال، (بر گرفته از بانك انگليسي):
با بازگشت نمايندگان مجلس به وست مينيستر، ديويد بلانكيت، وزير كشور و گوردون براون، وزير دارايي شرح خواهند داد كه دولت چگونه ميخواهد قانون را تغيير دهد تا مانع از كار تروريستها در بريتانيا شود و در آن ايجاد ”اختلال“ كند.
چندين بازيكن ممكن است از اينكه جرمين جناس، بازيكن جوان و آيندهدار خط مياني شان بهخاطر آسيبديدگي مجبور به ترك ميدان شده است، سرخورده شده باشند، اما در صفوف آنها به اندازه كافي انعطافپذيري و توانايي وجود داشت كه در حركت تيم كند بولتون ايجاد اختلال كنند، تيمي كه به اكثر بازيكنان خود كه آن را به مقام پنجم ليگ برتر رسانده بودند، استراحت داده بود.
آنچه در اين موارد بسيار مهم است عبارت از اين است كه متن صراحتاً ديدگاهي منفي نسبت به آنهايي اتخاذ ميكند كه در كارشان اختلال ايجاد شده است؛ آنهايي كه در كارشان اختلال ايجاد شده است ”تروريستها“ و ”تيم كندبولتون“ هستند.
ظرفيتِ از فعاليت انداختن حالت منفي معمول (يا دستكم محدوديت آن از ديدگاه طرف تأثيرپذير) خصوصيتي است كه ”ايجاد اختلال كردن“ را با يك مجموعه از افعالي كه شامل اصطلاحاتي نظير ”آسيب رساندن“ ، ”داغان كردن“ و ”صدمه واردكردن“ ميشود، داراي وجوه مشتركي ميسازد. بانك انگليسي نشان ميدهد كه اين اصطلاحات از اين لحاظ شبيه ”ايجاد اختلال كردن“ هستند كه در اكثريت بزرگي از موارد با مخالفت و سرزنش از جانب نويسنده/ گوينده پيوند دارند. با اين حال يك جستوجوي اينترنتي آشكار ساخته است كه مانند ”ايجاد اختلال كردن“، اين اصطلاحات همچنان تابع از فعاليت انداختن (يا محدوديت) پيوند منفيشان هستند. آنها لازم نيست مخالفت نويسنده را رمزگذاري كنند. براي مثال:
1. پاول، وزير امور خارجه: القاعده فعاليتهاي زيادي داشته است، اينكه تهديد كلي در حال افزايش باشد و يا اينكه در حال حاضر ما شاهد اوجگيري تهديد هستيم و بعداً تهديد بار ديگر فروكش خواهد كرد، من اطلاعي ندارم. ما با آنچه كه در افغانستان انجام داديم به القاعده تا حدود زيادي آسيب رسانديم.
[www.state.gov/secretary/rm/2003/20909.htm]
2. به دنبال انجام عمليات نظامي در عراق، يك جنگ تروريستي جديد در حال انجام است و بريتانيا در معرض خطر قرار دارد. نيك فيلدينگ درباره افراد بمبگذار در حومه شهرها گزارش ميدهد...
اين واقعيت كه يك جوان ”دوست داشتني“ از جامعه آسياييهاي بريتانيا همراه با او بود و يك بسته مواد منفجره براي انجام عمليات انتحاري به خود بسته بود حتي تكاندهندهتر است. آيا يك نسل از آدمكشان اسلامي در ميان ما پرورش يافته كه كارآمديشان به واسطه داشتن گذرنامه بريتانيايي مضاعف شده است؟ در اينجا يك تناقض وجود دارد جنگ در عراق باعث انجام حملات انتقامجويانه تروريستي در بريتانيا و آمريكا نشد و بنا به گفته واشينگتن، سازمان سيا و نيروهاي ويژه آمريكا به شكلي مؤثر القاعده را داغان كردهاند. با اين همه، خطر تروريسم اسلامي تعصبآميز به نطر ميرسد كه هيچگاه تا اين اندازه زياد نبوده است.
(تايمز، 5 ژوئن 2003)
3. ستون بدهكار با پرسش درباره هدف اصلي سپر دفاعي آغاز ميشود: آيا ما موفق به صدمه رساندن به زيرساختهاي ترور تا آن اندازه شدهايم كه سبب قطع كامل يا دستكم كاهش جدي ميزان حملات مرگبار شود؟(جروزالم پست، 16 آوريل 2002)
اين بدان معناست كه حالت معمول در زبان كه به واسطه آن يك عمل ”اخلالگرانه“، ”آسيب زننده“ يا ”داغانكننده“ است نشانه مخالفت است مگر در مواردي كه حالت معمول غيرفعال شود، چه از اين طريق كه متن صراحتاً نشان دهد كه اختلال توجيهپذير يا لازم است (مانند موارد فوق) و يا از اين طريق كه خواننده/ شنونده موافق اين نظر باشد. اين احتمال به چندين نتيجهگيري درباره سازوكارهاي ارزشي ختم ميشود كه با اين اصطلاحات عمل ميكنند. توصيف برخي اشياء، وضعيتها يا فرايندها به صورت ”مختل شده“، ”آسيبديده“ يا ”داغان شده“ آشكارا به منزلة داوري منفي در مورد آن پديده برحسب تركيب يا شرايط معمول آن است. با اين حال، به شكلي بسيار مهم، آنچه ما در اينجا با آن سروكار داريم، در چارچوب نظرية ارزيابي، موارد ”دريافت“ محسوب ميشوند. همانگونه كه قبلاً نشان داده شد، چارچوب ارزيابي متمايزي كه ارزيابيهاي هنجاري رفتار انساني (داوريها) را از ارزيابيهاي مربوط به شكل، نمايش يا ظاهر اشيا و فرايندها (دريافتها) جدا ميسازد، معنيدار تلقي ميكند. از اينرو، به عنوان ”دريافت“، ارزيابيها مبني بر اينكه برخي اشيا يا فرايندها دچار ”اختلال“ يا ”آسيب“ شدهاند داوريهايي ارزشي نيستند كه بهطور مستقيم افراد را هدف قرار داده باشند. هيچگونه ارزيابي هنجاري مستقيمي از رفتار يا منش انساني وجود ندارد. با اين حال، هنگامي كه اينگونه تصور ميشود يك كنشگر انساني ”ايجاد اختلال كرده“، ”آسيب رسانده“ و يا ”داغان كرده“ آنگاه ميشود استنتاج كرد كه ارزيابي منفي نسبت به اين كنشگر وجود دارد. ”ايجاد اختلال كردن“ و ”آسيب رساندن“ معمولاً كاري ”اشتباه“ است. با اين حال، اين واقعيت كه ممكن است اين امر مصداق پيدا نكند و برخي ”اختلالات“ و ”آسيبها“ را بتوان مثبت تلقي كرد نشان ميدهد كه اين پيوند گرايشي ضروري نيست. اين امر به ما نشان ميدهد كه ارزيابي منفي ”اخلالگر/ آسيب زننده“ يك ارزش گرايشي ثابت نيست كه توسط ”ايجاد اختلال“ يا ”آسيب رساندن“ حمل شود، بلكه تأثيري است كه تنها بهطور مشخص و نه بهطور عام با كاربردهاي اين اصطلاحات پيوند دارد.
اين مورد همچنين به ما خاطرنشان ميكند كه تأثيرات گرايشي ممكن است نه به وسيله كلمات منفرد (مانند اصطلاحاتي نظير ”ننگين“، ”فريب“، ”رفتار خشن“، ”مستبد“ و غيره) بلكه توسط عبارات و زنجيرهها حمل شوند. از اينرو، در مورد اصطلاحي مانند ”ايجاد اختلال كردن“، تأثير ارزشي تنها هنگامي ميتواند تعيين شود كه فعل و مفعول دستوري آن همراه با يكديگر يك تركيب محسوب شوند. هنگامي كه مفعول ”ايجاد اختلال كردن“ داراي ارزش گرايشي مثبت است يا به لحاظ گرايشي نامشخص است، آن گاه تركيب ارزيابي منفي نسبت به ”اخلالگر“ را ميرساند («جان بار ديگر در كلاس ايجاد اختلال كرد») در حالي كه اين ارزيابي منفي هنگامي كه مفعول واجد ارزش منفي است مصداق نخواهد داشت («آنها در جريان ورود مواد مخدر به كشور ايجاد اختلال كردند»).
اين براي تحليل ما در مورد متن اعتراض ضدچيني بدان معناست كه ما تشخيص ميدهيم كه صورتبندي «تلاش براي ايجاد اختلال در موكب سلطنتي» را بايد به لحاظ گرايشي باز يا مبهم تلقي كرد، با توجه به اينكه ما نشان داديم كه تفاوتهاي گرايشي از جمله ويژگيهاي اصطلاح ”ايجاد اختلال“ هستند. همچنين در مورد موضوع عامتر مورد علاقه ما در مورد سازوكارهاي ارزشي در دسترس روزنامهنگاران، اين به معناي آن است كه ما بايد اذعان كنيم كه اين اصطلاحات دستكم براي بخشي از تأثير گرايشي خود بر استنتاجات خوانندگان متكي هستند و در نتيجه نبايد به اندازة اصطلاحاتِ به لحاظ گرايشي ثابتي نظير ”ننگين“، ”خيانت كردن“، ”كلاهبرداري كردن“، ”با خشونت رفتار كردن“ يا ”مستبد“ به لحاظ گرايش از صراحت برخوردار باشند.
شايد بايد متذكر شد كه اين تنها افعال نيستند كه مشخصاً با مخالفت/ سرزنش نويسنده پيوند دارند كه نشاندهندة اين خصوصيت است. ما همچنين فرايند مشابهي در خصوص از فعاليت انداختن/ محدوديت گرايش معمول در مورد برخي افعال مييابيم كه مشخصاً به لحاظ جهتگيري مثبتاند. به عنوان مثال، افعالي مانند ”كمك كردن“ و ”ياري رساندن“ را در نظر بگيريد كه البته معمولاً مثبتاند. با اين حال، درست مانند مورد ”ايجاد اختلال كردن“ يا ”آسيب رساندن“، اين گرايش معمول را ميتوان غيرفعال ساخت.
براي مثال:
مقامات اطلاعاتي آمريكا معتقدند كه الزرقاوي به تروريستهايي كه آقاي فالي، ديپلمات آمريكايي در اَمان، پايتخت اُردن را در اكتبر به قتل رساندند، كمك كرده است.
(واشينگتن پست، 10 ژوئن 2003 )www.washtimes.com/natinal/20030610-125659-6237r.htm
اصطلاح ”ناديده گرفتن“ اندكي شبيه مورد ”ايجاد اختلال كردن“ است. با اين حال، جالب است كه در حالي كه اين اصطلاح به نظر ميرسد از طريق برخي پيوندهاي گرايشي قطعي عمل ميكند، توازن بسيار بيشتري بين احتمال مثبت بودن و احتمال منفي بودن وجود دارد. شواهد مربوط به بانك انگليسي نشان ميدهد كه ”ناديده گرفتن“ اغلب در بافتهايي به كار ميرود كه در آنها يك عمل بهطور منفي تفسير ميشود و اين معنا در آن مستتر است كه عمل بيش از حد تحقيرآميز، سهلانگارانه و يا اقتدارگرايانه ميباشد. براي مثال:
با اين حال، در بلندمدت؛ كودكي كه نيازهايش برآورده ميشود از كودكي كه نيازهايش سركوب ميشوند و يا تنبيه ميشود، تقاضاهاي كمتري دارد. والدين حتي اگر با حُسننيت و مهربان باشند، اغلب به نيازهاي كودكشان توجه نشان نميدهند و آنها را ناديده ميگيرند به اين دليل كه سرشان شلوغ است.(بانك انگليسي، brboks / پيكره واژگان بريتانيا)
مطمئناً اين مفهومي است كه من از ”ناديده گرفتن“ در عنوان متن (اعتراض ضدچيني ناديده گرفته شد) اخذ ميكنم. استنباط من از آن اين است كه مقاماتي كه اعتراض را ”ناديده گرفتهاند“ ظالم و جابر بودهاند و توجه چنداني به حق آزادي بيان اعتراضكننده نشان ندادهاند. البته بايد به تأثير قرائت و برداشت خاص خودم نيز اذعان كنم ــ برداشتي كه عموماً از اعتراضات ضددولتي حمايت ميكند و مشخصاً از اعتراض عليه اعمال دولت چين در تبت پشتيباني ميكند. در برابر اين، لازم است يادآور شويم كه كساني برداشت مخالف ميكنند كه از منظري ديگر به مسائل نگاه ميكنند. در اين مورد متذكر ميشوم كه بانك انگليسي موارد متعددي ارائه ميدهد كه در آنها ”ناديده گرفتن“ از طريق پيوندهاي مثبت عمل ميكند، در اين حالت ”كسي كه ناديده ميگيرد“ قوي يا انعطافپذير و ”كسي كه ناديده گرفته ميشود“ ضعيف يا غيرمؤثر و يا به گونهاي ديگر بيارزش معرفي ميشود. براي مثال:
تنها دليلي كه او قبلاً با آنها ارتباط حاصل نكرده بود اين بود كه ريچارد و جرمي زمين تا آسمان با يكديگر تفاوت داشتند. جرمي برعكس پسرش هيچ بود، يك قاچاقچي سابق خردهپا كه راحت ميشد او را ناديده گرفت و كاملاً فراموش كرد.
قبلاً، تاد بايد در نتيجة شكافي كه در خط دفاعياش پديد آمده بود، احساس خطر ميكرد و به فابين دفرتاس اجازه ميداد چالش نه چندان جدي رابي اليوت را ناديده ميگرفت و تيم وست برامويچ را جلو ميانداخت.
به همين ترتيب، ممكن است با توجه به يك برداشت خاص اين عنوان را به گونهاي تعبير كرد كه ديدگاهي منفي نسبت به اعتراضكنندگان به عنوان افرادي ضعيف، غيرمؤثر و يا داراي سازماندهي نامناسب و شايد حتي نسبت به مقامات به عنوان افرادي قدرتمند و كساني كه كنترل اوضاع را در دست دارند، دارد. اين در واقع، نظري است كه اقليت پاسخدهندگان در بررسي واكنش خوانندگان كه قبلاً ذكر شد، داشتند و مشخصاً آنها كساني بودند كه «منفرد به سبك ميدان تينآنمن» تداعي مثبتي برايشان بهوجود نميآورد و «تلاش براي ايجاد اختلال» را در جهت محكوم ساختن اعتراضكننده تفسير ميكردند.
بار ديگر در اينجا شاهد موضعگيري ارزشي از طريق تداعي و استنباط و نه اعلام صريح نويسنده هستيم. در اين متن در كل ما همچنين مشاهده كرديم كه چگونه يك اثر ارزشي نهايي ممكن است به تعاملات بين يك رشته از اين معاني تداعيگر و استنباطي بستگي داشته باشد. از اينرو، هنگامي كه «منفرد به سبك ميدان تينآنمن» موافقت با اعتراضكننده برداشت ميشود، آنگاه ساير نشانههاي گرايشي به صف ميشوند و در جهت مثبت به عمل اعتراضآميز او اشاره ميكنند. با اين حال، در صورتي كه مثبت بودن بالقوه «منفرد به سبك ميدان تينآنمن» در نظر گرفته نشود، آنگاه نشانههاي باقيمانده ممكن است به جهتگيري مخالف سوق پيدا كنند.
انتساب و موضعگيري ارزشي
حال به يكي ديگر از موضوعاتي ميپردازيم كه در آغاز مطلب به آن اشاره كرديم؛ اثرات بياني مرتبط با مطالب صراحتاً ارزشي كه به منابع بيروني نسبت داده ميشود. من بهطور خاص توجه خود را به ابزارهايي معطوف ميسازم كه به موجب آنها ميتوان هواداري يا مخالفت نويسنده با موضع ارزشي گزارششده را مشخص كرد. البته، اين سازوكارها به خودي خود از نظر ارزشي بسيار مهماند، اما همچنين از اين جهت جالباند كه با انواع معانياي كه هم اينك مورد بحث قرار گرفتند؛ تعامل دارند.
اين يك ويژگي آشكار گزارشهاي خبري است كه از نقل قول براي وارد كردن كلية سبكهاي اتهام، انتقاد، تقاضا و ادعاهاي بحثانگيز به متن از جانب كارشناسان، سياستمداران، رهبران اجتماع، طرفهاي ذينفع، شاهدان عيني، قربانيان و غيره استفاده ميكنند. ديدگاه خود رسانهها نسبت به اين سازوكار ارزشي اين است كه كاملاً با بيطرفي و عينيت نويسنده سازگار است. براي مثال، وب سايت «روزنامهنگاري 101».
ديتون ديلينيوز چنين ابراز ميدارد:
نقلقولها و انتسابها عقايد ديگران را به صورت عيني ارائه ميكنند. از آنجا كه اطلاع در اين زمينه كه مردم چه اعتقادات و چه احساسي دارند دشوار است، روزنامهنگاران آنچه را كه مردم ميگويند، آنها را باور دارند و احساس ميكنند، گزارش ميدهند. روزنامهنگار نبايد اين چيزها را مفروض بگيرد... هنگامي كه واقعيتهاي ارائه شده بحثبرانگيز تلقي ميشوند و يا در زمره دانش عام به حساب نميآيند، انتساب ضرورت پيدا ميكند. اگر تيم بسكتبال بازي چهارم خود را نيز مانند بازيهاي قبلي ببرد، چنين واقعيتي دانش عام محسوب ميشود. اما اگر اين بُرد به دليل اين بوده باشد كه بازيكن مياني بهترين بازي خود را در طول مدت بازيگرياش كرده باشد، روزنامهنگار نياز دارد كه اين اطلاعات را به يكي، شايد مربي و يا يك هوادار، نسبت دهد. اگر گزارشگر اين اطلاعات را وارد يك گزارش بدون انتساب كند، اين امر از عينيت برخوردار نخواهد بود. اما اگر گزارشگر از مربي بپرسد كه آيا اين بهترين بازي بازيكن مياني تا به حال بوده است، پاسخ يك واقعيت را تشكيل ميدهد (حال هر چه باشد) زيرا اين پاسخي است كه يك مربي داده است. (برگرفتهاز: http://www.activedayon.com/ddn/nie/journalism/accessed oct27,2002)
چنين گزارشي يك فرمول ساده ارائه ميدهد كه به موجب آن روزنامهنگار از هرگونه مسئوليتي براي مطالب ارزشي مادامي كه اين مطالب به طريقي به يك منبع بيروني نسبت داده نشوند، مبرا ميشود. بسياري از تحليلگران، در مخالفت با چنين توصيفي متذكر شدهاند كه صِرف انتخاب يك منبع و انتخاب فرعي خاص كلمات درج شده در گزارش، پيامدهاي ارزشي و نهايتاً ايدئولوژيك به همراه دارد. براي مثال، نك: (Fairclough, 1995 ياHerman & Chomsky, 2002; ) اين عمل بهطور ضمني نقطه نظر انتخاب شده را به طريقي معنيدار، مرتبط و يا جالب توجه مخاطبان رسانههاي جمعي تفسير ميكنند. من اين را مسلم فرض ميكنم اما در پي آنام كه با توجه دقيقتر به سازوكارهايي كه به موجب آنها خوانندگان ممكن است در موضعي قرار گيرند كه برخي مطالب نسبت داده شده را معتبرتر، قابل اطمينانتر و يا قابل قبولتر و برخي ديگر را كمتر داراي اين خصوصيات بدانند، اين بحث را به پيش ببرم. اين در واقع موضوع كاملاً متفاوتي است كه بهوضوح نميتوان آن را در بافت كنوني مورد بررسي قرار داد. در اينجا من فقط بر چند سازوكار موجود در اختيار نويسندگان براي نشان دادن نقش ارزشي بالقوه انتساب بهطور اعم تمركز ميكنم. بهطور مشخص سازوكارهاي زير را مورد بررسي قرار خواهم داد:
تأييد نويسنده؛ كه در آن موضع ارزشيِ گزارششده توسط صورتبنديهايي چارچوببندي و نمايش داده ميشود كه بهطور همزمان نظر نويسنده را با موضع ارزشي همسو ميسازند و بهطور ضمني آن را حقيقي و يا به نوعي توجيهپذير تعبير ميكنند.
فاصلهگيري نويسنده؛ كه در آن موضع ارزشي گزارششده توسط صورتبنديهايي چارچوببندي و نمايش داده ميشود كه بهوضوح نظر نويسنده را از مطالب نسبت داده شده دور ميكنند و نشانهاي فراهم ميآورند مبني بر اينكه گزينه نقطهنظرهاي مخالف نيز ممكن است معتبر باشند.
پايگاه آشكار؛ كه در آن پايگاه اجتماعي يا اقتدار منبع به گونهاي است كه ميتواند به عنوان نشانهاي عمل كند مبني بر اينكه موضع ارزشي مرتبط با آن موجه، مستدل يا به نوعي معتبر است.
تأييد نويسنده
در سبكهاي به لحاظ گرايشي بدون محدوديت، نويسنده همواره ميتواند آشكارا حمايت خود را از يك گزاره و نقطهنظر با درست يا غلط و نيز معتبر يا نامعتبر دانستن آن و يا با داوري مثبت در اعتبار مجدد، صداقت و يا عقل و شعور خود منبع اعلام كند. براي مثال:
اسقف اعظم كانتربري به درستي كشتار جمعي كودكان را ”شرارتآميزترين اقدامي توصيف ميكند كه ميتوان تصور كرد.“
(نيو استيتسمن، سرمقاله، 13 سپتامبر 2004: 6)
البته بانر جي در ميان كساني نبود كه ركود را انكار ميكردند، بلكه او قاطعانه استدلال ميكرد كه آن به اصطلاح اقتصاددانان جديد از جمله كساني بودند كه به بزرگشدن بيش از حد حبابها كمك كردند، همانگونه كه هفته پيش در اين ستون بهطور مفصل بحث شد.
(www.thestreet. Com,accessed 07/31/2002)
اين گزينه معمولاً در گزارشهاي خبريِ دارايِ محدوديت كه جنبة بينفردي بيشتري دارند و مورد توجه ما قرار دارند، اختيار نميشود. گزينه مزبور داراي تأثير آشكار برجستهسازيِ نقش ذهني روزنامهنگار است. در عوض، سازوكارهاي غيرمستقيمتري ترجيح داده ميشوند كه به موجب آنها همسويي و يا ناهمسويي نويسنده ميتواند نشان داده شود.
گزارش خبري زير را براي نمونه در نظر بگيريد:
پرونده فاش ميسازد كه صدام آماده به راه انداختن يك جنگ شيميايي است
زرادخانه سلاحهاي شيميايي صدام حسين در حالت آمادهباش قرار دارد تا در عرض 45 دقيقه مورد استفاده قرار بگيرد، اين موضوع را پروندة دولت در مورد عراق امروز فاش كرد. او در حال توليد موشكهايي است كه ميتوانند پايگاههاي نظامي بريتانيا در قبرس و نيز اسرائيل و يونان و تركيه را كه از اعضاي ناتو هستند، هدف قرار دهند.
رهبر عراق همچنين بهطور محرمانه تلاش كرده است كه از آفريقا اورانيوم خريداري كند تا از آن در توليد سلاحهاي هستهاي استفاده كند.
(ايوينينگ استاندارد (لندن)، 24 سپتامبر 2002)
در اينجا به استفاده از فعل ”فاش كردن“ براي گزارش گفته مندرج در پرونده توجه كنيد مبني بر اينكه عراق داراي زرادخانه سلاحهاي شيميايي در حالت آمادهباش براي استفاده در ظرف 45 دقيقه است. نويسنده با استفاده از اين اصطلاح اين نشانة گرايش بحثبرانگيز و داراي بارمعنايي زياد را به عنوان چيزي معرفي ميكند كه فقط لازم است آشكار شود. قبلاً اين مطلب مخفي بود، اما اينك فاش شده است و در نتيجه نميتوان در آن شك و ترديد روا داشت. از اين طريق او بهطور ضمني ابراز ميكند كه گزاره صحيح است. ”فاش كردن“ يكي از افعال متعلق به گروه افعال نقلقولي و كلمات و عبارات مربوطه است كه به موجب آنها حمايت نويسنده از موضع ارزشيِ گزارش شده بهطور ضمني اعلام ميشود و گزاره نقل شده صحيح، معتبر، قابل اطمينان يا قابلقبول انگاشته ميشود. ساير صورتبنديهايي كه به اين شكل حالت ”تاييدكننده“ دارند شامل افعالي چون ”ثابت كردن“، ”نشان دادن“ و ”ذكر كردن“ و صورتبنديهاي مربوطه ميشوند (مثلاً اسمهاي مشتق از اين افعال مانند اثبات). براي مثال:
او اين اسطوره رمانتيك را كه مافيا كار خود را به صورت گروه افراد به سبك رابين هودي آغاز كرده كه از فقرا حمايت ميكردند، درهم شكست. او نشان ميدهد كه مافيا كار خود را در قرن 19 به صورت باندهاي مسلحي آغاز كرد كه از منافع زمينداران غايبي حمايت ميكردند كه بخش بزرگي از سيسيل را در مالكيت خود داشتند. او همچنين ثابت ميكند كه مافيا از زمان جنگ پيوندهايي را با حزب حاكم دموكرات مسيحي ايتاليا برقرار كرده است... (بانك انگليسي كوبيلد)
در اينجا نويسنده با استفاده از فعل ”ثابت ميكند“، اين گزاره را كه مافيا پيوندهايي با حزب حاكم دموكرات مسيحي ايتاليا برقرار كرده است، صحيح معرفي ميكند و در نتيجه آن را در اين گفته بهطور ضمني بيان ميكند. قبلاً اين افعال در ادبيات زبانشناسي در قالب مفاهيم ”صادق بودن“ مورد بحث قرار گرفتهاند (براي مثال، نك: Kipar Ky & Kipar, 1977). در چارچوب ارزيابي، آنها به عنوان موارد ”تاييد“ نويسنده طبقهبندي ميشوند ـ گونه فرعي انتساب در چارچوب نظام ”تعهد“ كه به موجب آن گوينده/ نويسنده همسو با ديگر نظرات، ديگر مواضع ارزشي و مخاطب مفروض ميشود (براي مثال، نك: Martin & Whitc, 2005 يا(White, 2002b; .
گزينه ”تاييد“ در گزارشهاي خبري روزنامههاي جدي تقريباً بهطور منظم مورد استفاده قرار ميگيرد. بريده زير را از گزارش روزنامه سيدني مورنينگ هرالد به عنوان يك نمونه ديگر در نظر بگيريد:
كارشناسان بهداشت خواستار محدوديت تبليغ اسباببازيهاي رايگان در قالب هديه براي كودكان در آگهيهاي مربوط به موادغذايي، پس از آن شدند كه معلوم شد اين صنعت مقررات موجود را كه براي كنترل اين امر وضع شده زيرپا گذاشته است. استانداردهاي موجود به شركتها اجازه ميدهند كه از هدايا براي تبليغ محصولاتشان استفاده كنند، اما اين هداياي رايگان يا ”جوايز“ بايد نسبت به محصول اصلي جنبه ”فرعي“ داشته باشند، نه اينكه ويژگي اصلي آگهي باشند.
اما يك بررسي دريافته است كه 84 آگهي تلويزيوني مربوط به مواد غذايي از 111 آگهي حاوي هديه رايگاني هستند كه از مقررات تخطي ميكنند و در ميان آنها كلاگ، كي اف سي و مك دونالد از جمله بدترين متخلفان بودهاند.(سيدني مورنينگ هرالد، 22 مارس 2005)
در اينجا نويسنده مطالعهاي را گزارش نميدهد كه ”ابراز داشته“، ”بيان كرده“، ”گزارش داده“، يا ”ادعا كرده“ است كه آگهيدهندگان ”مقررات موجود را نقض ميكنند“ بلكه او درباره ”شواهدي“ مينويسد مبني بر اينكه اين ”نقض“ اتفاق افتاده و گزارش ميدهد كه مطالعه ”دريافته است“ كه كلاگ، كي اف سي و مك دونالد ”بدترين متخلفان“ هستند. در حالي كه استفاده از اصطلاح ”شواهد“ همچنان به لحاظ معرفتشناختي باز است (شواهد ممكن است قطعي باشند يا نباشند)، معهذا همچنين به گفتههايي در اينجا اعتبار ميبخشند كه در گزارش موجه جلوه داده شدهاند. اصطلاح ”دريافته است“ يك گام جلوتر ميرود و به ”صادق بودن“ نزديكتر ميشود زيرا نويسندگان مطالعة مزبور به گونهاي معرفي شدهاند كه اين گزاره منفي را ابراز نميكنند بلكه ”دريافتهاند“ كه حقيقت دارد. بنابراين، خوانندگان اين متن ملزم ميشوند اظهارات عليه شركتهاي مواد غذايي را ”اثبات شده“ تلقي كنند تا در صورتي كه اين اظهارات صرفاً نقل ميشد.
فاصلهگيري نويسنده
به همين شكل در سبكهاي بدون محدوديت به لحاظ بين فردي، نويسنده ميتواند مخالفت يا موافقت خود با مطلب نسبت داده شده را از طريق معاني گرايشي صريح، نشان دهد. براي مثال:
1. امروز نشان ميدهيم كه چگونه ديلي ميل يك مشت دروغ درباره دوك و دوشس يورك و تعطيلاتشان در اسپانيا چاپ كرده است... روزنامه به غلط ادعا ميكند كه اعضاي خانواده سلطنتي دربارة حمل بارهايشان دعوا و مرافعه به راه انداختهاند و گفته است كه رابطه بين دوك و دوشس كه از هم جدا شدهاند بر بستري از تلخكامي و تهمتزنيهاي متقابل قرار دارد.
(ميرور، 6 سپتامبر 2002)
2. شما اظهارات به شكل عجيب و غريب احمقانهاي در اين باره گفتيد كه تيم زنان نميتواند يك تيم دبيرستاني خوب را شكست دهد...
بار ديگر، اين گزينه مشخصاً در گزارشهاي خبري به لحاظ گرايشي داراي محدوديت كه در حال حاضر مورد توجه ماست، مورد استفاده واقع نميشود؛ در اين گزارشها روزنامهنگاران سازوكارهاي غيرمستقيم را ترجيح ميدهند. به عنوان نمونه متن زير را در نظر بگيريد:
تيكنر گفت صرفنظر از نتيجه، كميسيون سلطنتي تلف كردن پول بود و او بر اساس تحقيق جداگانهاي در مورد اين موضوع كه زيرنظر جين ماتيوز وزير دادگستريـ صورت ميگيرد عمل خواهد كرد. حمله او زماني صورت گرفت كه زنان بومي خواستار آن شدند كه يك وزير زن به بررسي عقايد مذهبياي بپردازد كه آنها ادعا ميكنند. اساس مبارزهشان عليه ساخت يك پل به جزيره نزديك گولوا در جنوب استراليا تشكيل ميدهد.
بانك انگليسي، پيكره فرعي، oznews
توجه كنيد كه نظرات تيكنر (كه در آن زمان وزير امور بوميان در دولت استراليا بود) از طريق فعل ”گفت“ نقل شده است، در حالي كه نظرات زنان بومي از طريق فعل ”ادعا ميكنند“ گزارش شده است. تأثير اين امر را با توجه به آرايش معكوس متن زير در نظر بگيريد.
(بازنويسي شده)
تيكنر ادعا كرده است كه صرفنظر از نتيجه، كميسيون سلطنتي تلف كردن پول بود و او براساس تحقيق جداگانهاي در مورد اين موضوع كه زيرنظر جين ماتيوز، وزير دادگستري، صورت ميگيرد عمل خواهد كرد. حمله او زماني صورت گرفت كه زنان بومي خواستار آن شدند كه يك وزير زن به بررسي عقايد مذهبياي بپردازد كه آنها ميگويند اساس مبارزهشان عليه ساخت يك پل به جزيره نزديك گولوا در جنوب استراليا تشكيل ميدهد.
به عقيده من اين تضاد ثابت ميكند كه يك تفاوت نظاممند بين ”ادعا كردن“ و افعال نقل قولي ”خنثي“ تري مانند ”گفتن“ به لحاظ حمايت نويسنده از گزاره نسبت داده شده وجود دارد. هر دو صورتبندي پايه و اساس گزاره را بر روي ذهنيت احتمالي يك منبع بيروني استوار ميسازند و در نتيجه مسئوليت گزاره را از دوش گوينده/ نويسنده برميدارند و موضع ارزشي را تنها به صورت يك موضع در ميان گسترهاي از نظرات ممكن تعبير ميكنند. با اين حال، آنها از اين لحاظ متفاوت هستند كه ”ادعا كردن“ بهطور فعال نويسنده را از مطلب نسبت داده شده دور ميكند و او را به گونهاي جلوه ميدهد كه از حمايت از گزاره خودداري ميورزد، در حالي كه ”گفتن“ طرز بيانهاي مرتبط با آن از اين لحاظ ”خنثي“ هستند كه به خودي خود نويسنده را نه موافق و نه مخالف گزاره نشان ميدهند. صورتبنديهاي خنثاي ”گفتن“ در چارچوب ارزيابي موارد ”تصديق“ و ”ادعا كردن“ و صورتبنديهاي مربوطه به عنوان موارد ”فاصلهگيري“ نام گرفتهاند.
اغلب چنين است كه طرز بيانهاي مرتبط با فاصلهگيري مانند ”ادعا كردن“ هنگامي مورد استفاده قرار ميگيرند كه نويسنده/گوينده در جاي ديگري در همان متن مطلب نسبت داده شده را كاملاً رد كرده است و براي مثال آن را نادرست، فريبكارانه، غيرقابل اطمينان و يا ناآگاهانه توصيف كرده است. براي مثال:
فراموش نكنيد كه رَم (RAM ) 8 مگابايتي در رايانه شخصي شما حداقل ميزان عملي است ـ 2 مگا بايت توصيه ميشود و «4 مگابايتي كه مايكرو سافت ادعا ميكند قابل استفاده است» فقط چيزي مضحك است.
(بانك انگليسي، پيكره فرعي، نيوساينتيست)
با اين حال، خاطرنشان ميسازم كه بيان مطلب با ”ادعا كردن“ به خوديخود لزوماً به معناي توصيف مطلب نسبت داده شده به عنوان امري غلط يا مشكوك نيست بلكه اين تعبير در نتيجة تعاملات با ساير معاني نزديك حاصل ميشود. اين امر در بريدة زير نشان داده شده است.
1. شهر آپارتايد: رئيس سابق كميسيون برابري نژادي ( CRE) هر دو طرف اختلاف را محكوم ميكند.
2. رأي محكوميت در مورد جامعهاي كه به واسطه تبعيض دچار شكاف شده است و هشدارهايي كه رد شدهاند.
3. همة طرفهاي اختلاف نژادي بايد تقصير تبديل براد فورد به كانون وحشتناك ترس و جهل را برعهده بگيرند، اين از يافتههاي تحقيقي است كه به عمل آمده است.
4. در روزهاي پس از شورش، 200 افسر پليس مجروح شدند و 25ميليون پوند خسارت وارد آمد، يك تيم با سرپرستي لرد هرمن اوزلي، از مبارزان برابري نژادي، رأيي صادر كرد كه تقريباً همة بخشهاي جامعه را محكوم ميكرد.
5. اوضاع بيخ پيدا كرده است و آسياييها، سفيدپوستان، مدارس، پليس و مقامات محلي همه بايد مسئوليت بحران را به گردن بگيرند.
6. گزارش برادفورد شهري را توصيف كرد كه در آن رهبران سياسي ”ضعيف“ در برابر رهبران اجتماعات سر فرود ميآورند تا در فرهنگ ”بده بستان“ آرامش را حفظ كنند.
7. مدارس مكانهاي ”آپارتايد مجازي“ هستند كه در آنها منازعات نژادي، آزار و اذيت و نيز ”اسلامهراسي“ رونق دارد.
8. آموزش ناكافي دربارة فرهنگهاي مختلف و ”تعصبات والدين“ به نژادپرستي دامن ميزند.
9. اجتماعات با افراد بيرون از نژاد يا مذهب خود سروكار اندكي دارند و يا اصلاً سروكاري ندارند.
ادعا ميشود كه...
(ديلي ميل، 13 سپتامبر 2001)
در اينجا، نويسنده در ابتدا حمايت شديد خود را از گفتههاي مندرج در گزارش كميسيون برابري نژادي نشان ميدهد. براي مثال، گفته ميشود كه اينها رأيي محكوميتآميز هستند و در نتيجه اينگونه تعبير ميشوند كه از بار بياني معنيداري برخوردارند، چون ”رأي“ ، مفاهيم مربوط به بررسي قضايي شايستهاي را به ذهن تداعي ميكنند و ”محكوميتآميز“ تلويحاً به معناي قدرت محكوم كردن است. به همين شكل نويسنده اعلام ميكند كه تحقيق ”دريافته است“ كه اين شرايط در برادفورد حاكم است به جاي اينكه صرفاً نقل كند كه گزارش بيان ميكند يا ابراز ميكند. اين صورتبنديهاي اوليه نقش تأييدكننده دارند و نويسنده را عموماً حامي يك گزارش معتبر و متقاعدكننده معرفي ميكنند. بدينترتيب تغيير موضع نويسنده از انسجام و دستكم يكدستي مطلب خواهد كاست، با اين حال در چند جمله بعد (يعني در جمله 9) آمده است كه مطالب گزارش به نوعي مشكوك و يا غلط است. اما مطمئناً من از عبارت ”ادعا ميشود“ در جمله 9 اينگونه برداشت نميكنم كه گزارههاي نقل شده مشكوك هستند، بلكه آن را نوعي ژست بياني نويسنده برداشت ميكنم كه به موجب آن، در يك مقطع كوتاه در متن، او فاصله خود را از مطالب نسبت داده شده ذكر ميكند تا بيطرفي روزنامهنگارانه خود را به نمايش بگذارد.
معهذا، ”ادعا كردن“ اغلب در آن نوع گزارشهاي خبري به كار ميرود كه در حال حاضر به نظر ما يك منبع خاص را تضعيف ميكند و بهطور غيرمستقيم نشانگر عدم حمايت از موضع ارزشي آن است. در اينجا تضاد اغلب جزء بسيار مهم موضع ارزشي منبعي مطلوبتر است كه مشخصاً توسط ابزارهاي ”تصديقِ“ خنثي نظير ”گفتن“، ”نقل شده“ ، ”اعلام كردن“ ”اعتقاد داشتن“ چارچوببندي ميشوند و تأثيرات فاصلهگذار ”ادعا كردن“ تنها در مورد گزارههاي منابع داراي مطلوبيت كمتر به كار ميرود.
پايگاه آشكار
سرانجام به يك سازوكار باقيمانده ميپردازم كه براساس آن خوانندگان ممكن است در موضعي قرار داده شوند كه مطلب نسبت داده شده را صحيح، معتبر يا به نوعي توجيهپذير تلقي كنند. اين سازوكارحتي هنگام بهكارگيري طرز بيان تصديقكننده ”خنثي“ عمل ميكند. مثلاً متن نمونه را در نظر بگيريد.
اينك اكثر دانشمندان معتقدند كه فسيلهاي داخل يك صخره مريخي كه در قطب جنوب فرود آمده، مصنوعات شيميايي بودند و نه گواهي بر فعاليتهاي زيستي آنگونه كه در اوت 1996 گزارش شده بود.
در اينجا خوانندگان در موضعي قرار ميگيرند كه گزاره «فسيلهاي داخل يك صخره مريخي كه در قطب جنوب فرود آمده مصنوعات شيميايي بودند» را بسيار توجيهپذير تلقي كنند. اين موضعگيري از ماهيت منبعي ناشي ميشود كه گزاره به آن مربوط است. در اين مورد، منبع يك گروه بزرگ مشخصاً اكثر كارشناسان در حوزة مرتبطاند كه گمان ميرود بتوان در اين مورد بر آنها اتكا كرد. من اصطلاح ”پايگاه آشكار“ را به عنوان برچسب براي اين تأثيرگذاري پيشنهاد ميكنم. پايگاه آشكار و رفيع مرتبط با ”اكثر دانشمندان“ دستكم بهطور بالقوه توجيهپذيري گزاره را افزايش ميدهد. البته، بايد متذكر شد كه اين صورتبنديها تنها ميتوانند به عنوان ”نشانههاي“ گرايش براي قابل اطمينان بودن و يا معتبر بودن عمل كنند. آنها ارزيابيهاي صريح نيستند و در نتيجه همچنان اين برعهده خوانندگان است كه بنابر موضع خود اين استنتاج را به كار ببرند يا نبرند.
يك تأثير مرتبط را ميتوان در متن زير مشاهده كرد.
نلسون ماندلا بيان كرده است كه «فلسطينيها براي يك ”دولت“» مبارزه نميكنند بلكه براي آزادي، رهايي و برابري مبارزه ميكنند، درست مانند وقتي كه ما براي آزادي در آفريقاي جنوبي مبارزه ميكرديم.»
در اينجا پايگاه آشكار به منزلت اجتماعي منبع (نلسون ماندلا) مربوط ميشود. پايگاه ماندلا در جامعه داراي ظرفيت عمل به عنوان يك نشانة گرايش است كه براساس آن گزاره نسبت داده شده به ماندلا، البته، بنا بر ارزشها و اعتقادات خوانندگان كه در برداشت آنان از متن تأثير ميگذارد، بسيار توجيهپذير تلقي ميشود.
جالب اينكه، به تأثير مشابه اغلب هنگامي ميتوان دست يافت كه گوينده/ نويسنده نشان ميدهد كه از يك نقطهنظر به يك منبع بيروني مربوط ميشود، اما مشخصاً نميگويد كه آن منبع كيست. براي مثال:
مشكلات خانوادگي مانند تجاوز به كودكان، بيتوجهي به كودكان، درهم شكستن كيان خانواده و جوانان فراري سلامت كودكان را به مخاطره مياندازند. در سال 1992، 9/2ميليون كودك در ايالات متحده طبق گزارشها مورد تجاوز، بيتوجهي و يا هر دو قرار گرفتند. (بانك انگليسي، پيكره فرعي نيوساينتيست)
اما فين باس ]جنگلي در آفريقاي جنوبي[ فقط زيبا نيست. مانند جنگلهاي استوايي گمان ميرود گنجينهاي غني از گياهان دارويي باشد.»
در اينجا ”طبق گزارشها“ و ”گمان ميرود“ بهطور بالقوه به اين استنباط ختم ميشوند كه منبع اين گزارهها آنقدر متنوع و پراكندهاند كه لازم نيست به دقت مشخص شوند. از اينرو، اينها و صورتبنديهاي مشابه گزارهاي كه چارچوببندي ميكنند را بسيار توجيهپذير تعبير ميكنند. و با اين حال مسئوليت مستقيم گزاره را از دوش نويسنده برميدارند.
نكات پاياني
پس، چارچوبي كه من پيشنهاد ميكنم براي شناسايي سازوكارهايي طراحي شده است كه براساس آنها گزارشهاي خبري به لحاظ گرايشي داراي محدوديت و عمدتاً غيرصريح رسانههاي جدي اين ظرفيت را به دست ميآورند كه خوانندگان را در موضعي قرار دهند كه از يك موضع ارزشي خاص طرفداري ميكنند. در اينجا ابزارهاي اصلي شامل كاربرد معانياي ميشود كه به عنوان نشانههاي گرايش، ارزيابيهاي گرايشي را تداعي و نه ثبت ميكنند و نيز استفاده از اشكال انتساب كه بهطور غيرمستقيم نشانگر موافقت يا مخالفت نويسنده با مواضع ارزشي منبع بيروني است. اين تداعيها در برگيرندة سازوكارهاي استنباط و پيوند گرايشياند و به ميزاني كه نويسنده به لحاظ ذهني در متن مداخله ميكند از يكديگر متفاوتاند. من برچسب تداعي را براي مواردي كه مداخلة ذهني نويسنده بلافاصله آشكار نميشود و برچسب تحريك را براي مواردي كه مداخلة ذهني در قالبــ براي مثال، قياس، تشديد يا امر خلاف انتظار آشكار ميشود ــ پيشنهاد ميكنم. اين نشانههاي گرايش اغلب با يكديگر با موارد ثبت صريح گرايش كه ممكن است وجود داشته باشد و با ارزشيابيهاي منبع بيروني به عنوان جهتگيري خاصي كه براي كل متن صورت ميگيرد، تعامل دارند. به اعتقاد من اين چارچوب ما را از روشهاي تحليلي كه تاكنون موجود بودهاند فراتر ميبرد از اين لحاظ كه توصيفي صريح و اصولي از معاني ارزشي صريح و ضمني و نيز نحوة تعامل آنها در متن ارائه ميدهد. سازوكارهاي ارزشي ضمنيتر مورد توجه ويژة كساني قرار دارد كه به ايدئولوژي ميپردازند؛ از اين لحاظ كه ابزارهايي فراهم ميآورند كه به وسيله آنها نظرات و جهتگيريهاي ارزشي خاص را ميتوان به صورتي ارائه كرد كه به نظر برسند بهطور طبيعي از محتواي اطلاعاتي ”مبني بر واقعيت“ ناشي ميشوند.
* دكتراي زبانشناسي و پژوهشگر ارشد مركز تحقيقات استراتژيك
اين مقاله ترجمة يكي از فصلهاي كتاب زير است:
Mediating Idology in Text & Image. Edited by: Inger Lassen, Jeanne Strunclc & Torben Vestergaard, John Benjamins Publishing, 2006
منابع
Bird, E. & Dardenne, R. ( 1988). Mylh, Clmmicle And Story - bploring Ihe Narralive QlIality of Ne\",. (J. W. Carey, Ed.). Beverly Hills, CA: Sage Publications.
Clark, K. (J 992). "The Linguistics of Blame: Representations of Women in the Sun"s Reporting of Crimes of Sexual Violence": In Toolan Michael (Ed.), Langllilge, 7Christie, E & Martin, ). R. (Eds.). (1997). Genres and Instill/lions: Social Processes in the Workplacc and School. London: Cassell.
Eldridge,). (Ed.). (1993). Gettillg the Mes,age - News, JI"nlh and Power. l.ondon: Routledge. Ericson, R. V. & Baranek, P. M. (1991). Represenling Order: Crime, La\" and Ill, lice in the Ne\", Media. Milton Keynes: Open University Press.
Fairclough, N. (1988). "Discourse Representation in Media Discourse". Sociolinguistics, 17(2),125-U9.
Fairclough, N. (1995). Media Discollrse. l.ondon: Edward Arnold. Fisk, J. (1989). Reading The Popular. London & New York: Routledge.
Fowler, R. (1991). Langllage in the News - Viscourse and [deology in Ihe Press. London:
Routledge.
Halliday, M. A. K. (1994). An Introduction to Functional Grammar. London: Edward Arnold. Hartley, ). (J 982). Understanding News. l.ondon: Routledge.
Herman, E. S. & Chomsky, N. (J 918). MtIIlu!acturing Consent - Ihe PolitiCilI Economy of the Mass Media. New York: Pantheon Books.
!edema, R., Feez, S., & White, 1". R. R. ( 1994). Media Literacy. Sydney: Disadvantaged Schools Program, NSW Department of School Education.
Kiparsky, P. & Kiparsky, C. (1970). "Fact". In M. Bierwisch & K. Heidolph (Eds.), Progres, in Lin.l;ui,tics (pp. 143-173). The Hague: Mouton.
Levinson, S. C. (1983). Pragmatics. Cambridge, UK: Cambridge University Press.
Louw, B. (1993). "Irony in the Text of Insincerity in the Writer? The Diagnostic Potential of Semantic Prosody". In M. Baker, G. Francis, & E. Tognini-Bognelle (Eds.), It"xt allli Tcchnology: In Honour of folln Si/H:lair. Amsterdam: John Benjamins.
Macken-Horarik, M. (2003). "Envoi: Intractable Issues in Appraisal Analysis?" 7t"xI ¬blterdisciplillary Jour/wi ji/r tile Study of Discollrse, 23(2), 3 13-319.
Macken-Horarik, M. & Martin, J. R. (Eds.). (2003). •[(o.:t, Special Issile - Negotiating Heteroglossia: Social Perspectives 011 Emillatioll, Vol. 23(2). Berlin & New York: Mouton de Gruyter.
Martin, J. R. (1992). English Text, System and Stn/cture. Philadelphia! Amsterdam: John Benjamins Publishing Company.
Martin, J, R. (2000). "Beyond Exchange: APPRAISAL. Systems in English": [n S. Hunston & G. Thompson (Eds.), Evaillation in Text: Authorial Stance and the Constn/ction of Discourse (pp. 142-175). Oxford: Oxford University Press.
Martin, J. R. & White, P. R. R. (2005). The Language of Evaluation: Appraisal in English. New York & London: Palgrave.
Matthiessen, C. M. I. M. (1995). Lexicogrammatical Cartography: English Systems. Tokyo:
International Language Sciences.
Parenti, M. (1993). Inventing Reality - the Politics of News Media (2nd cd.). New York: SI.
Martin"s Press.
Sinclair, j. (1991). Corplls ConcOrdatlCe Collocl/tion. Oxford: Oxford University Press. Stubbs, M. (1996). Text and Corpus Analysis. Oxford: Blackwells.
Stubbs, M. (20t)}). "On Inference Theories and Code Theorics: Corpus Evidcncc for Scmantic Schemas": Text, 21(3),437-465.
Trew, T. (1979). "What the Papers Say: Linguistic Variation and Ideological Differcnce". In R. Fowler (Ed.), Langul/ge and Control. London: Routledge & Keegan Paul.
White, P. R. R. (1997). "Death, Disruption and the Moral Order: The Narrative Impulse in Mass-Media Hard News Reporting." In F. Christie & j. R. Martin (Eds.), Genres alld Institutions: Social Processes in the Workplace I/nd School (pp. 10 I-I 33). London: Cassell.
White, P. R. R. (1998). "Telling Media Tales: The News Story As Rhetoric": Unpublished PhD, University of Sydney, Sydney. (available for download from www.grammatics. co ml a ppra isall Appra isal Key References.h t ml)
"Nhite, P. R. R. (2000). "Media Objectivity and the Rhetoric of News Story Structure". In E. Ventola (Ed.), Discourse and Coml/11ll1ity. Doing Functional Linguistics. Language in Performance 21 (Pl" 379-397). Tlibingen: Gunter Narr Vcrlag.
White, P. R. R. (2002a). "Appraisal - the Language of Evaluation and Intersubjective Stance."
Website, www.grammatics.com/appraisal/.
White, P. R. R. (2002b). "Appraisal - the language of evaluation and stance." In J.
Verschueren, j. Ostman, J. Blommaert, & c. Bulcaen (Eds.), The HandllOok of Pragmatics (pp. 1-27). Amsterdam: John Benjamins.
White, P. R. R. (2003). "Beyond Modality and Hedging: A Dialogic View of the Language of Intersubjective Stance". Text- Special Edition on Appraisal, 23(3).
...............................................................................................
مترجم:پيروز ايزدي*
منبع: فصلنامه رسانه ، شماره 72
دوشنبه 4 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 294]
-
گوناگون
پربازدیدترینها