واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نقدي بر كتاب آشوب روش شناسي معيوب براي كاوش در شخصيت هاي تاريخي
دكتر حسين كاوياني*
چندي پيش به بهانه انتشار كتاب «آشوب، مطالعه يي در زندگي و شخصيت دكتر مصدق» با دكتر احمد بني جمالي نويسنده آن گفت وگويي داشتيم كه در همين صفحه انتشار يافت. در آن گفت وگو روش پژوهش اين اثر و رويكردهاي تاريخي، سياسي و روانشناختي مورد استفاده در آن مورد بحث قرار گرفت. نوشته يي كه در ادامه مي آيد نقدي است از زاويه روانشناختي بر اين كتاب كه به تازگي چاپ دوم آن توسط نشر ني به بازار عرضه شده است.
---
اينكه كسي به فكر كاوش روانشناختي در شخصيت هاي تاريخي بيفتد، درخور ستايش است به ويژه در سرزميني كه ما شايد از پس يك هراس تاريخي، از نگاهداري منظم اسناد همواره گريز داشته ايم؛ به گونه يي كه تاريخ نگاران گاه براي پر كردن نقاط تاريك، از تخيل خود بهره برده اند. در چنين شرايطي به سراغ روانشناسي گذشتگان رفتن، كاري بس سترگ است كه هر كسي از پس آن برنخواهد آمد. براي چنين كاري نخست، نياز به يك متدولوژي علمي داريم تا ما را از ميان انبوه ابهام ها و ناروشني هاي اسناد و مدارك، به حقيقت نزديك سازد. از آن رو كه در چنين پژوهش هايي (و اصولاً تمامي پژوهش هاي كيفي)، ذهن «پژوهشگر» و پيش فرض ها و سوگيري هاي او مي تواند مسير نتيجه گيري ها را دچار اعوجاج سازد و برآيند كار نوعي
- به قول منطقيون - مصادره به مطلوب شود، پس متدولوژي كار و كنارهم گذاري اسناد از ظرافت ويژه يي برخوردار است. در غير اين صورت تصويري كه به دست مي آيد، مخدوش و غيرواقعي خواهد بود و نه تنها ما را به درستي به فهم تاريخ راه نخواهد برد بلكه بر ابهام ها خواهد افزود.
كوشش من اين است كه نشان دهم چگونه ممكن است جمع آوري اطلاعات سوگيرانه (احتمالاً ناآگاهانه و نه از سر آگاهي)، بازنمايي واقعيت را دچار خدشه كند. مفهوم سازي كار پيچيده يي است كه توسط ذهن انجام مي گيرد. شكل گيري يك مفهوم به مولفه هاي بسياري بستگي دارد؛ موقعيت، پيش فرض ها، هيجان (احساس مثبت يا منفي نسبت به موضوع)، مشاهده گر (مجموعه ذهن او) و فراگيري اطلاعات. تغيير در هر يك از اين مولفه ها مي تواند در برآيند كار تاثير داشته باشد. شايد به جاي رفتن سراغ بحث هاي تكنيكي و احتمالاً افزودن بر ابهام ها، بهتر باشد يك كار چاپ شده و در دسترس را محك زد و نكات مورد نظر را به طور عملي، برشمرد.
كتاب آشوب كوششي است براي واكاوي شخصيت دكتر محمد مصدق. اين كتاب كه برگرفته از رساله دكتراي آقاي احمد بني جمالي است، از جمله تلاش هاي غبطه برانگيزي است كه اي كاش تبديل به يك رويكرد علمي در كشور شود و خود وي و نيز پژوهشگران ديگر در اين مسير باز هم گام بردارند. اما نويسنده اين سطور لغزش هايي را در اين كتاب مي بيند كه عمدتاً ناشي از چگونگي متدولوژي به كار گرفته شده در اين پژوهش است. چنين لغزش هايي ممكن است تصوري را از مصدق ارائه دهد كه از واقعيت فاصله داشته باشد. اين نوشتار كوتاه مي كوشد تنها به ذكر اشكالات بپردازد به آن اميد كه فتح بابي باشد براي پرداختن به جزئيات بيشتر.
1- محقق بنا را بر اين گذاشته كه اسطوره يي از مصدق در ذهن ها ايجاد شده است كه نشان دادن ضعف هاي او، وي را واقعي تر مي كند. به اين ترتيب محقق به دنبال اين ضعف ها، به تقلاي يافتن نكات متناقض افتاده است. پرروشن است كه هرچند اسطوره زدايي از شخصيت ها به ما اجازه مي دهد آنها را زير آفتاب واقعيت بهتر ببينيم، اما با چنين پيش فرضي گويي ذره بيني به دست گرفته ايم كه ضعف ها حجيم تر و واضح تر به چشم آيد و احتمالاً غافل از آنكه اين بار برداشت خواننده از حد تعادل واقع بيني بگذرد و اسطوره تبديل به شخصيتي ضعيف و كاريكاتوري از آدمكي شود كه از واقعيت تاريخي آن فاصله دارد. به نظر نمي رسد بخش اعظم شخصيت مصدق، ضعف هاي او بوده است. آنچه او را به فردي كارا و دگرگون ساز در تاريخ سياسي معاصر ايران تبديل كرد، بي شك نقاط قوت او بوده است؛ همان هايي كه او را ياري رساند تا تاريخ ساز شود و يكي از موفقيت هاي ملت ايران در تاريخ معاصر - ملي شدن نفت- رقم بخورد. همين نقاط قوت، او را به شخصيتي كاريزماتيك تبديل كرد، و البته نه ضعف هايش. جالب اينجا است كه عمده كتاب آشوب به زندگي قبل از نخست وزيري دكتر مصدق مي پردازد و بخش گذرايي به رفتارها و كنش/ واكنش وي در اين دوره اختصاص دارد. اين يعني از كنار برخي از اطلاعات معنادار مهم گذشتن و حذف آن در تحليل شخصيت مصدق.
2- آقاي بني جمالي در مصاحبه يي كه با روزنامه اعتماد داشته و در تاريخ 15/2/1387 چاپ شده است، مي گويد؛ «در مقابل، مصدق حس خاصي را در من برنمي انگيخت. هميشه نگاهم به مصدق اين بود؛ مردي كه در رأس يك فرصت اصلاحي بي نظير در تاريخ ايران قرار داشته. كسي كه طيف ديدگاه هاي راجع به او از رهبر ليبرال دموكراسي ايراني تا شخصيتي خودراي و خودمحور امتداد داشته است.» و اين گفته مي تواند پيش زمينه ذهني محقق را آشكار سازد، پيش زمينه ذهني كه شايد سوگيري هاي بعدي را دربر داشته است. وي در جاي ديگر مي گويد؛ «رهبران تاريخي هرچه كه دست يافتني تر و قابل نقدتر باشند و اشتباهات و خطاهايشان بهتر ديده شود و هرچه به قد و قامت شهروندان پوست و خوندار دربيايند، طبعاً زندگي، آرا و سلوك شان بيشتر كمك حال جامعه در بازخواني تجربيات تاريخي و حركت منطقي تر در مسيرهاي اصلاحي خواهد بود.»
نيت ارزشمند محقق در اين گفته به خوبي هويدا است، اما پرسش اساسي در اينجا اين است كه اگر سوگيري هاي پيش گفته در انتخاب اطلاعات و بزرگ نمايي آنها موثر افتد، چگونه برداشت مخدوش ما مي تواند بازخورد مفيدي به «مسيرهاي اصلاحي» بدهد؟
3- نبود تئوري مشخص، متن را دچار آشوب كرده است. در نگاه به شخصيت مصدق، بيشتر جنبه هاي باليني (جنبه هاي روان تني) مورد توجه قرار گرفته است، در حالي كه جنبه هاي ديگر كه شايد مي توانست مهم تر باشد، مغفول مانده است، مانند اجتناب او از خشونت، احساس گناه ناشي از آسيب ديدن ديگران در اثر اقدامات او؛ مواردي كه شايد در كاريزما شدن او موثر بوده است. توجيهي كه محقق در اين باره دارد، كفايت نمي كند. او در مصاحبه اش مي گويد؛ «من اتفاقاً نگاهي كه به روانشناسي داشتم تعريف موسعي بود. انگيزه ها، پايگاه طبقاتي، پايگاه هاي شخصي، ايده آل ها، مشكلات، نوع نگاه به زندگي، موقعيت ها، نقش هاي اوليه، نقش هاي ثانويه، نوع ارتباط شخصيت با توده ها، منش كلامي و منش ارتباطي اش.» اتفاقاً همين بلاتكليفي تئوريك عاملي مي شود براي غيرروانشناختي شدن متن و دور شدن از يك سايكوبيوگرافي دقيق تر. نداشتن تئوري مشخص احتمال تقليل گرايي يافته ها را فزون تر مي كند. به نظر مي رسد گفته آقاي بني جمالي در مصاحبه شان مويد اين موضوع باشد. وي مي گويد؛ «خود اصطلاح سايكوبيوگرافي مگر نه اينكه يعني زندگينامه روانشناختي يعني يك بيوگرافي كه در عين طرح موضوعات زندگينامه يي مي خواهد يك مقدار بيشتر به شخصيت نزديك شود، به بعضي انگيزه ها، به لايه ها. خيلي جاها شما داريد ايده هاي سياسي را مي بينيد اصلاً كاري ندارد با يك ساختار روانشناسي. ما استفاده كرديم از تم هاي روانشناسي در جاهايي كه لازم بود.» و درست همين نگاه احتمالاً كوشش محقق را به كم عمق شدن- به لحاظ روانشناختي- سويمند مي سازد. اين گونه لغزش در حضور يك تئوري خاص، كمتر رخ مي داد.
4- از اصطلاحات روانشناختي كه محقق به كار مي گيرد - مانند روانكاوي نظريه اريكسون، وابستگي اديپي و از اين دست- به نظر مي رسد وي بيشتر با نظريه هاي قديمي آشنا است، نظريه هايي كه در 60 - 50 سال گذشته بسيار مورد نقد قرار گرفته اند و برخي از آنها اينك جزء تاريخ روانشناسي هستند. رويكردهاي نوين مانند رويكردهاي فرهنگي- اجتماعي يا رويكردهاي شناختي و سود بردن از مفاهيمي مانند طرح واره هاي ذهني يا نظريه هاي زيستي شخصيت كه همگي خود را با علم تجربي گره زده اند، شايد در اين گونه كارها راهگشا باشد. مثلاً بررسي ويژگي ها و خصلت هاي شخصيتي دكتر مصدق از طريق دسته بندي واكنش هاي رفتاري او در شرايط گوناگون از جمله كارهايي است كه مي تواند نيم رخ دقيق تري از شخصيت وي به دست دهد و چرايي تصميم گيري هاي او را تبيين كند. يا بررسي تجربه هاي اوليه زندگي كه نهايتاً به شكل گيري طرح واره هاي ذهني مي انجامد، سرنخ هاي قابل اعتمادتري را براي ترسيم تصوير بهتري از روانشناسي دكتر مصدق در اختيار مي گذارد.
5- و آخر اينكه؛ اين يك كشش فراگير است كه رفتگان به چشم بازماندگان، بي نقص تر از زمان حياتشان مي آيند. و از لحظه پس از مرگ، به نظر مي رسد ذهن به كنكاش قوت ها، مثبت ها، خوبي ها و زيبايي ها در خاطره هاي مربوط به متوفي مي پردازد؛ تكرار اين دسته از خاطره ها كم كم آنها را برجسته و در دسترس قرار مي دهد. اين گونه است كه بعد از مدتي ضعف ها، منفي ها، بدي ها و زشتي هاي فرد متوفي در پس فضاي مه آلود ذهن خاموش مي شوند. اين فرآيند در مورد قهرمانان تاريخي به صورت يكسان اما پيچيده تر رخ مي دهد، اينجا فرهنگ در كنار ذهن به كار مي افتد و اين بر پيچيدگي موضوع مي افزايد. اما وقتي كسي در گذشته فرد، ضعف ها را جست وجو كند و در پس كشف، مانند هر كاشفي آنها را مانند گوهرهايي غبارزدايي كند و زير پرتو آفتاب گذارد تا همگان ببينند كه او در جامه كاشف، به چه كشف بزرگي نائل شده است، روشن است كه امكان لغزش ديگري
- بزرگ نمايي ضعف ها- گريزناپذير مي شود.
در اين نوشتار تلاش شد با نگاه به يك متن در دسترس، به طور عملي نكات روش شناختي كه بايد در مطالعه متون به منظور كشف و بازنمايي اطلاعات، در نظر قرار گيرد، مرور شود. اين گونه مطالعات در علوم اجتماعي و نيز متون تاريخي - دست كم در كشور ما- نشان مي دهد كه هم چنان ما با مشكل متدولوژي معتبر براي نزديك شدن به واقعيت هاي فردي، اجتماعي و تاريخي روبه رو هستيم كه توجه بيشتر حوزه علم را مي طلبد. بعضي از علوم مانند روانشناسي در سه دهه اخير با پيوستن به علوم شناختي از متدولوژي هاي آزموده مطمئن تري بهره مند شده اند. مي توان به تدبيرهاي مشابه فكر كرد.
*استاد دانشگاه علوم پزشكي
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]