واضح آرشیو وب فارسی:قدس: نگاهي به يك پديده هنري از زاويه اي ديگر ؛ توريسم عكاسي
براي كشيدن پرتره پدربزرگم زحمت زيادي كشيده بودم. خيلي هم به اعتقاد خودم شبيه درآمده بود. با ذوق و شوق، عكس را به پدرم
نشان دادم. پدر نگاهي به نقاشي انداخت و گفت: «خب، اين مربوط است به بعد از تصادف يا قبل از آن؟!»
پدر بزرگ سارا شريعتي (فرزند دكتر علي شريعتي) در تصادف فوت كرده بود و اين خاطره اي بود كه او در يكي از كلاسهاي درسش در دانشگاه تهران تعريف كرد.
نقاشي پرتره هر چقدر هم كه طبيعي باشد، در نهايت و در حالت ايده آل به عكس مي رسد. پيدايش عكس و صنعت عكاسي خيلي چيزها را تغيير داد. از همين نقاشي پرتره كه روزگاري اهميت فوق العاده اي داشت و بتدريج از اهميت آن كاسته شد، تا هزاران چيز ديگر. اصلا تاريخ با پيدايش عكس رنگ ديگري به خود گرفت و به اعتقاد من ،عكس نقطه عطفي در مطالعات تاريخي جهان شد. تا آنجا كه مي توان تاريخ را به دو قسمت تقسيم كرد: پيش از پيدايش عكس و پس از آن!
اگر «ابراهيم بيك» براي توصيف سفر خود مجبور بود جمله هاي خود را طوري كنار هم بچيند كه مخاطب بتواند آنچه او ديده را براي خود تصويرسازي كند، «برادران اميدوار» وقت زيادي را براي نوشتن خاطراتشان اختصاص نمي دادند. همه حرفها از دريچه دوربينشان زده مي شد. آن هم نه با آن ابهام و توهمي كه با خواندن سفرنامه هايي چون ابراهيم بيك به مردم دست مي داد.
رشد عكس و همگاني شدن آن باز هم به اين مسأله رنگ پررنگ تري داد. امروزه ديگر حتي براي ثبت لحظات سفر، به هزينه اي زياد يا دوربيني حجيم و نيز انتظار براي ظهور عكس نيازي نيست. دوربين به وسيله كوچكي تبديل شده كه در جيب شما جاي مي گيرد و مي توان عكس را در همان لحظه كه گرفته مي شود، ديد.تغيير در تكنولوژي، بتدريج معناي هنر عكاسي را هم تا حد زيادي تغيير داد. تا آنجا كه به قول محمد فرنود- عكاس ايراني مقيم پاريس - گاه حضور به موقع در صحنه و يا شكار لحظه مهم تر از نحوه عكاسي شده است.
امروزه ديگر صحبت در مورد عكسها و رد و بدل كردن آنها يكي از موضوعات اصلي مجالس را تشكيل مي دهد.
اين همه را گفتم تا بگويم اهميت اين پديده در سفر، هر روز بيش از پيش خود را نشان مي دهد. اگر ديروز وقتي كسي از سفر مي رسيد، دورش حلقه مي زدند و از خاطرات سفر از او مي پرسيدند، امروزه اولين سؤالي كه مطرح مي شود در مورد عكس است و همه ترجيح مي دهند به تماشاي عكسها بنشينند تا اين كه به صحبتهاي مسافر از راه رسيده گوش دهند.
اينكه اين امر بد است يا خوب، ديگر مطرح نيست، زيرا هر چه باشد، تكنولوژي، زاده زمان است و امروزه تقريبا سفر را بدون عكس نمي توان تصور كرد. اما موضوعي كه اينجا قابل بحث است، اين است كه عكس تا كجا اجازه دارد وارد سفرهاي ما شود؟ آيا بايد لحظه به لحظه سفر را ثبت كند؟ آيا هر منظره زيبايي را بايد از زاويه دوربين هم ديد؟ اصلا منظره زيبا يعني چه؟ آيا سفر به جايي كه منظره و طراوت ويژه اي دارد، و صداي بي نظيري در آن شنيده مي شود، منتهي به دليل نور يا هر چيز ديگري قابل عكاسي نباشد لذت بخش است؟ آيا حسرت گرفتن عكس در اينجور فضاها مسافر را اذيت نمي كند؟
شايد بتوان بسياري از سفرهاي اين روزها را به نوعي « توريسم عكاسي» دانست. يعني سفر براي عكس. شما صرفا براي ديدن عظمت تخت جمشيد و يادگارهاي تمدن هخامنشيان به شيراز نمي رويد، بلكه به شيراز مي رويد تا قبل از هر چيز در كنار ستونهاي تخت جمشيد عكس بگيريد. نگارنده خود بارها شاهد اين بوده است كه مسافرهاي زيادي به مزار سعدي مي آمدند و بدون آنكه شعرهاي روي ديوار را بخوانند با آنها عكس مي گرفتند و يا بدون آنكه فاتحه اي براي شيخ شيراز بخوانند، در كنار قبر اين بزرگ عكس يادگاري مي انداختند!
جالب آنكه اين عكسها صرفا به اين دليل نيست كه به ديگران نشان داده شوند. شايد براي خود فرد هم مسلم باشد كه اين عكسها جذابيت چنداني براي ديگران نخواهد داشت، با اين حال گويا حضور دوربين در سفر مهم تر از خود فرد شده است!
در نوع اغراق آميز آن باز بارها شاهد اين بوده ام كه فردي دوربين در دست از سالنهاي مختلف موزه عبور مي كند، در حالي كه تمام نگاهش به مونيتور دوربين است. او هيچ گاه بدون واسطه دوربين خود هيچكدام از آن اشيا را نمي بيند!
مسأله توريسم عكاسي پديده كاملا جديدي است و به تحقيق و بررسي علمي نياز دارد. مطلب حاضر تنها در حد طرح مسأله است. پيشتر با خود فكر مي كردم كه اين امر به جهان سومي بودن ما مربوط مي شود كه نمي توانيم تكنولوژي جديد را ابتدا كاملا هضم كرده و سپس به روش صحيح و درست از آن استفاده كنيم. اما بعد ديدم كه اين مسأله مرز خاصي ندارد و كلا با بحث «توريسم» پيوند خورده است و نه با فرهنگ خاصي.
معمولا كلمه «توريسم» را با شهر «پاريس» مي شناسند و پاريس را با «ايفل» و «لوور»، و لوور را با «لبخند موناليزا». بررسي اين دو مكان توريستي شايد به عنوان مثال بتواند به بحث حاضر كمك شاياني كند.
با تاريك شدن هوا در پاريس، طبيعتا چراغهاي برج ايفل روشن مي شود. اما سيستم چراغاني خاص و بسيار زيبا و پرهزينه ديگري نيز در ايفل وجود دارد كه معمولا در هر شب دوبار و هر بار به مدت 5دقيقه روشن مي شود. به اين صورت كه تمام برج با چراغهاي ستاره مانند ريزي كه با سرعت روشن و خاموش مي شوند، مي درخشد و منظره زيبايي را پديد مي آورد. بي مقدمه بودن اين نور افشاني به ما كمك مي كند تا واكنش ناخودآگاه توريستها را فارغ از هر نوع بحثي بسنجيم.
خب، در اطراف ايفل نشسته اي و غذايت را مي خوري و يا با دوستت صحبت مي كني. ناگهان ايفل را مي بيني كه شروع مي كند به درخشيدن. چه اتفاقي مي افتد؟ هيچ، پيش از آنكه حتي كمي تامل كني و از اين زيبايي لذت ببري، سريع دوربين را برداشته و شروع مي كني به عكس گرفتن. معمولا چون خود فرد هم بايد در عكس بيفتد، الزاما بايد پشت به ايفل ايستاد و اينجاست كه دوربين بيش از شما از آن صحنه لذت مي برد!
اين واكنش كاملا يك امر معمول است و در ميان اكثر توريستها، جدا از مليت و جنسشان ديده مي شود.
«لوور» بزرگترين موزه جهان است و موناليزا بي شك مشهورترين تابلوي جهان. واكنش بازديدكنندگان هنگام ديدن تابلوي داوينچي، مثال عيني ديگري در تاييد توريسم عكاسي است. مخاطبان وارد سالني مي شوند كه موناليزا روي ديوار آن قرار دارد و از ميان آن همه جمعيت دور تابلو، كمتر كسي را مي توان يافت كه مبهوت زيبايي تابلو شده باشد. تنها چيزي كه ديده مي شود دوربينهايي است كه پشت سر هم عكس مي گيرند. و دو مامور كه اطراف تابلو ايستاده اند و كارشان تنها اين است كه از مردم بخواهند كه زودتر از آنجا رد شوند تا ديگران نيز بتوانند از تابلو استفاده كنند(چه استفاده اي؟).
داستان عكاسي در سفرهاي امروز، اينچنين است... حال اين به ما بر مي گردد كه چگونه اين تكنولوژي جديد را هضم كرده، و آن را به خدمت خود در بياوريم. بي شك عكس با توجه به قابليت ماندگاريش، بهترين گزينه براي ثبت زمان و يادآوري لحظات زيباي سفراست. با اين حال اغراق در استفاده از آن، مي تواند تجربه زيباي سفر را تا حد زيادي تقليل دهد.
يکشنبه 3 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: قدس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 95]