واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: روانشناسی ازدواج: ازدواج، شباهت ها و تفاوت ها
http://www.birtak.com/ravan/photos/ezdevaj.jpg
از زمان هاي خيلي دور همواره اين سؤال بين روانشناسان خانواده مطرح بوده است كه آيا شباهت ها باعث به وجود آمدن ازدواج موفق مي شود يا تفاوت ها؟
پژوهش هاي به عمل آمده نشان مي دهد كه با ثبات ترين ازدواج ها آنهايي هستند كه زن و شوهر بيشترين شباهتها را با هم داشته اند. استفن وايت معتقد است: «با توجه به بررسي هاي باليني، شباهت هاي اخلاقي و شخصيتي زن و شوهر روي موفقيت ازدواج آنها نقش تعيين كننده اي دارد.» ميزان بي ثباتي و طلاق در زوجهاي به هم شبيه، كمتر مشاهده مي شود. با توجه به نتايج به دست آمده، نداشتن شباهت با بي ثباتي و طلاق همراه است.
بعضي از روانشناسان شباهت هاي موجود بين زوجين را در حكم سپرده بانكي تلقي مي كنند و اشاره مي كنند اگر ميزان سپرده بانكي شما رقم بزرگي باشد و ميزان بدهي بانكي شما كم باشد در آن صورت در مقابل نوسان هاي اقتصادي بهتر مي توانيد مقاومت كنيد و به نحو احسن مي توانيد احساس امنيت نماييد، ولي اگر ميزان بدهي هاي شما نسبت به سپرده بانكي كم باشد به همان نسبت احتمال اينكه دچار مشكل شويد زياد خواهد بود.
اين تشابه نشان مي دهد كه هر قدر تشابه بين زوجين بيشتر باشد به همان نسبت ازدواج آنان از استحكام و دوام بيشتري برخوردار خواهد بود و هر قدر تفاوت آنها بيشتر باشد به همان نسبت احتمال اينكه دچار بحران شوند زياد خواهد شد، سؤالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه وجود كدام يك از تشابهات مطلقاً براي ازدواج لازم هستند؟
هوش: اگر هوش زن و شوهر به يك اندازه باشد رابطه زناشويي با گرفتاري كمتري روبه رو مي شود. توجه داشته باشيد كه «تحصيلات» ملاك نظر نيست چرا كه بعضي از اشخاص بسيار باهوش، به هر دليل ممكن است به كالج و دانشگاه راه پيدا نكنند. منظور اين است كه زن و شوهر به لحاظ بهره هوشي بايد در يك رديف قرار داشته باشند، بايد بتوانند اشياء و امور را به يك شكل ببينند و درباره آنها به يك شكل صحبت كنند.
اگر يكي از طرفين ازدواج اغلب گمان مي كند كه همسرش متوجه منظور او نشده است، شرايط خوشايندي بين آنها برقرار نمي شود. بررسي هاي به عمل آمده نيز نشان مي دهند، اگر بهره هوشي زن و شوهر در يك رديف يا نزديك به هم باشد ثبات ازدواج بيشتر مي شود.
ارزش ها: لازم است كه زن و شوهر درباره بسياري از ارزشها وحدت نظر داشته باشند. مثلاً مهم است كه زن و شوهر درباره معنويات و يا زندگي خانوادگي اختلاف نداشته باشند. اگر در اين زمينه ها وحدت نظري وجود نداشته باشد، بروز اصطكاك ميان آنها حتمي است.
علايق: اگر زن و شوهر در بسياري از زمينه ها علايق مشترك داشته باشند، زندگي به كامشان شيرين مي شود. در اين ميان هر چه تنوع علايق مشترك بيشتر باشد بهتر است.
توقع از نظامات خانوادگي: زن و شوهر بايستي درباره وظايف و مسئوليتهاي يكديگر در رابطه زناشويي وحدت نظر داشته باشند. طرز فكر افراد در اين زمينه كلاً به دو نوع تقسيم مي شود. بعضي از افراد در مورد وظايف و مسئوليت هاي زن و شوهر به طور سنتي فكر مي كنند، بدين معنا كه مديريت داخلي منزل به عهده زن است و مرد نيز به عنوان مدير بيروني منزل، يا نان آور خانواده تلقي مي شود.
فردي كه در اين زمينه به طور سنتي فكر مي كند بايد با فردي ازدواج كند كه با او همفكر است. اما در حال حاضر كه نقش هاي زن و مرد دستخوش تغييرات زيادي شده است، عده اي معتقد به تساوي حقوق بين زن و مرد هستند و وظايف و مسئوليتهاي مشابهي نيز براي آنان قائل مي شوند. افرادي كه اين اعتقاد را دارند بايد با همفكران خود ازدواج كنند. سؤال ديگري كه مطرح مي شود اين است: تفاوتهاي مسئله ساز كدام ها هستند؟ يا به عبارت ديگر، چه تفاوتهايي مي توانند به خوشبختي زندگي زناشويي آسيب برسانند؟
در پاسخ به اين سؤال بايد گفت وجود اختلافاتي كه مي توانند به خوشبختي زندگي زناشويي لطمه بزنند عبارتند از:
ميزان انرژي: وقتي يكي از طرفين ازدواج پر انرژي باشد و در مقابل همسر او كم انرژي، اينان با مشكلات عديده اي برخورد مي كنند. اختلاف در ميزان انرژي در زمينه هاي مختلف خود نمايان مي شود كه از جمله مي توان به معاشرتهاي اجتماعي، فعاليتهاي مذهبي و غيره اشاره كرد
.
در انجام فعاليتهاي مربوط به خانه نيز سطح انرژي ميان زن و شوهر اغلب مسئله ساز مي شود، مثلاً ممكن است زن بخواهد كارهايي را در روزهاي تعطيل آخر هفته در منزل انجام دهد و شوهر علاقه مند به اين باشد كه روبه روي تلويزيون بنشيند و يا روزنامه بخواند.
عادات شخصي: وقتي زن و شوهر عادتهاي شخصي متفاوتي داشته باشند، به تدريج وحدت ميان آنها رو به نقصان مي رود.
از جمله عادتهاي مسئله ساز مي توان به اين موارد اشاره كرد: وقت شناسي، نظم و ترتيب، وابستگي مسئوليت ... مي توان به عادات شخصي متعددي اشاره كرد كه زن و مرد بايد قبل از ازدواج به آن توجه داشته باشند. مثلاً اگر يكي از آنها سيگار بكشد و ديگري نكشد، اين اختلاف مي تواند در رابطه زناشويي آنها دردسر ساز شود. اگر يكي از آنها به خوردن غذاهاي مقوي و مغذي علاقه مند باشد و ديگري به اينكه چه مي خورد بها ندهد، مشكلاتي در زندگي زناشويي ايجاد مي كند.
استفاده از پول: بسياري از زوجها در اثر نداشتن توافق بر سر مسائل مالي دچار مشكل مي شوند. يكي به فكر آينده است و مي خواهد پولش را پس انداز كند و ديگري به خرج كردن پول و خوش بودن در لحظه حال علاقه مند است.
يكي معتقد به ريسك كردن است و ديگري فكر مي كند كه بايد به تدريج و با ضريب اطمينان بالا بر دارايي هاي خود بيفزايد. يكي مي گويد كه درآمد را بايد خرج فرزندان كرد و ديگري مي خواهد پول را نگه دارد. اختلافاتي از اين قبيل مي تواند شيرازه زندگي زناشويي را تحت تأثير قرار دهد، به همين دليل لازم است كه قبل از ازدواج در اين موارد بيشتر موشكافي شود.
علايق و مهارتهاي كلامي: اگر يكي از طرفين ازدواج زياد حرف بزند و ديگري كم حرف باشد چه مشكلي پيش مي آيد؟ اگر زن يا مرد علاقه مند به گفت وگو و ديگري خواهان سكوت باشد، استرس فراواني ايجاد مي شود. اگر كسي به هنگام صرف غذا علاقه مند به صحبت باشد و همسرش بخواهد هنگام صرف غذا سكوت كند و يا اگر يكي از طرفين ازدواج به صحبت تلفني طولاني علاقه مند باشد زمينه هاي اختلاف را پايه ريزي كرده اند.
سؤالي كه با توجه به مسائل فوق مطرح مي شود اين است اگر افرادي با هم ازدواج كنند كه در موارد فوق اختلاف داشته باشند چه ويژگي را بايد در خود بپرورانند تا بتوانند به زندگي زناشويي ادامه دهند؟ در پاسخ بايد اشاره كرد، اگر زوجين داراي ويژگي انعطاف پذيري باشند مي توانند به جاي اينكه تحت تأثير اختلافات قرار بگيرند، با تفاوتها كنار بيايند و براي حل مشكلات راه حل هاي مناسب پيدا كنند.
منبع بیرتک
چرا دوست دارید با افراد شبیه خودتان ازدواج کنید ؟
بررسیها نشان داد که هر اندازه فرد مورد نظر به ما شبیهتر بود، بخش بیشتری از قسمت مرکزی مغز که به مرکز تصمیم و کنترل هیجانات و تصمیمات مربوط است، برای فعالیت باز میشد و …
محققان دریافتهاند که قسمتی از مغز که هیجانات و احساسات را کنترل میکند، در هنگام مشاهده افراد مشابه خودمان فعالتر میشود.
به گزارش اعتدال ، دانشمندان توانستند پاسخ این پرسش را که” چرا به طور طبیعی با افراد هم طبقه خود، دوست شده و یا ازدواج میکنیم” دریابند.
دکتر کارولینا زینک در انستیتو سلامت ذهنی در مریلند آزمایشی را ترتیب داد که بر اساس آن به ۲۳ نفر اطلاعات افرادی نزدیک به وضعیت اقتصادی ، اجتماعی بالاتر و پایینتر آنها نشان داده شد. سپس از طریق MRI فعالیت قسمت مرکزی مغز در هر حالت اندازهگیری شد.
بررسیها نشان داد که هر اندازه فرد مورد نظر به ما شبیهتر بود، بخش بیشتری از قسمت مرکزی مغز که به مرکز تصمیم و کنترل هیجانات و تصمیمات مربوط است، برای فعالیت باز میشد.
در واقع مغز افراد متعلق به طبقه بالای اجتماعی هنگام ملاقات با افراد هم طبقه خود فعالتر و مغز افراد متعلق به طبقه پایین هنگام ملاقات با افراد هم طبقه خود، واکنش مثبت دارند.
محققان نشان دادند که این نتایج با نتایج به دست آمده از میمونها بسیار سازگار است. در میمونها نیز رفتارها بسته به موقعیت آنان در گروه متفاوت است.
دکتر زینک میگوید: نحوه واکنش و رفتار ما با افراد اطراف خود بر اساس موقعیت اجتماعی آنان نسبت به ما صورت میگیرد و به همین علت اطلاعات مرتبط با طبقه اجتماعی افراد برای ما بسیار ارزشمند است.
به عنوان یک انسان ما ظرفیت تشخیص محیط بیرونی را برای انتخاب بهترین و مناسبترین احساس برای خود داریم.
مغز ما حالت ایستا ندارد و میتواند خود را با شرایط وفق دهد. زمانی که موقعیت یک شخص عوض میشود، انتظار داریم ارزشهای مرتبط با موقعیت اجتماعی و نظر او نسبت به دیگران نیز در قسمت تصمیمگیری تغییر کند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 195]