واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: درس زندگي از نيكان و بدان
«العلم علمان علم الاديان و علم الابدان.» فرمايش رسول اكرم(ص) است كه ميفرمايد علم بر دو دسته است: اول علم دين و خداشناسي؛ دوم علم بدنشناسي كه منظور همان طب و پزشكي امروز است.
براي ما مردم و جامعه پزشكان اين روز با روزهاي ديگر بايد تفاوتي داشته باشد. بيماران محترم در اين روز در مراجعه به پزشكان خود بايد نهايت احترام و سپاس را به هر گونه كه ميدانند، در حق پزشكان روا دارند و با هديه ناقابل حتي يك شاخه گل اين روز را به پزشك خود تبريك بگويند و زحمات آنان را ارج نهند.
چون به گشتي، طبيب از خود ميازار
چراغ از بهر خاموشي نگه دار
و ما پزشكان و همكاران هم بايد در اين روز نهايت دقت و علاقه را انجام دهيم و بيماران مستمند و ناتوان را رايگان درمان كنيم. گرچه اين خصلت پسنديده در همكاران محترم هميشه مدّ نظر است، ولي در اين روز بيشتر بايد توجّه و دقت در اين مورد بشود.
همكاران محترم بايد بدانند كه همه مشكلات طبي را نميتوان تنها با نيروي علم موجود برطرف نمود، بلكه بايد خود را واسطه شفاي بيماران دانست و قدرت ابدي و خالق سرمدي را كه شفادهنده واقعي است، فراموش نكرد و در هر حال از نيروي لايزال او، در عين به كار بستن دانش خويش، استمداد كرد.
شادروان استاد عبدالباقي نواب، متخصص بيماريهاي عفوني استاد دانشكده پزشكي كه از استادان قابل و باارزش بود و در اوايل انقلاب اسلامي به رحمت ايزدي پيوست، علاوه بر تسلط كامل در رشته خود كه از نامداران بيماريهاي عفوني در آن تاريخ بود، خطي خوش داشت كه با خط بزرگترين خوشنويسان ايران برابري ميكرد و در ادبيات و شعر و شاعري و مسائل عرفاني تسلط كامل و كافي داشت.
در سال 1343 (44 سال پيش) در زمان اتمام رشته پزشكي در خدمت ايشان مطلبي به عنوان يادبود و پند و نصيحت با دستخطي زيبا، با خط شكسته نستعليق براي من نگاشت و به يادگار گذاشت كه من آن را هميشه آويزه گوش دارم و بيمناسبت نيست در اين روز بزرگ و تاريخي تقديم همكاران نمايم.
پس صرف نظر از مقدمه آن كه به نام من است، قسمت اصلي آن را كه جان كلام است، يادآوري ميكنم.
«آنچه از دانش پزشكي كه طبيب جوان را شايسته است در دوران تحصيل فرا گرفتهاند بزودي از اندوختههاي علمي خود اجتماع را بهرهمند خواهند نمود، چيزي را كه بايد به ايشان متذكر شوم آن است كه پس از اشتغال به فن طبابت وقتي ميبينند كه مساعي ايشان در نجات يك بيمار مفيد واقع ميشود يا هنگامي كه گروه محتاجان و درماندگان را در انتظار ملاقات خود مييابند مبادا دچار غرور شوند و تصور كنند كه همه مشكلات طبي را ميتوان تنها با نيروي علم موجود برطرف نمود، بلكه بايد خود را واسطه شفاي بيماران دانسته و قدرت ابدي و خالق سرمدي را كه شفادهنده واقعي است فراموش نكنند و در هر حال از نيروي لايزال او در عين بكار بستن دانش خويش استمراد كنند. آذر 43 دكتر نواب»
نجات و درمان بيماران با پول قابل مقايسه نيست
همكاران محترم به خوبي واقفاند كه هر كدام از ما اگر عمر و زماني را كه صرف تحصيل و طبابت كرديم، اگر دنبال هر كار ديگر رفته بوديم، درآمدي بيشتر از آن كسب ميكرديم و نجات و درمان يك بيمار را نميتوان با پول مقايسه كرد.
البته در ارتباط با كار پزشكان سازمانهاي وابسته بايد كمك و مساعدتهاي لازم با پزشكان محترم بنمايند.
مثلاً سازمان امور اقتصادي و دارايي كشور نبايد درآمد يك پزشك را با درآمد مشاغل ديگر مثل يك فروشگاه كالاي خانگي در يك جدول برده و ماليات آنها را براساس يك تعرفه بگيرد. چون درآمد يك پزشك درآمد فكر و هنر اوست و آن هم اندك و درآمد فلان كاسب، درآمد سرمايه اوست كه در غياب او جانشين و مباشر او هم ميتواند كار او را كرده و برايش كسب درآمد كند و اين دو درآمد قابل مقايسه با هم نيست و در يك جدول نبايد باشد كه ماليات يكسان داشته باشد. در شرايط فعلي اكثر پزشكان تحصيل كرده و كاردان، خصوصاً طبقه جوان فاقد مسكن هستند و درآمد آنها كفاف زندگي روزمره آنها را نميدهد، ولي همين پزشكان شريف و دلسوز، به كار خود عشق ورزيده و در خدمت جامعه و هموطنان بيمار خود از سعي و كوشش خود كوتاهي نميكنند.
پزشك كيست؟
پزشك كسي است كه به شغل طبابت اشتغال دارد و از اين راه دانش نوين و هنر خود را در خدمت مردم به كار مياندازد. وظيفه پزشك طبق تعريفي كه متجاوز از هزار سال پيش توسط يكي از شاگردان رازي، پزشك مشهور و دانشمند ايراني، شده چنين است:
«پزشكي پيشهاي بُوَد كه تندرستي آدميان را نگاه دارد، چون رفته باشد باز آرد از روي علم و عمل و حاجتمند بُوَد هر پيشهاي به علم و عمل».
فقيه، امير، طبيب
مردم براي كارهاي دنيا و آخرت به سه دسته مشخص نياز دارند.
فقيه؛ فقيهي دانشمند و پرهيزكار،
امير؛ اميري قابل اطاعت و نيكوكار،
طبيب؛ طبيبي بصير و مورداعتماد.
پزشكان در كنار انسانهاي دردمند
انتخاب روز اول شهريورماه كه مصادف با سالروز تولد فيلسوف بزرگ و دانشمند شهير، حكيم فاضل و پزشك نامي شيخالرئيس ابوعليسينا كه به حق، مايه افتخار ما ايرانيان است به عنوان روز پزشك يكي از كارهاي نيكو و پسنديده وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشكي و سازمان نظام پزشكي كشور است. درباره انسانهايي كه اكثر قريب به اتفاق آنان همزمان با تحصيل دانش، پزشكي، در مكتب عشق هم درس خوانده و در رشته محبت تخصص گرفتهاند چه ميتوان گفت. پزشك از معدود افرادي است كه از تولد تا مرگ با انسانها، در كنار انسانها و يار و ياور انسانهاست و هيچ رشتهاي از رشتههاي علوم و فنون چنين مهم و حساس و مورد احتياج عامه مردم نيست.
ناگفته نبايد گذاشت كه معدود نكتههاي پوشيده در اين عرصه مقدس باعث شده است كه پارهاي از مردم تصور كنند پزشكان دلسوزي و همدلي با مردم را كه مهمترين عامل كاميابي و محبوبيت آنان است، فراموش كردهاند، زيرا بدون ترديد پزشكاني محبوب القلوب و بنام ميشوند كه زندگي خود را وقف مردم سازند و اجازه ندهند توجه به ماديات مانع اين همبستگي و پيوستگي شود. اين را هم بايد گفت كه اگرچه پزشك درس عشق و محبت خوانده و با انسانها پيوند همدلي و همدردي بسته است، ولي در راه انجام وظيفه انساني خود تنها نميتواند به عشق متكي باشد، بلكه امكانات مادي نيز نقش مهمي در انجام وظايف انساني او دارد.
استاد دكتر محمد ميردامادي كه اكنون در خارج از كشور هستند كه علاوه بر درس تخصص ايشان (زنان و مامائي) كه به نحو مطلوب تدريس ميكردند، داراي معلومات بسيار در ادبيات فارسي و اخلاق و عرفان بود و تسلط كافي بر سرودن انواع شعر فارسي دارند، يادداشتي براي من به يادگار نوشته كه خلاصه آن چنين است:
از بيماران درس زندگي آموختم
«در عمر طبابتم با مردم بسياري روبرو شدم؛ مردمي بسيار نيك و دوست داشتني و مردمي بسيار بد و ناپاك. به هر دو گروه يكسان نگريستم و به صورت آفريدگاني كه رنج ميبرند، حرمتشان را نگاه داشتم. هر دو گروه به من درس زندگي آموختند تا به خاطرشان از رنج بدان شكايت نكنم و لب به شكوه نگشايم؛ رواقي زندگي ميكنم تا اپيكوري نميرم. بدبخت كساني كه غرق در لذات حيات ديگران را فراموش كنند.
در اينجا بيمناسبت نيست يادي از فيلسوف بزرگ شيخالرئيس ابوعليسينا كه سالروز تولد اوست كرده و شعري را كه شادروان فريدون مشيري سروده چاشني اين مقاله كنم.
ميتوانستي كاش
تيشه بر ريشه ناداني زد
«حجتالحق، شرفالملك، امامالحكما»
هرچه خواهند، بخوانند، بنامند تو را
تو همان نادره داناي جهان
بوعليسينايي
گوهري در صدف كون و مكان، يكتايي
تو هماني كه در آغاز جواني، يك روز
بس كه آموخته بودي گفتي:
«علم كو؟
اينك مَرد!»
شوق دانستن در جان تو غوغا ميكرد.
علم در پيش تو زانو ميزد
سرفرو ميآورد
***
تا رسيدي به سراپرده موسيقي،
زان لطف و شكوه
سخت حيرت كردي
سرفرو آوردي!
***
اين هنر، اين گوهر
اين دلاويزترين حاصل احساس بشر
اين گشاينده درها به جهانهاي دگر
اين فروزنده شوق
اين فزاينده شور
اين گرانمايهترين قوت روان، قوت جان
اين رهاننده زتاريكي خاك
اين برآرنده بر اوج افلاك
با تو اي مرد چه كرد؟
كه به ياران گفتي:
اينك علم
مردمي خواهد مرد
***
در اتاقي دلگير
پاي شمعي لرزان
جان مشتاق تو در بوته دانش چه كشيد
تا در آن اين همه خورشيد دميد
***
همه درد شناسان كهن
در پي چاره بيماري تن، سرگردان
تو رسيدي از راه
راه بردي به گرفتاري جان
رفتي اندر پي درمان روان
***
تو نشان هيجانها
تو زبان ضربانها را ميدانستي!
چاره هر نتوانستن را
ميتوانستي!
***
تو بدان پايه رسيدي كه نماند
بر تو از قعر زمين
تا فراسوي زجل
نكتهاي لاينحل
تو در انديشه كه با تيشه دانش
شايد
بكني ريشه مرگ
بشكني دست اجل
خيل كوته نظران تيشه تكفير به دست
تا تو را بلكه توانند شكست
***
چه كشيدي
چه كشيدي تو از آن مردم نابخرد بد
ميتوانستي كاش
تيشه بر ريشه ناداني زد
***
اي خوشآنان كه به تاريكي دوران حيات
جان همواره فروزان تو را يافتهاند
هم «اشارات» تو را راهگشا يافتهاند
هم ز «قانون» تو همواره «شفا» يافتهاند
***
تو طبيب همه علتهايي
تو همان نادره داناي جهان
بوعلي سينايي!
و مطلب را با دست نوشته شادروان استاد ابوتراب نفيسي كه براي من در آبان 1343 نوشته است، خاتمه ميدهم.
1ـ در همه عمر دانشجوي پزشكي خواهم بود.
2ـ در همه حال نفع بيمار خويش را بر هرگونه نفع ديگر ترجيح خواهم داد.
3ـ در همه وقت خدمت خدا و خلق را در نظر بگيريم.
آبان 43 دكتر ابوتراب نفيسي
از حافظ شيرين سخن ياد كرده و مطلب را با بيتي از او به پايان ميرسانم:
علاج ضعف دل ما كرشمه ساقي است
برآر سر كه طبيب آمد و دوا آورد
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 462]