واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: خلاصه مي کنم...من و نامزدم 3 سال پيش با هم آشنا شديم(من الان 31 ساله و اون 32 سالس)...2سال پيش مادر و خواهرش رو آورد واسه خواستگاري...مامانش خوب بود ميگفت ميخنديد تا اينکه توي صحبتا فهميد مامانه من تبريزيه...از خونه ما که رفتن گفت الا و بلا من رضايت نميدم تو با ترک ها وصلت کني...هرچي سعي کرد مادرشو قانع کنه نشد که نشد...خودش عاشقم شده بود و حاضر نبود به خاطره اين دليله پوچ و بيخود دست از من بکشه...يه روز تصميم گرفت خودش تنها بياد جلو...اومد...بابام گفت اول رضايته مادرت بعد باقيه حرفا...دوباره رفت... بازم نتونست...براي باره دوم و سوم و چهارم و پنجم اومد خونمون...بابام گفت حداقل بگو پدرت بياد مغازه من ببينمش ...پدرشو آورد پيشه بابام پدرش گفت من آرزومه پسرام داماد بشن ولي اگه مادرشون راضي نشه بعدا پدره منو درمياره اول بايد اونو راضي کنه من حرفي ندارم...خلاصه هيچ کس نيومد جلو به احترام مادر...همه گفتن اول مامانو راضي کن بعد ما ميايم جلو...اونقدر تنهايي اومد و رفت... اومد و رفت... تا بالاخره بابام و راضي کرد که منو بدون حضوره خونوادش بهش بده...تنهايي پاشد اومد بله برون کرديم...500 تا سکه مهر کرديم...دوتايي پول روي هم گذاشتيم و با وام و قرض و قوله يه آپارتمان خريديم کرد به اسمه من ...رفتيم حلقه خريديم...قراره عقد محضري رو گذاشتيم واسه نيمه شعبان...ولي حالا دلشوره گرفتم که اونروز چي ميشه؟؟!از دلشوره اي که دارم جرات ندارم بگم عمو و خاله و داييم بيان محضر.... همش ميگم نکنه روزه آخر يه دفعه همه چي بهم بخوره...نکنه مادرش بياد قشقرق به پا کنه...نکنه بعدا ً واسمون دردسر درست کنه و پاپيچه زندگيمون بشه...و هزارتا نکنه ي ديگه....دارم ديوونه ميشم تورو خدا کمکم کنيد...با حرفاتون آرومم کنين.
انشا الله بحق همون روز عزیز هر دو تا خوشبخت بشید. وقتی پدر و مادرت پشتوانه ات باشند و شوهرت رو با خودت داشته باشی مشکلی پیش نمی یاد.
نمی خوام تو دلت رو خالی کنم ، ولی این مادرشوهره بعدا پا پیچت می شه و از اول بایدبا صبوری باهاشون رفتار کنی. ماها که به دل مادر شوهرامون بودیم این وضعیتمونه و هر دم از این باغ بری می رسد..... پدر شوهرت رو هم با خودت داشته باش چون لازمت می شه.
انشا لله که به هم نمی خوره. شاید تا اون روز دل مادر شوهرت هم به دست بیارن. اگه انشا لله مراسم به خوبی برگزار شد و از طرف اونها هم کسی نیومد، از همین اول پایه زندگیت رو روی منت کشی و عذر خواهی، کلفتی، ... بنا نکنی. چون این زنه خیلی صریح به مادرت توهین کرده. باهر کس مثل خودش رفتار کن و فقط و فقط دل شوهرت رو ببر. اگه اون طرفت باشه که معلومه که هست،،، هیچ کسی نمی تونه کج نگاهت کنه.
موفق باشی. مارو بی خبر نزار.
دلشوره دردی رو دوا می کنه؟ کاریه که انجام دادین، ایشالله مادر ایشون کوتاه میاد، ولی خب منطقاً همه چیز کاملاً روون نخواهد بود، توکل کن
سلام عزیزم..
ببین گلم اول اینکه خب پدرتون نباید رضایت میدادن الان!!.. رضایت خونواده پسر شرطه .. شاید واسه شروع فک کنی لازم نیس ولی واسه ادامه اش باید رضایت اونا گرفته شه .. هنوزم دیر نشده عزیزم.. هنو که عقد نکردین.. بهتره باز هم نامزدتون بره و با خونواده اش صحبت کنه... و بگه واقعا بهم دیگه علاقمندین.. و این تصمیمش جدیه.. بگه اونم دوست داره مثه همه پسرا خونواده اش تو مراسمش باشن.. دوست داره مادرش بیاد ..پدرش بیاد ..خواهر برادراش بیان.. بگه پیش خونواده نامزدم خجالت میکشم.. اونا نمیگم این داماد چرا هیشکیو نداره؟!.. بقیه اش کجان؟!!!!.. بگه به خاطر اون بیان.. بخاطر پسرشون..
رایحه جون.. حتما رضایت خونواده دامادو جلب کن عزیزم.. پایه زندگیتو محکم کن..
به خدا توکل کن.. سر نماز دعا کن.. آیه الکرسی بخون.. ایشالله راضی میشن و میان.. باید بیان..
بعد از عقد هم با مهربونی و گذشتت رضایتشونو بیشتر جلب میکنی تا خونواده اش راضی تر باشن..
ضمنا نگران قشقرق به پا کردن مامانه نباش.. هیچ وقت این کارو نمیکنه ..چون میدونه با این کار آبروی خودش میره..
آروم باش و توکلت به خدا عزیزم
واي ريحانه اين مادر شوهره يا ديو سه سر همه جاي ايران سراي من است ترك و لر و عربم و عجم نداريم متاسفانه مادرشوهرت بي فرهنگه تركها فرهنگ غني دارن واقعا براش متاسفم
ولي به خودت تبريك ميگم شوهرت فهميده اس من و خانواده همسرم فاصله طبقاتي داريم ولي نديدم مادرشوهرم تا حالا در اون مورد چيزي بهم گفته باشه البته دخالت زياد ميكنه تو زندگيم ولي از اون لحاظ نه
خدا صبرت بده بايد با همسرت صحبت كني مطمئنا اخلاق مادرشو ميدونه و بهتر ميدونه بايد چيكار كنيد
دوست خوبم نگران نباش
به خدا توكل كن و مطمئن باش بهترين ها برات پيش مياد
اگر باور داشته باشي كه همه چيز خوب و عالي پيش ميره ، همه چيز دست به دست هم ميده تا آرزوهات برآورده بشه
و مراسم خيلي عالي پيش بره
پس نگران نباش
روز عقدت روز مهميه
پس به خاطر چيزهاي بي ارزش ، لذت اون روز رو از خودت نگير
راستي شيريني كي ميدي ؟؟؟
برات بهترين ها رو آرزو مي كنم . اميدوارم خوشبخت بشين و سالهاي سال در كنار هم به خوبي و خوشي زندگي كنيد
ريحانه نوشته است:
خلاصه مي کنم...من و نامزدم 3 سال پيش با هم آشنا شديم(من الان 31 ساله و اون 32 سالس)...2سال پيش مادر و خواهرش رو آورد واسه خواستگاري...مامانش خوب بود ميگفت ميخنديد تا اينکه توي صحبتا فهميد مامانه من تبريزيه...از خونه ما که رفتن گفت الا و بلا من رضايت نميدم تو با ترک ها وصلت کني...هرچي سعي کرد مادرشو قانع کنه نشد که نشد...خودش عاشقم شده بود و حاضر نبود به خاطره اين دليله پوچ و بيخود دست از من بکشه...يه روز تصميم گرفت خودش تنها بياد جلو...اومد...بابام گفت اول رضايته مادرت بعد باقيه حرفا...دوباره رفت... بازم نتونست...براي باره دوم و سوم و چهارم و پنجم اومد خونمون...بابام گفت حداقل بگو پدرت بياد مغازه من ببينمش ...پدرشو آورد پيشه بابام پدرش گفت من آرزومه پسرام داماد بشن ولي اگه مادرشون راضي نشه بعدا پدره منو درمياره اول بايد اونو راضي کنه من حرفي ندارم...خلاصه هيچ کس نيومد جلو به احترام مادر...همه گفتن اول مامانو راضي کن بعد ما ميايم جلو...اونقدر تنهايي اومد و رفت... اومد و رفت... تا بالاخره بابام و راضي کرد که منو بدون حضوره خونوادش بهش بده...تنهايي پاشد اومد بله برون کرديم...500 تا سکه مهر کرديم...دوتايي پول روي هم گذاشتيم و با وام و قرض و قوله يه آپارتمان خريديم کرد به اسمه من ...رفتيم حلقه خريديم...قراره عقد محضري رو گذاشتيم واسه نيمه شعبان...ولي حالا دلشوره گرفتم که اونروز چي ميشه؟؟!از دلشوره اي که دارم جرات ندارم بگم عمو و خاله و داييم بيان محضر.... همش ميگم نکنه روزه آخر يه دفعه همه چي بهم بخوره...نکنه مادرش بياد قشقرق به پا کنه...نکنه بعدا ً واسمون دردسر درست کنه و پاپيچه زندگيمون بشه...و هزارتا نکنه ي ديگه....دارم ديوونه ميشم تورو خدا کمکم کنيد...با حرفاتون آرومم کنين.
عجب مادری !!!! دلش هم بخواد مگر ترکها چکارش کردن؟؟؟؟ خانم های ترک که توی کدبانوگری و سلیقه حرف اول رو میزنن خودت رو ناراحت نکن سعی کن با محبت به نامزدت اونو بیشتر جذب خودت کنی و اصلا و ابدا بدگویی مادرش رو نکن سیاست داشته باش
ریحانه جون شاید دلیل های دیگه هم دارن.خوبه به همسرت بگی واقعیتو بهت بگه.آیا مادرشو دیدی؟اگه ندیدی اصلا عقد نکن.بابات که راضی شده صیغه کنید به هیچ کس هم نگید.ولی به خانواده همسرت بگو عقد کردیم حالا رسمی وغیر رسمی شو نگید.بعد که دیگه زنش شدید برو خونشون بگو اومدم پا بوس. ببین خونوادشون چه طوریند.به نطر من عقد موقت چند ماهه کنید چون دائم برات مشکل درست می شه حتی اکر رسمی نباشه.
البته می دونی که عقد دائم غیر رسمی غیر قانونیه
ریحانه جونم
ببین تا همین جاشم خدا کمکتون کرده. اگه خدا نمی خواست تا همینشم کمک نمی کرد. مطمئن باش خدا باهاتونه. خصوصا برای کار خیر.
کاش مادرش رضایت می داد اما الانم مساله ای نیست. تو اونقدر خوب باش که بعد مراسمتون ... کلی شرمنده ات باشه
با دلشوره هیچ چیزی درست نمیشه و فقط اعصاب خودت خورد میشه. مثلا می خواد بیاد چی کار کنه؟ سعی کن با آرامشت موج مثبت به اطرافت بفرستی. به عشقی که بینتون وجود داره فکر کن. و به اینکه چند روز دیگه یکی از بهترین روزهای زندگیته
توکل کن به خدای مهربون. برات دعا میکنم عزیزم.
*parvaz* نوشته است:
ریحانه جون شاید دلیل های دیگه هم دارن.خوبه به همسرت بگی واقعیتو بهت بگه.آیا مادرشو دیدی؟اگه ندیدی اصلا عقد نکن.بابات که راضی شده صیغه کنید به هیچ کس هم نگید.ولی به خانواده همسرت بگو عقد کردیم حالا رسمی وغیر رسمی شو نگید.بعد که دیگه زنش شدید برو خونشون بگو اومدم پا بوس. ببین خونوادشون چه طوریند.به نطر من عقد موقت چند ماهه کنید چون دائم برات مشکل درست می شه حتی اکر رسمی نباشه.
البته می دونی که عقد دائم غیر رسمی غیر قانونیه
کاملا موافقم و کار درستیه. ولی با اون قسمت پابوس کاملا مخالفم . مگه می خواد بره استغفرالله پابوس امام رضا......
ریحانه جون از کجا می دونی اونی رو که دیدی واقعا مادرشه.تا خونشون نرفتی هیچ کاری نکن.تحقیق فایده نداره.باید از نزدیک باهاشون رفت وامد داشته باشی.
آدم عاقل اگه یه درصد هم احتمال خطر بده تو چاه نمی ره.
اینکه باباش اومده مغازه.یا دو نفر اومدن خواستگاری که دلیل نمی شه.
ادم با خانوادش معنی پیدا می کنه.
کسی بی اجازه خانواده اش عقد می کنه وحتی نمی تونه رضایت مادرشو بدست بیاره چطور می تونه شوهر خوبی برای تو باشه.
منم با پرواز جون موافقم ریحانه جون..
نمیخوام ته دلت خالی شه عزیزم .. بازم میگم حتما رضایت خونواده همسرتو باید جلب کنی...
شاید الان فقط نامزدت مهمه ولی بعد از عقد شک نکن میگی کاش رضایت خونواده اشو جلب میکردم حالا یه چند ماه دیرتر عقد میکردیم مگه چی میشد؟!!!!!!!!
بدون رضایت خونواده اش اصلا عقد نکن عزیزم...
ببین عزیزم.. کسی که رضایت خونواده اش که 32 سال بزرگش کردن و واسش زحمت کشیدن.. براش مهم نباشه اونم تو قضیه ازدواج .... بعدا تو زندگی که تب عشقش خوابید و به حد نرمال رسید.. اگه خدای نکرده یه مشکلی پیش بیاد و تو راضی نباشی.. اون وقت به حرفت بی توجهی میکنه...
به خدا توکل کن.. و استرس نداشته باش.. استرس مانع از تصمیم گیری درست یمشه عزیزم..
ato نوشته است:
*parvaz* نوشته است:
ریحانه جون شاید دلیل های دیگه هم دارن.خوبه به همسرت بگی واقعیتو بهت بگه.آیا مادرشو دیدی؟اگه ندیدی اصلا عقد نکن.بابات که راضی شده صیغه کنید به هیچ کس هم نگید.ولی به خانواده همسرت بگو عقد کردیم حالا رسمی وغیر رسمی شو نگید.بعد که دیگه زنش شدید برو خونشون بگو اومدم پا بوس. ببین خونوادشون چه طوریند.به نطر من عقد موقت چند ماهه کنید چون دائم برات مشکل درست می شه حتی اکر رسمی نباشه.
البته می دونی که عقد دائم غیر رسمی غیر قانونیه
کاملا موافقم و کار درستیه. ولی با اون قسمت پابوس کاملا مخالفم . مگه می خواد بره استغفرالله پابوس امام رضا......
حالا اینها که تعارفه حالا دست بوسی یا پا بوسی.مگه به این حرفهاست.غرض اینکه دل طرفو بدست بیاره
دیروز یکی تو تاپیکش نوشته بود پدر شوهرم دستمو بوسید چون با همسرش قهر بوده برای اینکه اشتی بده.خوب حالا پدر شوهره کوچک شده یا عزیز شده.
از همه تون ممنونم بچه ها يکم آروم شدم...پرواز جون مادرش يبار اومده خونمون ديدمش اونم منو ديده..خواهرشم اومده بود....مادرش به نظره من و همه اطرافيان مشکل داره دليله منطقي نداره يه فوبيا از ترکا داره واز ازدواجه بچه هاش ميگه من براتون زن انتخاب ميکنم شما بريد بپسنديد بگيريد فکر ميکنه زن گرفتن هندونه خريدنه البته من ازش دلگير نيستم و همه اينا رو ميذارم پاي يه دنده گيش چون اون خصومته شخصي با من که نداره و مطمئنم که بعداً عاشقم ميشه چون من سره جنگ باهاش ندارم و با اينکه اون منو نميخواد ولي من چون مادره نامزدمه و من براي مادرا احترامه خاصي قائلم دوسش دارم ...خواهرش گفته من ريحانه رو ديدم خيلي هم خانم و خوشگله از سره داداشمم زياده...ولي مادرش يه دنده ترين آدمه روي زمينه...من از بعدش زياد نميترسم...به خودم و قدرته دل بدست آوردنم اطمينان دارم فعلاً از اين مرحله ي عقد ميترسم که يوقت بي آبرويي پيش بياره...
ریحانه گل
تو همه اطلاعاتت چیزیه که نامزدت گفته.روی چه حسابی استدلال می کنی وقتی بله بلون نداشتی فامیل هاشو ندیدی. نمی دونی چه فرهنگی دارن چرا همچین ریسکی رو می کنی.از کجا می دونی همسرت هم همین خصوصیت اخلاقی مادرشو نداره.بعدا با این خصوصیت چه جوری زندگی می کنی.
اقلا آدرس خونشونو بگیر .محل کار پدرشو برادرشو عموشو شوهر خواهرشو ویا هر کس دیگه ای رو که می دونی بگیر .از این قضیه راحت نگذر. پس فردا همین شوهرت می گه تو که زن یه ادم بی خانواده شدی چه احترامی داری
اینکه می گن طرف بی پدر و مادره نه اینکه پدر و مادر نداره.یعنی اینکه خانوادش براش ارزش قائل نیستن.با ایشالا وماشالله که کار درست نمی شه
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 411]