محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826700129
مکتب ساختارشکنی
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: ساختارشکنی یا واسازی (به فرانسوی: Déconstruction) از نظریات زبانی-فلسفی جدید آمدهاست که با حوزه فلسفهٔ پساساختارگرایی و پسا مدرنیته در ارتباط است. اصطلاح Déconstruction را فیلسوف معاصر فرانسه ژاک دریدا با مفهومی نه چندان صریح برساخت. این اصطلاح از قبل در زبان فرانسه بودهاست و دریدا بسط و کاربردهای متفاوتتری برای آن ایجاد کرده که در بخشهای دیگر این نوشته به مفهوم این اصطلاح و کارکرد زبانی-فلسفی آن اشاره خواهد شد.
نزد دریدا، ساختارشکنی که وجه دیگر نقدِ متافیزیک است، به معنای ضد- ساختارگرایی نیست. دریدا با «اوراق کردن» ساختارها، در حقیقت، میخواهد «کشف حجاب» کند (به مفهوم Alétheia یونانی – هایدگری) و در این مسیر، خاستگاه و نقش «مرکز» مقتدر، مسلط و متعالی را در ساختارمندی خودِ ساختار آشکار سازد. از این رو ساختار شکنی دریدایی هرگز مفهوم منفی نابود کردن و خراب کردن را با خود حمل نمی کند.
با همهگیری فلسفه پست مدرن اصطلاح ساختارشکنی از مراکز اولیه خود فاصله گرفت و حتی بر خلاف گفتهها و نظریات خود دریدا در مواردی تبدیل به یک سبک گردید. مثلاً در معماری ساختارشکنی یکی از سبکهای جدید به شمار میرود. در این سبک از معماری، معمار به شیئ تقریبآ فاقد حجم مشخص طرحی معماری میدهد. مانند این که شما بخواهید از فرم کاغذ مچاله، یک ساختمان برای موزه هنرهای تجسمی خلق کنید.
ترجمهها
واژه ساختار قبلا در ترجمه Structure و در کلماتی مانند ساختارگرایی یا پساساختارگرایی به کار رفته بود. مطالعه کننده فارسیزبان باید دقت داشته باشد که کلمه ساختار در اصطلاح ساختارشکنی با این کلمه در اصطلاح ساختارگرایی و برخی اصطلاحات دیگر که در فلسفه Structuralism و Post-Structuralism به کار رفتهاند، متفاوت است و با وجود نزدیکیها و ریشههای نه چندان دور از هم، ساختار شکنی هرگز به معنی پساساختارگرایی نیست.
ترجمههای دیگر این اصطلاح در زبان فارسی عبارتند از:
شالودهشکنی
بنفکنی
واسازی
مفهوم ساختارشکنی در اندیشه دریدا
در ادبیات دریدایی، Déconstruction (که نه واژهاست نه مفهوم(۴))را میتوان در بسی جاها پیدا کرد. این پدیده تنها نفی کننده و منتقد نیست بلکه در عین حال میخواهد ایجابی و اثباتی باشد. حتا میتوان گفت که «هرگز بدون عشق و علاقه عمل نمیکند» (۱۳). به صورت بنیادی با «هر گونه دیالکتیکی بیگانهاست» (۱۴). روی به بازی معصومانهٔ جهان دارد، با همهٔ نشانها و رد پاها در تنوع و گو نه گونی شان، و آنها را به صورت مثبت و شادمانهای به رسمیت میشناسد (۱۵). مرجعیتِ مرکز را رد میکند و نگرانِ نبودِ آن نیست (۱۶). نمیخواهد به جای حاکمیت و سلطه، حاکمیت و سلطهٔ دیگری را بنشاند. نمیخواهد به جای نظم ورشکستهٔ اربابی، «ارباب یا سرکارگر دیگری بگذارد، بلکه چیز دیگری میخواهد، چیزی کاملاً دِگَر» (۱۷). Déconstruction، «نشان دادن نا نشان دادنی ست.» (۱۸) ابتدا باید تصریح کنیم که دریدا کاشف و ابداع کنندهٔ این واژه نبودهاست. «این کلمه پیشتر در زبان فرانسه وجود داشته اما استعمالش بسیار نادر بودهاست. ابتدا من از این اصطلاح برای ترجمهٔ کلماتی استفاده کردم. یکی از آنها متعلق به هایدگر بود که از destruktion صحبت میکرد و دیگری از فروید بود که کلمهٔ dissociation را به کار میبرد. اما خیلی زود، من سعی کردم نشان دهم که آن چه که Déconstruction مینامم برگردانِ سادهٔ مفهوم هایدگری و فرویدی نیست» (۱۹). همان طور که دریدا خود اشاره میکند، هم واژهٔ Déconstruction و هم مضمونی نزدیک به آن چه که او بسط و توسعه خواهد داد، پیش از او وجود داشتهاست. مضمونِ کم و بیش مشابه (تأکید میکنیم کم و بیش مشابه) «ساختار شکنی» را میتوان نزد نیچه، هایدگر و حتی (به نظر من) در روحی از مارکس نیز پیدا کرد. اما در حوزهٔ فلسفه، این واژه برای نخستین بار در سال ۱۹۵۵ (۱۳۳۴)، زیر قلم ژِرار گرانِل Gérard Grannel، مترجم متنی از هایدگر تحت عنوان «ادای سهمی در بارهٔ مسالهٔ هستی»، ظاهر میشود. در آن جا، هایدگر، برای پایان دادن به بد فهمیهای رایج از کلمهٔ destruktion در نوشتههایش، واژهٔ Abbau را به کار میگیرد و گرانل آن را با کلمهٔ فرانسوی Dé-construction برابر مینهد. «حال، کوته فکری از همان سال ۱۹۲۷ با بد فهمی سطحی از destruktion در Sein und Zeit آغاز میشود که به معنای ساختار شکنی (Abbau در متن آلمانی و Dé-construction در ترجمهٔ فرانسوی) بازنمودهای مبتذل و پوچ، خواست دیگری جز باز یافتن آزمونهای هستی که خاستگاه آزمونهای متافیزیکی هستند، ندارد» (۲۰). Déconstruction را در زبان فارسی «شالوده شکنی» یا «ساختار شکنی» ترجمه کردهاند (۲۱). این برابر سازی اما، به نظر من، چندان رضایت بخش نیست. زیرا همان طور که در متن هایدگر مشاهده میکنیم و دریدا نیز بارها تاکید کرده و از زبان خود او نیز خواهیم شنید، این اصطلاح معنای «تخریب» را نمیدهد. در حالی که از «شالوده شکنی» یا «ساختار شکنی» ایدهٔ «شکستن» و «خراب کردن» متبادر میشود. در کلمهٔ مرکب Déconstruction واژهٔ construction وجود دارد که به معنای ساختن و ساختمان است. در حالی که «شالوده» در زبان فارسی پایهٔ طبیعی یا مصنوعی زیربنای ساختمان است و نه خودِ آن. از سوی دیگر construction در زبان فرانسه به معنای فرایند و عملِ ساختن و بنا کردن نیز هست در حالی که «شالوده» به لحاظ مضمونی تهی از چنین مضمونی است. بدین سان، «شالوده شکنی» از هر لحاظ (چه در نام «شالوده» و چه در فعل «شکستن») ترجمه فارسی دقیق و صحیحی نیست. با این همه، از آن جا که در ادبیات فلسفی و سیاسی ایران، «ساختار شکنی» یا «شالوده شکنی» متداول شدهاند، ما نیز در این جا، البته با حفظ تمام ایرادهای خود، این عبارات را به کار میبریم. واژه Déconstruction ترکیبی است از پیشوند (De) با کلمه اصلی ساختمان به زبان فرانسه. این پیشوند، از عنصر لاتینی Dis برآمده و در اصل به معنای «دوری»، «فاصله گرفتن» و «جدایی» است. زمانی که این پیشوند به کلمهٔ اصلی افزوده گردد، از جمع آن دو، مفهوم جدیدی حاصل میشود که «خلافِ مضمونِ» کلمهٔ اصلی را خواهد رساند. به عبارت دیگر، از نظر ریشه شناختی، Déconstruction به معنای ساختمان و ساختن در جهت عکس است. یعنی «پیاده کردن» یک ساختمان یا یک بنا، گسستن عناصر و اجزای به هم پیوستهٔ آن، جدا کردن قطعات یک ساختار منسجم و واحد از یکدیگر. از این رو، به نظر من، شاید برابر فارسی مناسب تر برای این واژه «اوراق کردن» ساختمان یا «ساخت اوراق گری» باشد. توجه کنیم، «اوراق» را به مفهومی که در فرهنگ فارسی آمدهاست، به کار میبریم یعنی چیزی «که دارای ورقها یا قطعههای جدا، کنده یا باز شده از یک دیگر است» و «اوراق گر» یا «اوراق چی»، به معنای «کسی است که اجزای دستگاه یا ماشینی معمولاً فرسوده را از هم باز میکند» (۲۲). و جالب این جاست که «ساخت اوراق گری» دریدایی نیز دقیقاً معطوف به «ساختارهای فرسوده» یا به قول او «رسوب کرده» است. اما در همین جا باید بلافاصله اضافه کنیم که «اوراق»، خراب کردن و نابود ساختن نیست چه هدفِ «اوراق چی» دستگاه یا ماشین، «فروش جداگانهٔ قطعههای کارآمد آنها ست» (۲۳). اوراق کردنِ دریدایی نیز به منظور ایجاد «ریخت دیگر و نوینی»است با ترکیب دیگری از عناصر جدا شده (و بنا بر این دگر گشته) و یا با عناصر جدید خارجی. بنا بر این، میتوان گفت که Déconstruction فرایندِ «اوراق گری - نوسازی» است، با این شرط که چنین فرایندی پایان ناپذیر است و همواره تکرار میشود. «ساختار شکنی»، به گفتهٔ دریدا، همان طور که گفتیم، تکرار سادهٔ مضامین پیش از او نیست. پس بهتر است معنا را از زبان نظریه پرداز اصلی اش بشنویم: «Déconstruction را نباید عمل فسخ یا تخریب تصور کرد، بلکه به معنای تجزیه و تحلیل ساختارهای رسوب کردهای دانست که عنصر کلامی، کلامی بودن فلسفه و اندیشهٔ ما را میسازند. و این ساختارها در زبان، در فرهنگ غربی، در هنر و در هر چیزی که ما را به این تاریخ فلسفه وابسته میکنند، وجود دارند … ساختار شکنی، نه صرفاٌ فلسفی است، نه مجموعهای از تزها و نه حتی مساله انگیز هستی به معنای هایدگری. به گونهای، هیچ است. ساختارشکنی نمیتواند یک دیسیپلین یا روش باشد. غالباً آن را روش کار (مِتُد) مینامند، با مجموعهای از قواعد و راه رسمِ قابل تدریس… ساختارشکنی فن یا تکنیکی با قواعد و هنجارهای خود نیست. البته، در شیوههای طرح پرسشهایی از نوع ساختارشکنی قواعدی میتوانند وجود داشته باشند. از این نظر، فکر میکنم که این گونه موارد میتوانند جنبهٔ رشتهای و آموزشی پیدا کنند. اما در اصلِ خود، ساختارشکنی روش نیست. من سعی کردهام از خود سوال کنم که چه چیزی میتواند روش به معنای یونانی یا دکارتی و یا هگلی باشد. لیکن ساختارشکنی روششناسی به معنای اجرای قواعدی نیست. اگر من به خواهم تصویر مقتصد و فشردهای از ساختارشکنی ارایه دهم، خواهم گفت که اندیشهای ست در بارهٔ خاستگاه و محدودیتهای پرسمان «آن چیست که…؟»، پرسشی که در کل تاریخ فلسفه حاکم بودهاست. هر بار که سعی کنیم در بارهٔ امکان «آن چیست که…؟» بی اندیشیم، در مورد این شکل از پرسش گری، پرسش کنیم یا در بارهٔ ضرورت این گونه گفتمان در زبان معینی، در سنت معینی و… از خود سوال کنیم، این است تمایز معنایی ساختارشکنی. در واقع ساختارشکنی، پرسش در بارهٔ چیزی بیش از یک پرسش است. به همین دلیل، همیشه من در به کار بردن این کلمه درنگ میکنم. ساختارشکنی معطوف به هر چیزی میشود که در طول تاریخ غرب و فلسفهٔ غرب، یعنی تقریباً در همه چیز، از افلاطون تا هایدگر، پرسشِ «آن چیست که…؟» را ایجاب کرده است…» (۲۴)
مطالب دیگر در باره ساختار شکنی
«دیکانستراکشن: کنشِ تخریب، عبارتی گرامری/ برچینشِ ساختار واژگان در یک جمله... ۱- گشودن و واسازیِ اجزای یک کل/ بازکردن و پیاده کردن یک ماشین و آن را به جایی دیگر منتقل کردن ۲- ترتیب ابیات را به هم ریختن با تأکید بر وزن مثل نثر ۳- se deconstruire (خود-ویرانی) ... ساختار از دست دادن/ دریدا واژه دیکانستراکشن را از هایدگر گرفت. هایدگر واژه آلمانی Destruction را به معنای تخریب و ویرانی در سخنرانی «مسایل اولیه پدیدار شناسی» (۱۹۲۷) و در کتاب معروفش «وجود و زمان» به کار برد. البته منظور دریدا با هایدگر متفاوت است زیرا او بار منفی این واژه یعنی ویرانی را در نظر ندارد.با این اوصاف اگر سخت گیری مترجم فارسی را نداشته باشیم، با اندکی تسامح «واسازی» را بدیل مناسبی برای دیکانستراکشن تلقی میتوانیم کرد.
در اینجا به دیکانستراکشن از جنبه دیگری یعنی «غفلت» و «غیاب» نیز پرداخته میشود. از همین رو است شاید، که دریدا این قدر به مفهوم «حضور» تأکید میورزد. به هرحال در این بخش توضیحاتی در مورد دیکانستراکشن از نگاه دریدا آمدهاست: «دیکانستراکشن، تدقیق و تحلیل موشکافانه یک «بافت» است. نقدِ صرف نیست. دیکانستراکشن، کنشِ یاد-آوری است؛ کنشِ حیرانی؛ حیرتی مستمر. دیکانستراکشن یک گرایش اخلاقی است؛ اخلاق به مفهومی که لویناس به کار میبرد. یعنی یک رابطه بنیادین، نه ضرورتا قواعدی برای زندگی در آن رابطه.» دریدا با طرح مفاهیمی چون «جهان وطنی» یا «بخشایش» و نیز «عدالت» و «قانون» در صدد نزدیک تر کردنِ فاصله میان حقوق و اخلاق برآمدهاست. «دیکانستراکشن صرفاً تحلیل گفتمانها، تحلیل مفاهیم و گزارههای فلسفی یا تحلیل نشانه شناختی نیست و نباید باشد. بلکه همچنین باید نهادها و ساختارهای اجتماعی و سیاسی و سختترین سنتها را به چالش بکشد.» در همین ارتباط میتوان به نامه دریدا خطاب به ایزوتسو اشاره کرد که در آن تأملات طرح وار و مقدماتی درباره واژه دیکانستراکشن آمدهاست و دریدا در این نامه معروف میکوشد تا بگوید که «دیکانستراکشن» چه چیز نیست یا به عبارت بهتر، چه چیز نباید باشد و در بیان این امر، مسئله دیکانستراکشن را کاملاً مسئله ترجمه و مسئله مفاهیم زبان میداند. او حتی در زبان فرانسه نیز معادلی را برای دیکانستراکشن بیان نمیکند. او این واژه را در فرهنگ Littre یافتهاست: «دیکانستراکشن: کنشِ تخریب، عبارتی گرامری/ برچینشِ ساختار واژگان در یک جمله... ۱- گشودن و واسازیِ اجزای یک کل/ بازکردن و پیاده کردن یک ماشین و آن را به جایی دیگر منتقل کردن ۲- ترتیب ابیات را به هم ریختن با تأکید بر وزن مثل نثر ۳- se deconstruire (خود-ویرانی) ... ساختار از دست دادن/ محققین نشان دادهاند که در ناحیهای از شرقِ به دور از زمان (منظور جامعهای عقب مانده)، وقتی زبانی به حالت کمال (اشباع) خود میرسد، فرو میریزد و از درون خودش متناسب با اصل یگانه دگرگونی و طبیعت ذهن بشر تغییر میکند.» دریدا نامه اش به ایزوتسو را چنین به پایان میرساند: «... اعتقاد ندارم که ترجمه، یک رویداد ثانوی و مشتق از زبان اصلی است. همانگونه که دیکانستراکشن یک واژهاست پس امر قابل جایگزین در زنجیره جایگزینی است که میتواند از زبانی به زبان دیگر صورت گیرد...» پیشنهاد دریدا برای بدیل دیکانستراکشن، واژهای دیگر است که باید در زبانِ مقصد به دنبال آن بود، که در عین حال همان واژه ولی واژهای دیگر باشد؛ از دیکانستراکشن حرف بزند... واژهای که حتی بسیار زیباتر باشد
واسازی (یک ترجمه دیگر)
واژه واسازی یا ساختار شکنی (deconstruction) نظریهٔ دربارهٔ «معنای» متون است که توسط دریدا ارائه شدهاست. دریدا میخواهد بگوید ««این است» یا «آن نیست» همه کشک است. شما دربارهٔ هیچ چیزی که نشانهای در یک متن باشد نمیتوانید بگویید «این است» یا «آن است. معنای هر نشانه (واژه) در یک متن، مثلاً در ساختمان یک جمله، برما معلوم میشود. اما ساختمان جمله آن قدر تغییرپذیر است، و رابطهٔ اجزاء این ساختمان نیز ،که هیچ معنای ثابتی برای هیچ چیز باقی نمیماند. به همین دلیل، چیزی به نام» درون متن «و» بیرون متن " نیز وجود ندارد و معنا متن آن قدر ثکثیر میشود که شما نمیتوانید هیچ معنای مشخصی را برای هیچ چیزی قائل شوید». احساس میکنم برای ورود به این جدال نیازمند بررسی توصیف ارائه شده توسط حنایی کاشانی از نظریه واسازی میباشیم. برخلاف برداشت ایشان، نظریه واسازی را باید در گستره وسیع تری دید. واسازی، صرفاً نظریهٔ درباره معنا نیست بلکه واسازی بدنبال نفی هژمونی و سلطهاست. و ادعای معناداری از نظر دریدا، شکلی از بسط سلطه و هژمونی است که متن آن را تحقق میبخشد.اگر دریدا به مساله معنا در متن میپردازد بدان خاطر است که سلطه و هژمونی نهفته در معنای مدعی حقیقت را متزلزل نماید. بعبارت دریدایی، تلاش وی برانداختن دوگانههایی همچون صدق / کذب است که از طریق و بهوسیله آنها ادعای حقیقت نهادینه و بسط مییابد. و امکان سلطه و هژمونی یک روایت را بر کنش فردی و اجتماعی فراهم میسازد.
این برداشت از واسازی باعث میگردد که «واسازی» از نظریهٔ در باب معنا فراتر رفته در گستره اجتماعی – سیاسی کاربرد یابد.دراینصورت واسازی، تلاشی برای برانداختن هر ادعایی است که سعی میکند با ادعای حقیقت و یگانگی خود را مشروع و توجیه نماید.
در چنین برداشتی از واسازی، ما شباهتهایی را میان «بت شکنی» و «واسازی» مییابیم. بت شکنی، نیز، برانداختن هژمونی و سلطه یک آیین است که به صورت بت و الگو ی کنش، سلطه خود را بسط دادهاست.
زمانی که ابراهیم بت میشکند در برابر اعتراض قوم خود که «چرا به خدایان آنها آسیب زدهاست» تضاد و ابهام نهفته در کلام آنها را آشکار میکند. وی بی معنایی کلام آنها را نمایش میدهد. چگونه ممکن است خدا(ی برتر)، آسیبپذیر (ناتوان) باشد؟ بدین طریق میان معنای نهفته در واژه خدا و آسیب پذیری، تضادی را نمایش میدهد و باعث تزلزل در معنایی میگردد که آنها از واژه خدا اراده میکنند. در چنین، تعبیری از واژه «بت شکن» ما شاهد نزدیکی آن با رویکرد «واسازی» میباشیم.
اگرچه، بت شکنی ابراهیمی به نوعی واسازی مینماید اما دارای عنصر دیگری است که در تضاد با واسازی قرار میگیرد. ابراهیم اگرچه دغدغه انکار سلطه و هژمونی معنای نهاده شده در آیین بت پرستی را بر زندگی بشری دارد اما، دغدغه نفی «هرگونه سلطه و هژمونی» را ندارد. او همانند پاکدینان مسیحی، بدنبال خلوص و سلطه حقیقی است. دغدغه آنها تبیین سلطه مشروع است. لذا، اگر ابراهیم سلطه خدایان دست ساز را بر میاندازد انگشت اشاره خود را به سمت خدای یکتا نشانه میگیرد و در برابرش سجده میکند. لذا، واسازی در سنت بت شکنی گذرگاهی برای حرکت از سلطه غیرحقیقی به سمت سلطه حقیقی است.
اما، همان گونه که گفته شد واسازی به تعبیر دریدایی، انکار دوگانه حقیقی / غیر حقیقی است. وی میخواهد با حرکت به سمت افقی اندیشی، تمامی معانی را در یک سطح ارزیابی نماید و در نتیجه کثرت معانی را جانشینی برای جستجوی معنای مقبول و حقیقی قرار دهد.
لذا، میتوان به تعبیر دریدایی گفت که: معنای «واسازی» هم اینست و هم این نیست. واسازی، هم نوعی بت شکنی است و هم نیست.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 602]
-
گوناگون
پربازدیدترینها