واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: كتاب ادب - جغرافياي ادبيات
كتاب ادب - جغرافياي ادبيات
اميد كاظمي:بررسي شاخصههاي متن بر اساس گستره جغرافيايي ايران كاري است كه قهرمان شيري در كتاب «مكتبهاي داستاننويسي در ايران» انجام داده است. البته چنين مطالعاتي پيش از او در برخي مقالات و كتب انجام شده بود اما پراكندگي آنها تا بدان حد بود كه تنها ميشد به عنوان پينشهاد به آن نگاه كرد. مولف نيز تمام اين پيشنهادها را يك به يك مطرح ميكند و بررسي كوتاهي از هر كدام ارائه ميدهد: محمدعلي سپانلو اولين كسي است كه موضوع تاثير جغرافياي اقليمي بر داستاننويسي معاصر ايران را مطرح كرده است، و حق تقدم او در طرح اين موضوع همواره محفوظ است. او نوشته است كه «در سال 1358 در بررسي داستانهاي چاپ شده آن سالها، اصطلاح مكتب خوزستان را پيشنهاد كردم. اين اصطلاح ناظر بود بر ويژگي گروهي قصهنويسان كه عمدتا از خاستگاه مشترك آنان نشأت ميگرفت. من نوشته بودم: محيط جنوب غربي ايران، به خصوص بخش صنعتي آن، كه تضادهاي جهان معاصر را يكجا در كنار هم دارد، بهترين آزمايشگاه بوده است براي آزمون سبك نويسندگان رئاليست آمريكايي ميان دو جنگ، در يك فرم بومي و ايراني اقليمي سوزان و وحشي كه در آن شبح صنعتي عظيم چشمانداز را مسدود كرده است. مجموعه متلوني از بدويترين طبايع تا تربيتشدهترين واكنشهاي شهرنشيني. و بعد عوارضي كه هم ناشي از زندگي كپرنشيني و فقر است و هم زندگي در تكنيك و سيل پول. مردمي كه از چندسو با هم غريبهاند؛ عرب، عجم، اروپايي و طبايع وسط. اينها همه به برخي از بهترين قصهنويسان معاصر ما فرصت داده تا مكتب قصهنويسي خوزستان را پديد آورند. يك نگاه به قصههاي ناصر تقوايي، احمد محمود، مسعود ميناوي، ناصر موذن، محمد ايوبي، پرويز زاهدي، پرويز مسجدي، عدنان غريفي، نسيم خاكسار، بهرام حيدري و ديگران، ما را رهنمون ميشود تا تركيب دلپذير مرارت و وحشت و پاكباختگي آدمهاي فاكنر و همينگوي و كالدول را با اقليم ديگري در جاي ديگري از جهان بازيابيم. ميتوان گفت كه جغرافيا سبك آفريده است» (ص 53).
جمله آخر، سخن محوري اين كتاب است كه البته سپانلو پيش از اين بدان رسيده بود و مولف نيز او را اولين نفر در پيشنهاد مكتبهاي داستاننويسي ايران ميداند. شيري پس از او از حسن ميرعابديني نام ميبرد و او را دومين منتقدي ميشناسد كه «به اظهارنظر مفصل درباره ادبيات اقليمي ايران پرداخته است. او در آخرين مجلد صدسال داستاننويسي در ايران، سالهاي 40 به بعد را سالهاي واقعي پيدايش داستان روستايي و اقليمي در ايران ميشمارد» (ص 55).
سومين منتقد يعقوب آژند است كه در اينباره به اظهارنظر پرداخته است. البته شيري سخنان او را فاقد وجاهت علمي ميداند و تلقي او از گفتههاي آژند كليگوييهايي مبهم در اينباره است: «خصوصياتي كه آژند براي اين سبكها برميشمرد بيش از آنكه بر تفاوتها دلالت كنند، تشابه آنها را به نمايش ميگذارند» (ص 61).
واقعيت اين است كه «مكتبهاي داستاننويسي...» در عين تعمق در جغرافياي ادبيات و تلاش براي برشمردن خصوصيات هر مكتب خود نيز گاه دچار اين كليگوييها بوده است. به خصوص وقتي كه قصد دارد مباحث خود را تئوريزه كند در افتادن در ورطه ابهام و كليگويي به وضوح آشكار است: «مكتب اصطلاح عامي است، براي مجموعهاي از انديشهها، اعتقادات و نگرشهاي همگرا و همسو، كه هدف از تدوين آن، هدايت جامعه به جانب يك مسير خاص است. شماري از مكتبها در پي تبيين مقولههايي به گستردگي كيفيت تكوين آغاز و انجام هستي هستند و تعيين وظايف زيستي انسان در جامعه و جهان، و شماري ديگر در گسترهاي محدودتر، صرفا رابطههايي اجتماعي يا سلوك فردي و يا ساز و كارهاي ذهني انسان در ارتباط با خود او، انسانهاي ديگر و تمام پديدههاي هستي، در حوزه علوم انساني، در حريم حساسيتهاي خود قرار ميدهند». چنانچه شما مخاطب اين مقاله از اين جملات چيزي سردرآورديد ما نيز چنين بودهايم. در واقع جملات طولاني و مبهم البته گهگاه كم نيستند در اين كتاب و علمي بودن كار را زير سوال بردهاند. اما با وجود اين انتقاد نبايد الحق از بعضي تاملات نويسنده در اين زمينه گذشت. و بهترين فصل در اين زمينه بررسي مكتب آذربايجان و خراسان است. شيري در مكتب «آذربايجان» به نكتهاي رسيده است بكر و خلاقه. او خصوصيات سبكي سه نويسنده مهم اين مكتب (بهرنگي، ساعدي و براهني) را بررسي ميكند و پس از آن داستاننويسي آذربايجان را حركتي از سوي داستان سنتي به سمت پسامدرن ميداند. اين نكته حاصل تعمق نويسنده در داستاننويسي اين منطقه است و كاملا درست به نظر ميرسد. مكتب ديگر، مكتب خراسان است كه مولف به درستي بر برخي از خصوصيات اقليمي آن اشاره ميكند و براي نخستينبار به شاخصههايي ميرسد كه پيش از او كسي آنها را مطرح نكرده است. به عنوان مثال نكاتي او درباره خراسان (به عنوان جايگاه نخستين نشو و نماي ادبيات فارسي) و بعد تاثير آن در شيوه نگرش نويسندگان امروز طرح كرده، لااقل پيشنهاد جالبي براي پاياننامه يك دكترا و يك كتاب مفصل است: «اقليم خراسان، به همانسان كه موقعيت مهمي در تاريخ و فرهنگ گذشته داشته است، در سير داستاننويسي نوين نيز با نويسندگاني چون محمود كيانوش، اصغر الهي، غزاله عليزاده، رضا دانشور و از همه برجستهتر، محمود دولتآبادي، همان موقعيت ممتاز پيشين را براي خود محفوظ نگه داشته است. شاخصترين اصول مشتركي كه بنياد داستانهاي اين نويسندگان را به يكديگر پيوند ميدهند، عبارتند از: نگرش تاريخي، علاقهمندي به آموزههاي مذهبي، استفاده گسترده از امكانات زبان كهن، اعتدالگرايي، زندگيبخشي به روزگاران سپري شده و، در يك كلام، سنتگرايي در صورت و محتوا. ريشه اين محورهاي مشترك را بيش از هر چيزي بايد در تاثيرات تاريخي و فرهنگي حاكم بر فضاي اقليمي منطقه جستوجو كرد كه از گذشتههاي دور تا به امروز، علاوه بر قرار گرفتن در شاهراه فرهنگي، مذهبي، سياسي و تجاري ايران با شرق دور، پايگاه نخستين سلسلههاي حكومتي اصيل ايراني بعد از حمله اعراب نيز بوده است؛ و همچنين در كشمكش بسيار طولاني و تمكين به اقوام بيگانهاي چون قزاقان، تركمانان و مغولان و تيموريان. علاوه بر اينها، اين منطقه خاستگاه اصلي زبان و ادبيات فارسي، و نيز ميزبان هشتمين امام شيعيان است» (ص 234).
به هر حال «مكتبهاي داستاننويسي در ايران» با وجود هر انتقادي كه به آن وارد باشد، كتابي است در خور توجه كه خود ميتواند پيشنهادي جدي براي ورود به ادبيات اقليمي و بررسي ادبيات از منظر جغرافيا باشد.
مكتبهاي داستاننويسي در ايران
قهرمان شيري
نشر چشمه
1387
1500 نسخه
5500 تومان
پنجشنبه 31 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 235]