واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: آخرین روزهای زندگی کورش بزرگ
" این اراده اهورامزدا بود که پارسیان سرور دنیا شوند امیدوارم که بعد ازمن همواره ایرانیان در
حفظ این سرزمین که به خون دل برایشان به ارمغان آورده امبکوشند و تا جهان باقی است آن
را پاس دارند. رمز کار خیلی ساده است بایدبرای انسانها ارزش قایل شد آنان را آزاد گذاشت تا
خود انتخاب کنند از آنجا که اندیشه ما خداییاست مطمین باشید پابرجا خواهیم ماند"
آخرین روزهای
زندگی کوروش بزرگ: در یک شب خنک پاییزی کوروش خود را برای نیایش با خدا آماده می کرد که احساسکرد چیزی از وجودش جدا شده جسمش بر زمین افتاده و وجودش در کهکشان ها سیر
می کند اوراضی و خشنود بود و از بالا جسم بی جان خود را نظاره می کرد... صبح روز بعدبزرگان
پارس و سرداران طراز اول سپاه را فرا خواند. کوروش می دانست امروز به جمعنیاکانش خواهد پیوست.
جمع را مورد خطاب قرار داد و گفت: فرزندان و دوستان من ؛من اکنون به پایان زندگی نزدیک شده ام.
من با نشانه های آشکار دریافتم که دیگر درمیان شما نخواهم بود. وقتی درگذشتم مرا خوشبخت
بپندارید ؛ من در سرزمین کوچکی متولدشدم و با نان چوپانی بزرگ شدم... من اکنون سرزمین
پهناوری را برای شما به ارمغانآورده ام. اینک وقت عزیمت من به دنیای مردگان است اما خوشحالم
که شما و میهنمرا خوشبخت می بینم.... یاران من اکنون احساس می کنم که جان از پیکرم
بیرون می روداگر در میان شما کسی می خواهد دست مرا بگیرد یا به چشمانم بنگرد تا هنوز
جان دارمنزدیک شود . هنگامی که روی خود را پوشاندم از شما می خواهم که پیکرم را کسی
نبیندحتی شما فرزندانم. از تمام پارسیان و متحدان بخواهید تا بر جسد من حاضر شوند ومرا از
این که دیگر از هیچ گونه بدی رنج نخواهم برد تهنیت گویند. سکوتیسنگین در مجلس حاکم شد
. کوروش با قامتی کشیده ایستاد و گفت: پس از مرگ مرا درپاسارگاد دفن کنید. تن مرا در زر و
سیم مپوشانید و گوهرها میارایید بلکه آن را بهخاک بسپارید زیرا چه سعادتی بالاتر از اینکه آدمی
به خاک برگردد خاکی که پرورندههمه چیزهای نیکو است. به آخرین اندرز من گوش فرا دهید;
اگر می خواهید دشمنانخود را تنبیه کنید به دوستان خود نیکی کنید. اکنون مرا تنها بگذارید تا با
خدایخودم نیایش کنم. همه در کمال ناباوری چادر شاهانه را ترک کردند. کوروش درحالی که
جامه ای سپید بر تن داشت و شنل ارغوانی رنگی بر روی شانه های خود انداختهبود دست ها
را به سوی آسمان دراز کرد و گفت: ای یزدان پاک من آماده ام. سپس برروی زمین دراز کشید
گویی هرگز نبوده است. ...سران پارسی و فرمانده هان ارتشبازوبند سیاه بستند و بسوی اکباتان
و از آنجا بسوی پاسارگاد حرکت کردند. جسدرشیدترین و مهربان ترین سردار شرق باستان
شاهنشاهی که چهره جهان را عوض کرد و صلح ودوستی و محبت را برای بشریت به ارمغان
آورد به حرکت در آمد. ...جنازه شاه شاهاندر قصر اکباتان قرار گرفت. تمام بزرگان کشوری و
لشگری به جنازه ادای احترام کردند. سه روز بعد قبل از طلوع آفتاب جنازه به پاسارگاد منتقل شد.
در حالی که اکباتان وتمامی مردم مسیر راه یکپارچه گریان بودند... نوازندگان پیشاپیش جنازه مارش
عزا مینواختند و پشت سر آنان سربازان عزادار بدون سلاح در حرکت بودند.بوی بخور که
درمجمرهای طلایی و نقره ای سوخته می شد تمام فضای شهر را گرفته بود. مردم دستهدسته
به کاخ در محلی که جنازه قرار داشت به منظور ادای احترام وارد می شدند. ادایاحترام تا سه
روز ادامه داشت. آنگاه جسد شاه به مرغزاری با صفا در میان درختانسرسبز و خرم در کنار رود
کر برده و در آنجا طبق وصیت ذوالقرنین ساده و بی ریا بهخاک سپرده شد. در سر در ورودی گور
او نوشته شد: " ای رهگذر من کوروشهستم. من امپراتوری جهان را به پارسیان دادم. من بر آسیا
فرمانروایی کردم بر اینگور رشک مبر که من اینجا آرمیده ام من کوروش شاه شاهان" یک نیروی
مرموز وفوق بشری 2550 سال است که این آرامگاه را حفظ کرده است دو دسته گل طبیعی هوم
سالیانسال است که دل سنگ آرامگاه را شکافته و همواره پابرجاست. " بر این گور رشک مبرکه من
اینجا آرمیده ام من کوروش شاه شاهان" منبع:روستا,ولی محمد,کوروش پسر ماندانا,چاپ دوم,
انتشارات ترفند,1383
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 353]