محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827758290
هنر از نگاه تولستوي:اقتباس هنر را تقلبى مىكند
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: هنر از نگاه تولستوي:اقتباس هنر را تقلبى مىكند
هيوا يگانه -مردى روس كه در عرصه ادبيات جايگاهى ماندگار براى خود رقم زد. او كه با رمان «جنگ و صلح» توانست خود را در ادبيات جهان به اثبات برساند تنها در اين حوزه نبود كه بسيار انديشيد. لئوتولستوى به ارزيابى هنر و ارزشگذارى آثار اين وادى پرداخت و به نقد آثار هنرى پرداخت. او هنر ملى را چنين تعريف كرد كه هنر ملى فقط آنگاه به وجود مىآيد كه انسانى از زمره توده مردم ضرورت انتقال احساس نيرومندى را كه خود تجربه كرده است دريابد. تولستوى 15 سال درباره هنر و هنر ناب انديشيد و پس از آن انديشههايش را به قلم تحرير درآورد. او معتقد است اقتباس، تقليد، تاثير و تعلقخاطر، هنر را به شبه هنر تبديل مىكند.
تولستوى در تحليل موضوع هنر مىگويد: علامتى كه هنر واقعى را از تقلبات هنرى تفكيك مىكند اين شاخص ترديد ناپذير است: مسرى بودن هنر. اگر انسانى به هنگام خواندن و ديدن وشنيدن اثر انسان ديگر، بىآنكه از جانب خود فعاليتى به خرج دهد و بى آنكه تغييرى در نظرگاه وضع فكرى خويش پديد آورد، حالت روحى خاصى را دريابد كه او را با سازنده اثر و افراد ديگرى كه مانند او،موضع هنر را دريافتهاند متحد سازد، موضوعى كه چنين حالتى را به وجود مىآورد، موضوع هنر است.
مهم نيست كه موضوعي، تا چه اندازه شاعرانه و تا چه حد به ظاهر واقعى و تا چه ميزان موثر و سرگرمكننده است، اگر اين موضوع، آن احساس مسرتى را كه از همه احساسهاى ديگر جداست در انسان برنيانگيزد، اگر آن اتحاد روحى را با انسان ديگر (سازنده اثر) و انسانهاى ديگر- شنوندگان يا تماشاگرانى كه اثر هنرى را درك مىكند- به وجود نياورد، اين موضوع، موضوع هنر نيست.
درست است، اين علامت، «باطني» است و به همين دليل مردمىكه اثر حاصله از هنر حقيقى را از ياد برده اند و از آن چيز ديگرى انتظار دارند و در جامعه ما اكثريتى عظيم از اين قبيلند –ممكن است بينديشند كه احساس سرگرمى و هيجانى را كه از تقلبات هنرى مىگيرند، احساسى استاتيك است و همچنانكه امكان ندارد شخصى را كه از قوه تشخيص رنگها محروم است، متقاعد كرد كه رنگ سبز قرمز نيست، به همين سان، دگرگون كردن افكار اين مردم نيز درباره هنر، امكان ناپذير است. با اين وجود، اين نشان، براى آنان كه درموضوعات هنرى احساسى فاسد و كور ندارند كاملا مشخص و معلوم است و همين علامت است كه احساس به دست آمده از هنر را از هر احساس ديگرى آشكارا جدا مىكند.
خصوصيت اساسى چنين احساسى اين است كه دارنده آن، به حدى با هنرمند متحد مىشود كه موضوع مورد ادراك خود را ساخته و پرداخته خود مىپندارد و ديگرى را سازنده آن نمىداند. در نظر او، آنچه را كه اين موضوع بيان مىكند همان است كه او از مدتها پيش، خود مىخواسته بيان كند.
محصول حقيقى هنر اين اثر را دارد كه در شعور ادراككننده، حدفاصل ميان او و هنرمند نه تنها بين او و هنرمند، بلكه بين او و همه كسانى كه در حال ادراك همان محصول هنر هستند، از ميان برمىخيزد. دراين آزادى شخصيت يعنى رهايى شخصيت انسان منفرد ازقيد عزلت و تنهايى و در اين اختلاط و اتحاد شخصيت فرد با شخصيت افراد ديگر است كه نيروى اساسى جذبه و صفت برجسته هنر نهفته است.»
اين نويسنده روسى معتقد است، اگر انسانى اين احساس را تجربه و حالت سازنده اثر به او سرايت كند و احساس اختلاط و اتحاد با ديگر انسانها در او به وجود آيد موضوعى كه اين حال را در او به وجود آورده همان هنر است. اگر اين سرايت وجود نداشته باشد و با سازنده اثر و آنها كه اثر را درك مىكنند، اختلاطى دست ندهد، هنرى وجود ندارد. مهمتر از اين نه تنها مسرى بودن، علامت مشخص هنر است بلكه ميزان سرايت، تنها معيار ارزش هنر است. سرايت هر اندازه قويتر باشد، هنر نيز –به عنوان هنر- بهتر است. بايد دانست در اين مورد، سخن از محتواى هنر در ميان نيست، يعنى شدت و ضعف سرايت هنر را جدا از ارزش احساساتى كه انتقال مىدهد در نظر داريم.
تولستوى به طور مشخص ميزان اين سرايت را در سه دسته قرار مىدهد: «1- در نتيجه قلت يا كثرت خصوصيت احساسى كه انتقال يافته است. 2- در نتيجه كثرت يا قلت وضوح انتقال اين احساس 3- در نتيجه صميميت هنرمند، يعنى فزونى يا كاستى نيرويى كه به وسيله آن خود هنرمند احساسى را كه اكنون در كار انتقال آن است –تجربه مىكند.
احساسى كه انتقال مىيابد، هر اندازه بيشتر ويژه و خاص باشد به همان اندازه اثر بيشترى در احساس كننده ايجاد مىكند. هر قدر آن حالت روحى كه به احساس كننده منتقل شده است بيشتر ويژه و استثنايى باشد او لذت زيادترى مىبرد و از اين رو با كشش و تمايل بيشترى با اين حالت روحى اختلاط مىيابد.
ليكن روشنى و وضوح بيان احساس، بدين سبب به كار سرايت كمك مىكند كه وقتى گيرنده تاثير، در شعور خويش با سازنده اثر، در هم مىآميزد، هنگامى راضىتر است كه ببينده احساسى را كه به نظر او، از مدتها قبل مىشناخته و درمىيافته و هماكنون وسيله بيان آن را جسته، اين احساس با روشنى و وضوح بيشترى بيان شدهاست.
همچنين درجه سرايت هنر، با فزونى صميميت هنرمند به مراتب بالا مىرود. همان لحظه كه شنونده و بيننده و خواننده احساس كنند كه اثر هنرمند به خود هنرمند سرايت كرده است و او براى خود مىنويسد و مىخواند و مىنوازد نه به منظور اثر نهادن در ديگران. همان لحظه اين حالت روحى هنرمند به گيرنده اثر سرايت مىكند. از طرف ديگر به محض آنكه تماشاگر و خواننده و شنونده احساس كنند كه سازنده اثر براى خرسندى شخص خود نمىنويسد و نمىخواند و نمىنوازد بلكه براى او –گيرنده اثر- كار مىكند و آنچه را كه مىخواهد بيان كند خود وى احساس نمىكند مخالفت و مقاومتى در گيرنده تاثير به وجود مىآيد و آنوقت ويژهترين احساس و پيچيدهترين تكنيك نه تنها ازايجاد تاثير عاجز است بلكه براى او نفرتانگيز نيز مىشود.
نويسنده رمان جنگ و صلح تاكيد مىكند كه هنرمند بايد براى احساسى كه انتقال مىدهد يك ضرورت باطنى احساس كند.
او مىگويد: از سه شرط مسرى بودن هنر، سخن مىگوييم ولى درواقع شرط آخر را بايد بيشتر به حساب آورد. اين شرط شامل شرط نخست نيز هست زيرا اگر هنرمند صميمى و بىريا باشد احساس را به همان صورتى كه گرفته بيان خواهد كرد. و از آنجا كه هيچ انسانى شبيه انسان ديگر نيست اين احساس براى افراد ديگر تازگى خواهد داشت و هر اندازه منبع و منشايى كه هنرمند احساس خود را در آن جا كسب مىكند بديعتر و عميقتر باشد آن احساس نيز مانوستر و بىرياتر خواهد بود. اين اخلاص و بىريايى سبب خواهد شد كه هنرمند براى احساسى كه قصد انتقال آن را دارد، شيوه بيان روشنى بيابد.
از اين رو شرط سوم، يعنى صميميت، در ميان شرايط سهگانه مهمترين شرط است. اين شرط هميشه در هنر ملى وجود دارد و به همين دليل است كه هنر ملى اثرى چنان نيرومند دارد.
چنين است سه شرطى كه وجود آنها سبب تفكيك هنر واقعى از ابدال آن مىشود و در عين حال- بى آنكه محتواى آثار هنرى را در نظر داشته باشيم- تعيين كننده ارزش هر اثر هنرى است. فقدان هر يك از اين سه شرط اين نتيجه را دارد كه اثر، ديگر متعلق به هنر حقيقى نيست بلكه از ابدال هنر است.
تقليد در هنر واقعى راه ندارد
هنر به معناى واقعيش از نگاه انديشمندان مختلف تعابير متفاوتى داشته است. و در اين ميان صاحبنظران همواره زير سئوال برده اند آنانى را كه به جاى محصولات واقعى هنري، چيزهايى شبيه هنر را توليد و به مخاطبانشان ارائه كردهاند. تولستوى نيز در اين مقال نظراتش را بىمحابا بيان مىكند.
او مىگويد: «اقتباس، تقليد، تاثير و اشتغال خاطر شيوههايى هستند كه منجر به موضوعاتى شبيه هنر به وجود مىآيد.»
او در توضيح اقتباس چنين مىگويد: «اقتباس اين است كه از محصولات گذشته هنر، يا موضوعات كامل را بردارند و يا از آثار «شاعرانه» مشهور پيشين فقط تكههاى برجسته و مجزا را اقتباس كنند و با اضافاتى چند، چنان تغيير شكل دهند كه موضوع تازهاى جلوه كند.
اينگونه آثار، اگر شرايط لازمه ديگر نيز در ساختن آنها رعايت شده باشد در افراد گروه معيني، ياد آن «احساسات هنري» را كه قبلا تجربه و آزمايش شده است، بيدار مىكند و اثرى متاثر از هنر به وجود مىآورد و در ميان مردمىكه از هنر طلب لذت مىكنند رواج مىيابد.
موضوعاتى كه از آثار هنرى پيشين به عاريت گرفته شده است معمولا «موضوعات شاعرانه» خوانده مىشود و موجودات و اشخاصى كه از محصولات هنرى گذشته اقتباس شدهاند «موجودات شاعرانه» نام دارند. از اين رو انواع افسانهها و داستانهاى پهلوانى و سنن باستانى «موضوعات شاعرانه» نام دارد و دوشيزگان و جنگجويان و شبانان و راهبانان و فرشتگان و شياطين گوناگون و ماهتاب و توفان و كوه و دريا و پرتگاه و گل و گيسوى بلند و شير و بره و كبوتر و بلبل، «موجودات و اشخاص شاعرانه» محسوب مىشوند. زيرا به طور كلى «شاعرانه» بر جمله موجوداتى اتلاق مىشود كه در آثار هنرمندان گذشته بيش از ديگر موجودات به كار رفته باشند.
تولستوى از اتفاقى كه برايش افتاده مىگويد: «تقريبا چهل سال پيش خانمى بىاستعداد اما بسيار تربيت شده و «داراى معلومات بسيار» از من خواست به داستانى كه نوشته بود گوش دهم. سرگذشت با زن قهرمانى كه در جنگلى شاعرانه كنار آب نشسته بود و جامه اى سپيد و شاعرانه به تن و گيسويى افشان و شاعرانه داشت و دفتر شعر را مىخواند آغاز مىشد. تمام حوادث داستان در روسيه رخ مىداد ولى ناگهان از پشت بوتهها سر و كله قهرمان با كلاهى كه پرى به شيوه «گيوم تل» -داستان اين طور مىگفت- بر آن نصب شده بود و دو سگ شاعرانه همراه او بودند پديدار مىشود.
در نظر بانوى نويسنده، همه اينها بسيار «شاعرانه» جلوه مىكرد؛ اى كاش كه قهرمان مطلبى براى گفتن نمىداشت. زيرا هماندم كه آقاى محترم صاحب كلاه «آلاگيوم تل» با دوشيزه سپيد جامه به صحبت پرداخت، معلوم شد بانوى نويسنده مطلبى براى گفتن نداشته است و فقط از «خاطرات شاعرانه» آثار گذشته متاثر شده است و فكر مىكرده است با كند وكاو اين خاطرات قادر به ايجاد يك اثر هنرى است. ليكن «تاثر هنرى يعنى «سرايت» فقط آنگاه به وجود مىآيد كه نويسنده با روش مختص به خود، احساسى را آزمايش و تجربه كرده باشد و در حال انتقال دادن آن باشد نه آنكه احساس ناشناسى را كه به او منتقل شده است به ديگران انتقال دهد. از اين رو شعرى كه از شعر ديگر پديد آيد نمىتواند به مردم سرايت كند بلكه فقط «شبه هنري» را در اختيار ايشان مىگذارد واين «همانند هنر» را نيز تنها به كسانى مىدهد كه ذوق زيبايى شناسى آنان فاسد شده باشد.
او مىافزايد: شيوه دوم كه «شبه هنر» را به وجود مىآورد چيزى است كه من آن را «تقليد» ناميدهام. ماده اصلى اين شيوه شرح جزئياتى است كه پابهپاى موضوع مورد وصف يا نمايش پيش مىرود.
در هنر ادبى اين روش عبارت است از شرح كوچكترين جزئيات هيات ظاهر، چهرهها، جامهها، حركات و اشخاص به وقت سخن گفتن و صداها، محل زندگى قهرمانان داستان به ضميمه تمام حوادثى كه در زندگانى رخ مىدهد. از اينرو نويسندگان در داستانها و حكايات با هر كلام بازيگر داستان شرح مىدهند كه او آن سخن را با چه صدايى ادا و در پس آن چه كرد. گفتهها نيز طورى بيان نمىشود كه بهترين معنا را برساند بلكه مانند گفت و گوهاى زندگى روزانه ربط انشايى ندارد و با قطع كلام و ختم ناگهانى سخن توام است.
در هنر دراماتيك شيوه مزبور عبارت از اين است كه علاوه بر تقليد گفت و گوها تمام حوادث ملازم زندگى تمام اعمال اشخاص بايد كاملا نظير حيات واقعى باشد. در نقاشى و مجسمه سازى اين روش نقاشى را در رديف عكاسى قرار مىدهد و فرق بين عكاسى و نقاشى رااز ميان برمىدارد. شايد عجيب جلوه كند ولى اين شيوه در موسيقى نيز به كار برده مىشود. موسيقى مىكوشد تا نه تنها با وزن بلكه حتى بااصوات خود صداهايى را كه در زندگى همراه با موضوع مورد بيان او به گوش مىرسد تقليد كند.
به نظر تولستوى شيوه سوم همان است كه توجه به حواس ظاهرى مربوط مىشود كه غالبا ماهيتى صرفا مادى دارد و همانست كه «تاثير» خوانده مىشود. اين «تاثيرات در همه هنرها بيشتر عبارت از «متباينات» يا «كنتراستها» است. يعنى قهر را با مهر، زشت را با زيبا، آواى درشت را با صداى نرم، تيره را با روشن و رايج را با نادر كنار يكديگر مىگذارند و از تاثير تباين يا «كنتراست» آنها استفاده مىكنند.
در هنر ادبي، گذشته از اثرات «تباين» تاثيرات ديگرى نيز وجود دارد كه عبارت از توصيف و نماياندن چيزى است كه پيش از آن هرگز وصف نشده باشد و به نمايش درنيامده باشد. اين كار مخصوصا در مورد وصف ريزه كارىهاى رنج و مرگ كه احساس وحشت را برمىانگيزد بيشتر به چشم مىخورد. مثلا در تشريحات،نويسنده بايد مانند مامور كشف جرم دريدگى انساج بدن مقتول، تورم و رايحه زخم و مقدار و شكل خون را وصف كند.
اين سخن در مورد نقاشى نيز مصداق دارد. علاوه بر متباينات گوناگون تباين ديگرى وارد هنر نقاشى شده است كه عبارت از ترسيم دقيق يك موضوع و بى اعتنايى و غفلت از همه چيزهاى ديگر است. ولى در نقاشى تاثير اساسى و بسيار متداول، تاثير نور و نشان دادن موضوع وحشتزا است. در درام گذشته از «كنتراستها» تاثيراتى كه بيشتر معمولند عبارتند از توفان، تندر، مهتاب، اعمالى كه در دريا يا نزديك دريا صورت مىگيرد، تغيير جامهها، جنون، جنايت و... به طور كلى نشان دادن مرگ كه ضمن آن شخص محتضر تمام مراحل درد و رنج را جز به جز تشريح مىكند.
در موسيقى مرسومترين تاثيرات اين است كه قسمت «كرشندو» (بخشى از آهنگ كه اصوات آن به تدريج افزايش و قوت مىيابد) را با ضعيفترين و يكنواختترين اصوات آغاز مىكنند و صداى اركستر را تا مرحله قوىترين و درهمترين صداها بالا مىبرند و يا همان اصوات «آرپجيو» (اصلاح ايتاليايى كه بالاى نتهاى موسيقى نوشته مىشود و معنايش اين است كه نتها را بايد تدريجا نواخت نه در آن واحد) را در تمام «اوكتاو»ها و با تمام آلات موسيقى تكرار مىكنند. و يا «هارموني» و «وزني» مىساند كه كلان با آنچه طبيعت از موسيقى و نظم و ترتيب انديشه موسيقى ناشى مىشود متفاوت است و اينكار از آن رو صورت مىگيرد تا اصوات غير منتظره و نامانوس ما را تحت تاثير قرار دهد.
او در ادامه مىافزايد: «اينها همه برخى از تاثيراتى است كه غالبا در همه هنرها معمول است ليكن علاوه بر اينها روش ديگرى نيز هست كه در تمام هنرها رايج است و اين است كه يكى از هنرها كار هنر ديگر را به عهده مىگيرد. مثلا در مورد موسيقى معتقدند كه موسيقى بايد «توصيفي» باشد يعنى به وصف بپردازد و بر مبناى اين عقيده همه آثار «موسيقىاى برنامه اي» (نوعى از موسيقى كه نماينده يك رشته حوادث و مناظر است) و موسيقى واگنر و پيروانش پديد مىآيد و يا آنكه نقاشى و درام و شعر بايد «حالتى را به وجود آوردند».
به گفته تولستوى شيوه چهارم همان اشتغال خاطر است و آنچنان است كه يك «علاقه فكري» با اثر هنرى متحد و توام مىشود. اشتغال خاطر را ممكن است ماجراى پيچيده اى فراهم آورد و اين روشى است كه در داستانهاى انگليسى و كمدىها و درامهاى فرانسوى به كار برده مىشد. ولى اكنون از «مد» افتاده و جاى خود را به «آثار مستند» سپرده است. منظور از «آثار مستند» آثارى است كه حاكى از توصيف جزئيات عصر تاريخى معينى و يا قسمت مخصوصى از حيات معاصر باشد و آن را مو به مو تشريح كند. مثالا اشتغال خاطر چنانست كه طى داستاني، زندگى مصريان يا روميان و يا معدنچيان توصيف شود با اينكار خواننده به موضوع علاقهمند مىشود و همين علاقه را به حساب «تاثرهنري» مىگذارد. اشتغال خاطر ممكن است فقط در نحوه و اسلوب بيان باشد. از اين رو برخى از آثار نظرم و نثر و تصاوير و درام و آهنگهاى موسيقى به طرزى ساخته مىشود كه بايد آنها را نظير «معماى مصور» به گمان دريافت و اين عمل حدس و گمان نيز به نوبه خود لذتى فراهم مىكند و چيزى همانند تاثرى كه از «هنر» مىگيريم به وجود مىآورد.
غالبا گفته مىشود اين اثر هنرى بسيار خوب است زيرا شاعرانه يا رئاليستى يا موثر و يا جالب است در حالى كه نه اولى و نه دومىو نه سومىو نه چهارمى مىتواند ميزان ارزش هنر به شمار رود و وجه مشتركى با هنر داشته باشد.
«شاعرانه» به معناى اقتباس شده است. بايد دانست هر اقتباسى خوانندگان، شوندگان و تماشاگران را فقط به خاطره مبهمىاز تاثرات هنرى كه از محصولات پيشين هنر گرفته اند هدايت مىكند نه آنكه احساسى را كه هنرمند تجربه كرده است به ديگران منتقل كند. اثرى كه بر اساس اقتباس پديد آمده است مثلا «فاوست» گوته ممكن است به طرز بسيار زيبايى ساخته و پرداخته شود و آكنده از لطايف و ظرايف و زيبايىهاى گوناگون باشد ولى قادر نيست يك تاثر هنرى واقعى به وجود آورد زيرا به صفت اساسى يك اثر هنرى نياز دارد و آن كمال و تناسب است. يعنى شكل و محتوى بايد دست به دست يكديگر دهند و واحد كاملى را مبين احساسات تجربه شده هنرمند باشد به وجودآورند. هنرمند بيارى اقتباس نمىتواند احساسى جز آنجه محصول هنر قبلى در او به جا گذاشته است منتقل كند. از اين رو هرگونه اقتباس او از موضوعات كامل يا مناظر و اوضاع و حالات و توصيفات مختلف فقط انعكاسى از هنر است، «شبه» هنر است و خود هنر نيست. بنابراين اگر درباره يك اثر هنرى بگوييم كه چون شاعرانه است خوب است بدان مىماند كه درباره سكه اى بگوييم كه چون شبيه سكه واقعى است خوب است. همچنانكه تقليد از رئاليسم، برخلاف تصور بسيارى از افراد كمتر مىتواند مقياس ارزش هنر به شمار رود. تقليد نمىتواند معيار ارزش هنر قرار گيرد چرا كه اگر خاصيت اساسى هنر «سرايت دادن» احساسى است كه هنرمند آن را وصف كرده است عمل سرايت دادن احساس به ديگران نه تنها با تشريح جزئيات احساسى كه انتقال مىيابد توافق ندارد بلكه اكثرا وفور جزئيات به كار «سرايت احساس» لطمه مىزند. توجه كسى كه تاثرات هنرى را مىگيرد بر اثر دقيق شدن به اين همه جزئيات موشكافى شده منحرف مىشود و به سبب وجود آنها احساس نويسنده اگر احساسى داشته باشد به او انتقال نمىيابد.
ارزيابى محصول هنرى بر حسب درجه رئاليسم و صحت جزئيات نقل شده آن به همان اندازه شگفت انگيز است كه ارزش غذايى خوراك را از ظاهر آن سنجيدن. هنگامىكه ارزش اثرى را به خاطر رئاليسم آن تعيين مىكنيم با اين كار نشان مىدهيم كه صحبت از محصول هنر نمىكنيم بلكه فقط سخن از «تقليد هنر» به ميان مىآوريم.
بدين سان است كه محصولات هنر تقلبى كه به عنوان هنر واقعى مورد قبول برخى از افراد است در همه حوزههاى هنرى ساخته مىشود.
او ادبيات ايران را دوست داشت
تولستوى كه 28 آگوست 1828 در روسيه به دنيا آمد، يكى از كلاسيكهاى جهان به شمار مىآيد. او كه با رمان «جنگ و صلح» توانست خود را در ادبيات جهان به اثبات برساند، به ادبيات فارسى علاقهاى وافر داشت و از گنجينههاى آن بهرههاى زيادى اندوخت.
تولستوى هر بار با خواندن حكمتهاى فارسي، سعى مىكرد آنها را مختصرتر و در عين حال نزديك تر به اصل ترجمه كند. با مشاهده كتابهاى منتشرشده در سالهاى مختلف، مىبينيم چطور تولستوى روى ترجمه اين حكمتها كار كرده و آنها را به اصل فارسىشان نزديكتر و در عين حال شبيه به ضربالمثلهاى روسى كرده است.
تولستوى روى آثار فولكلور فارسى نيز همين كار را انجام داده است. او از ترجمههاى انگليسى و فرانسوى گوناگونى استفاده كرده و با دقت روى آنها كار كرده و آنها را براى خوانندگان روسى جالب ساخته در حالى كه سعى كرده اصالتشان حفظ شود. به آسانى مىشود احساس كرد كه تولستوى علاوه بر مسائل و ايدههاى اخلاقى براى حكمت آدمي، آزادىخواهي، دشمنى با بردگى و استهزاء در داستانهاى تودهاى مردم ايران اهميت زيادى قائل بوده و اين نمونهها را طورى ترجمه كرده كه به گوش روسها كه به زرق و برق شرقى كمتر عادت كردهاند خوشايند و پندآموز باشند.
تولستوى به موسيقى ايرانى نيز علاقه زيادى داشت. به اعتقاد او اين موسيقى خيلى خوش آهنگ، صميمىو عامهفهم است. او مىنويسد: «من با موسيقى شرقى آشنايى دارم. آهنگهاى فارسى با وجود اينكه ساخت موسيقىشان فرق دارد براى من كاملا قابل فهم و دلنشين است. از اين رو فكر مىكنم كه موسيقى ما هم براى آنها كاملا قابل فهم باشد. آهنگ تازه، اول به گوش ناآشناست ولى وقتى انسان آن را فهميد لذت مىبرد. موسيقى خلقى را همه مردم خوب درك مىكنند. موسيقى فارسى را دهقان روسى خواهد فهميد همانطور كه موسيقى خلقى روس را يك نفر ايرانى كاملا درك خواهد كرد.»
تولستوى آثار سعدى را خيلى دوست مىداشت. در ايام جوانى وقتى گلستان را مطالعه مىكرد، مجذوب اين امر شده بود و از همان وقت تا آخر عمر براى نظم و حكمت فارسى ارج فراوان قائل بود. وقتى در سالهاى هفتاد قرن 19، تولستوى روى كتاب الفبا و كتابهاى روسى براى قرائت كار مىكرد، يكى از داستانهاى باب سوم گلستان (دو درويش خراسانى ملازم يكديگر سفر كردندي) را به شكل قصه جداگانهاى درآورد. تولستوى در سال 1904 ميلادى براى مجموعه دايره القرائه بسيارى از حكمتهاى سعدى را كه از ترجمه روسى گلستان گرفته بود، وارد اين كتاب كرد. مقصود از نشر اين كتاب آن بود كه به مردم درس انسانيت، نيكي، محبت و صلح بياموزد.
دوشنبه 28 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 62]
-
گوناگون
پربازدیدترینها