تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 6 آذر 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1834271868




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تشرف مشهدى على اكبر تهرانى


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تشرف مشهدى على اكبر تهرانى

آقا سیدعبدالرحیم - خادم مسجد جمكران - مىگوید: در سـال وبا (سال 1322) بعد از گذشتن مرض، روزى به مسجد جمكران رفتم . دیدم مرد غریبى در آن جا نشسته است . احوال او را پرسیدم .گـفـت: مـن سـاكـن تهران مىباشم و اسمم مشهدى على اكبر است .در تهران كاسبى و خرید و فـروش دخانیات داشتم، اما پس از مدتى سرمایه‌ام تمام شد، چون به مردم نسیه داده بودم و وقتى وبـا آمـد آنـهـا از بین رفتند و دست من خالى شد، لذا به قم آمدم . در آن جا اوصاف این مسجد را شـنـیـدم . مـن هم آمدم كه این جا بمانم، تا شاید حضرت ولى عصر ارواحنا فداه نظرى بفرمایند و حاجتم را عنایت كنند.سـیـد عبدالرحیم مىگوید: مشهدى على اكبر سه ماه در مسجد جمكران ماند و مشغول عبادت شد. ریاضت‌هاى بسیارى كشید، از قبیل: گرسنگى و عبادت و گریه كردن .روزى بـه من گفت: قدرى كارم اصلاح شده، اما هنوز به اتمام نرسیده است . به كربلا مىروم .یك روز از شهر به طرف مسجد جمكران مىرفتم . در بین راه دیدم، او پیاده به كربلا مىرود. شـش مـاه سـفر او طول كشید.بعد از شش ماه، باز روزى در بین راه، همان شخص را كه از كربلا برگشته بود، در همان محلى كه قبلا دیده بودم، مشاهده كردم . با هم تعارف كردیم و سر صحبت باز شد.او گفت: در كربلا برایم این طور معلوم شد كه حاجتم در همین مسجد جمكران داده مىشود، لذا برگشتم .این بار هم مشهدى على اكبر دو سه ماه ماند و مشغول ریاضت كشیدن و عبادت بود. تـا آن كه پنجم یا ششم ماه مبارك رمضان شد. دیدم مىخواهد به تهران برود. او را به منزل بردم و شب را آن جا ماند.در اثناء صبحت گفت: حاجتم برآورده شد.گفتم: چطور؟ گفت: چون تو خادم مسجدى برایت نقل مىكنم و حال آن كه براى هیچ كس نقل نكرده‌ام .من با یكى از اهالى روستاى جمكران قرار گذاشته بودم كه روزى یك نان جو به من بدهد و وقتى جمع شد پولش را بدهم . روزى براى گرفتن نان رفتم .گفت: دیگر به تو نان نمىدهم .مـن ایـن مـساله را به كسى نگفتم و تا چهار روز چیزى نداشتم كه بخورم مگر آن كه از علف كنار جـوى مـىخـوردم، بـه طـورى كه مبتلا به اسهال شدم .این باعث شد كه من بىحال شوم و دیگر قدرت برخاستن را نداشتم، مگر براى عبادت كه قدرى به حال مىآمدم .نـصـف شـبـى كـه وقت عبادتم بود فرا رسید. دیدم سمت كوه دو برادران (نام دو كوه در اطراف مسجد جمكران) روشن است و نورى از آن جا ساطع مىشود، به حدى كه تمام بیابان منور شد.نـاگهان كسى را پشت در اتاقم دیدم، مثل این كه در را مىكوبد (منزلم در یكى از حجرات بیرون مسجد بود) با حال ضعف برخاستم و در را باز كردم .سیدى را با جلالت و عظمت پشت در دیدم . به ایـشـان سـلام كـردم، اما هیبت ایشان مرا گرفت و نتوانستم حرفى بزنم . تا آن كه آمده و نزد من نشستند و بناى صحبت كردن را گذاشتند، و فرمودند: جـده‌ام فـاطمه سلام الله علیها نزد پیغمبر صلی الله علیه و آله شفاعت كرده كه ایشان حاجتت را برآورند.جدم نیز به من حواله نموده‌اند. برو به وطن كه كار تو خوب مىشود.و پیغمبر فرموده‌اند: برخیز برو كه اهل و عیالت منتظر مى‌باشند و بر آنها سخت مىگذرد.مـن پـیـش خـود خیال كردم كه باید این بزرگوار حضرت حجت (عج) باشد، لذا عرض كردم: سید عبدالرحیم خادم این مسجد نابینا شده است شما شفایش بدهید.فرمودند: صلاح او همان است كه نابینا بماند.بعد فرمودند: بیا برویم و در مسجد نماز بخوانیم .بـرخـاسـتـم و با حضرت بیرون آمدیم، تا به چاهى كه نزدیك در مسجد مىباشد، رسیدیم .دیدم شخصى از چاه بیرون آمد و حضرت با او صحبتى كردند كه من آن را نفهمیدم .بعد از آن به صحن مسجد رفتیم كه دیدم، شخصى از مسجد خارج شد. ظرف آبى در دستش بود كه آن را به حضرت داد.ایـشـان وضو گرفتند و به من هم فرمودند: با این آب وضو بگیر.من از آن آب وضو گرفتم و داخل مسجد شدیم .عرض كردم: یابن رسول اللّه چه وقت ظهور مىكنید؟ حضرت با تندى فرمودند: تو چه كار به این سؤال‌ها دارى؟ عرض كردم: مىخواهم از یاوران شما باشم .فرمودند: هستى، اما تو را نمىرسد كه از این مطالب سؤال كنى و ناگهان از نظرم غایب شدند، اما صـداى حـضـرت را از مـیان چاهى كه پاى قدمگاه در صفه‌اى كه در و پنجره چوبى دارد و داخل مسجد است، شنیدم كه فرمودند: برو به وطن كه اهل و عیالت منتظر مىباشند.در این جا مشهدى على اكبر اظهار داشت كه عیالم علویه مىباشد.منبع:كتاب العبقرى الحسان که داراى پنج بخش است كه جلد اول آن سه بخش و جلد دوم دو بخش است. مطالب ارائه شده مربوط به جلد اول، بخش دوم (المسك الاذفر) و جـلـد دوم، بـخـش اول (الـیـاقوت الاحمر) مىباشد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 573]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن