تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836418955
سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح ايران
واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: سرمقاله هاي روزنامه هاي صبح ايران
تهران-خبرگزاري ايسكا نيوز:"به جاي رجز خواني برنامه بدهيد!" ، "جوانها را در يابيد" ، "المپيك ما و ديگران " ، "درمان به دست كيست؟" ، "مدينه المهدي " ، "مهدويت ،پارادايم جهان آينده" ، "مسئله كارآمدي" ، "دوران مدارا" و "احساس انتظار"از جمله عناوين سرمقاله هاي برخي روزنامه هاي صبح ايران است.
به گزارش روز پنج شنبه باشگاه خبرنگاران دانشجويي ايران "ايسكا نيوز"سرمقاله هاي برخي از روزنامه هاي صبح ايران به شرح زير است :
**آفتاب يزد:به جاي رجزخواني برنامه بدهيد!
روزنامه آفتاب يزد امروز در سرمقاله خود به مصاحبه هاي اخير باهنر و موسوي لاري اشاره كرد و نوشت :
در روزهـاي اخير، دو مصاحبه از دو چهره سرشناس سياسي در برخي رسانهها منتشر شد كه تامل در آنها ميتواند مشكل مشترك دو جناح را در برابر چشمان مردم قرار دهد.
باهنر و موسوي لاري كه در بيست و چند سال گذشته به تناوب در عاليترين سطوح حاكميتي حضور داشتهاند در اين دو مصاحبه ديدگاه خود را نسبت به انتخابات رياست جمهوري دهم بيان كردهاند. باهنر مدعي شده است كه مردم همچنان به اصولگرايان اعتماد دارند و موسوي لاري نيز كه گويي هيچ ترديدي به اقبال انتخاباتي مردم نسبت به اصلاح طلبان ندارد بيشترين بخش از اظهارات خود را به اين موضوع اختصاص داده است .
بايد خاتمي بيايد و اگر بيايد مشكلي در انتخاب او وجود نخواهد داشت.> اين دو، كه جناح متبوعشان بيش از بيست سال مناصب انتخابي حكومت را در اختيار داشتهاند ترجيح دادهاند كه از برنامههاي آينده خود – در صورت بدست گرفتن كرسي رياست جمهوري– سخن زيادي نگويند و تنها به نوعي رجزخواني انتخاباتي روي بياورند. در مقايسه اين دو مصاحبه، اظهارات باهنر از يك جهت بر سخنان موسوي لاري ترجيح دارد زيرا او به وجود كاستيهايي در دوره حاكميت اصولگرايان اذعان نموده است، اما رقيب سياسي او، گويي جز خوبي و زيبايي از دوره حاكميت اصلاحطلبان نديده است. در مقابل، بر سخنان باهنر اشكالات متعددي وارد است. از جمله اينكه او براي مردم توضيح نداده است كه اصولگرايان در دوره حاكميت خود، با كدام مانع دروني و بيروني مواجه بودهاند كه اگر رفع شود هايي كه باهنر به وجود آنها اذعان كرده است، مرتفع خواهد شد؟ همچنين اين سوال بدون پاسخ مانده است كه كدام راهبردها و راهكارهاي اصولگرايان، كماكان مورد اعتماد و اقبال مردم است؟ مثلا در تنظيم روابط با ساير ملتها و دولتها، مردم ديدگاه اصولگراياني را ترجيح ميدهند كه در روزنامههاي خود را تشويق مـيكـردنـد يـا گروهي كه از دوستي با ملت اسرائيل سخن ميگويند تا صنعت گردشگري را توسعه دهند!! باهنر مشخص نكرده است كه مردم امروز شيفته اصولگراياني هستند كه خاتمي را به خاطر مصاحبه با CNN و اداي احترام معمولي به ملت امريكا، تمسخر ميكردند يا اعتماد مردم به اصولگراياني است كه ؟ به نظر باهنر، در عرصه داخلي، مردم خواستار تداوم حكومت اصولگراياني هستند كه با شعار به برخي كرسيهاي انتخابي دست يافتند يا اصولگراياني كه معتقدند ؟ آقاي باهنر، جاي اين پرسش را باقي گذاشته است كه اقبال مردم به كدام طيف از اصولگرايان است: طيفي كه اصلاحطلبان را به باندبازي در برخي انتصابهاي مديريتي متهم ميكردند يا طيفي كه معتقد است ؟
از نظر مواجهه با اقدامات دولت نهم، به نظر آقاي باهنر كدام گروه از اصولگرايان مورد علاقه مردم هستند: كساني كه از موفقيتهاي بينظير دولت نهم و رئيسجمهور سخن ميگويند يا كساني كه ميگويند ؟ در عرصه فرهنگي چه طور؟ مردم كدام اصولگرايان را شـايـسته ادامه حكومت ميدانند: كساني كه ميگويند يا گروهي كه به صراحت ميگويند ؟ در برخورد با معيشت روزمره مردم، باهنر كدام دسته از اصولگرايان را مورد اعتماد مردم ميداند: آنها كه خاتمي را به خاطر گران فروشي بنزين 25 توماني!! محكوم ميكردند يا كساني كه امروز به دنبال حذف همه يارانهها هستند؟ نايب رئيس پرنفوذ مجلس گمان ميكند كدام برخورد با موجودي صندوق ذخيره ارزي نشانه اصولگرايي است و مردم به آن اعتماد دارند: برخورد نمايندگان تهران در مجلس هفتم كه برداشت مختصر از حساب ذخيره ارزي توسط دولت خاتمي را و ميدانستند يا برخورد بعدي آنها در زمان دولت احمدينژاد كه با برداشت دهها برابري از ذخيره ارزي به درخواست دولت موافقت يا حداقل در برابر آن، سكوت كردند!؟ البته سوالهاي ديگري هم ميتوان مطرح كرد كه همه آنها در يك مفهوم خلاصه ميشود: البته همين سوال را اصلاحطلبان نيز بايد پاسخ دهند.
در زمان دولت اصلاحات، شرايط داخلي و خارجي كشور به مراتب بهتر از امروز بود. براي اثبات اين ادعا، تلاش زيادي هم لازم نيست، در عين حال، بهتر بودن اوضاع نسبت به امروز، تنها يك دليل است كه ميتواند اقبال مجدد عدهاي از مردم به اصلاحطلبان را باعث شود، اما با توجه بـه غـيـرقابل پيشبيني بودن آينده و تغيير برخي شرايط، نميتوان از مردم انتظار داشت كه با مقايسه اين دو دوره، تنها به اين موضوع دل خوش كنند كه ! در يك كلام، هم اصولگرايان و هم اصلاح طلبان بايد رجزخواني را كنار بگذارند. آنها به جاي آنكه به مردم ثابت كنند كه رقيب آنها است بايد با ارائه برنامههاي علمي و قابل دفاع ، ثابت كنند كه خودشان از برخي مشكلات طاقتفرسا هستند.
در غـيـر ايـن صـورت نه اشك و لبخند اصلاح طلبان ميتواند مردم را به حضور اميدوارانه و پرنشاط در انتخابات رياست جمهوري تشويق كند نه وعده ايجاد كه ارزشها، اخلاق و معنويات بر همه امور جامعه حاكم خواهد بود
**آفرينش: جوان ها را دريابيم
روزنامه آفرينش امروز در سرمقاله خود به مناسبت روز جوان و ميلاد حضرت علي اكبر مي نويسد:
نام " علي اكبر " از جمله نامهايي است كه در كتيبه درخشان شهداي رخداد كربلا چون نگيني مي درخشد. مي گويند چه از حيث چهره و چه از بابت اخلاق و سيره، شبيه ترين افراد به جد بزرگوارش پيامبر اعظم ( ص ) بوده است. در جنگاوري كم نظير توصيفش كرده اند و در دلاوري مثال زدني رخ مي نموده است. از اين رو نامگذاري روز ميلاد آن حضرت (11 شعبان ) به نام روز جوان كاملا بجا و پذيرفتني است زيرا جواني چون حضرت علي اكبر ( ع ) ، اسوه اي روشن و كم مانند براي قشر جوان و آينده سازان است. جوان يادآور حياتي پر از نشاط و همراه آن تلاش و كوششي در عرصه هاي حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي است. جوان، كانون شور و هيجان، مركز نشاط و سلامت، قلب تپنده و سرمايه آينده يك ملت است.
از اين رو براي شناخت جوان، بايد نيازهايش را شناخت و تواناييهايش را كشف كرد. چرا كه دردها هميشه نشانه بيماري نيست، بلكه گاه نشانه بيداري نيز هست. براي درمان، بايد اين نسل نوخاسته را بشناسيم و امتيازها و عيبهايش را بدانيم،زيرا كه چاره كردن اين مشكلات بدون در نظر گرفتن ويژگي هاي جوان امروزو بدون احترام گذاشتن به آنها ميسر نيست. درهمه جاي دنيادر برنامه ريزيها و سياستهاي فرهنگي و اجتماعي توجه ويژه اي به اين نسل مي شود و دولتها براي بهره برداري صحيح و استفاده مطلوب از نيروها و استعدادهاي جوانان در امور مختلف سازندگي و اداره كشور، تمام تلاش خود را به كار مي گيرند كه شور و نشاط و تواناييهاي جوانان را، سالم و سازنده براي رفع نيازها و رفاه و آسايش حال و آينده جامعه هدايت كنند. بيكاري، نابرابري در كسب درآمد و اقدامات خلاف عرف و قانون در راستاي به دست آوردن منافع اقتصادي بيشتر، مهمترين گفتمان ذهني بخشي از جوانان جامعه ايراني در شرايط كنوني است. در اين راستا داشتن شغل مطمئن براي جواني كه به آستانه ازدواج رسيده بعنوان يكي از مهمترين نيازها قلمداد مي شود، ولي نه هر شغلي، بلكه آن كار و شغل كه در سايه آن حرمت و آبروي او محفوظ بماند . متاسفانه امروز جمعيت انبوه جوانان در رديف بيكاران جامعه قرار گرفته و پيش بيني مي شود جمعيت جوان جوياي كار در سال هاي آينده از نظر سطح مهارت و تحصيلات به مراتب برتر از نسل هاي گذشته باشند و نيازهاي آنان نيز متفاوت از گذشته خواهد بود. بنابراين سياستگذاران بايد به دنبال بخش هاي عملياتي طرح اشتغال در بين جوانان 15 تا 29 سال باشند. هم اكنون دست كم80 درصد بيكاران كشوررا جوانان تشكيل مي دهند، وهمين موضوع باعث شده كه قشر عظيمي از جوانان تشكيل زندگي نداده و در دريف مجردها قرار بگيرند. ازدواج نكردن بخاطر شرايط مادي يكي از علت هايي است كه در دراز مدت باعث حاشيه نشيني و افسردگي اين جوانان شده و اين قشررا كه نيروي توسعه جامعه قلمداد مي شود به سمت انحراف بكشاند. تحولات ساختاري جامعه ايران در سه دهه اخير و مواجهه با جهاني شدن و رشد فناوري هاي نوين اطلاعاتي و ارتباطي گرايشات جوانان را دچار تغيير و تحول كرده است، به گونه اي كه فردي شدن، استقلال طلبي، خرد شدن هويت، غيرخطي شدن مسير گذار و تغيير كيفيت و ميزان سرمايه اجتماعي كه جوانان به عنوان يك گروه اجتماعي از آن برخوردارند، نقش مهمي در مرزبندي ها از عرصه خصوصي و عمومي و به دنبال آن رفتار شهروندي آنها دارد. جدا از زمينه هاي ساختاري و رويكردهاي رسمي به موضوع جامعه مدني و شهروندي، جوانان به عنوان گروهي " مسئله ساز " و نيز " آسيب پذير " تلقي شده اند كه اين امر هر گونه سياست گذاري براي ادغام اجتماعي آنان را با ملاحظه هاي خاصي همراه مي كند. در شرايط كنوني شكل گيري موانع جدي بر سر راه پيشرفت و تحرك جوانان از جمله مشكلات ازدواج، اشتغال، تضادارزشي و ... بستر مناسبي براي شكل گيري وضعيت بي هنجاري شده است. در اين راستا مشكل اقتصادي نخستين بستر شكل گيري " نا هنجاري " است، مطمئن نبودن از آينده و اينكه چه پيش خواهد آمد، احساس اين كه جامعه محل زندگي قانونمند نيست، تمايل به خلاص شدن و گرفتن موضع خنثي در مقابل رويدادهاي پيرامون، حتي پشيمان شدن از اين كه اصولا چرا بايد ازدواج كرد و بچه دار شد و... مي تواند به احساس پريشاني اجتماعي دامن بزند. با توجه به خلا ها و نارسايي هاي موجود و نيز فرصت ها و قابليت هاي جوانان مستعد ايراني بايد انتظار داشت كه شوراي عالي جوانان و به تبع آن سازمان ملي جوانان به عنوان متولي اصلي حوزه جوانان به امر ارزيابي دستگاه ها و بهينه كردن نقش دستگاه هاي اجرايي كشوردرراستاي نياز جوانان به نحو شايسته اي بپردازد كه اين كار تنها منوط به ارائه و تصويب برنامه هاي منسجم و هماهنگي است كه با توجه به شرايط و ظرفيت هاي موجود كشور و دولت طراحي شده باشد. شوراي عالي جوانان از سال 1371 و پس از آن سازمان ملي جوانان هرچند كه با هدف اهتمام همه جانبه به مسائل جوانان، ايجاد هماهنگي بين بخش ها و تلاش براي تعيين سياست هاي كلي حوزه جوانان، به پيشنهاد رئيس جمهوري وقت و تاييد شوراي عالي انقلاب فرهنگي تشكيل شدند، اما عملا وشايد به دليل انبوهي شمار جوانان تاكنون نتوانسته اند چنانكه بايسته است در ترسيم چشم انداز جامع و روشن درباره حل مسائل مربوط به جوانان موفقيت چنداني به دست آورند. ولي بايد دانست كه اگر اين سرمايه هاي اجتماعي به دليل وجود شرايط نابسامان يا حتي وجود آگاهي كاذب از مشكلات جامعه در مسير نامطلوب و تخريبي قرار گيرد، جامعه دچار تنش و بحران خواهدشد، از اين رو قشر توانمند جوان را بايد بيش از پيش دريافت! بي شك دراين مسير انتخاب ومعرفي الگو واسوه تنها آغاز راه طولاني است كه مي بايستي تا تمهيد وتدارك بسترهاي مناسب برايرفع شايسته نيازهاي مشروع و قانوني وي ادامه مي يابد.
**اعتماد ملي :المپيك ما و ديگران!
روزنامه اعتماد ملي در خصوص تغيير و تحولات اخير المپيك پكن مي نويسد:
مايكل فلپس، شناگر برجسته آمريكايي، با كسب دو مدال طلا در روز گذشته كه پنجمين طلايش در اين دوره بود به ركورد مجموع يازده مدال طلا در المپيك دست يافت و به مرز جاودانگي در حفظ اين ركورد حيرتانگيز رسيد. او اعلام داشته با كسب 3 مدال طلاي ديگر، ركورد هفت مدال در المپيك را خواهد زد. مايكل فلپس در المپيك آتن به هشت مدال- 6 طلا، يك نقره و يك برنز- دست يافته بود، در حالي كه كل ورزش ايران پس از انقلاب تاكنون به 6 مدال طلا دست يافته است. يعني جناب مايكل فلپس به تنهايي از سازمان و ساختار ورزش كشور بااستعداد و ثروتمندي چون ايران پيشي گرفته است، به زبان ديگر او با 11 مدال طلا از كل تاريخ ورزش ايران بيشتر مدال به دست آورده است.
حال وعدهها و وعيدهاي مقامات سازمان تربيتبدني و تلقي آنها از حيطه فعاليتشان و نحوه آمادهسازي و اعزام ورزشكاران را با شركت گسترده اركان و كاركنان و مديران سازمان ورزش كميته ملي و المپيك در پكن مقايسه كنيد. در كنار اين نكته سياست غيرمنصفانه انكار زحمات گذشتگان و اختصاص همهچيز به نام و براي خود نه در مديريت جايي دارد، نه در اخلاق. همانگونه كه فلپس حاصل تنها يك دوره نيست، ورزش هم برشبردار نيست. در حالي كه هميشه دولتهاي پيشين پروژههاي ورزشي گستردهاي را تدارك ديدهاند تنها اين دولتهاي مستقر هستند كه موفق به افتتاح آنها ميشوند، نسبت دادن آن اقدامات سختافزاري را تنها به دولت نهم ميتوان فقط از منظر كجسليقگي و اخلاق آقايان تحليل كرد. در امر تربيت ورزشكاران هم همين ماجرا بر ورزش رفته است.
ورزشكاران حاصل تنها چند روز و چند ماه نيستند، بلكه بايد با برنامهريزي، صبر و مديريت خردمندانه امكان تحقق اهداف را فراهم آورد. آنچه تا پيش از المپيك بر ورزش كشور رفت را ميتوان محصول گذشتگان دانست. المپيك مهمترين آوردگاه سازمان ورزش دولت نهم است. حال بايد ديد آقايان چه دسته گلي بر سر ورزش كشور مينهند.
اما از اظهارات و تلقيهاي غيرواقعبينانه آقايان بايد هراسان بود، مبادا حيثيت ورزشي اين ملت بزرگ در پكن زير سوال رود. جناب رئيس ورزش صباحي پيشتر اعلام داشته بود تا پايان سال 88 آماده برگزاري بازيهاي المپيك هستند! اين اعتمادبهنفس ستودني تنها مختص عليآبادي نيست، همه مديران دولت نهم از چنين خصيصهاي برخوردارند. وقتي آدمي صورتمساله را نداند و پديده مورد بحث را ادراك نكرده باشد، ميتواند از اين دست اظهارات بيان كند. اما برگزاري المپيك كه هيچ، شركت آبرومندانه در المپيك نيازمند سازوكاري هوشمندانه، علمي و خردمندانه است. كاش در اين مسابقات همانگونه كه روساي كشورهاي كوچك و بزرگ در پكن حضور يافته و به ورزشكاران خود روحيه ميدادند، رئيسجمهور نيز حضور مييافت. تجربه ديدن المپيك بسيار مهم است. تازه آدمي به ابعاد اين اتفاق مهم پيميبرد. آنگاه ايشان بهتر ميتوانست به اين امر مهم در صورت باقي ماندن در اين پست مساعدت كند. پكن با آنكه باشكوهترين مراسم را تدارك ديده، زير فشار خردكننده رسانهها قرار دارد. امكانات گسترده ترافيك روان، خدمات حمل و نقل زميني و هوايي، حفاظت از ورزشكاران، هتلهاي درجهيك، اينترنت پرسرعت، خطوط ماهوارهاي و مخابراتي، تعذيه مناسب، تداركات عظيم و... همگي از عواملي هستند كه تنها با خوشخيالي و اعتمادبهنفس امكان تحقق ندارند. با اين همه اخبار ارسالي از پكن نشانگر حضور همهجانبه اطرافيان و مديران سازمان تربيتبدني است. بهگونهاي كه شنيده شده است در برخي موارد جا براي مربيان ورزشكاران فراهم نبوده و ورزشكاران بدون مربيان خود به مسابقات رفتهاند! ظاهرا برخي مديران دولت نهم علاقه مفرطي به سفر دارند. در فستيوال كن هم در سال جاري حدود 60 مدير فرهنگي هنري دولتي در جشنواره حضور داشتند! البته اين سفرها چندان هم بيراه نيست، حال كه با هزينه ملت، آقايان به سفر ميروند، اميدواريم با ديدن تحولات جهاني، تصميمي براي استفاده بيشتر از راهكارهاي عرفي و عقلاني بگيرند، در اين صورت اين احتمال وجود دارد كه هزينهها چندان هم به هدر نرفته است.
**دنياي اقتصاد:درمان به دست كيست؟
روزنامه دنياي اقتصاد امروز در سرمقاله خود اقتصاد كشور را مورد بررسي قرار داد و نوشت:
اگر آن پيش ذهنيت از بين رود، خودبهخود معضل و بيماري اقتصادي، چون هر بيماري ديگري كه حيات آدميان بدان وابسته است، نمود مييابد و درمان نيز چون ديگر بيماريها بهدست متخصص آن درد بهدست ميآيد و ديگر لازم نيست متخصص خود اين درد را كشيده باشد. زمان بيشتري نياز است تا آن پيش ذهنيت زدوده شود؛ همچنان كه در غرب نيز چندين قرن طول كشيد، ولي تا آن زمان ميتوان پرسيد كه كدامين ملتها با سياستگذاران تجربه اندوخته از درد، به درمانها رسيدهاند و در ترنم توسعه غنودهاند؟ شايد بهترين اين مثالها، دول كمونيستي باشد كه رهبرانشان عموما از پرولتاريا به قدرت رسيدند و نتيجه عملكردشان نيز مشهود است و مثالهاي عكس نيز بسيار است و نمونهاش همان دول توسعه يافته. تازه در همان كشورهاي توسعه يافته، نمادهاي اقتصادي در دوره رهبران دست راستي كه بيشتر برآمده از طبقات فوقاني هستند، بهتر از دوره احزاب چپ است و اين مساله در مطالعات اقتصادي- سياسي به اثبات رسيده است. اين گزاره نه به اين معناست كه پس پولداران بهتر از ديگران سياست مدن ميدانند، بل مساله اين است كه رويكرد و تفكر و عمل سياستگذار است كه بر نمادها تاثير ميگذارد، نه اينكه او آيا تجربه درد اقتصادي داشته است يا خير. باشد تا آن دوره چند قرني غرب، زودتر از اين براي ما بگذرد!
** رسالت :مدينه المهدي
روزنامه رسالت امروز در سرمقاله خود در مورد ميلاد امام زمان مي نويسد:
يا ابا صالح المهدي، يا حجتالله عليخلقه! قيام قائد عزيز ما روح خدا خميني كبير، سراج انقلاب اسلامي ما افروخت تا روشناي راهي باشد كه فرا روي مستضعفان براي نيل به ديدار نور هور نهضت آسماني توست. لواي والاي انقلاب، اينك به دست طلايهدار ايثار و حماسه، زعيم منتظران وليعصر و صاحب نصر، رونق باغ ولايت، خامنهاي عزيز است كه عاشقانه، عرصه عشق و انتظار را علمداري كند. عمر عاري از گزند و مشحون از عزت او را از تو ميخواهيم اي امام مهربان و شكيبا! عمري به بلنداي آفتاب و به سطوت كوهساران.
**قدس :مهدويت ؛ پارادايم جهان آينده
روزنامه قدس سرمقاله امروز خود را به فرا رسيدن نيمه شعبان اختصاص داد و نوشت:
شيعه هر ساله با فرا رسيدن ماه شعبان، آرمانشهر عدالت مهدوي را براي درك دوران اعتلاي ارزشهاي الهي انتظار مي كشد و با تحقق حكومت جهاني حضرت مهدي(عج)، پرونده ظلم، جنايت و تعديات به انسانهاي مظلوم و مستضعف بسته خواهد شد. امروز مظلومان عالم برخوردهاي غيرانساني زورمداران را بر اساس برداشت مكاتب زميني و خود ساخته بشريت تهي از وحي الهي شاهد هستند، لذا براي آن رخداد عظيم الهي لحظه شماري مي كنند.
مسأله «منجي موعود» بويژه از سوي غرب و در رأس آنها آمريكا و رژيم صهيونيستي مورد توجه و البته تحريف بسيار قرار گرفته است. آنان از منظري نامتعارف و مبتني بر مفاهيم و آموزه هاي يكجانبه گرايانه، به طرح مسأله «ناجي آخرالزمان» پرداخته، سعي در القاي تصويري خاص از ظهور منجي دارند و با انعكاس وسيع رسانه اي، بويژه ساخت آثار سينمايي همچون «آرماگدون»، «آخرالزمان» و ... مي كوشند با تحريف حقايق تاريخي، خود را غمخوار سرنوشت مردم جهان بنمايانند و با دروغ پردازي، قلب واقعيت و تحريف حقايق، موجي از اسلام هراسي و ضديت با موعود و شيعيان را در جهان ايجاد كنند.
مباني معرفتي نحله هاي زميني با رويكردي غيرمنطقي و مبتني بر ملاحظات طبقاتي، نژادي و منافع، مقررات و چارچوب نظم اجتماع را تدوين نموده اند، به گونه اي كه امروز خروجي آن، سرخوردگي بشر سرگردان غربي است كه سالهاي مديدي در حصار باورهاي تنگ و دگم غيرالهي اسير بوده و شأنيت و شخصيت وي را بر اساس تمناهاي نفساني شان تنزل داده و با لحني فانتزي از آن به «تمدن» تعبير كرده اند.
از ديگرسو، در جهان مشحون از ظلم و ستم و مناسبات فاقد عقلانيت، با ايمان به بن بست آموزه هاي مدرنيته در تلاش بودند مدلي جهاني و نجات بخش را ترسيم نمايند، به گونه اي كه ناهنجاريهاي اخلاقي، اجتماعي و انديشه اي، ناكارآمدي مكاتب زميني را به اثبات رسانده و در اثر تحولاتي كه در آخرين دهه قرن بيستم رخ داده، بخصوص فروپاشي شوروي و پايان رسمي جنگ سرد، انديشه «حكومت جهاني» به محور پيش بيني نويسندگان معاصر (عمدتاً آمريكاييان) درباره آينده جهان تبديل شده است.
ديدگاه مشترك نويسندگان غربي، توسعه خطي تحولات و رسيدن حتمي به حكومت جهاني دموكراسي ليبرال است. لذا رهبران غرب براي رسيدن به آن موقعيت و بي فايده بودن مقاومت مردم و رهبران غيرغربي در برابر اين سير محتوم، وقايع جهان را متذكر مي شوند، اما هر يك از آنها براي مقصود خويش راهي جداگانه را برگزيده اند.
استراتژيست هايي مانند فرانسيس فوكوياما، از پايان تاريخ با محوريت الگوي ليبرال دموكراسي سخن به ميان آورده و اين سراب را به عنوان مخدري فرا روي بشر قرار داده اند. اين در حالي است كه آنها نيز با نا اميدي از شرايط فعلي جهان، افق اميدواركننده اي را به بشريت نويد مي دهند و به اين باور رسيده اند كه يأس امروزي شهروندان از بن بست ايده هاي بشري است، لذا غايتمندي جهان را با وعده بهبود مناسبات انساني، با محوريت كرامت انسانها آرزو مي كنند.
جنايت هاي بي شمار آمريكا با نقاب اصطلاحات عوام فريب تحت عنوان دمكراتيزاسيون و افشا شدن دروغهاي مدعيان دموكراسي، دكترين آقاي فوكوياما را از منظر كاركردي مردود اعلام مي كند. اين در حالي است كه وي در كنفرانس اورشليم با عنوان «بازشناسي هويت شيعه» كه توسط صهيونيستها برگزار شد، مي گويد: «شيعه پرنده اي است كه افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرنده اي كه دو بال دارد: يك بال سبز و يك بال سرخ ». در اين نوشتار بال سرخ كه همان اتكاي شيعه به عاشوراست، مورد بحث نيست.
او مي گويد: «بال سبز اين پرنده همان مهدويت و عدالتخواهي اوست، چون شيعه در انتظار عدالت به سر مي برد، اميدوار است و انسان اميدوار هم شكست ناپذير است و نمي توانيد انساني را تسخير كنيد كه مدعي است كسي خواهد آمد كه در اوج ظلم و جور، دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد.»
سطور فوق، بخشي از اظهارهاي استراتژيستهاي غربي است كه به استناد آنها تئوريهاي ناكارامد خود را تأييد نموده اند.
بايد به تئوريسينهاي غربي وايدئولوگهاي آنها اين نكته را گوشزد نمود، آنچه را پارادايم ليبرال دموكراسي در نبود رقباي ايدئولوژيك خود اعم از ماركسيسم، فاشيسم و نازيسم براي بشريت به ارمغان آورده است، نمي توان كاهش آلام و التيام زخمهاي ناشي از بي عدالتي تلقي كرد، بلكه بر مشكلات و معضلات بشريت بيش از گذشته افزوده است.
آينده عالم را نمي توان با مباني معرفتي ماترياليستي تعريف كرد. اين اشتباه انديشمندان غربي است كه پس از رنسانس، با دوري جستن از آموزه هاي ديني، خود را در گرداب منجلاب ماده گرايي غرق كردند و امروزه صاحبان خرد و انديشه، اصحاب قلم و فكر و نخبگان تئوريك و بعضاً اجرايي راه نجات را آشتي با مذهب و رجعت به آغوش سنت و دكترين ديني ارزيابي مي كنند.
شايان ذكر است، آينده جهان را با مراجعه به بنيادهاي معرفتي متافيزيكي مي توان فرجامي عدالت محور با برخورداري از حكومتي الهي به شكل تكامل يافته تلاش همه انبياي الهي، تصور نمود. همچنين، مي توان براي نجات از برداشتهاي متفاوت و آشفته موجود مبتني بر عقل خود بنياد در دوران حاكميت مدرنيسم و عصر روشنگري، با تمسك به عترت و قرآن، جهان آينده را ترسيم كرد.
آينده عالم و فرجام امت اسلامي، به شيوه اي در قرآن بيان شده است كه پيامبراعظم(ص) و وارثان علم آن حضرت، يعني ائمه معصومين(عليهم السلام)، آن را به طور كامل مي دانند و به تمام مراحل و تطورات آن نيز دانا هستند؛ اما راهي كه ما براي شناخت آن داريم، آيات و رواياتي است كه در اين باره به ما رسيده است.
تعداد آيات و رواياتي كه از آينده امت و عالم صحبت مي كند، به ده ها آيه و صدها روايت مي رسد. مؤيد ادعاهاي فوق، به اين دو آيه مي توان اشاره نمود: «وعد ا... الذ ين آمنوا و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض...»
«خدا به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داد كه در روي زمين جانشين ديگرانشان كند.» و آيه ديگر در اين زمينه: «و من أظلم ممن منع مساجد ا... ... لهم في الدنيا خزيُ...»
«كيست ستمكارتر از آن كه نگذاشت نام خدا در مسجدهاي او برده شود... نصيبشان در دنيا خواري است....»
بدين ترتيب، جهان غرب با مقايسه سناريوسازي انديشه اومانيستي كه در سالهاي اخير با صبغه مذهبي و با بسته بندي جذاب روانه بازار انديشه شده، بايد بدانند حقيقت پشت ابرهاي تيره فريبكاري استكبار باقي نمي ماند و در آينده اي نزديك، خورشيد عالمتاب مهدويت از افق باورهاي اسلامي با پرتوهاي زرينش جهان مشحون از ظلمت و ضلالت انسانها را روشن خواهد ساخت و مدينه فاضله در عصر ظهور به معني واقعي كلمه تحقق خواهد يافت.
**كارگزاران :- مسئله كارآمدي:
روزنامه كارگزاران در خصوص يكي از خصوصيات حاكم يعني كارآمدي نوشت:
در علوم سياسي دو شرط لازم و كافي براي دوام يك نظام سياسي را مشروعيت (اتكاي به راي مردم در اداره امور و تعيين مقامات) و كارآمدي (به دست آوردن رضايتمندي شهروندان) برميشمارند و نوعي رابطه ديالكتيكي بين اين دو برقرار ميكنند.اما نظام سياسي در اجرا و در گذر زمان به هر دليل از كارآمدي لازم در پاسخگويي به مطالبات مادي و معنوي شهروندان برخوردار نبوده و قادر به جلب رضايتمندي اكثريت مطلق نشود، در اين صورت چه اتفاقي براي تداوم نظام سياسي ميافتد؟ يك پاسخ اين ميتواند باشد كه نظام سياسي مستقر با استفاده از شيوههاي غيردموكراتيك تداوم حاكميت خود را پي گيرد كه تمسك به اين عمل علاوه بر مشكل كارآمدي، مشكلي ديگر يعني ضربه به منبع مشروعيتبخش را ميآفريند و نظام سياسي مستقر را همزمان گرفتار دو مسئله ناكارآمدي و غيرمشروع بودن ميكند و در چرخهاي باطل حيات نظام سياسي را با خطر فروپاشي يا انقلاب روبهرو ميسازد و طبعا هيچ نظام سياسي خواستار فرورفتن در چنين وضعيتي نيست. پاسخ ديگر اينكه نظام سياسي مستقر با درك اين وضعيت و با استفاده از ظرفيت و منبع مشروعيتبخش خود به اصلاحات لازم دست زند و با رفع موانع و كاستيها و بهرهبرداري مردمسالارانه از نيروي دروني جامعه امكان كارآمدي نظام سياسي را بالا برد و از اين طريق به جلب رضايتمندي دوباره شهروندان اقدام كند. علت اينكه اين گزينه را مطرح كردم اين است كه در مجلس ششم كه بحث اصلاحات مطرح بود يكي از نمايندگاني كه به طيف محافظهكاران تعلق داشت و امروزه جزء مقامات دولت نهم است با من همواره اين بحث را داشت كه مشكل نظام سياسي ما مسئله مشروعيت و اصلاحات در اين زمينه نيست بلكه مشكلي كه ما با آن مواجهيم مشكل كارآمدي و بهطور مشخص پاسخگويي به نيازهاي مادي و مطالبات اقتصادي و معيشتي مردم است و همه نظرسنجيها بر اين موضوع اتفاق نظر دارند كه مشكل اصلي مردم به مسائل اقتصادي و معيشتي آنها برميگردد و آنها خواسته چنداني در زمينههاي سياسي و فرهنگي و اجتماعي ندارند. خلاصه اينكه اصلاحطلبان كه هدف اصليشان توسعه سياسي و فرهنگي است به بيراهه ميروند و جرياني بايد حاكم شود كه با اصل قرار دادن حل مشكلات اقتصادي و معيشتي مردم بتواند «مسئله كارآمدي» نظام را حل كند و اگر قرار به اصلاحات باشد فقط در اين عرصه لازم است. اهل نظر ميدانند اين ميدان چالشي بود كه در همه سالهاي دولت خاتمي بين اصلاحطلبان و محافظهكاران جاري بود و البته آنها دولت خاتمي و مجلس ششم را به دليل عدمهمسويي فكري با ديگر نهادها و قواي نظام قادر به حل اين مشكل نميديدند و تبليغ ميكردند كه اگر حاكميتي يكدست و همسو بر سر كار آيد بهترين فرصت را براي حل اين مشكل دارد و از قضاي روزگار و با كمك امدادهاي غيبي اين چنين شد و پس از دولت خاتمي حاكميت يكدستي از اصولگرايان شكل گرفته است كه در تاريخ جمهوري اسلامي ايران سابقه ندارد و حال پس از گذشت سه سال از اين حاكميت اين سوال به جد براي بنده و بسياري مطرح است كه چقدر اينها در حل «مسئله كارآمدي» نظام موفق بودهاند؟ با نگاهي به سه شاخص كلان اقتصادي كشور يعني نرخ رشد اقتصادي، تورم و بيكاري با توجه به منابع ارزي و ريالي كه در اختيار دولت نهم بوده و به اقتصاد كشور تزريق شده است در مقايسه با سه سال آخر دولت خاتمي به راحتي و آساني ميتوان دريافت كه چه اتفاقي در اين باره افتاده است. كل درآمد ارزي دولت خاتمي در سه سال 1381 الي 1383برابر 106 ميليارد دلار بوده است (5/86 ميليارد دلار درآمد نفت و گاز و 5/19 ميليارد دلار درآمد صادرات غيرنفتي با واردات 5/91 ميليارد دلار) و جمع بودجه عمومي دولت در اين مدت برابر 1057087 ميليارد ريال. در مقابل اين دادهها به اقتصاد ايران نرخ رشد متوسط سالانه دراين دوره براي اقتصاد 3/6درصد، تورم 5/15درصد و بيكاري 5/12درصد بوده است. كل درآمد ارزي دولت احمدينژاد در سه سال 1384 الي 1386 برابر 3/237 ميليارد دلار بوده است (198 ميليارد دلار درآمد نفت و گاز و 3/39 ميليارد دلار درآمد صادرات غيرنفتي با واردات 149 ميليارد دلار) و جمع بودجه عمومي دولت در اين مدت برابر 1798962 ميليارد ريال. در مقابل اين دادهها به اقتصاد ايران نرخ رشد متوسط سالانه در اين دوره براي اقتصاد 27/6درصد، تورم 6/15درصد و بيكاري 12درصد شده است. مقايسه اين دو دادهها و ستادهها به خوبي روشن ميسازد كه اقتصاد ايران بهرغم برخورداري بيش از دو برابر ارزي، 6/1 برابر واردات و 7/1 برابري ريالي بودجه دولت در سه سال دولت نهم در مقايسه با سه سال آخر دولت خاتمي هيچ محصول بيشتري به دست نياورده است و به عبارت ديگر بر «مسئله كارآمدي» نظام بيش از پيش افزوده است! البته اگر بخواهيم دامنه اين مقايسه را به ويژه در زمينه فقرزدايي و توزيع درآمد و عدالت اجتماعي گسترش دهيم وضع از اين هم بدتر خواهد شد. واقع اينكه من نميدانم آن دوست نماينده آن روز و از مقامات فعلي امروز در مورد «مسئله كارآمدي» نظام چه فكر ميكند؟ و آيا هنوز هم بر همان نظر است يا نه؟ و آيا در مقايسه عملكرد دو دولت اصلاحات و اصولگرا چه نظري دارد، اما اين را به خوبي ميشود با عدد و رقم و مهمتر از آن از وضعيت اقتصاد و معيشت اكثر مردم دريافت كه حاكميت يكدست اصولگرايان نه تنها كمكي به حل مشكل ادعايي آنان در طول سالهاي اصلاحات يعني «مسئله كارآمدي» نكرده است بلكه بر عمق و دامنه اين مشكل افزوده است و قطعا در آستانه انتخابات آتي رياستجمهوري بايد نسبت به اين عملكرد پاسخگو باشند و يقينا رايدهندگان ايراني با نگاه به عملكردها دست به انتخاب خواهد زد. اگر در گذشته نسبت به «مسئله كارآمدي» ابهام و ترديد بود به جد ميتوان تاكيد كرد كه اين مسئله امروز جمهوري اسلامي ايران است و بايد اميدوار بود كه در سايه انتخاباتي آزاد و رقابتي و سالم با راي مردم در جهت حل اين مسئله اقدام شود و مسووليت اصلي در اين ميدان متوجه شهروندان ايراني است كه پيجوي پاسخگويي به مطالبات خود باشند.
**كيهان دوران مدارا ؟ ! ( يادداشت روز )
روزنامه كيهان امروز در يادداشت روز خود به قلم حسين شريعتمداري مي نويسد:
«مقام معظم رهبري در ابتداي فعاليت دولت نهم از ما خواستند مدتي با اين دولت مدارا كنيم، ما هم در اين سه ساله با قوه مجريه مدارا كرديم اما مي توانيم بگوئيم اين مدت تمام شده است.»
مطلب فوق بخشي از اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني، رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام است كه روز دوشنبه در جمع فعالان اقتصادي خراسان رضوي، در مشهد مقدس بيان كرده اند.
درباره اين بخش از اظهارات آقاي رفسنجاني كه ديروز در يك اقدام هماهنگ به تيتر اول روزنامه هاي مدعي اصلاحات تبديل شده بود، اشاره به چند نكته ضروري به نظر مي رسد.
1- استناد آيت الله هاشمي به نظر خصوصي رهبر معظم انقلاب - البته و با عرض پوزش در صورت صحت اين استناد- در حالي است كه چند روز قبل از آن، بيت رهبر معظم انقلاب با صدور اطلاعيه اي همگان را از استناد به نظرات مطرح شده از سوي معظم له در جلسات خصوصي، به شدت نهي كرده و تاكيد شده بود «اين مطالب تابع حكم مربوط به جلسات خصوصي است و هيچ كس نمي تواند ادعاي نقل و يا تحريف مطلبي را داشته باشد كه علي القاعده دسترسي به آنها جز در شرايط خاص امكان پذير نمي باشد.»
از اين روي استناد آقاي هاشمي رفسنجاني به سخنان رهبر معظم انقلاب در يك جلسه خصوصي به دليل فوق الذكر اقدامي خلاف قانون و روال است.
2- اين نقل قول فاقد اعتبار نيز هست، زيرا، از يكسو آنچه آيت الله هاشمي رفسنجاني از قول رهبر معظم انقلاب نقل كرده اند- البته مطابق تفسير خود ايشان- مستلزم تعريض رهبر فرزانه انقلاب به دولت نهم است و از سوي ديگر براي اثبات صحت آن هيچ سندي غير از اظهارات جناب آقاي رفسنجاني وجود ندارد واز آنجا كه حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني ميانه چندان خوبي با دولت ندارند، بديهي است كه اظهارات يك سوي ماجرا عليه سوي ديگر به تنهايي نمي تواند سنديت داشته و ملاك قضاوت باشد! مخصوصاً آن كه در اطلاعيه اخير بيت رهبر معظم انقلاب نيز با ظرافت هوشمندانه اي براين نكته تأكيد شده و اينگونه نقل قول ها را از نوع نقل قول هايي دانسته بود كه «علي القاعده دسترسي به آنها جز در شرايط خاص، امكان پذير نمي باشد».
3- رهبر معظم انقلاب بارها تأكيد فرموده اند كه نظرات ايشان در جلسات خصوصي با آنچه به صورت آشكار و علني مطرح مي فرمايند كمترين تناقضي ندارد. و بديهي است كه دوگانه گويي- نستجيربالله- از ساحت مقدس رهبر معظم انقلاب به دور است. توضيح آن كه ممكن است حضرت آقا در جلسات خصوصي، نظراتي ارائه بفرمايند كه از بيان عمومي آن بنا به مصالحي اجتناب بورزند ولي اينگونه اظهارنظرهاي خصوصي با آنچه به طور علني و براي عموم مطرح مي فرمايند در تناقض نيست و نمي تواند باشد.
اكنون با توجه به نكته بديهي فوق بايد گفت آنچه حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني از اظهارات خصوصي رهبرمعظم انقلاب نقل كرده اند با حمايت هاي مكرر و بي نظير حضرت آقا از دولت نهم و شخص رئيس جمهور در تناقض آشكار است. آقا اگرچه از ساير دولت ها نيز حمايت مي كرده اند ولي حمايت هاي ايشان از دولت نهم به فرموده خود آقا چيزي فراتر از حمايت هاي قبلي است تا آنجا كه رهبرمعظم انقلاب، دولت نهم را بهترين دولت بعد از مشروطه دانسته و از حركت آن در مسير ارزش هاي اسلامي و انقلابي بارها تقدير كرده اند. بنابراين چگونه مي توان انتساب اظهارات آقاي هاشمي رفسنجاني به رهبرمعظم انقلاب درباره دولت نهم را پذيرفت؟!
4-با اين فرض كه نقل قول جناب آقاي هاشمي رفسنجاني از رهبرمعظم انقلاب درباره دولت نهم را بپذيريم، به آساني مي توان از نظر آقا برداشت ديگري داشت كه كاملاً با برداشت مورد نظر آقاي رفسنجاني متفاوت و حتي متناقض خواهد بود. چرا...؟!
در جريان مرحله دوم انتخابات رياست جمهوري، گروههاي مدعي اصلاحات و برخي از افراد و جريان هاي نزديك به آيت الله هاشمي رفسنجاني-و نه خود ايشان- حملات سخت و سنگين و ناجوانمردانه اي را عليه آقاي احمدي نژاد سازماندهي كرده و دست به تبليغات گسترده و مسمومي عليه ايشان زدند كه تمامي اسناد آن موجود است؛ تبليغاتي نظير، صداي پاي فاشيسم مي آيد! استالين در راه است! صداي پاي بناپارتيسم به گوش مي رسد! براي مقابله با اختناق و ديكتاتوري به آقاي هاشمي راي بدهيد، براي مبارزه با ارتجاع، از آيت الله هاشمي حمايت كنيد! و...
البته نمي توان باور كرد كه شخصيت انقلابي و برجسته اي مانند حضرت آيت الله هاشمي با اين اتهامات زشت و ناجوانمردانه عليه شخصيت آزمون داده و متعهدي نظير دكتراحمدي نژاد موافق بوده اند ولي متاسفانه مخالفت آشكاري هم از جانب ايشان ديده نشد!
بنابراين با توجه به تبليغات مسموم مورد اشاره بسيار طبيعي است كه جناب آقاي رفسنجاني بعد از انتخاب آقاي احمدي نژاد به رياست جمهوري، نسبت به موفقيت ايشان اميد چنداني نداشته و مخالف باشند و احتمالا اين مخالفت را با رهبرمعظم انقلاب در ميان گذاشته و آقا-همانگونه كه آقاي هاشمي از قول ايشان نقل كرده است- به جناب رفسنجاني فرموده باشند، «مدتي با اين دولت مدارا كنيد». در اين صورت به وضوح مي توان درك كرد كه نظر آقا نسبت به دولت، همانگونه كه بعدها نه يك بار، بلكه بارها تاكيد فرموده اند، نظر مثبتي بوده و دولت نهم را دولتي انقلابي، مردمي و كارآمد مي دانسته اند و بر اين باور بوده اند كه آقاي هاشمي رفسنجاني هم با گذشت زمان به ويژگي هاي برجسته و بعضا منحصر به فرد دولت نهم پي خواهند برد و از مخالفتي كه به هنگام انتخاب آقاي احمدي نژاد داشته اند، دست خواهند كشيد. بنابراين در مقابل مخالفتي كه آيت الله هاشمي رفسنجاني در اوايل دولت نهم عليه اين دولت ابراز داشته است، خطاب به ايشان فرموده اند «مدتي با اين دولت مدارا كنيد». يعني اگر مدتي مدارا كنيد به وضوح و به زودي متوجه خواهيد شد كه اين دولت از خصوصيات برجسته اسلامي، انقلابي و مردمي برخوردار است و با مشاهده اين ويژگي ها از مخالفت خود دست خواهيد كشيد. آيا نظر آقا- آنگونه كه آقاي رفسنجاني نقل كرده اند- مي تواند مفهوم و معناي ديگري داشته باشد؟ به يقين نه. چرا كه اگر غير از اين بود، آن همه تقدير و حمايت رهبر معظم انقلاب از دولت نهم و شخص احمدي نژاد چه مفهومي داشت؟ آقا نيز مانند حضرت امام(ره) بارها و در موارد گوناگون نشان داده اند كه در مسائل مربوط به اسلام، انقلاب و منافع ملي با هيچ كس رودربايستي ندارند و البته به خاطر مناعت طبع و ادب پيامبرگونه اي كه دارند، ممكن است نظر خويش را در مقابل برخي از كژي ها و ناراستي ها بنا به مصالحي علني نكنند ولي هرگز نظر منفي خود را با تمجيد و تقدير جابه جا نمي فرمايند.
5- با اين توضيح، بسيار بديهي است كه چنانچه رهبر معظم انقلاب در آغاز به كار دولت تعبير «مدتي با اين دولت مدارا كنيد» را به كار برده باشند، به يقين مقصود و منظور ايشان - براساس آنچه گذشت - توصيه جناب آقاي رفسنجاني به صبر بوده است تا با گذشت زمان، آقاي هاشمي نيز به توانمندي ها و برجستگي هاي دولت نهم پي برده و نظر اوليه خود را تغيير دهند.
اما، متاسفانه جناب آقاي رفسنجاني و يا برخي از رسانه ها عبارت «مدتي با اين دولت مدارا كنيد» را بگونه اي تفسير كرده اند كه گويي رهبر معظم انقلاب از ابتدا نظر مساعدي نسبت به دولت نهم نداشته اند! و به آقاي رفسنجاني فرموده اند؛ مدتي مدارا كنيد تا وقت مخالفت فرا رسد! و از اين روي آيت الله هاشمي رفسنجاني معتقد است «مي توانيم بگوئيم اين مدت تمام شده است»! يعني حالا ديگر وقت مناسب براي مخالفت با دولت نهم فرا رسيده است! بديهي است كه اين تصور، بدون كمترين ترديد و به گونه اي كاملا آشكار با نظر و نگاه رهبر معظم انقلاب در تناقض است و - نستجيربالله و بي آن كه آقاي رفسنجاني بخواهد يا متوجه باشد - حمايت هاي گسترده و كم نظير رهبر معظم انقلاب از دولت نهم را زير سؤال مي برد... و اين صدالبته علاوه بر آن كه يك توهم است، جفا به ولي امر مسلمين جهان نيز هست.
اين نكته نيز گفتني است كه مگر در اظهارات آيت الله هاشمي رفسنجاني طي 3 سال گذشته نمونه اي از حمايت دولت هم ديده مي شود كه ايشان آنگونه كه مي فرمايند، «دوران مدارا» را تمام شده تلقي مي كنند!
6- و بالاخره، نگارنده نيز بر اين باور است كه دولت نهم خالي از نقص و اشكال نيست و برخي از عملكردهاي آن به درستي قابل نقد است و نمونه هايي از اين نقيصه ها و اشكالات در بيانات رهبر معظم انقلاب هم با هشدارهاي صريح يا تلويحي روبرو شده است. اما نقد يك نقيصه كه كيهان نيز در مواردي به آن پرداخته است با نفي كارآمدي و فداكاري مثال زدني دولت احمدي نژاد و ناديده گرفتن ويژگي هاي برجسته اسلامي، انقلابي و مردمي آن متفاوت است، مخصوصا آن كه احمدي نژاد فرزند انقلاب است و انتظار آن است كه بزرگاني چون حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني، دكتر احمدي نژاد را به مثابه فرزند خود بدانند و از هيچ حمايت و كمكي به اين فرزند انقلاب دريغ نفرمايند.
اميد آن كه استاد گرانمايه، حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني كه از ياران امام راحل(ره) و خلف حاضر آن بزرگوار هستند و نقش غيرقابل انكاري در انقلاب اسلامي داشته اند از اين وجيزه آزرده خاطر نشوند و...
**مردم سالاري :مردم سالاري احساس انتظار!
روزنامه مردم سالاري نيز در سرمقاله خود به مناسبت فرارسيدن نيمه شعبان نوشت:
ان الا رض يرثها عبادي الصالحون.
اين زمين را، بندگان صالح به ميراث مي برند.
***
احساس انتظار، مثل احساس تشنگي است:
احساس تشنگي، آدم را، به آب مي رساند و احساس انتظار، انسان صاحب نظر آگاه دين باور حقيقت جوي را، به حجت بالغه الهي!...
انسان اسلا م، بزرگترين اصل اجتماعي و پاكترين نهاد سياسي دين را، اعتقاد و التزام به رهبري «معصوم» مي داند.
رهبر جامعه انسان، هيچ كس نمي تواند بود، مگر «پيامبر» يا «امام» كه به طور مستقيم از سوي خدا، يا به امر حق و به دست پيامبر، تعيين شده باشد.
حقيقت دين، جز اين نيست و بلوغ انسانيت، جز از اين راه، مقدور نمي تواند شد.
و در عصر «غيبت»، با مرجعيت و فقاهت است كه جاي دو ولا يت پر مي شود.
شيعه، نيز - با التزام و پايداري بر اين اصل خدايي - در هيچ لحظه اي از تاريخ، هيچ «ظالم» و «روند ظالمانه اي» را تاييد و تصديق نكرده و بر سر اين كار، «جان» خويشتن را - در همواره همه جا - بلا گردان «ايمان» خويش، ساخته است!...
در آن حديث مشهور، هم، كه سخن از قيام حجت بالغه، در ميان مي آيد، تمامت ضربت تاكيد، بر سر «ستم ستيزي» است:
يملا الله به الا رض قسطا و عدلا ، كما ملئت ظلما و جورا
خداوند، اين زمين را - به دست او - از عدل و داد، سرشار مي سازد;
همان طور كه از ظلم و جور، سرزير شده!...
تو گويي كه آنچه ديو آتشخواره «ظلم»، بر سر آدميان خاك ميآورد، با هيچ داغ و زخم ديگري برابري نتواند كرد. اصلا ، همه دردهاي بشر كجا و اين آتش جانسوز خانمان بر باد ده، كجا؟! ...
و دواي اين همه درد: «عدالت»!...
از نگاه «شيعه»، عدالت، اصل دين است:
نخستين پيشواي او، در محراب، به نگاه عدالت، به قتل مي رسد!!
و آخرين پيشوايش، براي اين كه به داد «عدالت» برسد، قيام مي كند،
و آخرين حلقه، از مجموعه حلقات مبارزات حق و باطل را - كه ازآغاز جهان، برپاي بوده است... به سامان مي برد.
همه حرف «انتظار»، همين است:
سفري دور و دراز، براي رسيدن.
با چشمان «آينده»، تكليف «حال» را، روشن كردن.
در آستانه سقوط و ابتذال، دست انسان را گرفتن; و او را، تا درگاه نگاه خدا، بالا كشيدن;
و بر تحقق آرمان والا ي همه انبيا و اوليا و مردان رزم آور راه حق، نظر داشتن!
و درآخرين رزم - پيروزمندانه -
حيثيت عادلا نه خاك را، از نگاه بلند «بقيه الله»، به نظاره برخاستن ...
و اين، حرف كمي نيست!
***
/110
پنجشنبه 24 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 210]
-
گوناگون
پربازدیدترینها