واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: نمیدانم چه كسی گفت، پول، چرك كف دست است، معلوم نیست چه كسی بود كه پول را بدنام كرد و گفت خوشبختی نمیآورد، معلوم نیست از كی علم و ثروت را رودرروی هم قرار دادند تا نتیجه بگیرند دانش بهتر از دارایی است.
این هم معلوم نیست كه چه كسی این موضوع را در ذهن مردم جا انداخت كه پولدارها خوشبخت نیستند و فقیرها بیشتر از زندگی لذت میبرند، اما پول خیلی كارها از دستش برمیآید، پول معجزه هم میتواند بكند، باز كردن درهای بسته كه اصلا در تخصصش است، آرزوها هم با پول از دنیای خیال بیرون میآیند و به ثمر مینشینند. دیگر نمیگویم كه با پول میتوان پست و صندلی و احترام هم خرید یا براحتی دور دنیا را گشت و رفت در دل قارهها. ادامه تحصیل و خرید خانه و دفتر كار و ویلا و ماشین و بلیت المپیك و هزار تای دیگر مثل این هم كه برای پول آنقدر پیش پا افتاده است كه به چشم نمیآید، اما با پول یك چیز دیگر را هم میتوان به خانه آورد؛ شادی. كسی كه پول دارد و دستش به دهانش میرسد، دستكم این است كه دغدغه نان و آب و لباس و سرپناه ندارد یا لااقل حسرت خیلی چیزها به دلش نمیماند. كسی كه دستش به دهانش میرسد، خود را تكیه داده به دیواری محكم میبیند و از استواریاش، پشتش گرم میشود.
او دست دیگران را هم میتواند بگیرد و برای آنها همان دیوار محكم قابل اعتماد شود. وقتی پول باشد، میتوان همه را خوشحال كرد، میتوان در سفرهای نان گذاشت و پای برهنهای را پوشاند یا یك بیمار سخت را اگر خدا بخواهد از مرگ نجات داد. استعدادها را هم میشود با پول شكوفا كرد. اگر پول باشد، دیگر دغدغه پیریات را هم نداری و ترس از محتاج شدن و ترس از كاسه چه كنم بر دست گرفتن هم میمیرد و از بین میرود. با پول عروسیات هم خاطرهانگیز میشود؛ وقتی كه مجبور نیستی برای پوشیدن لباس عروسی و دامادی، خودت را زیر بار قرض خفه كنی و وقتی به خانه بخت میروی، تازه تاوان نداریات را بدهی. با پول جنازهات هم آبرومندتر دفن میشود و نقل و انتقالت به عالم قبر سریعتر و باشكوهتر میشود. وقتی به پول این طوری نگاه كنی، داشتنش یعنی شادی یعنی گشادهدستی، یعنی آرامش، اما این تمام ماجرا نیست، چون با پول میتوان كارهایی كرد كه خوشایند نباشد. با پول میتوان فخرفروشی كرد، میتوان مسابقه چشم و همچشمی راه انداخت و چشم دیگران را از حدقه درآورد. با پول میشود آدم كثیفی شد؛ آدمی بیوجدان كه قلبش سنگ شده. با پول میشود ندارها را زیر پا له كرد، میتوان فقیرها را به هیچ گرفت، میتوان دیگران را آدم حساب نكرد. با پول میشود اسراف كرد، میشود آنقدر داشت و خرید و خورد كه دیگر هیچ چیزی به چشمت نیاید. با پول میشود به ته خط زندگی هم رسید. آنجایی كه دیگر هیچ چیزی خوشحالت نمیكند. با پول، خلاف هم میشود كرد. میتوان آدم اجیر كرد و صد تا كار خلاف را راست و ریست كرد. پول، رشوه خوبی هم هست، راه میانبری كه ندارها نمیتوانند از آن بگذرند. پول ترس هم برای آدمی میآورد، وقتی فكر میكنی كه همه منتظر مرگت هستند و میراثخوارها در كمین عمرت نشستهاند. با پول بدبخت هم میتوان شد وقتی به دیگران فكر نكنی و همه فكر و ذكرت پول باشد و پول ...
مقصر كیست، آدم یا پول؟
اما انگار در همه این خوشیها و ناخوشیها نه پول كه خود آدمها داستان زندگی را مینویسند. پول یك تكه كاغذ است. فقط یك ابزار چون در نهایت حق انتخاب با آدمهاست كه آن را چگونه به كار گیرند. آن زن و مردی كه پول دارند و زندگیشان مرتب است و در عین حال خوشبختند، پول به آنها خوشبختی نداده است، اما به طور حتم كمكشان كرده تا مسیر عشق را بیدغدغه طی كنند. آن دختر و پسر جوانی كه جیبشان خالی است، اما باز احساس خوشبختی میكنند، زیرا بیپولی خوشبختشان نكرده، خودشان خواستهاند فقر را به رخ هم نكشند و دست به دست هم بدهند تا خوشبخت باشند. با وجود همه این حرفها این را نمیتوان انكار كرد كه وقتی مشكلی با پول حل میشود و موانع یك به یك از مقابلت برداشته میشوند، شادیای تولید میكند كه وصفناپذیر است.
پول بعلاوه 60 چیز دیگر
این را درست گفتهاند كه پول همهچیز نیست و شادی و خوشبختی فقط با پول به دست نمیآید. شهروز پرورش هم این مساله را تایید میكند. این روانشناس میگوید: عوامل بسیار زیادی در شادی و شادزیستن موثر است كه تاكنون 60 عامل اساسی از سوی روانشناسان كشف شده است. عواملی مثل دوستی، احساس احترام، اعتماد به نفس بالا، خدمت به دیگران، پایگاه اجتماعی مناسب و همسر دلخواه كه البته پول یكی از این فاكتورهاست كه در بررسیهای به عمل آمده تقریبا در ردیف چهاردهم قرار میگیرد.
او ادامه میدهد: باتوجه به اینكه احساسات مثبت در زندگی مثل شادی، خوشبختی و آرامش همانند حلقههای زنجیر به هم متصل هستند و یكی ملزوم و مكمل دیگری است و همگی جنبه حسی و ذهنی دارند؛ بنابر این ممكن است تعریفی كه هر فرد از شادی ارائه میكند با افراد دیگر متفاوت باشد. در روانشناسی شخصیت افراد به 3 تیپ كلی A,B,C تقسیمبندی شده كه هر گروه ویژگیهای منحصر به فرد خود را دارند. برای مثال تیپA شامل افراد عصبی، زودرنج، كینهای، محافظهكار، پرتلاش و اهل رقابت است و شرایط بیرونی تاثیرات خیلی موقتی برخلق و رفتارهای این افراد میگذارند. این گونه اشخاص ممكن است با داشتن ثروت و دارایی زیاد به خاطر حرص و حسادت فراوان نتوانند از داشتههای خودشان لذت ببرند. این در حالی است كه تیپB ، افرادی خوشمشرب، اهل دوستی، دلسوز، مهربان، خوشگذران، مثبتاندیش و خوشبین و تا اندازهای تنبل هستند كه اكثرا ثروتمند نمیشوند ولی از زندگی لذت میبرند و اغلب افرادی شادند.
این روانشناس توضیح میدهد: از نظر روانشناسی اجتماعی احساس شادی هم مثل سایر احساسات مثبت و منفی قابل سرایت و انتقال است و اگر شرایط كلی برای نشاط اجتماعی فراهم نشود (مانند توزیع برابر ثروت و بهبود قوانین) میتواند عامل مهمی به شمار آید. به عنوان مثال در كشورهای اسكاندیناوی كه درآمد عموم مردم در سطح بالا و برابر با یكدیگر است، سطح بهزیستی روانی و جسمانی آنها نسبت به كشورهای دیگر كه ثروت به طرزی نابرابر توزیع شده، بالاتر است.
در واقع روانشناسی به شادی نگاه بسیار عمیقی دارد. مطالعات مختلف نشان داده كه فقر و ناكامی، افراد را ناشاد و افسرده میكند، ولی وقتی میزان درآمد افراد بیشتر شود شادی و نشاطشان بیشتر نمیشود.
در یك تحقیق جدید ثابت شده كه پول به عنوان یك داروی ضد افسردگی عمل میكند یعنی جلوی نگرانی، اندوه و استرسها را میگیرد، ولی اینكه پول شادیآفرین باشد رد شده است، یعنی اینكه اگر تاثیر شادی بخشی هم داشته باشد، موقت است.
جایی شادی نمیفروشند
پرورش در ادامه به این باور مردم كه با پول میشود همه چیز را خرید اشاره میكند و توضیح میدهد: نظر علم بر این است كه با پول نمیشود شادی بویژه شادیهای پایدار و درونی خرید، ولی بیشتر مردم، داشتن خانههای بزرگ و ماشینهای گرانقیمت را تنها منبع شادمانی و شادكامی حساب میكنند، به طوری كه ممكن است به جای پرداختن به گسترش صفتهای اخلاقی و انسانی مانند دوستیها، كمك به دیگران، بخششها، مثبتاندیشی و عشق به تمام هستی، تمام وقتشان را صرف مسائل مالی كنند، به امید اینكه روزی ثروتمند شوند. این در حالی است كه ممكن است دیگر وقت، انرژی یا سلامت برای لذت بردن از زندگی برایشان باقی نمانده باشد.
عوامل بسیار زیادی در شادی و شادزیستن موثر است كه تاكنون 60 عامل اساسی از سوی روانشناسان كشف شده استاین روانشناس اضافه میكند: البته داشتن برنامه مالی و تلاش هر چه بیشتر برای رسیدگی به استقلال مالی و برآوردن نیازهای اساسی و وابسته نبودن به دیگران و محروم نبودن از امكانات زندگی از اولویتهای برنامههای هر فرد سالمی باید باشد ولی باور اینكه فقط با پول به همه لذات میتوان رسید از شیوههای غلط و بیماریآور زندگی محسوب میشود. در تعریف پستمدرنیته از پول و ثروت، ثابت شده كه ظواهر برای محبوبیت و احترام خیلی مهم شده است، منظور اینكه مجموعه داراییها و ثروتهایی كه در ظاهر به صورت محسوس مشاهده میشود احترام دیگران را برمیانگیزد ولی خود مدرنیته و عوارضی كه از پستمدرنیته پیش میآید، در یك زمان طولانی ممكن است بسیاری از ارزشهای مهم انسانی، اجتماعی و اخلاقی را پایمال كرده، ارزشهای زودگذر و كاذب را جایگزین آن كند.
به گفته پرورش معنای تمامی این حرفها آن است كه شادی و آرامش و خوشبختی چیزهایی نیستند كه در فروشگاهها فروخته شوند ولی قاعدتا هر فردی نیاز به پول و امكانات دارد به شرط آنكه دویدن زیاد به دنبال پول او را از سایر مواهب زندگی محروم نكند.
پول شرط لازم، نه كافی
جان كلام دكتر غلامرضا علیزاده، محقق و مدرس دانشگاه نیز همین مطالب اما با ادبیاتی متفاوت است. این جامعهشناس میگوید: آخرین مطالعاتی كه در ایران انجام شده، نشان میدهد مردم روستایی احساس خوشبختی بیشتری نسبت به جمعیت شهرها از جمله تهران دارند، یعنی به تعبیر دیگر، خوشبختی در میان روستاییان بیشتر از شهرنشینان احساس میشود. هرچند مردمان شهر و روستا از نظر سطح درآمد و امكانات زندگی تفاوت زیادی با هم دارند. این مساله نشان میدهد كه داشتن پول، شرط لازم برای خوشبختی است ولی شرط كافی به حساب نمیآید زیرا اگر پول زمینهای برای خوشبختی و شادمانی بود قطعا شهرنشینان باید احساس خوشبختی بیشتری میكردند. او ادامه میدهد: به همین دلیل است كه ما باید نگاه جدیدی به مساله خوشبختی داشته باشیم و بدانیم كه خوشبختی درون كاسه سرماست. گاهی وقتها ما احساس میكنیم كه با فراهم آوردن پول و تامین پارهای از ملزومات زندگی به خوشبختی میرسیم، ولی زندگی شهری نشان میدهد كه عوامل دیگری هست كه باعث میشود حتی انسان از ابزارها و اشیای در دسترسش نیز نتواند استفاده كند. یعنی ابزاری كه فكر میكرد مایه شادمانی او خواهد شد، اما امروز تنها دغدغهها و نگرانیهایش را افزون كرده است. این جامعهشناس توضیح میدهد: امروزه نگاه به خوشبختی نگاه ابزاری است. امروز خانهها به سمساری تبدیل شده یعنی وسایلی را دور خودمان جمع میكنیم و به جای آن كه احساس شادی كنیم، خیلی زود خسته میشویم و احساس تنگی و خفگی میكنیم. در حالی كه در واقع این تنگی و كوچكی در ذهن ما و ناشی از زندگی شهری و سنجیدن همه چیز براساس مادیات است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 348]