واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: مدح طبيب و ذّم تورّم!
مضمون نامههايي كه "دريچه" دريافت ميكند، بعضاًً (اگر نگوييم غالباً) به مركز ثقل و گرانيگاه مديريّت اقتصادي جامعه معطوف است و فرياد "واتَوَرُّماه" سر ميدهد. از اطبّاء گرفته تا ساير اتباع كشور (كه البته بعضيها اين كلمة اتباع را هم مثل اَطِبّاء تلفّظ ميكنند!) همين فرياد را سرميدهند و به اذن حضرت حافظ ميفرمايند:
جهان پير است و بيبنياد، از اين فرهادكش فرياد
كه با "نرخ تورّم" كرد، ملول از جان شيرينم
حالا اگر طبيب ما اديب نيز باشد، ديگر نور علي نور است. و همين است حكايت دو فقره اشعار كه سرودة دكتر مرتضي مشايخي (از همكاران و شاگردان دكتر قريبِ مرحوم و معروف) است، و هر دو نيز شكايت از گراني است، و دكتر مشايخي چنان و چندان از آن ملول شده است كه وقتي غزل نيز ميسرايد، ناخودآگاه باز هم از انواع گران بودنها سخن ميگويد. و ميگويد:
پيمان شكن آن يارِ دلآزار نيامد
آن يار پي ديدن بيمار نيامد
در خوابِ گرانند(!) چرا مردم اين شهر؟
در خانه يكي شاهد هشيار نيامد
گفتم كه به ديدار من آيند عزيزان
بيمارم و كس از پي ديدار نيامد
آن دوست كه صد قافله دل داشت به همراه
بوديم به يك غمزه سزاوار نيامد
ما مهر و وفا عرضه نماييم به بازار
صد حيف كه يك تازه خريدار نيامد
مانديم در اين خانه كه غير از قفسي نيست
در كنج قفس، غيرِ گرفتار نيامد
اين مونسِ دلها همه خونين جگرانند
آن همدم سرمست سبكبار نيامد
عمريست وفادارِ همه خلقِ جهانيم
در كلبة ما يارِ وفادار نيامد
ديريست كه بيمار در اين خانه فتاديم
دارو شده ناياب و پرستار نيامد
من ديده به در دوختهام امشب و هرشب
آوخ كه ز در، يارِ دلآزار نيامد
پناه بر خدا؛ طبيب كه بيمار شود، ديگر به جاي "وا تَوَرُّماه" بايد گفت: "وا مصيبتاه". و آنگاه خواب هم كه گران شود، ديگر نميدانيم چه بايد گفت؟ البته خواب گران انگار سوءسابقه كهنهي تاريخي دارد و از عصر مرحوم دكتر اقبال لاهوري رضوانالله تعالي عليه در ايران و هندوستان و پاكستان تا عصر دكتر مرتضي مشايخي كه عمر و عزّتش مستدام باد، همواره حضور داشته است. و به همين دليل ترجيعبند يكي از سرودههاي مولانا اقبال همين است كه مكرّر ميفرمايد: "از خواب گران، خواب گران، خواب گران خيز". امّا ميشود اين چند بيت را توضيحاً به غزلي كه دكتر مشايخي سروده و از يار پيمان شكن دل آزار شكوه كرده است كه چرا به ديدار طبيب نيامده است، افزود:
ترسيده گمان ميكنم از واژهي "ويزيت"
بر يار ببخشاي گر اين بار نيامد!
بر دستش و بر پاش ببين نقش تورّم
با دست تهي، پاي ورمدار، نيامد
گفتند بده مبلغ ويزيت به ديزيت!
تا ديگ گذارد به سرِ بار، نيامد
امّا آنچه دكتر مشايخي طبيب و اديب در باب "گراني و طبابت" سروده است به اين شرح است كه ملاحظه ميشود. اميد ميرود كه همه بيماران به هشدار پاياني مثنوي معظمله كه همان نصيحت شيخ اجّل سعدي شيرازي است و گويا خود سعدي و سعديهاي بعدي هم همگي در باب طبابت از همين بابت تجربه داشتهاند، بذل توجّه فرمايند. آمين!
گراني در جهان گرديده بيحد
ندانم اين بلا را چيست مقصد؟
به گيتي نيمي از مردم فقيرند
جوانان زين بلاي تازه پيرند
به اوج خود رسيده نرخ كالا
خلافِ حق، بَرَند اين سود، بالا
مجازاتي اگر باشد به كشور
نگردد نرخ كالا صد برابر
يكي كاخش زند سر بر ثريّا
يكي را كنجِ يك ويرانه مأوا
يكي از پر خوري در حال مردن
يكي را نيست قوتي بهر خوردن
يكي از بيدوايي گشته مدهوش
يكي با ثروت بيحّد هماغوش
قوي با مكر و تزوير و شرارت
ضعيفان را كند پيوسته غارت
در اين دوران وانفسا، طبيب است
كه خلقي را ز علم او نصيب است
نمايد بهر مردم جانفشاني
بُوَد درماندگان را يارِ جاني
به كار خويشتن هشيار باشد
غم او مشكلِ بيمار باشد
ندارد او ز بدخواهان هراسي
اگر بيند از آنان ناسپاسي
پزشكان با خدا بستند پيمان
به راه خدمت خلق از دل و جان
ز خود هرگز مريضي را نرانند
گهي در راه او جان ميسپارند
رهاند از خطر تا جان بيمار
به بالينش شبانگه مانده بيدار
بُوَد در راه بيماران فدايي
چه باشد در دلش عشقِ خدايي
پزشك واقعي در فكر زر نيست
برايش زر به غير از دردسر نيست
پزشكي گر اسير مال و جاه است
به پيش خلق و خالق روسياه است
خدا را، قدر اين گوهر بدانيد
ز بيمهري ز مُلك خود نرانيد
چنين فرموده "سعدي" نكتهيي نغز
چو ديگر گفتهها شيرين و پرمغز
"چو بِه گشتي، طبيب از خود ميازار
چراغ از بهر تاريكي نگهدار"!
ـ چشم! امّا محض مزاح عرض ميشود: توصية سعدي به شرط چاقو است.
سخن، نيكوست لاكِن شرط دارد
خوشا آنكو به ياد خود سپارد
مكرّر خوانَد آن را هفت يا هشت:
"چو بِه گشتي چو بِه گشتم چو به گشت"!
دوشنبه 21 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 112]