واضح آرشیو وب فارسی:کيهان: دعاي ماهي ها داستان زندگي پنجمين شهيد محراب، آيت الله اشرفي اصفهاني
كيوان امجديان
سفر به كرمانشاه
مكبر ، اذان را گفت. آيه الله اشرفي براي اقامه نمار بلند شد . تعداد نمازگزاران به تعداد انگشتان دست هم نبود. آيه الله اشرفي دور و بر را نگاه كردند لبخندي زدند قامت بست.
آيه الله جبل العاملي هميشه مي گفت:« مردم اينجا را نمي شود به اين سادگي ها به سمت مسجد و دين آورد . چندين سال است كه رژيم سعي مي كند اين جماعت را از دين دور نگهدارند. حالا ما چطور مي توانيم ظرف اين مدت كوتاه از آنها بخواهيم نماز بخوانند، آنهم به جماعت.
آيه الله اشرفي هم لبخند زده بودند و مثل هميشه گفته بود:
- « درست مي شود . اين مردم ذاتشان پاك است. مردم با تعصبي هستند ، با غيرتند. زود به مسير اصليشان و به راه درست باز مي گردند.»
آيه الله اشرفي اصفهاني سه سال بود كه تمام فكر و ذكرش مسجد ايه الله بروجردي بود و حوزه علميه كرمانشاه . سه سال بود كه حتي يك روز مسافرت نكرده بود. چند بار از ايه الله بروجردي تقاضاي اجازه مسافرت كرده بودند اما ايشان موافقت نكرده بودند و فرموده بودند:
- « وجود شما در كرمانشاه بسيار نافع است و من اجازه نمي دهم» و آيه الله اشرفي هم مثل هميشه امر استاد را اجرا كرده و مانده بودند.
1342
قبل از سفر به كرمانشاه درباره اين شهر خيلي چيزها گفته بودند. گفته بودند مردم اينجا دور از مذهب و دينند . اهل عيش و طربند و هزار و يك چيز ديگر . اما آيه الله اشرفي از همان روز اول دانسته بودند كه تمام اين حرفها دروغ است و جوسازي منفي برعليه اهالي اين شهر. از همان روز اول ورود كه يكي از جوانهاي تنومند كرمانشاه كه سبيلهاي پرپشتي هم داشت براي ايشان و گروه آنها شربت و ميوه آورد وبه آنها خوشامد گفت. و از هنگامي كه ديد پير و جوان براي سلام گفتن به اين علماي تازه وارد از همديگر سبقت مي گيرند.
حالا ديگر مسجد آيه الله بروجردي كرمانشاه نه تنها خلوت نبود بلكه از شلوغ ترين مساجد شهر شده بود و همان جوانهائي كه مي گفتند فقط اهل طربند منظم و خالصانه به نماز مي ايستادند و در پيشگاه خداوند سر به سجده مي نهادند.
بين نمازها هم آيه الله بروجردي احكام را براي مردم توضيح مي داد و آنها نيز سؤالات و مشكلات خود را در زمينه احكام و دين و حتي امور شخصي با ايشان در ميان مي گذاشتند . گاهي اوقات بحث به سياست و ضعف دستگاه حاكم هم مي كشيد و همين امر موجب خشم دستگاه از ايشان شده بود. سال 1342 بود. با صحبتهاي امام در شهر قم ، خون تازه اي در رگهاي مردم جريان پيدا كرده بود. همه اميدوار شده بودند و از هر راهي كه بود، مي خواستند از اوضاع كشور و علي الخصوص صحبتهاي امام خميني سر در بياورند.
آن روزهامسجد آيه الله بروجردي شلوغ تر از ساير روزها بود و پس از نماز ، چيزهائي دست به دست مي گشت و همه آرام به همديگر مي گفتند: «اعلاميه تازه آقاي خميني».
دوشنبه 21 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: کيهان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 172]