واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: اگر بنا بود كه كسي بنشيند و بگويد «دربارة اين مشكلم به طرز فكر تازهاي نياز دارم [منظور اين است كه حد و حدود نياز واقعي خود را بيان دارم]»، در آن صورت بهتر بود چه كند؟
ميتوانست به كنكاش بپردازد و بكوشد تا بهطور منطقي به طرز فكري نو دست يابد.
ميتوانست طرز فكر مورد استفادة شخص ديگري را وام بگيرد و يا آنكه به سرقت برد.
ميتوانست دست روي دست بگذارد و در انتظار الهامات غيبي بنشيند.
ميتوانست از شخص نوآوري بخواهد تا برايش به خلق انديشهاي بپردازد.
ميتوانست گروهي از متفكران را به شركت در جلسهاي براي اين كار دعوت كند.
و يا ميتوانست به آرامي و بهنحوي حساب شده، از يكي از تكنيكهاي خلاقيت استفاده كرده و ظرف مدت زمان كوتاهي به ايدههاي جديدي دست يابد.
در اين مقاله سعي شده است تا به اختصار در مورد مفهوم خلاقيت و ارتباط آن با مؤلفههايي همچون هوش و اطلاعات و ضرورت آن در دنياي كسبوكار و زندگي اجتماعي مطالبي ارائه گردد.
در ابتدا بهتر است با اين مفهوم و تعاريفي كه از آن شده است آشنا گرديم:
خلاقيت موضوعي درهم و برهم و گيجكننده است و چنين مينمايد كه دامنة شمولش از ساخت درپوش يك خميردندان باشد تا نوشتن سمفوني پنجم بتهوون. سادهترين تعريف واژة «خلاق»، عبارت است از پديد آوردن چيزي [باارزش و كمنظير] كه پيش از اين وجود نداشته است. درك منطق خلاقيت به تنهايي شما را خلاقتر نميكند. اما، شما را به ضرورت وجود خلاقيت آگاه ميسازد و فهم منطق خلاقيت موجب ترغيب فرد به انجام كار خلاق ميشود.[۲]
خلاقيت را از دو منظر ميتوان نگريست: يكي در حوزة تفكر خلاق براي حلّ مسائل و تصميمگيري پيرامون زندگي و دوم راهي براي موفقيت در تداوم كسبوكار.
خلاقيت بهعنوان جوهرة كارآفريني و عامل كليدي موفقيت و بلكه بقاي سازمانها و نهادها هنوز جايگاه واقعي خود را نهتنها در جامعه بلكه در محافل علمي و تحقيقاتي كشور پيدا نكرده است. به همين دليل هنوز در هيچيك از دروس يا رشتههاي تحصيلي دانشگاههاي كشور واحدي براي آموزش خلاقيت پيشبيني و طراحي نشده است. [۱]
امروزه دنياي كسبوكار و رقابت بهحدّي پيچيده، پويا و نامطمئن شده است كه بزرگترين و معتبرترين شركتهاي دنيا بدون خلاقيت مستمر، سريع و بهموقع محكوم به فنا هستند. اگر افراد، بالاترين سطح تخصص و بيشترين تجربه را در رشتة كاري خود داشته باشند و سرماية كافي نيز در اختيارشان باشد، اما حرف تازهاي براي گفتن در بازار نداشته باشند (اشاره به خلاقيت)، نهتنها موفق نخواهند شد، بلكه بهسرعت نابود ميشوند.
عواملي كه باعث شدهاند خلاقيت در بعد مادي و كسبوكار بهعنوان يك ضرورت شناخته شود، عبارتاند از:
كاهش منابع طبيعي
رقابت فشرده و بيرحم
تنوعطلبي مصرفكنندگان و كاهش زمان مطلوبيت كالاها
جهانيشدن اقتصاد و صنعت [۱]
تعريف خلاقيت:
خلاقيت از جمله مسائلي است كه دربارة ماهيت و تعريف آن تاكنون بين محققان و روانشناسان توافقي نشده است. تورنس (Torans) پس از پنجاه سال تحقيق و آزمودن دربارة خلاقيت، معتقد است نميتوان تعريف صريح و جامعي از خلاقيت داد. اما ابهام در مفهوم، به معني پيچيدگي جريان خلاقيت نيست، زيرا خلاقيت را ميتوان به راحتي در زندگي روزمره حس كرد. با وجود اين، بيش از صدها تعريف براي خلاقيت ارائه شده است. از جمله تعاريف زير:
خلاقيت يعني رهايي از عادتهاي ذهني.
خلاقيت = توانايي تفكر + كشتن ويروسهاي ذهني.
خلاقيت يعني نگاهي متفاوت به پديدههايي كه ساير مردم نيز به آنها مينگرند.
خلاقيت يعني فرآيند تغيير توسعه و تكامل در سازمانبندي حيات ذهني.
خلاقيت عبارت است از برآيند حساسشدن به مسائل، نواقص، شكافهاي دانش، عناصر مفقوده، ناهماهنگيها و شناسايي دشواريها، جستوجوي راهحلها، حدسزدنها، منظمكردنها، فرضيههايي دربارة نواقص آزمودن و دوباره آزمودن.
اما تعريفي كه اغلب دانشمندان بر آن اتفاقنظر دارند:
خلاقيت = تازگي + ارزش
در بين عموم مردم، واژههاي خلاقيت، نوآوري، ابتكار، اختراع، كارآفريني، همگي به يك معني بهكار ميروند، اما در كتب تخصصي و در بين افراد صاحبنظر و متخصص، هر يك از آنها مفهوم، تعريف و كاربرد جداگانهاي دارند:
ابتكار => فرآيند ايجاد هر چيز جديد كه قبلاً وجود نداشته است.
خلاقيت => فرآيند ايجاد هر چيز جديد و باارزش.
نوآوري => فرآيند ايجاد هر چيز جديد كه براي فرد، گروه، سازمان و صنعت يا اجتماع خاصي، ارزش مهمي داشته باشد.
نوآوري = خلاقيت + تجاري كردن
بنابراين هر زمان كه ايدة جديد و باارزش به نمونهاي تبديل شود، آن ايده به «خلاقيت» (اختراع) تبديل شده و هر زمان نمونة اوليه به توليد انبوه رسد، ميتوان گفت «نوآوري» شده است.
ايده => خلاقيت => نوآوري
اختراع => هرگاه ايدة جديدي از ذهن مخترع به طرح تبديل يا نمونهاي از آن ساخته شود، آن ايده به اختراع بدل ميشود.
كارآفريني => فرآيندي است كه از طريق آن فرد با ايده و فكر جديد و با بسيج منابع از طريق فرآيند ايجاد يك كسبوكار (كسبوكار الكترونيكي يا اينترنتي، كسبوكار خانگي، كسبوكار خانوادگي، كسبوكار كوچك و متوسط) كه توأم با مخاطرة مالي و اجتماعي و حيثيتي است، محصول و خدمت جديدي به بازار عرضه ميكند.[۱]
كارآفريني = ايده + خلاقيت + نوآوري
رابطة خلاقيت و نوآوري با كارآفريني:
اساساً خلاقيت بهعنوان جوهرة كارآفريني شناخته شده است و شومپيتر (Schumpeter) كارآفريني را «تخريب خلاق» تعريف ميكند، اما در اين مورد مسائل و شبهاتي مطرح است كه بايد روشن شود. همانطور كه در بالا گفته شد، خلاقيت با نوآوري و نوآوري با كارآفريني تفاوت دارد و بهتبع آن رفتار، حالات، ويژگيها و نقش افراد خلاق، نوآور و كارآفرين با يكديگر متفاوت خواهد بود.
افراد خلاق افرادي هستند كه ميتوانند پديدههاي جديدي را كشف يا خلق كنند، اما نميتوانند يا علاقه ندارند اكتشافات يا اختراعات خود را به محصول يا خدمتي تبديل كنند و آن را به مرحلة توليد انبوه برسانند. در حاليكه افراد نوآور علاوه بر اينكه قادرند پديدههاي نويي را خلق يا كشف كنند، توانايي آن را دارند كه اختراعات يا اكتشافات خود را به محصول يا خدمت تبديل و آن را به بازار عرضه كنند تا در ازاي آن سودي بهدست آورند. اما افراد كارآفرين افرادي هستند كه قادرند هم ايدهها، اختراعات، يا اكتشافات خود را به كالا يا خدمات و سپس آنها را به ارزش تبديل كنند و هم ايدهها، يا اختراعات و اكتشافات و حتّي نوآوريهاي ديگران را به ارزش مبدل سازند.
كارآفرين ميتواند هم از طريق فروش ايدههاي خود يا ديگران و هم از طريق تبديل ايدهها به كالاها يا خدمات، ارزش ايجاد كند. در واقع، كارآفرين با تشخيص فرصتهاي بازار، پذيرش ريسك مربوطه، برحسب شرايط، از طريق شيوههاي مختلف زير ميتواند ثروت (درآمد) ايجاد كند:
كسب درآمد از طريق فروش ايدههاي خود.
كسب درآمد از طريق اجراي ايدههاي خود.
كسب درآمد از طريق خريد ايدههاي جديد ديگران و اجراي آنها.
كسب درآمد از طريق خريد محصولات و خدمات جديد ديگران و فروش آنها.
به عبارت ديگر، يك مخترع با ايدهها و مفاهيم كار ميكند و ميكوشد آنها را به نمونة واقعي تبديل كند. نوآور با روشها و برنامهها و سيستمها كار ميكند و ميكوشد نمونه را به محصول يا خدمتي تجاري تبديل كند. كارآفرين نيز با فرصتها، ريسكها و ارزشها كار ميكند و ميكوشد بازار بالقوهاي براي ايدهها يا محصولات، شناسايي، كشف يا خلق كند.[۳]
رابطة هوش با خلاقيت:
ساليان سال دانشمندان اعتقاد داشتند كه بين خلاقيت و هوش رابطة مثبت قوي وجود دارد و محققان سعي ميكردند كه عملكرد خلاق را در تئوريهاي هوش بگنجانند تا اينكه مفهوم «آستانه» مطرح شد: به اين معني كه خلاقيت و هوش فقط در سطح هوش متوسط و معمولي (بهرةهوشي ۹۰ تا ۱۱۰) رابطة مستقيم دارد، در حاليكه در سطوح بالاتر از آن چنين رابطهاي وجود ندارد. به عبارت ديگر، از سطح بهرةهوشي ۱۲۰ به بعد هوش و خلاقيت با يكديگر همبستگي ندارند. در نتيجه، فردي ميتواند خلاق باشد ولي از بهرةهوشي بسيار بالايي برخوردار نباشد يا بهرةهوشي بالايي داشته باشد ولي خلاق نباشد.[۱]
رابطة اطلاعات با خلاقيت:
ميان اطلاعات و خلاقيت چه ارتباطي وجود دارد؟ اين پرسش، پرسشي مهم و اساسي است؛ زيرا اكثريت مردم بر اين باورند كه اطلاعات كافي تابع تجزيه و تحليل درستي از امور است و تصميمگيري منطقي هم مبتني بر همين اطلاعات است و در نتيجه، ابداً نيازي به خلاقيت نيست. حتّي افرادي كه آشكارا چنين نظري را نميپذيرند، به گونهاي عمل ميكنند كه گويي خود نيز به آن معتقدند.
انديشيدن و گمان زدن، جانشيني براي اطلاعات نيست. اطلاعات هنگامي به كارتان ميآيد كه به آن نياز داشته باشيد. اين گفته كاملاً درست است كه اگر در موقعيتي خاص اطلاعات ما كامل باشد، ديگر فكر كردن ضرورتي ندارد. اما، فرصت ما براي گردآوري اطلاعات كامل اندك است. ولي تصور ما اين است كه به محض دستيابي به اطلاعات كافي و وافي و رسيدن به حد كفايت از علم و اطلاع، از نيازمان به فكر كردن كاسته ميشود. حال آنكه موضوع عكس اين است؛ زيرا نياز ما به فكر كردن بيش از پيش ميشود، چون اين ما هستيم كه بايد اين اطلاعات را معنيبخش كنيم.
اگر ما حتماً به فكر كردن نياز داشته باشيم، پس بهطور قطع به نوع تحليلي آن اطلاعات هم نياز داريم؛ زيرا ما درصدد معنيدار كردن آنها هستيم. به راستي خلاقيت از كجا سربرميآورد؟
بيشتر مديران، بسياري از دانشمندان و تقريباً همة تحصيلكردههاي مديريت بازرگاني بر اين باورند كه تجزيه و تحليل دادههاي اطلاعاتي ايدههاي تازهاي را به دست خواهد داد. متأسفانه اين باور به كلّي نادرست است. ذهن ما فقط توان درك مشهودات خود را دارد. تجزيه و تحليل دادهها، اين امكان را به تحليلگر ميدهد كه از ميان مجموعة اطلاعات قديمي خود، آن ايدهاي را كه مناسب است، برگزيند. اما تجزيه و تحليل دادهها فينفسه منجر به پيدايش فكر جديدي نخواهد شد. اگر به راستي خواهان فكر تازهاي هستيد، بايد بتوانيد آن را با قوة خلاقيت خود بپرورانيد و سپس صحت و سقم آن را در برابر دادههاي موجود بررسي كنيد.[۲]
ما بارها و بارها مطالبي را در مورد خلاقيت شنيدهايم كه مردم آنها را باور دارند كه به نوبة خود در فرآيند خلاقيت اثر تعيينكننده و مخربي دارد. در زير به مواردي از اين دست اظهارات كه باعث توقف در خلاقيت ميشود، اشاره شده است:
من خلاق نيستم.
اين ايده به نظر احمقانه و مضحك است.
افراد خلاق هميشه ايدههاي بزرگ دارند.
انتقاد از ايدة ديگران در ارتقاء آن ايده به ايشان كمك خواهد كرد.
«ايدة خوبيه ولي ...»
داروها و مواد در ديد و تفكر خلاق به من كمك خواهند كرد.
«اگر در اجراي ايده شكست خوردي، ديگه ولش كن».
نيازي به نوشتن ايدهها نيست. ميتوان آنها را در ذهن هميشه به خاطر سپرد.
«ما بارها اين ايده رو امتحان كرديم و نتيجهاي نگرفتيم».
«نه! شدني نيست! (همراه با تكان دادن سر به بالا)».
خلاقيت استعدادي است ذاتي و نه ياد گرفتني.
توصيه ميشود از عبارات بالا در زمان مواجهه با ايدههاي كوچك و بزرگ ـ چه براي خود و چه براي سايرين ـ استفاده نكرده و اجتناب ورزيم.
در راه رسيدن به تفكري خلاق ميبايست با منابع و موانع خلاقيت آشنا شد و از تكنيكهاي خلاقيت در اين راه استفاده نمود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 86]