واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک:
این نویسندهی ۵۶ ساله در رومانی به دنیا آمده است. او در سال ۱۹۸۷ که هنوز رژیم کمونیستی در رومانی بر سر قدرت بود، به آلمان غربی مهاجرت کرد. خانم مولر که از آغاز کارهای خود را به زبان آلمانی نوشته، از زمان مهاجرت به آلمان با برخورداری از فضای آزاد آفرینش ادبی، آثار بیشتری منتشر کرد. او در آثار بعدی خود به توصیف زندگی مهاجران پرداخت.
به نظر منتقدان بلوغ ادبی هرتا مولر در آخرین کارش به نام «نفسهای بریده» به بهترین وجهی جلوهگر شده است. او در این اثر بر پایهی روایتهای واقعی، سرگذشت یک زندانی را در یک اردوگاه اسیران شوروی (سابق) توصیف میکند.
همچنین گفته شده که این نویسنده «وقایعنگار زندگی در نظام دیکتاتوری» است. او کودکی خود را زیر سلطه دیکتاتوری چاوشسکو گذراند و در کارهای ادبی خود از تجارب تلخ خود از آن دوران سخن گفت. او تمام درد و ماتم خودکامگی را با گوشت و پوست خود تجربه کرده بود. در سال ۱۹۸۷ خانم مولر سرانجام موفق شد به همراه همسرش رومانی را ترک کند و در برلین غربی اقامت گزیند. با ترجمه آثار هرتا مولر به بیش از بیست زبان، اینک او به یکی از ستون های عمده در ادبیات جهان بدل شده است.
هرتا مولر در ۱۷ اوت ۱۹۵۳ در نیتسکیدورف در نزدیکی تمیشوار به دنیا آمده است. از جوانی به نویسندگی روی آورد، اما بیشتر کارهای او با سانسور و خود او با آزار و مزاحمت مأموران روبرو شد.
در لیست نامزدهای امسال بنیاد نوبل در کنار هرتا مولر نویسندگان بزرگی قرار داشتند، از جمله فیلیپ راث و جویس کارول اوتس از آمریکا، ماریو وارگاس یوسا نویسندهی نامدار پرو، آموس اوز از اسرائیل و آدونیس، شاعر نامی سوری.
مولر ۵۶ ساله که اگر ۲۲ سال دیگر میتوانست خفقان حکومت چائوشسکو را تاب آورد، حالا رومانیاییها را خوشحال میکرد، نهمین آلمانی نوبلی در ۱۱۰ سال تاریخ این جایزه رؤیایی است.
او تنها دوپنجم از عمرش را در آلمان سپری کرده است اما حالا آنچه به دست آورده است، تنها متعلق به آلمان است.
با این حال، رد پای عمیق ۳۴ سال تلخ و سخت در رومانی، چنان بر ذهن و شخصیت این شاعر – نویسنده خوش اقبال نقش بسته است که انگار تنها نوبل میتوانسته است درهای روحش را دوباره بگشاید.
میگوید: «احساس آزادی میکنم اما آنچیزها هنوز پاک نشدهاند. حتی اگر آن دوران به پایان رسیده باشد، هنوز در اذهان باقیماندهاند. من در ۳ دهه حکومت دیکتاتوری زندگی کردم. افراد خیلی زیادی هستند که طاقت آن را نداشتند.»
چیزهایی که مولر از آنها سخن میگوید، همان چیزهاییاند که اگرچه راهی جز ترک وطن را برایش نگذاشتند اما به گونهای حیرتانگیز و غیرقابل توصیف، او را به سلاح نویسندگان بزرگ، مجهز کردند.
همان سلاحی که همه همقطاران سالهای دیکتاتوری اروپای شرقی را به نویسندگانی جهانی بدل ساختهاند. نویسندگانی که در صدرشان میلان کوندرای چک، هر سال بازی را به نویسنده دیگری واگذار میکند و انتظار طرفدارانش دوباره برای یکسال دیگر، آغاز میشود.
نیویورکتایمز نوشته است: «از سال ۲۰۰۰ تاکنون بهغیر از اورهان پاموک، دوریس لسینگ، جیام کوئتزی و وی. اس. نایپائول، دیگر برندگان جایزه نوبل ادبیات چهرههای سرشناسی محسوب نمیشوند…
او تمام درد و ماتم خودکامگی را با گوشت و پوست خود تجربه کرده بود.
هرتا مولر و ترس
گفت و گوی هرتا مولر با لنا کلم تگ
زبان و ترس دو مشخصه بارز آثار هرتر مولر است. جایی می نویسد « از تاریخی که شروع به اندیشیدن کردم . با از دست دادن ترسم به بزرگترین دستاورد زندگی ام رسیدم».
- زبان برایم بی اهمیت است. البته از دیدگاه ادبی مسأله به شکل دیگری است. زندگی که در زبان خلاصه نمی شود. از این گذشته من به زبان اعتماد ندارم . تجربه هایم به من می گویند با زبان همان کاری را می شود کرد که با انسان می توان کرد. زبان صدمه بسیاری به آدمی زده است.
زبان فی نفسه نمی تواند وسیله ای برای ابراز مخالفت یا مقاومت باشد. کاری که من می کنم این است که زبان خودم را حفظ کنم و نگذارم رژیم تعبیرهای باب دلش را از آن بکند.
او در ادامه می افزاید: من همیشه با زبان مشکل داشته ام زیرا که گفته ها باید قابل در ک باشند. زندگی باید آنگونه تصویر شود که بر مردم اثر کند. و این چیزی است که مرا به خود می کشاند و به مبارزه می طلبد. من شیفته این گونه موفق شدنم.
- آیا به این خاطر است که می نویسی؟
- نه. می نویسم چون به نوشتن عادت کرده ام. نوشتن جهان را قابل درک می کند. من هرگز برای نویسنده شدن ننوشته ام.
- تو در همه نوشته هایت همیشه به همان موضوع همیشگی بر می گردی: دیکتاتوری چائوشسکو
- من موضوع ها را انتخاب نمی کنم. این موضوع ها هستند که مرا می جویند و می یابند. اگر انسان اینگونه فکر نکند نمی تواند بنویسد. کتاب های بسیاری گواه این مدعاست. نویسندگان بسیاری این گونه نوشته اند.
- در یکی از مقالاتت نوشته ای که منتقدان آلمانی می خواهند که تو گذشته ات را فراموش کنی و از آلمان امروز بنویسی :
« هنگام نوشتن باید در جایی اطراق کنم که بزرگترین زخمهای درونی ام را باعث شده اند».
- صدها نویسنده از آلمان امروز و آنچه روی می دهد نوشته و می نویسند . من سایه هایی از رومانی در سرم باقی دارم که باید نوشته شوند. سایه هایی که به من جرأت سؤال می دهند : این همه چگونه امکان داشت؟ من نمی توانم و نمی خواهم تظاهر به نبودنشان بکنم. (هنگام گفتن این جمله تن صدایش را پایین می آورد).
- ترس با قلمت چه کرده است؟
- قلمم؟ هیچ. بر عکس. من می نویسم زیرا که می ترسم. من هر لحظه می توانم روحأ به روزگار دیکتاتوری چائوشسکو سفر کنم و ترس هایم را به خاطر بیاورم. درست همین جا در برلین مثلا و قتی آگهی اطلاعات شرکت اسباب کشی را می خوانم « ما به مبل های شما رد پا می دهیم». این را تجربه کرده ام. پلیس مخفی رد پایش را در خانه ام می گذاشت. در نبودنم صندلی های آشپزخانه می توانستند جا به جا شوند یا صندلی از اتاقی به آشپزخانه می آمد. تصاویر همیشه در سرم وجود دارند. هر لحظه اراده کنم می توانم با آنها دوباره پیوند بخورم ، چیزی که اطرافیانم نمی توانند ببینند. من با این تصاویر زند گی می کنم.
می نویسم چون می ترسممولر نمی تواند گذشته اش را فراموش کند. این تنها در نوشته های او منعکس نمی شود بلکه او شدیدأ نویسندگان آلمانی را به خاطر همکاری با پلیس امنیت آلمان به باد انتقاد می گیرد. در اواخر سا ل۱۹۹۰ مولر انجمن نویسندگان آلمان را به عنوان اعتراض علیه اتحادیه نویسندگان ترک کرد.
او در این باره می گوید:
«- کسی مجبور به همکاری نبود. حداقل اگر عذر خواهی می کردند و توضیح می دادند چرا این طور شد ، شاید مسأله قابل قبول می شد. اما آنها این کار را نکردند» .
هرتا مولر شهامت مبارزه دارد. چاپلوسی نمی کند. او شهامت نوشتن آنچه که به نظرش خطا می آید – دارد. او سالها در تعقیب و آزار بوده است. حتا در سالهای اول اقامتش در آلمان نامه های تهدید آمیز بسیاری دریافت کرده است ، اما همچنان نوشته است. خود در این باره می گوید: « بسیاری از دوستانم جانشان را در این راه باختند. چرا من زنده مانده ام ؟ نمی دانم!»
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 260]