تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816664371
تیم ملی 95 تا 97 فوق العاده بود/مردم ایران خودشان را با فوتبال خارجی
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: گفتوگو با مجيد جلالي از اين حيث حاوي نكات بسيار مهم است كه او علاوه بر دانش فني، دلسوزانه درباره موانع رشد فوتبال ملي سخن ميگويد. فارغ از هرگونه حاشيه و جنجال تنها به خود فوتبال ميانديشد. مصاحبه سرمربي باسابقه فولاد خوزستان را درباره ابعاد پيچيده فوتبال زيبا و چرايي افت تيم ملي در سالهاي اخير ميخوانيد.جلالی حرف های جالبی زده است.
تعبير شما از فوتبال زيبا چيست؟
فوتبال زيبا جمع مهارتهاي فردي و مهارتهاي تيمي و تلفيق اين دو فاكتور با سرعت مناسب است. در اين صورت است كه ما وقتي يك بازي را نگاه ميكنيم آن را در ذهن خود تحت عنوان فوتبال گرم و زيبا و فوتبال سرد و بيروح دستهبندي ميكنيم.
اين همه فاكتورهايي است كه در فوتبال زيبا به چشم ميخورد؟
نه، فوتبال زيبا فرآيند سادهاي نيست. مجموعهاي از ارتباطات بازيكنان درون زمين اين نوع بازي را ميسازد. منظورم از ارتباط ميان بازيكنان انجام كارهاي تركيبي است. وقتي تماشاگر كارهاي تركيبي از بازيكنان ميبيند به اين موضوع فكر ميكند كه قطعا پشتپرده اين نمايش زيبا تمرينات بسيار سخت و طاقتفرسا قرار دارد.
آرمانيترين تيمي كه در حال حاضر اين فوتبال را ارائه ميكند، بهنظر شما كدام تيم است؟
بدون ترديد بايد بگويم بارسلونا. آنها بينظير هستند. البته آرسنال هم فوتبال زيبايي را ارائه ميدهد. همين طور ميتوانم به آرژانتين در جامجهاني 2010 اشاره كنم و البته آلمان هم نسبتا فوتبال زيبايي را در جامجهاني ارائه كرد.
خاستگاه فوتبال زيبا كجاست؟
واقعا نميتوان به اين سوال پاسخ روشني داد. در واقع بهتر است بگويم از زماني كه فوتبال به وجود آمد مردم انتظار داشتند در استاديومها با اين نوع از بازي روبهرو شوند. بهخصوص وقتي فوتبال جنبه بينالمللي پيدا كرد مردم بيش از پيش روي نوع بازي حساسيت نشان دادند. شما وقتي به جامهاي جهاني نگاه ميكنيد به خوبي متوجه ميشويد كه تيمهايي جاودانه شدهاند كه فوتبال زيبايي ارائه كردهاند. نام اين تيمها در كتابها و مهمتر از آن در حافظه تاريخي علاقهمندان به فوتبال ثبت شد و همواره از اين تيمها به نيكي ياد ميشود. هلند در جامهاي جهاني 74 و 78 از جمله اين تيمهاست. برزيل 82 و 86 هم همين طور. نزديكترين نمونه هم اسپانيا در 2010 است.
اما برخي از همين تيمها نتوانستند جام قهرماني را از آن خود كنند. اينطور نيست؟
بله، شايد برخي از اين تيمها جامي هم به دست نياوردهاند اما به درد فوتبال خوردند و ايدههاي فوقالعادهاي را در اختيار فوتبال قرار دادند؛ ايدههايي كه تا سالها به پيشرفت فوتبال كمك كرد. فوتبال به اين تيمها مديون است. كاري كه هلنديها در جامهايجهاني 74 و 78 كردند كار دشواري بود. برايش زحمت كشيده بودند. تلفيقي از مهارتهاي فردي، تيمي، سرعت همراه با درجه مطلوبي از آمادگي جسماني شكل بسيار زيبايي به فوتبال اين تيم داده بود. در آن مقطع به سبكي كه آنها ارائه ميكردند فوتبال فوقمدرن ميگفتند. شيوهاي كه تا 20 سال مورد الگوبرداري ايدئولوگهاي فوتبال قرار گرفت. برزيل 82 و 86 را هيچكس فراموش نميكند. امروز وقتي ميگوييم تله سانتونا همه به وجد ميآيند. آن برزيل بينهايت زيبا بازي ميكرد و براي هميشه در ذهن ما جاودانه شد.
چرا برخي تيمهايي كه اتفاقا قهرمان جامجهاني شدند در خاطرهها جاودانه نشدند؟
چون نتيجه هميشه ناپايدار است. وقتي قهرمان ميشويد تا چند روز افكار عمومي به شما توجه ميكند و در خوشبينانهترين حالت تا چهار سال هم اين عنوان را يدك ميكشيد. اما ممكن است در جامجهاني بعدي همه اعتبارتان از دست برود. قهرماني برزيل در 94 بهترين نمونه براي روشن شدن اين مساله است؛ وقتي آنها چهار سال بعد در تقابل با فرانسه ويران شدند. همين طور ايتاليا در جامجهاني 2006 كه به نظرم تنها به فوتبال خودشان خدمت كردند نه به پيشرفت فوتبال دنيا. جامجهاني بعدي چه اتفاقي براي آنها رخ داد؟ موفق نشدند چون از ايدههاي صرفا نتيجهگرا تبعيت ميكردند. اما هلند 74 هميشه در ذهنها خواهد ماند.
مربيان در دستهبندي فوتبال زيبا و فوتبال نتيجهگرا چه جايگاهي دارند؟
ببينيد، با يك مثال پاسخ شما را ميدهم. يك سري از آدمها شايد صاحب منصبهاي بالايي باشند يا چهرههاي ثروتمندي باشند اما آيندگان از آنها سخن نميگويند. چون اگر ضرري متوجه ديگران نكنند يقينا سودرساني هم ندارند. اما دسته ديگري هم وجود دارد؛ آنهايي كه از دانش،آگاهي،ثروت و منصب خود براي خدمت به ديگران و آيندگان استفاده ميكنند. كدام يك جاودانهتر خواهند بود؛ پاسخ روشن است.
ايدههاي فوتبال زيبا يا نتيجهگرا از چه نقطهاي و توسط چه افرادي بايد به فوتبال يك كشور تزريق شود؟
در درجه اول اين ايدئولوگها و به عبارتي نظريهپردازها هستند كه بايد دكترين فوتبال را رائه بدهند. آدمهايي كه بيترديد بايد در راس فوتبال قرار بگيرند. وقتي در كلاس حرفهاي مربيگري بودم، مدرس كلاس يعني آقاي لوئيز ونگال بر ضرورت ارائه فوتبال زيبا توسط تيمها تاكيد خاصي داشت. او از قول رينوس ميشل كه پدر فوتبال هلند به حساب ميآيد جملهاي را گفت كه تا هميشه در ذهن من باقي خواهد ماند. ميشل ميگويد: «ما فوتبالي ميخواهيم كه زيباست و البته ميتوانيم نتيجه دلخواه را كسب كنيم. تنها در اين صورت است كه ميتوانيم به خودمان افتخار كنيم.»
آيا همه كشورها تا اين حد به فوتبال زيبا اهميت ميدهند؟
نه،مثلا در ايتاليا ايدئولوگها فقط به نتيجه فكر ميكنند. آنها پيروزي ميخواهند و به هر قيمتي كه شده بايد اين پيروزي را به دست بياورند. به خوبي ميدانند كه روي يك نوار ناپايدار حركت ميكنند اما اين راه را انتخاب كردهاند و خيلي از مواقع موفق هم بودهاند.
چه دليلي دارد كه آنها جريان پايدار فوتبال را پايهريزي نكنند؟
تماشاگر و بهطور كلي افكار عمومي در ايتاليا شرايط خاص خودش را دارد. در ايتاليا تماشاگر كاري به سبك بازي ندارد. او ميخواهد وقتي داور سوت پايان بازي را به صدا در آورد دستهاي خود را به نشانه پيروزي بالا ببرد. برايش فرقي نميكند كه اين پيروزي چطور به دست آمده است. باخت را نميپذيرد. اصلا باخت را نميشناسد. وقتي تيمي ميبازد فشار رسانهها آن قدر روي آن تيم تاثير ميگذارد كه ديگر سخت بتوانند از جاي خود برخيزند. در واقع سطح اقبال عمومي حرف اول و آخر را در فوتبال ايتاليا ميزند. اما تماشاگر هلندي اين طور نيست. او ياد گرفته از فوتبال طور ديگري لذت ببرد. نتيجه برايش مهم است اما بيش از همه اينها دوست دارد فوتبالي را ببيند كه روح دارد،شور دارد. آنها خيلي از بازيهاي بزرگ را باختهاند اما تماشاگرانشان از جاي خود برخاستهاند و به احترام فوتبال زيبايي كه تيم مليشان ارائه داده است دست زدهاند. آنها تنها با به دست آوردن عنوان قهرماني راضي نميشوند.
ديدگاه سومي هم وجود دارد؟
بهطور حتم ديدگاه سوم به اين موضوع اشاره دارد كه ميتوان يكي را در اختيار داشت كه فوتبال زيبا و نتيجهگرا در آن به چشم ميخورد. البته براي تدوين ايدههاي چنين سبكي بيترديد آدمهاي برجستهاي بايد ايفاي نقش كنند، تا مدتها اتاق فكر تشكيل شود تا درباره جزئيات اين شيوه بحث و بررسي به عمل آيد. اين اتفاق فقط در صورتي رخ ميدهد كه شما با دانش و آگاهي و تمرين تيم خود را مهيا كنيد. اما در فوتبالي كه همه چيز رنگ و بوي نتيجهگرايي دارد اين نسبتها شما را سخت آزار ميدهد. مثلا من در تيم خودم ماهها زحمت ميكشم و با بازيكنانم سبكي از بازي را تمرين ميكنيم كه تلفيقي از مهارتهاي فردي و تيمي است آن وقت در يك بازي حريف ما خيلي راحت با يك اوت دستي به سه امتياز دست پيدا ميكند. خب اين موضوع آزاردهندهاي است. البته اين نوع بازي هم شيوهاي از فوتبال است. اما به پيشرفت فوتبال و در نهايت رشد فوتبال ملي كمكي نميكند. تنها شاهد صحنههايي هستيم كه بازيكنان در ميانه ميدان بهدنبال تخريب بازي يكديگر هستند همين. همه زحمات ما براي اين است كه مثلا در يك بازي علاوه بر اينكه به نتيجه بازي توجه داريم سبكي از فوتبال را ارائه بدهيم كه تماشاگران لذت ببرند و موقعيتهاي زيباي گلزني خلق شود اما در مقابل تيمي را مقابل خودمان ميبينيم كه به اين نوع از بازي اصلا اعتقادي ندارد. اين نقطه در واقع مرز ميان مربياني كه به پيشرفت فوتبال فكر ميكنند و مربياني كه صرفا به كسب نتيجه ميانديشند را مشخص ميكند. هر چند طبق نمونههايي كه در دنياي فوتبال وجود دارد بايد بپذيريم كه هم ميتوان زيبا بازي كرد و هم ميتوان نتايج خوبي را به دست آورد؛ درست مثل بارسلونا. اما همين بارسلونا را در قالب ليگ خودمان فرض كنيد. مشخص است كه چه اتفاقي برايش ميافتد.
شما در چنين شرايطي چرا اصرار داريد تيمتان فوتبال زيبا ارائه دهد؟
چون دلم ميخواهد به خود فوتبال كمك كنم. پيشرفت فوتبال كشورم برايم مهم است. من علاوه بر خودم و تيمم به فوتبال هم متعهد هستم.
در فوتبال ايران آيا نمونهاي از فوتبال زيبا در مقاطع تاريخي مختلف به چشم ميخورد؟
ميتوانيم بگوييم از 30 سال قبل تا كنون تنها در يك مقطع شاهد اين نوع فوتبال بودهايم. فاصله سالهاي 95 تا 97 همان مقطعي است كه مردم ما فوتبال زيبايي از تيم ملي ميديدند. بازيهاي خيلي خوبي را شاهد بوديم. البته اين ادعا يا سليقه شخصي من نيست. ما سه دوره از بازيهاي مقدماتي جامجهاني را مورد آناليز و تحقيق قرار داديم و بعد در نهايت مشخص شد كه تيم ملي در مقدماتي 97 از نظر فوتبالي در حد فوقالعادهاي بوده است. زيبا بازي ميكرد و مردم آن تيم را دوست داشتند.
فوتبال ايران براي رسيدن به اين مرحله از موفقيت كه زيبا بازي كند و نتايج خوبي هم بهدست بياورد چه چيزهايي را در اختيار ندارد؟
ما بهطور حتم براي رسيدن به اين مرحله پتانسيل، ابزار و علوم را در اختيار داريم. من به استانهاي زيادي سفر كردهام. روستاهاي زيادي را ديدهام. در دورافتادهترين روستاهاي ما استعدادهايي وجود دارد كه ميتوان با آنها دنياي فوتبال را تسخير كرد. اما چيزي كه ما فاقد آن هستيم، اتاق فكر است؛ اتاق فكري كه تصميماتش ضمانت اجرايي داشته باشد. ما دكترين نداريم. مركز سياستگذاري فوتبال كشور متاسفانه براي ايدئولوگها و چهرههاي برجسته فوتبال كه ميتوانند در پروسه ارائه دكترين و نظارت بر اجراي آن نقش بسيار مهمي داشته باشند جايي ندارد.
از نظارت صحبت كرديد. منظورتان را روشنتر ميگوييد؟
ببينيد، كارهايي كه ما در فوتبال انجام ميدهيم به هيچوجه مورد ارزشيابي قرار نميگيرد. آرسنال هر سال در كورس قهرماني قرار ميگيرد و هر ساله مربي اين تيم چهرههايي را به دنياي فوتبال معرفي ميكند كه اولا به پيشرفت و زيباتر شدن فوتبال كمك ميكنند و در ثاني باشگاه آرسنال هم از طريق فروش اين بازيكنان درآمدزايي ميكند. اين اتفاق بزرگي است. اصلا فرآيند سادهاي ندارد. چون مركز سياستگذاري در آن باشگاه به اين نتيجه رسيده كه براي فوتبال اين باشگاه ساختار منسجمي طراحي كند. به همين دليل است كه بهدنبال متخصص اين كار يعني آرسن ونگر ميرود. در ضمن به مربي خود زمان ميدهد. بحث آنها دو سال و چهار سال نيست. آنها براي رسيدن به ساختاري منسجم حداقل به برنامههاي 10 ساله ميانديشند. نمونه اين دستاوردها در دنياي فوتبال فراوان است. من براي شركت در يك سمينار به مالزي رفته بودم. در آن سمينار وقتي از قهرماني تيم ملي اسپانيا در جامجهاني 2010 صحبت به ميان آمد به اين موضوع اشاره شد كه قهرماني آنها در آفريقاي جنوبي نتيجه يك برنامه 40 ساله بود. تيكي تاكي امروز فقط يك لقب براي نوع فوتبال اسپانيا نيست. آنها دكترينهاي جديدي را به دنياي فوتبال معرفي كردهاند.
آقاي جلالي! با اين تفاسير بد نيست به فوتبال ايران و آنچه در اينجا ميگذرد هم گريزي بزنيم.
همواره تمام انرژيها به هدر ميرود. اين همان اتفاقي است كه در فوتبال ايران رخ ميدهد. ما در فوتبال ايران اصلا چيزي به نام سيستم ارزشيابي نظارتي نداريم. سيستمي كه در كنارش بخشهاي اجرايي قوي فعاليت كنند. اينكه مربيان با توجه به نوع فوتبالي كه تيمشان ارائه ميدهد مورد توجه قرار بگيرند. به آنها ميدان عمل داده شود تا در فضايي بيحاشيه از دانش خود به نفع فوتبال ملي بهره ببرند. خب، وقتي اين سيستم وجود ندارد چه كسي هم خودش و هم بازيكنش را اذيت ميكند كه مثلا در طول بازي دست به كارهاي تركيبي بزنند. در ضمن براي اوت دستي هم نيازي نيست مربي وقت بگذارد. چه اتفاقي ميافتد. كاملا روشن است كه انرژي آن مربي در مسائل ديگري خرج ميشود. ارادهاش متوجه اقدامات ديگري ميشود.
در ليگ ما اين موضوع تا چه حد به چشم ميخورد؟
شايد به جرات بگويم تقريبا تمامي تيمها نوعي بازي را در دستور كار خود قرار ميدهند كه كاملا تخريبي است. اوت دستي، كاشتهها، ضربات كرنر و سانترهاي مكرر. اينها تنها راههايي است كه تيمها در ليگ ما براي رسيدن به گل آنها را مورد استفاده قرار ميدهند.
آيا مربيان مقصر اصلي اين موضوع هستند؟
نه، من اين موضوع را به صراحت گفتم. انرژي آنها صرف آباداني خود فوتبال نميشود بلكه در واقع در جهت تخريب فوتبال زيبا انرژي خود را هدر ميدهند. چون سيستمي وجود ندارد كه به اندازه سهم آنها از فوتبال زيبا به آنها اهميت بدهد. بنابراين طبيعي است باتوجه به نتيجهگرا بودن جريان فوتبال نسبت به اين نوع از فوتبال بياعتنا باشند.
خب، اين سيستم ارزشيابي چطور بايد به مربي كه در ايران به فوتبال زيبا اعتقاد دارد اهميت و امتياز بدهد؟
كاملا روشن است كه ما بايد خطكشيهاي خودمان را تغيير بدهيم. چرا آرسن ونگر بهترين مربي سال 2010 ميشود. او جامي نگرفته، اما به عنوان بهترين مربي انتخاب ميشود. چون عملكرد او صرفا براساس نتيجه مورد نقد قرار نميگيرد. در فوتبال ايران شما ميتوانيد يك دفاع چپ به من معرفي كنيد؟ دفاع راست چطور؟ يك مهاجم نوك داريم؟ معلوم است كه نداريم. چرا؟ چون سيستم ارزشيابي ما در فوتبال ايران فقط و فقط نتيجه است. در چنين وضعيتي اصلا جاي تعجب ندارد كه يك باشگاه با هزينههاي ميلياردي تقريبا تمامي بهترينها و ستارههاي فوتبال را در تيم خود جمع كند.
اما شايد عدهاي از اين حرفها اينطور برداشت كنند كه ما بايد نتيجه را قرباني فوتبال زيبا كنيم. نظرتان چيست؟
ابدا اين طور نيست. اين حرف غيرمنطقي است. من معتقدم فوتبال زيبا از رسيدن به موفقيت و قهرماني جدا نيست. شما به بارسلونا نگاه كنيد. چرا آنها به بالاترين درجه از محبوبيت رسيدهاند. اگر كه ميكنيد صرفا به خاطر كسب جامهاي قهرماني است كاملا در اشتباه هستيد. چون تيمهاي ديگري هم در اين سالها به قهرماني رسيدهاند اما اين محبوبيت يك دليل روشن دارد. آنها زيبا بازي ميكنند.
اما در فوتبال ايران چه موانعي باعث ميشود تماشاگران فوتبال زيبايي نبينند؟
آسيبها و آلودگيها. اين مهمترين عواملي است كه فوتبال ما را به بنبست كشانده است. مردم ديگر خسته شدهاند. خودشان را با فوتبال خارجي سرگرم ميكنند. شما به ليگ امسال نگاه كنيد. تماشاگران با فوتبال قهر كردهاند و اين بزرگترين تهديدي است كه فوتبال ايران را نشانه رفته است. ما نياز به تغييرات وسيع در زمينه فوتبال داريم؛ نياز به ايجاد تغيير در تشكيلات و حتي نسل فوتباليمان.
فكر ميكنيد با رويهاي كه فوتبال ايران در پيش گرفته اين تغييرات بهوجود بيايد؟
ببينيد، خيال شما را راحت كنم. وقتي اين حرفها را مطرح ميكنيم صرفا به اين دليل است كه تعهدي بر دوش ما قرار دارد كه ناگفتهها را بگوييم. از اتفاقات تلخي كه در فوتبال ما ميگذرد به راحتي عبور نكنيم و بياعتنا نباشيم. اگرچه امثال من به خوبي ميدانند حرفشان به جايي نميرسد اما باز هم گفتن را به سكوت كردن ترجيح ميدهيم. با تجربياتي كه در اختيار دارم بايد بگويم فوتبال ما با اين وضعيت هرگز نجات پيدا نميكند.
چرا اين ادعا را مطرح ميكنيد؟
چون فوتبال در اينجا تحتتاثير دولتها قرار دارد. دولتها ميآيند و ميروند و بالطبع در اين رفت و آمدها فوتبال است كه در اثر بيثباتي آسيبهاي جدي ميبيند. رئيس فدراسيون ما همان فردي ميشود كه دولت ميخواهد. وقتي آن دولت ميرود آن مدير هم ميرود؛ با همه ايدههايش. فوتبال ايران به ثبات نياز دارد. لااقل ميتوان بدنه فوتبال را ثابت نگه داشت و برنامهاي بلندمدت طراحي كرد. اما متاسفانه ما در حال حاضر حداقليترين كار را هم براي رشد فوتبال كشورمان انجام نميدهيم. ماجرا آنجايي دردناكتر ميشود كه پيشرفت كشورهاي آسيايي را ميبينيم. آنهايي كه تا ديروز در سايه فوتبال ما قرار داشتند رمز پيشرفت را آموختهاند. ژاپنيها براي رسيدن به قهرماني در جامجهاني در سال 2050 برنامهريزي كردهاند. ميگويند ما ميخواهيم در آن سال ميزبان جامجهاني باشيم و به عنوان قهرماني هم برسيم. شايد اينها كه چنين ادعايي را مطرح ميكنند تا آن سال اصلا زنده نباشند و اتفاقا آنهايي هم كه احتمالا ژاپن را در آن سال به قهرماني ميرسانند اصلا به دنيا نيامدهاند، اما شما وقتي به اراده و طرز تفكر آيندهنگر آنها ميانديشيد ناخودآگاه دلخور ميشويد. ناراحت ميشويد.
شما در مقاطع مختلف اين دغدغهها را مطرح كردهايد. فكر نميكنيد اساسا براي رسيدن به اين نقطه در بخش مديريتي هم در فقر به سر ميبريم؟
زماني كه دادكان رئيس فدراسيون فوتبال بود جلسهاي در كميته ملي المپيك برگزار شد كه قصد داشتيم درباره تيم اميد نقطه نظرات خودمان را مطرح كنيم. دادكان از راههاي رسيدن به المپيك 2012 سخن ميگفت. اين در حالي بود كه تيم اميد قصد داشت با چند بازيكن بزرگسال راهي بازيهاي آسيايي شود. من به دادكان گفتم: شما در حالي از 2012 صحبت ميكنيد كه همين حالا اسكلت اصلي تيم اميد را با چند بازيكن بزرگسال بستهايد. دادكان در پاسخ به من گفت: اگر الان با اين تيم ببازم اصلا نميگذارند كارم به دو روز ديگر برسد حالا سال 2012 پيشكش. خب اينها مشكلاتي است كه هيچ وقت حل نشده است.
ما در تيم ملي هم هرگز در طول اين سالها بازي زيبايي نديدهايم. با اين توضيحاتي كه شما مطرح كرديد همچنان بايد شاهد اتفاقات عجيب و غريب در عرصه فوتبال ملي باشيم. درست است؟
سالهاست كه آقايان جامعه فوتبال و بهطور كلي مردم را بازي دادهاند و آنها را در اظهارات هزارتوي مبهم خود گرفتار كردهاند. دور باطل بهطور مرتب تكرار ميشود. گاهي مربي خارجي و گاهي مربي داخلي. سرگرداني ادامه دارد. من خيلي دوست دارم مربي بزرگ خارجي كه فدراسيون فوتبال از آن سخن ميگويد را ببينم. آرزو دارم آنها بزرگترين مربي دنيا را به فوتبال ما بياورند. بعد از آمدن اين مربي بزرگ چه ميگويند؟ چه فضايي پيش روي آن مربي قرار دارد. آنها فكر ميكنند بزرگترين مشكل تيم ملي ما در حال حاضر نبود يك مربي خارجي است. در حالي كه زمينهاي براي كار كردن وجود ندارد. فضا براي كار كردن اصلا مناسب نيست. مديريت درستي وجود ندارد. اينها مشكلات اصلي است. فرض كنيد مورينيو بيايد و سرمربيگري تيم اميد را قبول كند. هنوز دو روز از قراردادش نخواهد گذشت كه بايد در فضاي دعواي ميان سازمان تربيتبدني و كميته ملي المپيك كار كند. به نظر شما زمينه و فضاي مناسبي است براي فكر كردن به فوتبال زيبا. نه؟ اين مسائل انگار پاياني ندارد. مرحوم دهداري ظرفيتهايي در فوتبال ما بهوجود آورد كه تا سالها از آن بهره برديم. مايليكهن از تيم ملي رفت اما از ثمرات آن تيم ملي تا سالها فوتبال ايران بهره برد. اين چيزها نزد من معناي واقعي فوتبال است. وقتي سخت درگير اين مسائل هستم و دلم ميسوزد متاسفانه برخي دوستان نظرم را درباره دعوت فلان بازيكن يا خط خوردن فلان بازيكن ميپرسند يا درباره قطبي از من سوال ميكنند. به نظرتان مشكلات فوتبال در پاسخ اين سوالهاست؟
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 109]
-
گوناگون
پربازدیدترینها