تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 12 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820302937




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مدرنيته و تاثير آن بر دينداري


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: مدرنيته و تاثير آن بر دينداري
خبرگزاري فارس: در اين مقاله سعي شده است تا حدودي به مساله مدرنيته كه سومين مرحله تحولات فكري بعد از سنت ، سنت و مدرن كه بر اساس تقسيم بندي الوين تافلر به موج اول مشهور اند و بر اساس تقسيم بندي مراحل توسعه اقتصادي از نظر روستو به چارچوب سنتي بيان گرديده پرداخته شود.
قبل از صنعتي شدن شهرها ، نگرش كلاسيك به جوامع روستايي در چهارچوب پايداري و استحكام اعتقادات و ارزشهاي فرهنگي آنها قرار داشت ، بدين سان كه از ميان مشخصات جوامع روستايي ، احترام به سنتها و اعتقادات ديني مورد توجه قرار مي گرفت . مذهب و احترام به باورهاي مذهبي از طرف جوامع روستايي پذيرفته مي شود . بر اساس اعتقاد به مفاهيم و دستورات مذهبي ، دلايل مرگ ، زمان كشت محصول ، كيفيت روابط ميان والدين و فرزندان و ديگر ويژگيهاي زندگي اجتماعي مشخص مي گردد . به دليل پايداري و استحكام اين سنتها و اعتقادات ، مي توان گفت اين دو عامل در زندگي اجتماعي و روزمره مردم روستايي تاثيرات بسياري داشته و نوعي امنيت در جامعه به وجود آورده است .
زماني كه شهرنشيني و صنعتي شدن بر جوامع انساني تسلط يافت ، در غرب ، فرهنگ جامعه شهري به سرعت به سوي دنيا پرستي و شرايط غير معنوي متمايل گشت و در بسياري موارد ، مشاهدات تجربي و منطقي و علم ، جانشين معتقدات سنتي و معنوي گرديد و نظامهاي فرهنگي و باورها ناپايدار گرديد و اين مفهوم در اذهان ملتها جاي گرفت كه واقعيتهاي امروز ، فردا خطاي محض است و اغلب نيز چنين است ، زيرا با پيشرفت علم و تكنولوژي ، بسياري از باورهاي فرهنگي ، اعتبار و ارزش خود را از دست داده اند (1).
بر اين اساس در اين تحقيق سعي شده است تا حدودي به مساله مدرنيته كه سومين مرحله تحولات فكري بعد از سنت ، سنت و مدرن كه بر اساس تقسيم بندي الوين تافلر به موج اول مشهور اند و بر اساس تقسيم بندي مراحل توسعه اقتصادي از نظر روستو به چارچوب سنتي بيان گرديده پرداخته شود . بر طبق تقسيم بندي تافلر به موج دوم و مرحله خيزش اقتصادي و نيل به بلوغ صنعتي معروف شده است (6) . همچنين به تاثير اين پديده در كشورهاي اسلامي و نقش آن در چگونگي برنامه ريزيهاي شهري و اعتقادات اسلامي توجه شده است .

كلمات كليدي : مدرنيته ، رنسانس ، قرون وسطي ، تجدد ، بلوغ صنعتي ، موج اول ودوم

مدرنيته:

مدرنيته پس از تحولات قرون وسطي و رنسانس در عصر روشنگري پديدار شد و دستورالعمل جديد زندگي را براي جهان به ارمغان آورد (4) . به عبارت ديگر مدرنيته را مي توان مجموعه فرهنگ و تمدن اروپايي از رنسانس به اين سو دانست (2 ) .دوره ايي كه در تعريف آدم ، عالم و مبدا عالم تفاوت عظيمي نسبت به گذشته پيدا كرده است . مفاهيمي در تفكر بشر وارد شده كه مثل و مانند نداشته است . چنانچه بخواهيم اين دوره (‌مدرنيته ) را از نظر لغوي ترجمه نماييم از ريشه كلمه modernug اخذ شده است و در لغت به معناي هم اكنون و هم الان است و Renaissance نيز در لغت به معناي تولد دوباره مطرح گرديده است . تولد آدم و عالم مدرن . بر خلاف تصور رايج كه عالم جديد را كمال عالم قديم مي دانند ،‌ عالم مدرن ( جديد ) ماهيتا متفاوت از عالم قديم است (5) .

مدرنيته( تجدد – امروزي شدن )، به نوعي از جامعه اطلاق مي شود كه در عصر روشنگري غرب به وجود آمده است . بسياري باور دارند كه تجدد يعني روزگار پيروزي خرد انساني بر باورهاي سنتي ( اسطوره ايي ، اخلاقي ، ديني ، فلسفي ) ، رشد انديشه علمي و خرد باوري ، افزون شدن اعتبار ديدگاه فلسفه نقادانه ( داوري اثر فكري يا پديده اجتماعي ) كه همه همراهند با سازمان يابي تازه توليد و تجارت ، شكل گيري قوانين مبادله و بتدريج سلطه جامعه مدني بر دولت ( پيدايش دولتهاي دمكراتيك ) .در واقع ، تجدد انتقادي مداوم است از سنت و از خودش ، نوخواهي و امروزگي است . مدام در حال تازه شدن و خود را نفي كردن و به قلمرو تازگيها گام نهادن است . به سخن روشن تجدد يعني جامعه بخردانه كه در آن خرد ، يگانه اصل سازماندهي زندگي اجتماعي فردي ، توسعه علمي و تكنولوژيك ، توسعه اقتصادي در پي دگرگونيهاي اجتماعي ، پشت سر نهادن بسياري از سنتهاو باورهاي كهنه فرهنگي . به گفته هگل ، آنچه عقلاني است واقعي و آنچه واقعي است عقلاني است .(2)

مدرنيسم به دوره ايي اطلاق مي شود كه در آن آرمانهاي بورژوايي ، جهان انديشي ، علم باوري ، كلي گرايي ، سلسله مراتب ، فشار و نظامي گري ، شهرنشيني ، و …. حوزه هاي گسترده ايي را در جهان ما و پهنه زندگي تشكيل مي داد (2) .

مدرنيسم ( تجدد گرايي ) هدف هاي علم را در جهت گيري به سوي حقيقت روشن ، آشكار ساختن حقيقت و حمايت از حقيقت مي شناسد . مدرنيسم با پروژه روشنگري يا عقلانيت پيوند دارد . و بر مسائلي چون آزادي ، تجربه ، علم و تكنولوژي ، نفي اقتدار و سلطه سنتي كليسا و در نهايت نجات بشر از تاريكي ، خرافات و …. مهر تاييد مي گذارد . به گونه ايي كه استعمار سرزمين ها ، اكتشافات جغرافيايي ، تسلط انسان بر طبيعت و كنترل آن را از طريق به كارگيري علم و تكنولوژي سبب گرديده و تخريب محيط زيست را شدت بخشيده است (3) .

به طور كلي مدرنيته مرجعي براي بازتاب انديشه هاي نو در عصر روشنگري مطرح شده است و شامل يك نگرش فلسفي – سياسي و اجتماعي به انسان و محيط مي باشد . در چارچوب مفهوم محوري انسان ، فارغ از الگوهاي ماوراء الطبيعي تعريف شده و عقلانيت وي در زمينه شناخت نوين از خود و محيط پيرامون است (4) .

شاخصها و اصول مدرنيسم

1-انسان گرايي 2- عقل گرايي 3- مطلوبيت طلبي

در اصل انسان گرايي ، در فلسفه مدرن انسان از مقام و منزلت والايي برخوردار است و معتقد بودند كه هر چيزي كه رضايت و سعادت انسان را تامين نكند در واقع خارج از اين انديشه قرار مي گيرد و قابل تقبيح است . در اصل عقل گرايي ، فلاسفه عصر روشنگري نيل به عقل گرايي را در فرهنگ بشري مد نظر داشتند و معتقد بودند كه قدرت عقل انساني به عنوان يك واقعيت است كه به واسطه آن انسان توان رفع نيازهايش را به مطلوبترين شكل دارا مي باشد . بناي اساسي اصل مطلوبيت طلبي بر پايه فرد گرايي قرار دارد . به گونه ايي كه هر چيزي كه خرسندي انسان ها را مهيا كند ، مي تواند در تكامل و همچنين كاهش مشكلات آدميان مؤثر باشد . در حقيقت خرسندي ذهني ، عرفاني و اخلاقي كه در گذشته معيار سعادت تلقي مي شد ، از حوزه فكري انسان مدرن خارج شده است .

در مدرنيته ، راه حل تمامي مسائل ممكن ، چه در حوزه شناسايي و چه عمل اخلاقي و عالم رفتاري ، عقل انسان هاست . و اين اميد وجود آمد كه انسان مي تواند با شناسايي عقلاني از جبر طبيعت و تاريخ رهايي يابد و به آرمان شهر كمال انساني خود دست يابد (4) .

مناديان عصر جديد ، انسان را خالق تاريخ دانسته . “ويكو” فيلسوف تاريخ مي گفت ما فقط علم كامل به آنچه مخلوق و مصنوع خودمان است داريم و علت اينكه انسان امروز پشت به سنت مي كند و از آن مي گريزد آنست كه خودش را خالق تاريخ مي داند . اما در ادوار گذشته ، انسان هيچگاه خود را خالق تاريخ به معناي امروزي اش نمي دانست . لاف انسان متجدد در ساختن تاريخ كه ما اكنون آن را از مسلمات و بديهيات مي انگاريم در مخيله انسان قبل از مدرن خطور نمي كرد . انسان امروز حتي سعي دارد بر زمان و مكان چيره شود و جايش از روزگار برتر رود و ماءوا در جاودانگي گزيند . و اينان حوادثي چون : عيد ، مراسم حج ، قرباني ، عيد غدير و ايام محرم را حاكي از تذكر حوادثي مقدس اعم از شادي آور و حزن انگيز در گذشته مي پندارند كه موجب گذشت از روزمرگي حوادث جزئي يوميه و غوطه ور نشدن در آن است . در حاليكه انسان مدرن همه اعمال و افعالش معطوف به وقايع و حوادث يوميه است زيرا خود را خالق آن مي داند . چون نزد او گذشته امري منسوخ و بلا استفاده و بدون معني است ، رجوع و تذكر آن فاقد هرگونه ارزش و اعتبار مي باشد (5).تشخيص و تمايز ميان انسان كهن و انسان جديد از زماني موضوع مورد بحث فلسفه گرديد كه مسئله تجدد و نوخواهي مفهوم پيدا كرد .(2)

تاثير مدرنيته بر دينداري و معنويت :

حال چنانچه بخواهيم به تاثير مدرنيته بر دينداري و معنويت بپردازيم مي توان اشاره نمود كه در اسلام ، همواره براي حريم زندگي خانوادگي و ارزشهاي آن اهميت قائل بوده است از اين رو همه دستورات و قوانين به گونه ايي برنامه ريزي شهري و ساخت شهرهاي اسلامي را تحت تاثير قرار داده و به مورفولوژي شهرهاي اسلامي هويت ويژه ايي بخشيده است كه با شهرهاي نواحي ديگر دنيا متفاوت است . تا قرنها پيش بيشتر فعاليتهاي شهرهاي اسلامي بر مدار يك مسجد با موقعيت مركزي انجام مي گرفت و مساجد ، بويژه مسجد جامع به شهرهاي اسلامي چهره ايي كاملا مشخص مي بخشيد . اين نقش كانوني ( مسجد جامع و بازار با محله هايش ) همواره منشا تحركهاي اجتماعي ، سياسي و اقتصادي در اسلام و نيز روابط نزديك دانشمندان با طبقه متوسط شهري بوده است . (شكل يابي شهرها بعد از سال 622 ميلادي كه آيين حضرت محمد ( ص) در مدينه مطرح شد ، شروع مي شود ).

ايدئولوژي اسلامي هرگز سيستم كاست ، طبقه گرايي ، نژاد گرايي و قوم گرايي را نپذيرفته است . در جامعه اسلام ، به وجود آمدن مكتبهاي فكري در مدارس نظاميه يا مساجد كه بيشتر در مجاورت بازار فعاليت فلسفي علمي داشتند به نحوي فرهنگ شهري را تحت تاثير قرار داده است . اين مكتبهاي مذهبي – فلسفي با نفوذ در فرهنگ شهري احساسات و تعصبات وابستگي به قوم و قبيله و خاندان را بسيار تعديل كرده است . در مساجد كه محل عبادت مسلمانان محسوب مي شود همه مردم برابرند و هيچ نوع امتيازي از لحاظ طبقه ، رنگ پوست و قوم بين مردم وجود ندارد .

در حالي كه در پنجاه سال گذشته ، توسعه علم و تكنولوژي ، دگرگوني در اقتصاد ، نگرشهاي سياسي و پويايي فرهنگها ، در برنامه ريزي شهري كشورهاي اسلامي مؤثر بوده است و در بيشتر مواردر ، برنامه ريزي و نوسازي شهرها تحت تاثير فرهنگ غربي ، ساخت و بافت تازه ايي به شهرهاي اسلامي بخشيده كه تا نيم قرن پيش سابقه نداشته است (5) . به گونه ايي كه در شهرها ميراث مدرنيسم به صورت برجهاي شيشه ايي ، بلوكهاي موزون و قطعات فولادي نمايان گرديد (3) .

جدايي گزيني و خلوت گزيني دوره هاي گذشته به صورت زندگي در مجتمعهاي مسكوني شانزده يا بيست طبقه در آمد . سنت چند سال گذشته كه دانشگاهها و مراكز عالي آموزشي به بخش مركزي شهرهاي اسلامي ، كاركرد فرهنگي خاصي مي بخشيد به سبب نياز به فضاي بيشتر از بين رفت و اين قبيل مراكز از بخش مركزي شهرها به حاشيه شهرها منتقل شدند . برادري و اخوت اسلامي كه دين اسلام بر آن بسيار تاكيد دارد و توجه نكردن به رنگ پوست و بركنار بودن از وابستگيهاي طبقاتي كه از مشخصات شهرهاي اسلامي سنتي است در برابر برنامه ريزيهاي جديد شهري شدن تضعيف مي شود (1 ) . با توجه به سبك ساختمان سازي و خارج نمودن منازل از حالت سنتي خود ( يك طبقه بودن ساختمانها و محفوظ بودن اعضاي خانواده از ديد نامحرمان همسايه ) و تبديل آنها به برجهاي سر به فلك رسيده و از بين رفتن آن حجاب‌ها و موانع كه اسلام موافق آن بوده منجر به بروز انواع مسائل اجتماعي و اخلاقي گرديده كه بدنبال آن ناهنجاريهاي شديد اجتماعي و فرهنگي در جوامع بروز نموده است .

نتيجه گيري :

بر اساس تحقيقات به عمل آمده در ارتباط با مسئله مطرح گرديده اين نتيجه حاصل مي گردد كه : پيوند استوار و پايدار اجتماعي و مذهبي و معتقد بودن به سنتها و آرمانها كه نگاهدارنده ستون جوامع انساني بوده ( البته در حد مورد قبول اسلام ) اصل غير قابل انكاري است .

منابع و مآخذ
شكوهي ، حسين . ديدگاههاي نو در جغرافياي شهري ، جلد اول ، انتشارات سمت ، زمستان 1374 ، صص 185 –193 – 498
شكوهي ، حسين . انديشه هاي نو در فلسفه جعرافيا ، جلد اول ، موسسه جغرافيايي و كارتو گرافي ، پاييز 1381 ، صص 134-135 .
شكوهي ، حسين . جعرافيا و پست مدرنيسم ، دانشگاه تربيت مدرس ، شماره مقاله : 526 ،‌ ص 63 .
روزنامه همشهري ،‌ مدرنيسم و پست مدرنيسم ، شماره 1525 3ارديبهشت 1377 ، ص 6 .
روزنامه همشهري ، تاملي در معناي گذشته و حال مدرنيته ، شماره 1656 ، 9 مهر 1377 ، ص 6 .
نور بخش آقبلاغ ، عسگر . پست مدرنيسم و سازمانهاي فراصنعتي ، فصلنامه مصباح ، سال دهم ، شماره 40 ، ص 27
.............................................................................
منبع: باشگاه انديشه
 دوشنبه 14 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 250]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن