محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828003523
نويسنده: فائزه اركان نگاهى اجمالى بر دو سنّت زبانشناسى اسلامى و غرب
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: فائزه اركان نگاهى اجمالى بر دو سنّت زبانشناسى اسلامى و غرب
خبرگزاري فارس: در اين مقاله، زبانشناسى در جهان اسلام و در دنياى غرب مورد نظر هستند و به طور اجمالى و تطبيقى زير بخشهاى مختلف نظام زبانى ـ نحو، معناشناسى، ساختواژه، و آواشناسى ـ در هر دو سنّت زبانى فوق بررسى شده اند.
مقدمه
زبان به عنوان يك پديده ذاتاً فطرى در فرهنگ هاى مختلف مورد بررسى قرار گرفته و از ديرباز, انسان به مطالعه آن همت گمارده است. از اين رو, تمدن هاى مهمى نظير تمدن يونان, هند, اسلام و چين خودآگاهانه به اين پديده ارتباطى توجه كرده و آن را به دقت مطالعه كرده اند. در اين مقاله, زبانشناسى در جهان اسلام و در دنياى غرب مورد نظر هستند و به طور اجمالى و تطبيقى زير بخش هاى مختلف نظام زبانى ـ نحو, معناشناسى, ساختواژه, و آواشناسى ـ در هر دو سنّت زبانى فوق بررسى شده اند.
طبيعى است كه هر دو سنّت زبانى مذكور با ديدگاه خاص خود به پديده زبان نگريسته اند; چرا كه زبانشناسى اسلامى از قرآن و زبانشناسى غربى از فلسفه و تا حدى از ادبيات نشأت گرفته اند. با اين حال على رغم تمايز دستاورهاى زبانشناختى اين دو سنّت, در موارد متعددى نيز به هم شباهت دارند.
نحو (syntax)
قرآن, خاستگاه زبانشناسى اسلامى, به عنوان يك عامل برون زبانى منشأ پژوهش هاى زبان عربى است. تأثير عميق اين معجزه الهى بر مسلمانان و علاقه آنان براى قرائت صحيح, تعبير و درك اعجاز آن و نيز ترس از تحريف اين كتاب مقدس از يك سو و آموزش زبان عربى به تازه مسلمانان غير عرب از سويى ديگر, سبب شد تا مسلمانان به مطالعه دقيق زبان عربى بپردازند. لذا, در مراحل اوليه مطالعات زبانشناختى زبان عربى, جنبه كاربردى و آموزشى آن بر جنبه نظرى آن غالب بود. بعداً, نظرپردازى نيز در باب دستور زبان عربى رايج شد.
فلسفه, خاستگاه زبانشناسى غربى, به عنوان يك عامل درون زبانى بر يونانيان تأثير گذارد. يونانيان با از خود پرسيدن در مورد زبان و درك و توجه آگاهانه به آن و گوناگونى هاى زبانى (لهجه و گويش), زبان را مطالعه كردند. از اين رو, جنبه نظرپردازى زبانشناسى بر جنبه كاربردى آن غالب بود.
مطالعات نحوى زبان در هر دو سنّت زبانى فوق, از اهميت چشمگيرى برخوردار بوده است. ظاهراً, ساختواژه در ابتداى مطالعات زبانى در يونان و روم, حرف اول را مى زده است, سپس به نحو پرداخته اند. در حالى كه, اين امر در سير زبانشناسى عربى صدق نمى كند و ساختواژه و نحو از همان ابتدا همگام با هم مورد بررسى قرار گرفته اند.
در اصل, (نحو) در دو سنّت زبانى فوق دو مفهوم متفاوت داشته است. مفهوم اوليه نحو از ديد زبانشناس بزرگ اسلامى, سيبويه بصرى, (روشى است كه مردم بدان صحبت مى كنند… و به معناى جاده و راه مى باشد). (باكلاّ, 1983) بعداً, نحو به دستور زبان اطلاق شد كه به بررسى ساخت ها, روابط عناصر سازنده جمله (سازه) و نقش هريك از آنها در جمله مى پردازد. اين مفاهيم ساختارى در دستور زبان عربى تحت عنوان مقولاتى نظير عمل (حاكميت), اِعراب, بناء و… مطرح گرديدند.
نحو در زبانشناسى غربى در مراحل اوليه تكوينش در چارچوب ساختواژه بررسى شده است. سرمايه نحو يونانى, ساخت (بخش اسمى و بخش فعلى جمله) و روابط سازه هاى جمله نسبت به يكديگر است. به طور كلى, بحث نحو در اين زبانشناسى صورى تر و به دور از مسائل كاربردى است; اما بحث نحو زبان عربى با مسائل كاربردى گره خورده است; به طورى كه سيبويه نظريه پاره گفتار خود را با توجه به مفاهيم نحوى و كاربردشناختى ارائه كرده است.
بحث مهمى كه در هر دو سنّت زبانى مطرح شد, قياس و سماع در زبانشناسى اسلامى و بحث متناظر آن سامانگرايى و سامانگريزى در زبانشناسى غربى بود. قياس در علوم اسلامى اين است كه به دليل شباهت بين دو موضوع, حكم يكى را بر ديگرى مى توان پياده كرد. سماع به بى نظمى ها و استثنائات در زبان اشاره مى كند. بر پايه همين دو اصل, دو مكتب زبانى اسلامى تحت عنوان مكتب بصره و مكتب كوفه پديد آمد كه اولى طرفدار قياس بود و دومى بيشتر به بى نظمى هاى زبانى توجه داشت. همين بحث در زبانشناسى غربى هم به طور جدى مطرح شد و در واقع, مبناى اين زبانشناسى بود. بحث سامانگرايى بر نظام مندى هاى زبان تأكيد دارد و نظم قياسى را در زبان مى پذيرد. به طور مثال, در دستور زبان يونانى, واژه هايى كه نقش دستورى يكسانى در جمله دارند وندهاى تصريفى همانند مى گيرند و به لحاظ معنايى همسنگ هم و يا قياس پذيرند (روبينز, 1373). به نظر مى رسد كه اين مفهوم از سامانگرايى مشابه مفهوم قياس در علوم اسلامى و از جمله در دستور زبان است. همچنين, بحث سامانگريزى مطابق با بحث سماع است. ارسطو و پيروان مكتب اسكندرانى در يونان و نيز پيروان مكتب بصره در سرزمين هاى اسلامى سامانگرايى و قياس را اصل زبان مى دانستند, در حالى كه رواقيان و پيروان مكتب كوفه بيشتر به سامانگريزى و سماع پايبند بودند.
بحث اِعراب و بِناء در دستور زبان عربى از موارد مهم است. اعراب بر حركت كلمه تأثير مى گذارد و بناء, تغيير نكردن حركت كلمه است. گفته شده است كه (سنگ اصلى در بناى دستور زبان عربى, همبستگى متقابل اعراب در اجزاى مختلف جمله بر بنياد نظريه عامل است; يعنى علتى كافى كه گويى در يكى از اجزاى جمله وجود دارد و بر همه آن جمله عمل مى كند.) (شريف, 1367). در واقع, مفهوم عمل در دل اين مقوله (اعراب) نهفته است. به صورتى كه اگر عنصرى در يك جمله بر عنصر ديگرى تأثير گذارد و حالت آن را عوض كند, بر حركت و يا وند تصريفى عنصر دوم عمل مى كند. بحث حاكميت در دستور زبان غربى با همين بحث عمل در عربى رابطه دارد, با اين تفاوت كه مقوله حاكميت در زبانشناسى غربى مفهومى فراگيرتر و گسترده تر نسبت به عمل در دستور زبان عربى است. عمل رابطه بين عامل و معمول است. حاكميت حوزه وسيع ترى دارد. اين مقوله در ابتداى مطالعات زبانى مسلمانان مورد توجه قرار گرفت و در قرن بيستم در نظريه حاكميت در دستور زبان گشتارى مطرح شد.
علاوه بر مطلب فوق, مقوله حالت در دستور زبان هاى هم خانواده لاتين با مفهوم اعراب ارتباط دارد. اين مقوله در نحو بر پايانه هاى صرفى كلمات برحسب نقش آنها تأثير مى گذارد كه اين پايانه ها, نقش كلمه را در جمله نشان مى دهند. كلمات عربى هم برحسب نقش خود در جمله, حركت خاصى مى پذيرند. البته, مقوله اعراب در عربى يك مقوله نحوى است, اما مقوله حالت در زبان هايى مثل لاتين, عمدتاً يك مقوله صرفى ـ نحوى است.
يك نظريه مهم در زبانشناسى اسلامى نظريه تصريحى (enunciative) سيبويه است. اين نظريه در مورد تعبير پاره گفتار است. دو عنصر مسند و مسنداليه در جمله ضرورى اند و عنصر لازم سوم هم يك عنصر تصريحى است كه ظاهراً به قصد و نيت گوينده كلام و تقديم و تأخر يك عنصر در جمله مربوط مى شود. شرايط و موقعيت ارتباطى مطروحه در نظريه سيبويه تقريباً همانند شرايط كاربردى و بافتارى تجزيه و تحليل گران كلام غربى در تعبير پاره گفتار است.هر دو مواردى نظير قصد و نيت گوينده, تأثير مخاطب در ارتباط گفتارى, رابطه گوينده و شنونده, لحن كلام و… را در تعبير پاره گفتار در نظر مى گيرند تا مفهوم واقعى جمله به دست آيد.
تاكنون برخى از مباحث نحوى در هر دو سنّت زبانشناسى اسلامى و غربى مطرح شد. اما مى توان به طور كلى به چند نكته در مورد زبان و زبانشناسى در اين دو سنّت اشاره كرد. زبان عربى قرآن به علت كلمة اللّه بودنش مقدس شمرده شده و از صدر اسلام تاكنون موقعيت ممتاز خود را حفظ كرده است و به عنوان زبان اول دنياى اسلام محسوب شده است و مى شود. از سويى ديگر, زبانى را با چنين موقعيتى در دنياى غرب نمى توان يافت. زبان كتاب مقدس انجيل, عبرى است و موقعيت والايى در تمدن مسيحيت به دست نياورده است. به اين علت كه شرايط اجتماعى ـ سياسى اروپاييان در امپراطورى روم به صورتى بود كه زبان لاتين را تا حد زبان دين و دانش در قرون وسطى بركشيد. بعدها, زبان عبرى به عنوان يك زبان حاشيه اى مورد توجه قرار گرفت. از اين رو مى توان گفت كه زبان لاتين در قرون وسطى هم طراز با زبان عربى در دنياى اسلام بوده است. تا اينكه, اين زبان در دوره رنسانس و عصر جديد اعتبار انحصارى خود را از دست مى دهد و زبان هاى ديگر نظير زبان هاى محلى در اروپا, هندى, عربى و… بررسى مى شوند. مطالعه اين زبان ها در اروپا, نگرش زبانشناسان غربى را نسبت به زبان تغيير داد, اما چنين وضعيتى براى زبانشناسى اسلامى ايجاد شد و زبان پژوهان مسلمان, عمدتاً زبان عربى را بررسى مى كردند و توجه چندانى به زبان هاى فرهنگ هاى ديگر نداشتند.
مطالعه زبان در قرن بيستم در غرب شكل جديدى به خود گرفته است. ارائه نظريات و مكاتب زبانى در چارچوب علمى و نظام مند نشانگر پيشرفت زبانشناسى غربى است; برخلاف زبانشناسى اسلامى كه محدود به همان نوآورى ها و بررسى هاى زبانى هفت ـ هشت قرن اول پس از اسلام مى شود. البته, مى توان گفت كه بسيارى از مفاهيم زبانشناسى جديد غربى, در مطالعات زبانى مسلمانان در همان دوره مطرح شده اند. به طور نمونه, سيبويه زبان را يك فعاليت اجتماعى مى پنداشته كه از طريق آن ميان گوينده و شنونده رابطه برقرار مى شود. او زبان را داراى ساخت و نظام خاص مى داند. نحو در نظر او شيوه سخن گفتن است و اين دال بر آن است كه زبان را يك رفتار مى داند (مشكوةالدينى, 1373). همين نظر را فرديناندو سوسور ارائه مى كند و زبان را نهادى اجتماعى قلمداد كرده است. هر دو زبانشناس به تمايز زبان (قوه بيان) و گفتار اشاره كرده اند.
مفاهيم ساخت و نقش از مفاهيمى هستند كه در هر دو زبانشناسى عنوان شده اند. عمده زبانشناسان اسلامى نظير سيبويه و ديگران ساختار زبان را در قالب نقش بررسى كرده اند. در واقع, نقش گرايى يك ويژگى غالب زبانشناسى اسلامى است. برخى از زبانشناسان غربى نظير پيروان مكتب پراگ و مكتب مقوله و ميزان در قرن بيستم طرفدار نقش گرايى در زبان بوده اند, در حالى كه, برخى ديگر از زبانشناسان به خصوص دستور زبان گشتارى, ساخت را جدا از نقش مطالعه مى كنند و اهميت چندانى به نقش سازه ها در جمله نمى دهند.
بسيارى از مفاهيم زبانشناسى جديد نظير توانش و كنش در زبانشناسى عربى هم عنوان شده اند. اين دو مقوله در مطالعات زبانى مسلمان تحت عنوان قوه بيان و كلام معرفى شده اند. مفهوم (شم زبانى) (intuition) در اين نظريه با مفهوم (حس) كه از سوى ابن جنى, دانشمند عرب قرن چهارم هـ.ق. مطرح شد, برابر است. زبانشناسى غربى نوين به مفاهيمى نظير جهانى ها (universals), صراحت قواعد دستورى و مسائلى از اين قبيل توجه دارد. اما زبانشناسى اسلامى مفاهيم جديدى را معرفى نكرده است و بر همان سنّت زبانى گذشته تكيه كرده است. با اين حال, مى توان بسيارى از مفاهيم آن را به صورت نظام مند و علمى مطرح كرد.
ساختواژه (Morphology)
مطالعات ساختواژى يكى از بحث هاى اصلى هر دو سنّت زبانى بوده است. اين نوع مباحث در يونان باستان ميان سامانگرايان و سامانگريزان مطرح شد. توجه اصلى اين مباحث در اين دوره بر اقسام كلمه, طبقه بندى هاى كلمات برحسب تصريف پذيرى و يا تصريف ناپذيرى بوده است. بحث تصريف و اشتقاق در ساختواژه هر دو سنّت, از اهميت خاصى برخوردار بوده است. عربى يك زبان تصريفى است. كلمه در زبان عربى بر اثر قواعد واژه سازى و قواعد واج ـ واژى ساخته و پرداخته مى شود, سپس به ساختار جمله وارد مى گردد. قواعد واج ـ واژى در عربى, قواعدى هستند كه اوزان و صيغه هاى كلمات را معين مى كند و كلمات جديدى را توليد مى نمايد. به اين معنا كه كلمه هاى جديد برحسب اوزان ثلاثى و رباعى ساخته مى شوند. انواع كلمه بر طبق ريشه ف,ع, ل و الگوى مصوت ها حاصل مى آيند. به اين ترتيب كه نوع آرايش صامت ها و مصوت ها كه با يك معناى دستورى همراه است, در زايش كلمه جديد دخيل اند. واژه سازى در دستور زبان هاى غربى بيشتر از طريق افزايش وند است و معمولاً ساختمان درونى كلمه برهم نمى ريزد تا كلمه اى جديد به دست آيد.
در بحث ساختواژه زبان عربى, دانشمندانى نظير سيبويه و كسايى مطرح هستند. از ديد دستور زبان اسلامى, اقسام كلمه سه تاست و شامل اسم, فعل و حرف مى باشد. از ديد غربيان هم, تقسيم بندى كلمه از سه قسم شروع شد و به نُه نوع رسيد.
نكته قابل قياس بين اين دو نوع ساختواژه مربوط به اَعراض كلمه يا اوصاف تالى است. اوصاف تالى در ساختواژه زبان يونانى با اتصال وندهاى تصريفى گوناگونى همراه است كه دلالت بر معانى دستورى متفاوت دارد. در واقع, عرضى بر كلمات تصريف پذير وارد مى شود و معناى خاصى به آن مى دهد كه دلالت بر زمان, شخص و… مى كند. ظاهراً, حركت آخر كلمه و وندهاى تصريفى در دستور زبان عربى كه بر اسم يا فعل مترتب مى شوند, معادل اوصاف تالى در زبان يونانى است.
مطالعات ساختواژى از يونان باستان تا قبل از قرن بيستم, سنّتى است. واژه مفهوم بنيادين آن بوده و در كل, ساختواژه از نحو اهميت بيشترى داشته است. همچنين اقسام كلمه را به دلخواه تقسيم مى كردند. از اوايل قرن بيستم تاكنون, ساختواژه بر ساختمان درونى كلمه تكيه دارد و زبانشناسان با توجه به اين ساختمان درونى, به مفهوم تكواژ رسيدند. زبانشناسان اسلامى مفهوم تكواژه را صريحاً معرفى نكرده اند.
به نظر مى رسد كه ساختواژه در چارچوب دستور گشتارى به دنبال مشتركات جهانى زبان هاست, اما از آنجايى كه واژه تغييرپذيرترين بخش زبان است و زايش و زوال آن سريع انجام مى گيرد, رسيدن به جهانى هاى ساختواژى دشوار است.
معناشناسى (semantics)
مطالعات معنايى در زبانشناسى اسلامى و غربى مراحل متفاوتى را پشت سر گذرانده است. مطالعه معنا و زبانشناسى غربى با بحث درباره منشأ زبان و رابطه واژه و معناى آن شروع شد كه آيا اين رابطه طبيعى يا قراردادى است. بحث راجع به طبيعى يا قراردادى بودن رابطه لفظ و معنا به سامانگرايى و سامانگريزى منجر شد. از اين رو مطالعات معنايى در يونان باستان رنگ فلسفى به خود گرفت. ارسطو رابطه بين لفظ و معنا را از نوع قراردادى مى دانست و عقيده داشت كه (هيچ نامى به طور طبيعى پديد نمى آيد). (روبينز, 1373)
مطالعات معنايى در زبانشناسى اسلامى ريشه ادبى داشت. مسلمانان به منظور درك اعجاز قرآن به بررسى معناى آن پرداختند و اين بررسى ها تحت عنوان (فنون بلاغت) (Rhetoric) مطرح گرديدند كه در آغاز به صنايع ادبى قرآن محدود شد. سپس اين صنايع به سه بخش معانى, بيان و بديع تقسيم شد. رابطه لفظ و معنا هم در اين مطالعات مورد توجه قرار گرفت, به طورى كه برخى آن را قراردادى و بعضى آن را طبيعى فرض كردند.
نكته قابل قياس اين است كه معناشناسى يونانيان عمدتاً تحت تأثير فلسفه بر مسائل ريشه شناختى متمركز بود, اما مطالعات معنايى مسلمانان بيشتر جنبه ادبى ـ بلاغى داشت و با مسائل كاربردشناختى گره خورده بود و هدف آن تعبير كلمةاللّه بود. اما چنين وضعيتى در يونان وجود نداشت. كم كم, در اروپا, مباحث ريشه شناختى جاى خود را به تعبير و تفسير متن مقدس انجيل و بررسى هاى معنايى محض داد.
سير تحوّل مطالعات بلاغى مسلمانان را در قرن چهارم و پنجم هجرى بايد جستجو كرد و در اين حوزه بايد از افرادى نظير عبدالقاهر جرجانى, جاراللّه زمخشرى, سكاكى و تفتازانى نام برد. جرجانى با تدوين دو كتاب خود تحت عنوان دلائل الاعجاز و اسرار البلاغه تحول بزرگى در علم بلاغت به وجود آورد. به همين لحاظ, او را مبتكر علم معانى و بيان مى دانند. علم معانى را اين گونه تعريف كرده اند: (مطالعه ويژگى هاى ساختار كلام در گفتار و نيز ارزيابى آن است, به منظور اينكه در كاربرد زبان بر طبق شرايط موقعيت از اشتباه جلوگيرى شود). (بوهاس و ديگران, 1990). در چنين حوزه اى تمام مسائل مربوط به معناشناسى دستورى (علم معانى) و كاربردشناسى بررسى مى گردد.
مطالعات معنايى مسلمانان تا قرون هفتم و هشتم ادامه پيدا كرد و مفاهيمى نظير صورت و معنا, دلالت و اطلاق, روابط معنايى, مجهول و… مطرح شدند. در واقع, مفاهيم ساختارى و معنايى هر دو با هم در مطالعات بلاغى لحاظ شدند. سيبويه مطالعه معنا را در چارچوب پاره گفتار و موقعيت ارتباطى آن فرض كرده است. زبانشناسان غربى هم نظير مايكل هاليدى و جى. آر فرث همانند سيبويه به معناى بافت علاوه بر معناى صورى جمله توجه داشته اند. اما برخى ديگر از زبانشناسان غربى به مطالعه محض معنا مى پردازند و مسائل كاربردى و بافتى را در شاخه ديگرى تحت عنوان (كاربردشناسى) در نظر مى گيرند.
مسلمانان در مطالعات بلاغى خود موضوعات گوناگون را به دقت موشكافى كردند و بسيارى از مفاهيم را طبقه بندى نمودند. به طورى كه اين اصطلاحات و تقسيم بندى ها در مطالعات بلاغى اروپاييان ديده نمى شود. همچنين, مفاهيم و طبقه بندى هاى مطالعات اروپاييان در بررسى هاى معنايى و بلاغى مسلمانان مشاهده نمى شود (صفوى, 1373).
آواشناسى (Phonetics)
آواشناسى در زبانشناسى با بحث مخارج الحروف در زبانشناسى اسلامى معادل است. منشأ مطالعات آوايى را در يونان باستان مى توان به دستيابى به تلفظ صحيح متون يونانى كهن, توجه به گويش آتنى و تقسيم بندى هاى گويشى نسبت داد. اما مطالعات آوايى مسلمانان پس از وحى قرآن شروع شد, به منظور اينكه قرآن از تحريف مصون بماند و قرائت آن درست باشد. مسلمانان با دقت تمام آواهاى عربى را بررسى كردند و به پيشرفت هاى چشمگيرى نائل آمدند تا آنجا كه مى توان گفت كه بسيارى از دستاوردهاى آوايى آنان با آواشناسى نوين غربى برابرى مى كند.
در خصوص اهميت مسائل آوايى در زبانشناسى اسلامى مى توان به سه مورد اشاره كرد: اوّل آن كه وجود لهجه هاى فراوان در عربستان كه لهجه پيامبر (لهجه قريش) در ميان آنها معيار بوده است. مورد دوم, گسترش اسلام به سرزمين هاى ديگر و گرويدن مردم به دين اسلام بود كه به تبع آن, نياز به آموزش زبان عربى و قرائت درست قرآن احساس شد. مورد سوم, قرآن بايد از تحريف مصون مى ماند. به اين ترتيب مسلمانان بايد به مطالعه آواها, توصيف حروف اصول (صامت ها) و حروف فروع (واجگونه ها), ايجاد نظام مصوت ها (حركت ها) و نقطه گذارى مى پرداختند تا آموزش زبان عربى, قرائت درست قرآن و حفظ قرآن از تحريف ميسّر مى شد. (همان,1968) اصولاً, آواشناسى در اين سنّت مورد توجه دستور زبان, متخصصان تجويد قرآن و پزشكان بود و هرسه قشر نقش مهمى در پيشرفت آواشناسى داشتند.
سيبويه آواها را به دو بخش اصول و فروع تقسيم نمود. همچنين, او آواها را بر طبق مشخصات آوايى يعنى نحوه و محل توليد (مخرج) آنها تقسيم كرد. تقسيم بندى او دقيقاً شبيه طبقه بندى آواها در آواشناسى غربى است. در اين تقسيم بندى, تقابل بين صامت هاى مجهوره و مهموسه معادل تقابل صامت هاى واكدار و بى واك در آواشناسى غربى است. همچنين, وى آواها را بر طبق درجه گشادگى مجراى گفتار در مخرج آواها به شديده و رخوه تقسيم كرد كه امروزه تحت عنوان آواهاى انسدادى و سايشى ناميده شده اند. (همان, 1968)
ابوعلى سينا آواها را بر طبق شيوه توليدى توصيف كرد. او به نقش تار آواها در توليد صدا اشاره نمود و به تمايز بين واكدارى و بيواكى پى برده بود. روش ابن سينا در توصيف آواها مشابه روش توصيف تجربى آواها در آواشناسى انگليسى در دوره رنسانس است. وى ديدِ بازترى نسبت به ديگر آواشناسان مسلمان داشت, چرا كه صدا را يك پديده جهانى معرفى كرد. به اين معنا كه صداهاى زبانى را در مفهوم عام براى سخنگويان هر زبانى در نظر گرفت و سپس به طور خاص به توصيف آواهاى زبان عربى پرداخت. همچنين, اشاره به مُدل سازى اصوات گفتارى توسط وى در هزار سال پيش, از ذهن خلاّق او خبر مى دهد. اين مسأله در قرن بيستم, توجه غربيان را به خود جلب كرده است. (بوهاس و ديگران, 1990) توجه وى به مسأله جهانى بودن صدا, تجزيه و تحليل دستگاه گفتارى انسان و توصيف آواهاى غيرعربى, بيانگر پيشرفت چشمگير او در مطالعات آوايى است.
آواشناسى غربى تا قبل از قرن بيستم مفاهيم آوايى مختلفى را معرفى كرد, اما در قرن بيستم به اوج پيشرفت رسيد. نظريه واجشناسى پراگ از مهم ترين نظريات در حوزه آوايى است. در اين نظريه, مشخصات آوايى واج ها بررسى شدند و واج ها در شبكه اى از روابط متقابل در نظر گرفته شدند. نظراتى نيز راجع به ساخت واج ـ واژى ارائه شد. در آواشناسى غربى, علاوه بر مطالعه صامت ها و مصوت ها به عناصر ديگرى نظير تكيه, آهنگ و لحن كلام و… اشاره شده است. اين عناصر در آواشناسى مسلمانان نيز مورد بررسى قرار گرفته اند.
كلام پايانى
پس از يك بررسى اجمالى در مورد زبانشناسى اسلامى و غربى مى توان به موارد مشابه و متفاوت اين دو سنّت پى برد. زبانشناسى اسلامى, دين بنياد بود و فضاى حاكم بر مطالعات زبان عربى مملو از عشق و ايمان مسلمانان به دين اسلام و قرآن بود. ليكن زبانشناسى غربى انسان مدار بود و مطالعات زبانى كمتر تحت لواى دين انجام مى شد; به جز در قرون وسطى كه دين و كليسا بر همه امور حاكم بود و مطالعات زبانى هم از اين امر مستثنا نبود.
قابل ذكر است كه اوج نوآورى ها و تحولات زبانشناسى اسلامى عمدتاً به چندين قرن اول پس از اسلام برمى گردد و پس از آن تا به امروز, جنبه تكميلى و تشريحى پيدا كرده است. برخلاف زبانشناسى غربى كه اوج پيشرفتش در قرن معاصر بوده است. در واقع, زبانشناسى غربى در اين قرن از حوزه سنّتى خود كاملاً خارج شد و به صورت علمى و نظام مند مطرح گرديد. به نظر مى رسد كه نظرپردازى هاى زبانشناسان معاصر و ارائه آراء جديد و جهانى و به طور كلى, اوج نوآورى هاى زبانشناسى غربى مى تواند ناشى از برخورد غربيان با فرهنگ ها و سنّت هاى زبانى متفاوت و نيز استفاده صحيح آنان از اين وضعيت مى باشد. از سوى ديگر, ملاحظه مى كنيم كه زبانشناسى اسلامى چنين ارتباط گسترده اى با فرهنگ ها و زبان هاى ديگر در گذشته نداشته و فرصت پيشرفت مجدد آن در دوره اخير به دست نيامده است و بيشتر بر همان دستاوردهاى زبانشناختى اوليه متمركز است. به هر حال, مى توان بسيارى از مباحث زبانشناسى اسلامى را كه از غناى كافى برخوردار است, به صورت نظام مند و در چارچوب نظريات نوين زبانشناسى مطرح كرد. اميد كه هر جنبه اى از زبانشناسى در فرهنگ اسلامى با نگاه تخصصى تر مورد مطالعه قرار گيرد و نتايج سودمندى به دست دهد.
منابع
1. روبينز, آر. اچ. 1373, تاريخ مختصر زبانشناسى, ترجمه على محمد حق شناس, تهران, كتاب ماد (وابسته به نشر مركز).
2. شريف, ميان محمد, 1367, دستور زبان و فرهنگ نويسى), تاريخ فلسفه در اسلام, ترجمه على محمد حق شناس, جلد سوم, مركز نشر دانشگاهى.
3. صفوى, كورش, 1373, از زبانشناسى تا ادبيات, جلد اول: نظم, نشر چشمه.
4. مشكوةالدينى, مهدى. 1373, سير زبانشناسى, مؤسسه چاپ و انتشارات دانشگاه فردوسى مشهد.
5. Bakalla, M. H. 1938, Arbic Linguistics: An introduction and bibliography, Mancel Publishing.
6. Bohas, G., etal. 1990, The Arabic Linguistic Tradition, London and NewYork, Routledge.
7. Semaan, Khalil, 1968, Linguistics In The Middle Ages: Phonetic Studies. Nether Lands, Leiden E. J. Brill.
..................................................................................
منبع: دو ماهنامه آينه پژوهش ، شماره 60
دوشنبه 14 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 139]
-
گوناگون
پربازدیدترینها