واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: از كارادزيچ تحت پيگرد تا دكتر دابيچ شفاگر جنايتكاران جنگي چگونه زندگي مي كنند
آرش مومنيان؛ نيك مديچً بوسنيايي مثل ديگر هموطنانش كم كم داشت خاطره كشتارهاي جنگ بالكان را جايي در ذهنش بايگاني مي كرد تا شايد بعد ها براي روايت خاطره يي هولناك براي نوه هايش يا زنده كردن خاطرات گذشته هاي دور در گفت وگو با رفيقي به آنها مراجعه كند اما حافظه عدالت كه هيچ خاطره يي را فراموش نمي كند، ناگهان او را تكان داد.
نيك مدتي بود از طريق مادرش با مرد سالخورده يي آشنا شده بود كه تاثير عميقي بر زندگي هر دو آنها و حتي همسر نيك و پدرش داشت. مرد مدعي بود كه دستاني شفابخش دارد. قدي بلند داشت و ريشي انبوه كه نيك را ياد هيپي هاي دهه 1960 مي انداخت. مي گفت در امريكا روانپزشكي خوانده است و همان جا زندگي مي كرده تا اينكه بازنشستگي او را وامي دارد به زادگاهش، يوگسلاوي كه صدپاره شده بود، بازگردد. طرز لباس پوشيدنش، رفتارش، همه چيزش عجيب بود و با اين همه شخصيتي چنان كاريزماتيك داشت كه هر كسي در همان ديدار اول شيفته او مي شد. روانپزشك بازنشسته مدام از انرژي و انرژي درماني صحبت مي كرد و اطلاعات وسيعش در زمينه هاي مختلف، از روانپزشكي و روانشناسي گرفته تا موسيقي باروك و كلاسيك و ادبيات و غيره، حيرت انگيز بود.
اين مرد لااقل آن گونه كه خانواده مديچ تا پيش از 21 ژوئيه او را مي شناختند دراژان دابيچ نام داشت. اما در اين روز، پس از آنكه خبرگزاري ها خبر از دستگيري عامل قتل عام سربرنيتسا دادند، دكتر دابيچ ناگهان به رادوان كارادزيچ تبديل شد؛ مردي كه مسوول كشتار بيش از 8 هزار بوسنيايي در سربرنيتسا و 12 هزار تن ديگر در محاصره سارايوو طي درگيري هاي داخلي بوسني و هرزگوين در اواسط دهه 1990 به شمار مي رود. نيك مديچ اكنون كه دريافته دكتر دابيچ دوست داشتني همان آقاي كارادزيچ قاتل است، مي گويد وقتي به گذشته فكر مي كند بازهم نمي تواند به راحتي سرنخي در رفتار و شخصيت اين مرد بيابد كه او را به اولين رئيس جمهور «جمهوري صرب» پيوند دهد. «جمهوري صرب» يكي از دو قسمت مستقلي به شمار مي رود كه امروز بخشي از بوسني و هرزگوين است. كارادزيچ در مقام يكي از بنيانگذاران «حزب دموكراتيك صرب ها» از سال 1992 تا 1996 به عنوان رئيس دولت اين منطقه شناخته مي شد و در همين دوران مرتكب جناياتي نظير كشتار سربرنيتسا و محاصره سارايوو شد.
نيك به خاطر مي آورد روزي از ماه فوريه، همراه پدرش برنامه يي تلويزيوني تماشا مي كرده اند درباره ديوان لاهه و جايزه يي كه براي دستگيري كارادزيچ تعيين شده بود. بعد از برنامه با پدرش در اين باره گپ زده اند و پدرش با قاطعيت گفته اگر بداند كارادزيچ كجاست بي درنگ او را لو مي دهد و اين را وظيفه خود مي داند. نيك مي گويد؛ «دو روز پيش در خانه مان در بلگراد نشسته بوديم و من او را به ياد حرفي كه زده بود، انداختم.» پدر نيك در پاسخ مي گويد؛ «مي دوني چيه؟ حالا كه فكر مي كنم، مي بينيم هيچ وقت نمي توانستم او را لو بدهم. دراژان دوست من بود. او واقعاً مرد خوبي بود.»
خود نيك البته به اندازه پدر جذب شخصيت دكتر دابيچ نشده است. او مي گويد؛ «وقتي خوب فكر مي كنم، مي بينم با كنار رفتن تفاوت هاي سطحي و ظاهري بين دكتر دابيچ و رادوان كارادزيچ، شباهت هايي در اعماق شخصيت اين دو نفر وجود داشته است.» او حالا معتقد است كه شخصيت دكتر دابيچ محمل خوبي براي ارضاي حس خودپسندي كارادزيچ و جلب توجه همگان بوده است؛ حسي كه كارادزيچ مانند اغلب ديكتاتورها و جنايتكاراني از اين دست به ارضاي آن اعتياد دارد. كارادزيچ در واقع در مقام يك متخصص انرژي درماني به دنبال برانگيختن احترامي فراتر از احترام شايسته يك روانپزشك بود. به گفته نيك مديچ او بيشتر به دنبال كساني بود كه شخصيت دكتر دابيچ را بيشتر به چشم يك مرشد مي نگريستند تا يك پزشك يا روانشناس.
با اين حال نيك مي گويد از اينكه او، همسر و مادرش تحت درمان جنايتكاري فراري بوده اند، احساس بدي ندارد. او معتقد است چنين حسي از فقدان ارتباطي ذهني زاده مي شود؛ ارتباطي كه او هرگز نتوانسته است بين دو شخصيت دراژان و كارادزيچ برقرار كند.
مساله ديگري كه در گفته ها و خاطرات خانواده مديچ درباره قصاب سربرنيتسا از همه عجيب تر مي نمايد اين است كه مي گويند دكتر دابيچ هيچ علاقه يي به بحث هاي سياسي از خود نشان نمي داده و به رغم جايگاه ويژه اما ناگفته يي كه در مقام يك مرشد در حلقه دوستانش داشته، از موعظه و بحث درباره ديدگاه هاي سياسي اش احتراز مي كرده است. البته ظاهراً علاقه وافر و حس غرورآميز «صرب بودن» در اعماق وجود كارادزيچ چيزي نبوده كه حتي شخصيت دكتر دابيچ هم بتواند آن را بپوشاند. با اين همه پدر نيك، اكنون كه هويت واقعي دابيچ را دريافته از توانايي او براي خودداري از ورود به بحث هاي سياسي كه اطرافش جريان داشت، ابراز شگفتي مي كند. او مي گويد؛ «واقعاً تحت تاثير توانايي او در گوش دادن به صحبت هاي ديگران قرار گرفته بودم. دابيچ به هر كس كه با او صحبت مي كرد، صبورانه گوش مي داد كه اين خصيصه براي يك صرب ويژگي نادري به شمار مي رود.»
دابيچ واقعي
در شهر روما در شمال صربستان كه جمعيتش به زحمت به 33 هزار نفر برسد، خيلي ها هستند كه دراژان دابيچ را مي شناسند. او 66 سال است كه همشهري آنهاست اما نه در امريكا، نه در دانشگاه سارايوو و نه در هيچ دانشگاه ديگري فرصت پيدا نكرده كه روانپزشكي بخواند و به همين خاطر حرفه كارگري ساختمان را انتخاب كرده است. دابيچ واقعي نه بلندقد است و نه مانند بدل مشهورش شخصيتي كاريزماتيك دارد. با اين همه او هم 21 ژوئيه يك شبه به آدم مشهوري تبديل شد. هفته يي كه گذشت آنقدر خبرنگار جلوي خانه او در شهر روما جمع شده بودند كه چند روزي نتوانست سر كار برود. دابيچ واقعي شكايت مي كند كه «به جاي اينكه سر كار بروم، خبرنگارها محاصره ام كرده اند و تلفنم هم مدام زنگ مي زند.» او مي گويد نمي داند چطور قصاب سربرنيتسا هويت اين كارگر ساده را ربوده است و با گفتن اين بازهم شكايت مي كند كه «اين عادلانه نيست. به جاي اينكه بروند ببينند چه كسي اين آش را براي من پخته، پليس ها آمده اند سروقت من و من را سين جيم مي كنند.»
مقامات پليس و ماموران امنيتي تحقيق در پرونده كارادزيچ هنوز در تلاش هستند تشخيص دهند مدارك شناسايي دابيچ كه در دست كارادزيچ بوده است نمونه يي جعلي است يا اصل است و توسط مراجع قانوني صادر شده است. از احتمالاتي كه در اين زمينه نمي توان از آن چشم پوشي كرد روابط پنهاني است كه كارادزيچ در دوران رهبري صرب هاي بوسني و هرزگوين با حكومت مركزي صربستان در بلگراد داشت. او در مقام رهبر «حزب دموكرات صرب ها» كه در سال 1989 تشكيل شده بود، به طور هماهنگ با جرياناتي كه دوام كمتري در كرواسي داشتند، مي كوشيد صرب هاي بوسني و هرزگوين را به شورش عليه حكومت هاي سارايوو (و زاگرب در كرواسي) بشوراند و با بهانه پيوستن مناطق صرب نشين به صربستان از تجزيه مجموعه ناهمگني كه مارشال تيتو به يادگار گذاشته بود، جلوگيري كند. اوراق هويت دابيچ، چه جعلي و چه حقيقي، به هر حال 13 سال در دستان كارادزيچ به او اجازه دادند كه نه فقط به زندگي عادي خود ادامه دهد، بلكه به نقاط مختلف اروپا سفر كند و حتي فعاليت هاي خود را به عنوان متخصص انرژي درماني از طريق شبكه اينترنت بي هيچ واهمه يي گسترش دهد. چند روز بعد از دستگيري كارادزيچ روزنامه يي اتريشي فاش كرد كه او مدتي به عنوان «شفادهنده يي معجزه گر» در وين پايتخت اين كشور فعاليت مي كرده و بيماران بسياري داشته كه اغلب از مهاجران صرب بوده اند. چند روز بعد از افشاي اين مطالب، روزنامه «كرونن زايتونگ» چاپ وين در اطلاعات جديدي از فرار چندساله كارادزيچ نوشت كه پليس حتي به محل زندگي موقت او در وين نيز حمله كرده اما موفق به شناسايي او نشده است. به نوشته روزنامه اتريشي جريان از اين قرار بوده است كه سال گذشته ميلادي ماموران پليس به خانه دختري در وين حمله مي كنند كه نامزد مردي صرب و مظنون به قتل بوده است. آنها گمان مي كردند در آپارتمان اين دختر نامزد او را خواهند يافت اما با تعجب با مردي مسن برخورد مي كنند كه مي گويد متخصص انرژي درماني است، براي برگزاري دوره هاي آموزشي به وين آمده و مدتي در خانه دختر مهمان است. وقتي پليس مدارك شناسايي او را مي خواهد، مرد گذرنامه يي ارائه مي دهد كه او را پيتار گلوماچ شهروند كرواسي معرفي مي كند. آنچنان كه ماموران پليس اتريش به خاطر دارند او تمام پرسش هاي پليس را با خونسردي و بدون اينكه ذره يي موجب برانگيختن ظن آنها شود، پاسخ گفته است.
روي هم رفته، هنوز از نحوه زندگي كارادزيچ طي 13 سال دوران فرارش جزئيات زيادي منتشر نشده، با اين حال به نظر مي رسد دست كم دوراني را كه در وين اقامت داشته كولي وار زندگي مي كرده است و هر چند روزي خود را ميهمان يك خانواده مهاجر صرب مي كرده كه اندكي علاقه به انرژي و انرژي درماني از خود نشان مي داده اند. روزنامه اتريشي كورير كه از اين شيوه زندگي كارادزيچ پرده برداشته است، مي نويسد؛ زوجي از صرب هاي مهاجر ساكن وين از اين پزشك به اصطلاح ماورايي كمك مي خواهند تا با انرژي درماني مشكل آنها را براي بچه دار شدن حل كند. اين پزشك كه در بين صرب هاي وين صاحب شهرتي شده بود، خود را «پرا» مي ناميد و در سال 2006 دو هفته يي ميهمان اين زوج بود. آنها مي گويند وقتي ميزبان «پرا» شدند يك سالي بود كه حرف او دهان به دهان بين صرب هاي وين مي گشت. اين اطلاعات نشان مي دهد كارادزيچ دست كم دو تا سه سال از دوران فرارش را در اتريش گذرانده است.
كارادزيچ، دابيچ، پرا، گلوماچ، يا با هر نام ديگر، جنايتكار جنگي صرب اغلب يك شغل را براي خود انتخاب مي كرد. به نظر مي رسد علاقه او به انرژي درماني از پوششي صرف براي پنهان كردن شخصيت او فراتر رفته باشد. كارادزيچ حتي با نام «دي دي دي» (مخفف دراژان دابيچ داويد) وبلاگي در اين زمينه راه انداخته و در آن نوعي از انرژي درماني را تبليغ مي كرد كه خود نام پرطمطراق «انرژي كوانتوم انساني» را بر آن گذاشته بود. گفته مي شود او طلسم هايي به شكل گلوله درست كرده و از طريق اين سايت آنها را به فروش مي گذاشت. روزهاي نخست بعد از دستگيري كارادزيچ عده يي از مقامات رسمي صربستان مدعي شدند وي بيشتر اوقات خود را در اين 11 سال در صومعه هاي دورافتاده مخصوص راهبان ارتدوكس در شرق بوسني و هرزگوين مي گذرانده و گاهي اوقات با كوتاه كردن موي بلندش، خود را به هيئت كشيش ها درمي آورده است. صحت اين ادعا هنوز تاييد نشده است.
علاوه بر اين، سه دفتر از مجموعه اشعار كارادزيچ نيز در دوران فرار او و البته تحت نام واقعي اش منتشر شدند. به اعتراف خبرنگار نيويورك تايمز كارادزيچ شاعر بسيار بدي است و جز شعر حماسي گفتن ظاهراً شيوه ديگري در شعرسرايي بلد نيست و با اين حال هميشه اصرار دارد اشعارش را براي ديگران بخواند.
كارادزيچ آن طور كه منابع رسمي صربستان اعلام كرده اند دوشنبه 21 ژوئيه در محلي كه هنوز فاش نشده، توسط نيروهاي امنيتي صربستان دستگير شد. تحليلگران زيادي دستگيري او را با به قدرت رسيدن بوريس تاديچ رئيس جمهوري غربگرا در صربستان مرتبط مي دانند و مي گويند احتمالاً نيروهاي امنيتي صربستان پيشتر هم از محل اختفاي وي اطلاع داشتند اما دولت رغبتي به بازداشت او نداشته است.
در حالي كه صربستان مي كوشد به اتحاديه اروپا بپيوندد، اتحاديه اروپا به نوشته نشريه تايمز يك روز پس از دستگيري كارادزيچ، تحويل او را به ديوان لاهه به عنوان پيش شرط پيشرفت مذاكرات عضويت صربستان مطرح كرد.
كارادزيچ اواخر هفته گذشته در آخرين لحظات با درخواست فرجام از دادگاه بلگراد به استرداد خود به ديوان لاهه اعتراض كرد. اين اقدام بايد تحويل او را به مقامات دادگاه بين المللي جنايات جنگي در شهر لاهه هلند به تعويق مي انداخت، اما دادگاه محلي اعتراض او را نپذيرفت و روز چهارشنبه كارادزيچ تحويل دادگاه و بازداشتگاه هاي جنايتكاران جنگي لاهه شد. از هم اكنون سلولي به مساحت 15 متر مربع در مجموعه زندان هاي لاهه در كنار درياي شمال نزديك سواحل تفريحي «اسكونينگن» براي حضور كارادزيچ مهيا شده است. اين سلول مطابق معيارهاي جديدي ساخته شده كه بيشتر ظاهر آن را شبيه خوابگاه هاي دانشجويي كرده است. سلول كارادزيچ نورگير است، ميز و صندلي، تلويزيون، و يك قفسه كتاب و دستشويي و حمام مستقل دارد. گفته مي شود اين سلول درست شبيه همان سلولي است كه اسلوبودان ميلوشويچ پنج سال آخر زندگي خود را در آن گذراند. معروف است كه ميلوشويچ روزها در يكي از همين سلول ها به آهنگ هاي «فرانك سيناترا» گوش مي كرد و همان طور لايحه دفاعيه اش را تنظيم مي كرد تا اين كه روزي در سن 65 سالگي بر اثر سكته قلبي در همين سلول درگذشت. حالا خيلي ها از خود مي پرسند آيا سرنوشت كارادزيچ 63 ساله نيز همين خواهد بود و پيش از اينكه دادگاه هاي طولاني و وقت گير ديوان بين المللي لاهه به اتمام برسد در يكي از همين سلول ها خواهد مرد؟
دوشنبه 14 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 118]