تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1817061576
نخستين موزه مردمشناسي عشاير ايران در انتظار ميهمانان تابستاني
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نخستين موزه مردمشناسي عشاير ايران در انتظار ميهمانان تابستاني
خبرگزاري فارس: زندگي كوچنشيني در ايران و از جمله آذربايجان شرقي سابقهاي كهن دارد و كوچ نشينان نقش مهمي در تاريخ سياسي و اجتماعي اين مرز و بوم داشتهاند.
شناخت مقدماتي ايل شاهسون
در بستانالسياحه تاليف حاج زينالعابدين شيرواني (جلد اول از انتشارات سنايي، صفحه 347) در مورد شاهسونها چنين آمده است: جمعي از نمك به حرامان قزل باشيه بر شاه عباس خروج كرده، پاي جرئت و جسارت پيش نهادند، شاه فرمود: شاه سون گلسون. يعني هركه شاه رادوست دارد بيايد. بنابراين از هر فرقهاي آمده طاغيان شاه را شكست دادند، پادشاه آن جماعت را (شاه سون) نام نهادند، در ميان آن طايفه، طوايف مختلفه است. مسكن ايشان در ملك مغان و آذربايجان و فارس است و قليلي در خراسان و كابل و كشمير سكونت دارند و در غريبنوازي و مهمانداري و شجاعت بر امثال خود طريق سبقت سپارند. نام طوايف اين عشاير بيشتر به «لو» ختم ميشود از قبيل سرخان بيگلو، طالش مكاييللو، جعفرلو، مغانلو و...
علاوه بر اين بعضي از شاهسونها به ديگر نقاط ايران چون فارس، خرقان و خمسه كوچانده شدهاند كه اينها برخلاف شاهسونهاي آذربايجان معمولاً زير سياه چادر زندگي ميكنند و با آلاچيقهاي شاهسونهاي آذربايجان تفاوت بسيار دارند.
عشاير سرزمين دو حوزه آذربايجان شرقي و اردبيل را به سه گروه ميتوان تقسيم كرد:
1- عشاير پيرامون شهر اردبيل (محال كوههاي باغ رو).
2- شاهسونهاي مشكين شهر و دشت مغان.
3- عشاير كوههاي قرهداغ و دامنه سبلان.
عشاير پيرامون شهر اردبيل را ميتوان به 12طايفه بخش كرد كه عبارتند از فولادلو، يورت چي دورسن خواجه لو، پاشاخانلو، آلارلو، بيگلو، جهان خانملو، رضابيگ لو، خامسلو، بيگ باغلو، قزآتلو، تكله،طالش مكاييللو.
كوچ اين عشاير از قشلاق، 40 روز از بهار رفته آغاز ميشود كه 10 تا 15 روز طول ميكشد تا به سرزمين ييلاقي خود يعني كوههاي اطراف باغ رو برسند و قشلاقشان مسجدلو، قيزقلعه سي، و آنقوت لارشهرستان گرمي است.
شاهسونهاي مشكين شهر از پيشترها برآنند كه از سه ايل و 30 طايفه تشكيل يافتهاند و ييلاقشان از نزديكيهاي شهرستان اهر تا كوهها و دامنههاي سرسبز سبلان گسترده است و قشلاقشان دشت مغان است و بخشي از آنها در قشلاق زيرآلاچيق و برخي درساختمانها زندگي ميكنند، اما در ييلاق زير همان آلاچيقهايي كه برپا كردهاند، زندگي ميكنند.
شاهسونها بيشتر دامدارند و معيشتشان از راه دامداري تأمين ميشود و قسمت كمي از آنان به شغل زراعت و كشت و زرع مشغولاند.
آنها قبل از اينكه به محل تابستاني خود بروند، در اوايل خرداد ماه به عنوان جايگاه بهاري در دامنههاي كوه سبلان آلاچيق برپا ميكنند و در ماههاي تير و مرداد به بالاي كوه سبلان ميروند و در شهريور ماه دوباره به محل بهاري دامنههاي كوه سبلان مراجعه كرده و در اوايل آبان ماه در نزديكيهاي مغان چون ارشق، تازه كند و ... دوباره آلاچيق برپا ميكنند و چند روزي آنجا كه محل پاييزشان است، اتراق ميكنند و سپس به محل زمستاني خود يعني مغان نقل مكان ميكنند و تا اواخر فروردين ماه آنجا به سربرده و نيمههاي ارديبهشت ماه از محل زمستاني كوچ ميكنند.
30 طايفه مهم مشكين شهر عبارتند از عربلو، حسين خان بيگلو، آيواتلو، علي بابا، مرادلو، اودولو، سيدلر، حاج خوجالو، گيكلو، جعفرلو، قاراقاسملو، گوشلو، گبگ لو،جاني يارلو، ساري جعفرلو، اجيرلو، بيگ ديللو، هومون لو، جلودارلو، مغانلو، طالش مكاييل لو، زرگرلو، سرخان بيگلو، مستعلي بيگ لو،كورعباسلو، جوادلو، عيسي لو، دميرچي لو، ترت لو و خليفه لو.
سبلان ياساوالان
سبلان پس از دماوند بزرگترين و معروفترين كوه آتشفشاني خاموش ايران است كه قله سولطان ساوالان آن با ارتفاع 4 هزار و 811 متر سومين نقطه مرتفع ايران است.
ساوالان با گستردگي و هيكل غول آسايش در بين مردم شهرهاي اطرافش و ايلات و عشاير دامنهاش مقدس است و اين مردمان سلطان لقبش داده و حتي به آن قسم ميخورند و در باورهاي مردم ساوالان يكي از هفت كوه بزرگ بهشت است كه براي رسالتي به اين جهان فرستاده شده است.
ساوالان صاحب سه قله است، قله بلندتر آن درياچه بزرگي دارد كه مانند چشم زندهاي هميشه حيرتزده آسمانها است و از لحاظ علم درياچهشناسي يا ليمونولوژي در جهان بينظير است.
مشهور است كه قبر زرتشت پيامبر در كنار اين درياچه و زير يكي از تخته سنگهاست و به سبب همين است كه در باور مردم ساوالان كوه پاكيها لقب گرفته و هر كس قصد صعود به آن را داشته باشد، بايد پاك باشد.
قله ديگر ساوالان را حرم داغي ميگويند كه ستيغ بزرگي غيرقابل صعود است و گفته ميشود كه تنها زنان اگر جرئتش را داشته باشند، ميتوانند از آن بالا روند چون در افسانههايش آمده است كه مرد را به خود راه نميدهد و از بالاي بلندي به ته دره پرتابش ميكند.
قله سوم كه ارتفاعش كمتر است «كسري» نام دادهاند و به هرحال كوه سولطان ساوالان چنان بزرگ و عزيز است كه برايش ترانهها نيز سرودهاند.
مسكن عشاير در ييلاق
عشاير منطقه به مسكن خود آلاچيق ميگويند و مجموعهاي از آن را (اوبا) مينامند.
استخوانبندي آلاچيق از دو قسمت مهم تشكيل شده است يكي حلقه سقف آلاچيق كه از چوب ساخته شده است و ديگر تعدادي تيرك انحنادار و خميده كه به هنگام برپايي به شكل گنبد نمددار ميشود.
براي برپاكردن آلاچيق نخست يك نفر مرد (چمبره) را كه سقف اصلي آلاچيق است و از چوب مدور تهيه شده سر دو دست بلند ميكند و بالاي سرنگه ميدارد و ديگران يك يك (چيغ ها) را كه تيرك نازك و خميده است يك سر آن را به اندازه در سوراخهاي كناري دايره سقف چوبي فرو ميبرد و ته آن را در زمين ميكوبد به گونهاي كه چمبره در وسط پايه تيرهاي خميده ميايستد.
بزرگترين آلاچيق 28 تير و كوچكترين آن 24 تير دارد.
براي زيبايي آلاچيق منگوله پيش الوان به نام (قوتاز) بالاي آلاچيق ميدوزند و اصولا آلاچيق همراه با كومه است كه به شكل دالاني برپا ميشود.
مرتع
مرتع يكي از اركان اقتصادي كوچ نشينان را تشكيل ميدهد و هر خانوار كوچنشين در صورتي ميتواند به زندگي كوچنشيني ادامه دهد كه به نحوي دسترسي به مرتع داشته باشد.
در نظام سنتي و اجتماعي عشايري اصولاً رسم بر اين است كه صرف نظر از نحوه مالكيت اعضاي هر خانوار و تيره در بعضي موارد همه اعضاي يك تيره مالك شناخته ميشوند.
مراتع مورد استفاده كوچ نشينان آذربايجان همان مراتع طبيعي است كه به طور پراكنده در كوهستان سبلان، دشت مغان و ارسباران يافت ميشوند اين مراتع در موقع معيني از سال مورد استفاده قرار ميگيرند. بين عشاير مرتع دو گونه است:
1- مرتع خام: مرتعي كه توسط دام چريده نشده است.
2- مرتع اوره ن: مرتعي كه توسط دام چريده شده است.
چوپان صبح گوسفندها را به تادم ظهربه اوره ميبرد دوباره به اوبه برگردانده و در دامنه تپهاي جمع ميكند و به اصطلاح گله را به سنگ ميزند و ميخواباند.
بعد از ظهر دوباره ميآورند به اوره تا نزديكيهاي غروب همه اوره هستند و آن وقت چوبان همه را ميبرد به طرف خام تا سياهي شب گوسفندها همه خام ميخورند و برميگردند به اوبه وسط آلاچيقها كه محل خوابيدن گوسفندهاست و به آنجا آرخاج ميگويند؛ در قشلاق هم همين كار را ميكنند.
به طور كلي نقش چوپان در استفاده صحيح از مراتع در موارد ذيل خلاصه ميشود:
- جلوگيري از تجمع دام در يك محل
-قراردادن نمك در قسمتهاي مختلف مرتع
- چرخيدن چوپان در بين دامها و ايستادن در جلو دامهاي چرا به قصد ايجاد مانع
- استفاده و انتخاب محل خواب و اتراق دامها
- جلوگيري از آمد و شد در مرتع بعد از بارندگي
- ايجاد آبشخور و سايبان در حد توان و توجه به مرتع
-ايجاد آرامش در دام و زمان مناسب چرا در طول شبانه روز
دست بافتهاي عشايري
دستكش:(ال جك ):
دو نوع دستكش بافته ميشود كه پنج انگشت و تكانگشت و يك پنجه
نوع مرغوب دستكش را از پشم بسيار نرمي ميبافند به اسم (تيف تك ) و يا از پشم شتر.
پلاس (پالاز):
نوعي جاجيم ارزان قيمت و مانند آن بافته ميشود.
جوال (چووال) كه دو نوع است يك نوع را بهوسيله دستگاهها ميبافند و مشهور است به هاناچووالي و با طرز بافتن با گليم فرقي ندارد اين نوع چووال براي حمل گندم و آرد و ساير منزل به كار ميرود و نوع ديگر هم مانند پلاس بافته ميشود كه به هم ميدوزند و (شال چووالي ميگويند.)
جوراب بافي:
هنر اصلي زنان عشايري شمرده ميشود با نقشههاي مختلف كه اينها بيشتر مشهورند به (گلين قاشي) يعني ابروي عروس، تيكمه كه همان دوخته، قوچ بوينوزي (يعني شاخ قوچ)، قيناخ (يعني چنگ) و سليماني و ...
خورجين:
خورجينهاي مورد استفاده و بافته شده توسط عشاير چند نوع است، نوع ساده آن مانند جاجيم بافته ميشود و سپس به صورت خورجين دوخته ميشود و انواع رنگين و نقشهدار را به اسامي خلي خورجين، قيناغ وگول مينامند.
فرماش:
سه نوع بافته ميشود: قيياغ، خكي و گليمي.
اغلب قسمت ياديواره جلويي منقش بافته ميشود و طرح اصلي آن گول ناميده ميشود و معمولاً به صورت پنج تكه ميبافند و به هم ميدوزند و آخر سر به صورت صندوق بيدهانه در ميآورند و موقع حمل و نقل و كوچ كار صندوق را انجام ميدهد و همچنين كارمخده را در داخل آلاچيق.
ورني:
نه فرش است و نه گليم، بلكه نوعي زيرانداز مخصوص است كه هم سادگي و سبكي گليم را دارد و هم از ظرافت و زيبايي قالي برخوردار است.
ورني بدون نقشه قبلي و به صورت ذهني توسط دختران و زنان عشايري بافته ميشود و به همين دليل طرحها، رنگها و خطوط ورني نمايانگر حياط و متأثر از سبك زندگي عشاير و حتي فصل زندگي آنهاست.
ورنيبافي تنها در بين عشايرهاي آذربايجان شرقي و اردبيل رواج دارد و پيشينه ورني در تاريخ بسيار كمرنگ است.
جاجيم:
دو نوع است: ساده و نقشدار يا گلدار. از انواع جاجيمهاي گلدار ميتوان چيچك لمه (غنچه دار)، قوشابرتا(جفت بته)، شاتا (شسته) ويئدي قارداش (هفت برادر) را نام بر دوروش بافت آنها تقريباً يكي است.
* محصولات مهم عشايري:
كره ، شير، پنير، پشم و ...
پشم چيني:
پشم اين محصول دامي براي عشاير داراي اهميت خاصي است زيرا همين محصول مواد اوليه غنيترين بخش فنون ساخت يعني بافندگي را فراهم ميكند و فروش آنها ميتواند منبع مهمي از درآمد عشاير را تشكيل دهد.
پشم چيني در دو مرحله انجام ميگيرد، يكي در اوايل بهار در قشلاق و ديگري در اواسط تابستان و در ييلاق كه چين دوم گفته ميشود و پشم آن گوزه م است و نمد آلاچيقها از همين گوزه م چين دوم تهيه ميشود.
پشم چيني بهوسيله قيچي موسوم به (قيرخ ليخ ) انجام ميگيرد به طوري كه ابتدا پاهاي گوسفند را ميبندند و آن را از پهلو روي زمين ميخوابانند و با دست راست قيچي را گرفته و با دست چپ تيغهها را روي هم فشار ميدهند تا پشم چيده شود.
پوشاك عشايري:
در ميان عشاير آذربايجان شرقي پوشاك سنتي در ميان زنان حفظ شده و پوشاك سنتي مردان به تدريج از بين رفته است.
موسيقي آشيقي عشايري
هنر آشيقي مهمترين و غنيترين شاخه ادبيات شاهي مردم آذربايجان است به تعبير ديگر اگر آشيقها نبودند، از فولكلور غني آذربايجان به جز چيزهاي پراكنده و كم محتوا هيچ نميماند، آشيقها مردميترين هنرمنداني هستند كه با ساز و آواز، اشعار و داستانهاي خود، در غم و شادي مردم شريك ميشوند.
آمال و آرزوها، عادات و باورها، آداب و رسوم ملي و مذهبي مردم در طول ساليان دراز در هنر ارزشمند آنها انعكاس پيدا كرده است.
آشيقها ماهيت اخلاقي و فلسفي معارف ديني را عميقاً ياد گرفته و در اشعار و داستانهاي خود به طرز استادانهاي به كاربردهاند.
آشيقهاي استاد همچون آشيق علعسگر، آشيق قشم، خسته قاسم و ديگران خود به كرات به مفاهيم و مضامين مذهبي اشاره ميكنند، آنان خود را (حق آشيقي) و (آللاه آشيقي) قلمداد ميكنند.
آشيق هنرمندي است كه در شاعري، آهنگ سازس و نوازندگي، خوانندگي و داستان سرايي استادي دارد.
اصولاً هنر آشيق الهام گرفته از مفاهيم عميق ديني و مذهبي است و آشيقها در طول تاريخ به اسامي مختلف چون ( وارتساق )، ايسيق، وران و نشاق شناخته ميشوند.
موسيقي بخش محوري هنر آشيقي است، ساز در اغلب نقاط تنها آلت موسيقي آشيقي است اما در منطقه آذربايجان شرقي دو نوازنده ديگر با (بالابان) و (قاوال) آشيق را همراهي ميكنند، بر اساس گفتههاي آشيقهاي استاد موسيقي آشيقي 73-72 آهنگ دارد هر آشيقساز خود را هماهنگ با تن صداي خود كوك ميكند.
آهنگهاي موسيقي آشيقي به سه گروه تقسيم ميشوند:
1- يوخاري هاوالار: (آهنگهاي بالا): اين آهنگها از پرده چهارم به بالا نواخته ميشوند.
2- اورتاهاوالار(آهنگهاي مياني): اين آهنگها بين شاه پرده بالا (پرده چهارم ) و شاه پرده مياني ( پرده نهم ) نواخته ميشوند.
3-آشاغيها والار (آهنگهاي پايين): اين آهنگها در پردههاي پايينتر از شاه پرده مياني نواخته ميشوند.
داستانهاي آشيقي بر اساس موضوع به دو دسته داستانهاي قهرماني و حماسي و داستانهاي محبت تقسيم ميشوند.
از داستانهاي قهرماني ميتوان كوراوغلو، قاچاق نبي، قاچاق كرم، شاه اسماعيل و عرب زنگي اشاره كرد و از داستانهاي محبت ميتوان به داستانهاي اصلي و كرم، عباس و گولگز و طاهره زهره اشاره كرد.
مسكن عشاير آذربايجان
آلاچيق
آلاچيق يا مسكن متحرك ايل شاهسون، يكي از مظاهر ويژه فرهنگ اين عشاير به شمار ميرود كه با شيوه خاص توليدي طوايف كوچروي اين ايل كه در عرض سال چند مرتبه در مسير كوچ (ايل يولو) توقف و حركت ميكنند سازگاري دارد.
آلاچيق امروزي عشاير شاهسون مغان از همان آلاچيقهاي تركان غزآسياي مركزي ريشه ميگيرد، كه نوع كامل آن است.
تفاوت آلاچيقهاي تركمني و شاهسونهاي مغان را اين است كه آلاچيقهاي تركمني داراي بدنهاي استوانهاي و سقف گنبدي است در صورتي كه آلاچيقهاي شاهسونهاي مغان سادهتر و كلاً گنبدي شكل است.
از طرف ديگر تعداد تيركهاي آلاچيقهاي شاهسونهاي مغان، در حدود نصف تيركهاي آلاچيقهاي تركمني است، اما استقامت آنها به مراتب بيشتر از آلاچيقهاي تركمني است و با در نظر گرفتن اينكه امروزه قيمت هر تيرك 15 هزار ريال است، طبيعي است كه چادرها از نظر اقتصادي نيز به مراتب با صرفهتر است.
ضمناً براي صرفه جويي و سهولت حمل آلاچيق شاهسونهاي مغان، فاقد چارچوب در ورودي آلاچيقهاي تركمني هستند و در آلاچيق به وسيله يك قطعه نمد ايجاد ميشود.
به طور كلي آلاچيق شاهسونهاي مغان از دو قسمت تشكيل ميشود:
اسكلت چادر كه قسمت اعظم ان از چوب ساخته ميشود و خود از دو قسمت مهم به وجود ميآيد، حلقه بالايي آلاچيق يا چمبره كه سقف را تشكيل ميدهد و تيركهاي جانبي به نام چبخ كه قسمت جانبي سقف را به وجود ميآورند.
كومه
در اغلب ابههاي مورد بازديد مشاهده شد كه در جوار آلاچيقها، چادرهاي سادهتري به نام كومه وجود دارند كه اغلب چوپانها در آن زندگي ميكنند.
سياه چادر
گفتيم كه آلاچيقهاي شاهسون مغان تحت تأثير شرايط اكولوژيك، نمونه سادهتر شده آلاچيقهاي تركهاي آسياي مركزي به شمار ميروند، اما شاهسونهاي بغدادي نيز، كه ابتدا به نواحي بغداد كوچ داده شده و مجدداً به ايران گسيل داده شدند و در اطراف ساوه مستقر شدند، اين بار هم تحت تأثير عوامل اكولوژيك (آب و هواي نيمه بياباني و بياباني و آفتاب سوزان) و شايد هم به واسطه عوامل اجتماعي (فرهنگ پذيري از عشاير و قبايل عرب) داراي سياه چادرهايي هستند كه نمونه آنها در طوايف كوچروي شاهسون بغدادي در اطراف ساوه ديده شد.
اين چادرها به صورت مكعب مستطيل هستند كه بدنه آنها از بافتهاي پنبهاي پوشيده ميشود و در وسط چادر نيز تيرهايي قرار ميدهند كه روي آنها چوباي افقي ميگذارند و تمام سقف را با بافتي از موي بز ميپوشانند.
تاريخچه سراب
شهرستان سراب از قدمت چند هزار ساله برخوردار است.
آثار بدست آمده از دوره اورارتوها (معاصر مادها) به خط ميخي درسراب، نشانگر قدمت تاريخي آن شهر است.
در حومة سراب دو سنگ نبشته ميخي اورارتويي در روستاي نشت اوغلي و ديزج و رازليق وجود دارد كه حكايت و نشاني از فتح نامة شاهان اورارتي در اين منطقه است.
مورخان سراب را به نام سراو و سراه ذكر كردهاند كه چون در كنار «سراو رود» بنا شده، نام آن را سراو يا سراب گذاشتهاند.
حمداللّهمستوفي قزويني در كتاب نزهه القلوب مينويسد: «سراو شهري است وسط از اقليم چهارم از شرق كوه سبلان برخيزد و در بحيرةچيچست (درياچة اورميه) رود. حاصلش غله و ديگر حبوبات بيشتر است و انگور و ميوه كمتر دارد.
در كتاب حبيب السير چنين آمده است: «بعد از اسلام به وقايع عديدهاي در سراب بر ميخوريم مانند ملاقات بابك خرمدين با«شبليبن مثني ازدي» در سراب، جنگ امير وهسوان با غزان در كنار شهر سراب در قرن پنجم هجري.»
از نظر آثار تاريخي سراب در طي دورههاي گذشته به ويژه پس از ظهور اسلام و در دورة صفويه و قاجاريه همواره تحت تاثير و رونق و اقتدار دو شهر بزرگ و معروف آذربايجان يعني اردبيل و تبريز بوده است.
آثار باستاني و تاريخي سراب عبارتند: از چهارطاقآتشكده متعلق به دوره ساسانيان، سنگ نبشته رازليق، سنگ نبشته اورارتي، مسجد جامع سراب، سنگ نبشته قيرخ قيزلار، تپهباستاني قلعهجوق و...
ضرورت تأسيس نخستين موزه عشايري ايران در شهر سراب
زندگي كوچ نشيني در ايران و از جمله آذربايجان سابقهاي بس كهن دارد و كوچنشينان نقش مهمي درتاريخ سياسي واجتماعي اين مرز و بوم داشتهاند.
بسياري از دولتها و حكومتهاي قبل از اسلام و بعد از اسلام از بين ايلات وعشاير برخاستهاند. حكومتهاي غزنويان، سلجوقيان، خوارزمشاهيان، ايلخانان، قره قويونلوها، آق قويونلوها، افشاريه، زنديه و قاجاريه حكومتهاي ايلي بودند كه قدرت اوليه خود را از تشكيلات ايلي خود گرفتهاند.
روند كوچنشيني در ايران و از جمله آذربايجان آنچنان است كه ميتوان پيشبيني كرد با آخرين نسل عشاير كوچ رو در ايران مواجه هستيم.
از اين رو تأسيس موزه عشاير ضرورت تاريخي داشت.
شهر سراب موقعيت ويژهاي برسر راه تبريز ـ اردبيل و استان گيلان داشته و همه ساله هزاران نفر به قصد استفاده از آبهاي گرم و معدني سبلان و سرعين و طبيعت زيباي شمال كشور اين شهر را پشت سر ميگذارند.
با وجود سابقه فرهنگ و تمدن اين شهر تاكنون مسافران محملي براي اقامت بيشتر در اين شهر نمييافتند، اما با شرح وقايع تاريخي تأسيس موزه عشاير در محل حمام قديمي جلال ضرورت و اهميت خود را دو چندان ميكند.
حمام جلال به جاي مانده از دوران قاجاريه و ثبت شده در فهرست آثار ملي به شماره 9/419 با معماري ارزشمند در شهر تاريخي و فرهنگي سراب با مساحتي حدود 650 مترمربع بنا شده است.
موزه عشاير آذربايجان به عنوان نخستين موزه عشايري ايران از شمار موزههاي مردم شناسي است.
قلمرو فعاليت موزههاي مردم شناسي منطقهاي به نمايش گذاشتن نشانههاي فرهنگي، سنتي، قومي و نمايانگر ارزشهاي فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي و فني اين نشانهها، اشيا و نمادها به مردمي است كه آنها را به كار ميگرفتهاند و ميگيرند.
بر مبناي تعريفي كه در اين باره ارائه شده است، هدف موزه گردآوري و نگهداري، مطالعه و بررسي كردن و نيز به نمايش گذاشتن نعمات فرهنگي يا طبيعي به منظور آموزش، پژوهش و ارزش دادن به اين مجموعهها و لذت بردن از آنها است.
نتيجه اينكه هدف موزه نمايشگر ارائه تحقيقاتي است از مطالعه در مورد اعتقادات و آداب و رسوم، زبان، معيشت، مسكن، هنرها و فنون، خوراك، پوشاك، صنايع دستي، كه در جامعه عشايري توسط كارشناسان گردآوري شده است و از اين رو است كه موزه مردم شناسي براي بينندگان مانوس و دلنشين است، زيرا در اين باره هر يك از اموال فرهنگي كه به نمايش گذاشته ميشود، با زبان بيزباني از چگونگي مورد استفاده در زمان خود صحبت ميكنند.
غرفههاي اين موزه مردمشناسي همانند ساير موزههاي مردم شناسي سخن از چگونه زندگي كردن و با مشكلات مبارزه كردن را از زمانهاي بسيار گذشته ميگويد.
بنابراين حفظ و نگهداري و معرفي ذخاير فرهنگي ضرورتي تاريخي دارد.
بخشهاي مختلف اين موزه عبارتند از:
بخش اداري، بخش اطلاعرساني، كتابخانه تخصصي، فضاي مرتع و چوپان، غرفه سينماي سنتي، بخش فرآوري سنتي و بومي لبنيات، بخش فرآوري پشم ودست بافتهاي عشايري، غرفه موسيقي، غرفه آلاچيق، غرفه نانپزي، و تابلو نوشتهها و عكسهاي مختلف از جلوههاي فرهنگي عشاير آذربايجان.
..............................................................
گزارش: وحيد زينالي – خبرنگار فارس در تبريز
..............................................................
انتهاي پيام:/ص
شنبه 12 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 224]
-
گوناگون
پربازدیدترینها