محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1827872978
سياست - داستانهاي اتمي
واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: سياست - داستانهاي اتمي
سياست - داستانهاي اتمي
سامان صفرزايي:فصل اول(آرزوهاي بزرگ)پرونده هستهاي ايران پس ازكمتر از سه ماه ـ از زمان قطعنامه 1803 شوراي امنيت در اولين روزهاي ماه مارس ـ كه روندي خاموش را طي كرد و حرارت و داغي آن در زير خاكستر ديگر تحولات ناپديد بود با ارائه آخرين گزارش آژانس بينالمللي انرژي هستهاي در آخرين روزهاي ماه مه-بار ديگر به جريان افتاد و بار ديگر در قامت يكي از مهمترين – يا شايد مهمترين- مباحث محافل سياسي و ديپلماتيك پديدار شد. اگرچه ازتابستان 2002 به طور عام و از تابستان 2005(پس از روي كار آمدن دكتر احمدينژاد) بهطور خاص مسئله هستهاي ايران همواره در مسيري پرافت و خيز جريان داشته – بدين معنا كه در بازههاي مختلف پرونده هستهاي با اظهار نظرات و شدت عملهاي دولتهاي غربي حالت بحراني به خود گرفته و پس از دورهاي دو سه هفته پرونده در مسير سكوت قرار ميگيرد- اما خيز جديد غرب كه پس از آن افت سه ماه به پا خاسته شرايطي را متصور ميسازد كه كمتر كارشناسي ميتواند نسبت به تغيير مختصات آن با نمونههاي مشابه ترديد داشته باشد. اين خيزش البته مختص به غرب نيست بلكه در ايران و 1440 كيلومتر ان طرفتر در خاك اصليترين دشمن ايران، اسرائيل، نيز مواضع و ديالوگها و كنشهايي اتخاذ شده است كه با نمونههاي پيشين تفاوتهاي آشكار دارد. «نيويورك تايمز» همزمان با اكراه اوليه مقامات ايراني در پذيرش بسته تشويقي اعضاي دائم شوراي امنيت – بهعلاوه آلمان- در يادداشتي در آخرين روز ماه خرداد نوشت:
«اسرائيل اوايل ماه جاري(ژوئن) دست به يك تمرين نظامي زده است كه به باور مقامهاي آمريكايي ميتواند تمرين بمباران تاسيسات هستهاي ايران باشد.» از سويي سيمور. ام . هرش مقالهنويس ارشد نشريه «نيويوركر» نيز در مقاله «مهيا شدن براي ميدان نبرد» ادعا كرده بود آمريكا مشغول به يك سري عمليات سري در خاك ايران براي شناسايي اهدافي از جمله تاسيسات اتمي، شيميايي و موشكي بوده است. اگرچه كاخ سفيد ادعاهاي اين روزنامهنگار 71 ساله را عجيب و غريب و آكنده از اشتباه خواند اما رئيسجمهور آن كشور با ادبياتي متفاوت از گذشته تصريح كرد در صورتي كه ايران از همكاري با جامعه بينالمللي در مورد برنامههاي هستهاي خود امتناع ورزد وي امكان دست زدن به اقدامات نظامي را مورد بررسي قرار ميدهد.
ادعاي ما براي تفاوت ادبيات بوش شايد از آنجا ناشي ميشود كه وي همواره هنگامي كه از احتمال عمليات نظامي سخن ميگفت آشكارا تاكيد ميكرد كه گزينه نظامي آخرين گزينه براي مواجهه با برنامه هستهاي ايران است. فارغ از اينكه غيبت اين تاكيد در اظهارات بوش سهوا بوده است يا عمدا اما به نظر ميرسد سياستمداران و سرداران در ايران ترجيح دادهاند تهديد آقاي بوش را – يا شايد مقاله هرش را- جدي تلقي كنند. اينگونه بود كه براي نخستينبار سردار محمدعلي جعفري در مصاحبه با روزنامه جامجم از جديتر شدن حمله نظامي آمريكا به ايران سخن گفت. اين سخنان از دو جهت داراي اهميت و اعتبار است. حائز اهميت ميباشد بدين جهت كه از سال 2002 تا امروز جناح راست ايران تهديدات خارجي عليه ايران را اغراقآميز ميخواند و از منتقدان داخلي به دليل تلاش براي وارونه نشان دادن اوضاع انتقاد ميكردند ؛ داراي اعتبار است به اين دليل كه اولا اين سخنان را عاليترين مقام نظامي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي ايران اظهار داشته است و دوم اينكه اين مصاحبه با يك نشريه داخلي و دولتي انجام شده و طبيعتا ميتوان به اين انديشيد كه اين مقام نظامي ايران تصميم داشته سخنانش حتما در سطح رسمي ايران منعكس شود. از ديگر سوي اتحاديه 27 عضوي اروپا نيز حداقل در زمينه اقتصادي براي ايران خط و نشاني جدي كشيد و با ايجاد محدوديت براي حسابهاي بانك ملي ايران در اواخر ماه ژوئن و همچنين مطرح شدن احتمال تحريم نفت و بنزين ايران از نارضايتي عميق خود نسبت به مواضع اتمي تهران پرده برداشت كه اين را نيز ميتوان نقطه عطفي در مواضع اروپا كه وظيفه تهديد اقتصادي ايران را از زمان بحرانيشدن برنامه هستهاي عهدهدار است، دانست. ناظران بر اين باورند كه سفر بوش به اروپا در ماه گذشته و سفر بينتيجه سولانا به تهران در تصويب تحريمهاي جديد اروپا نفع بسزايي داشته است.
در اين شرايط اما در درون حاكميت اظهاراتي مبني بر لزوم پرهيز از بدتر شدن وضعيت ايران در جامعه بينالمللي به چشم ميخورد كه به اندازه رخدادهاي ذكر شده در بالا بكر و جديد است. در واقع همچنانكه برخي بلندپايگان نظامي ايران از لزوم آماده شدن براي مقابله با تهديدات احتمالي خارجي سخن ميگويند، برخي بلند پايگان غيرنظامي يا همان رجال سياسي ادبياتي اتخاذ كردهاند كه ميتوان بدان به عنوان پديدهاي جديد در گفتمان ديپلماتيك ايران نگريست. پديدهاي كه به ظاهر تاكيد بر اين دارد كه ميبايست با بسته پيشنهادي كنار آمد و به تدريج سكان كشتي برنامه هستهاي ايران را به ساحل آرامش هدايت كرد و آن را طعمه توفانهاي احتمالي كه بر سر راه آن پديدار خواهد گشت نكرد.
اين پديده همانقدر كه نو و تازه است همانقدر نيز شانس كنار رفتن و خاموشي دارد. در واقع پس از مدتها به نظر ميآيد كه منازعه راستها پيرامون برنامه هستهاي در حال خروج از پشت پرده است و حالتي علني به خويش خواهد گرفت. طيفهاي تندروي راستگرايان بيشك ادامه برنامه هستهاي را پيشنهاد ميكنند اما ميانهروهاي اين طيف در حال بحث بر سر اين موضوع ميباشند كه شايد وقت آن رسيده كه تاكتيك را تغيير دهيم و برنامه هستهاي را با ديپلماسي از تبديل شدن به برنامهاي با سرانجامي ناخوشايند محفوظ بداريم. در واقع اين توضيح لازم است كه بيشك محافظهكاران در ايران همواره نظراتي يكسان پيرامون برنامه هستهاي ايران نداشتهاند اما آنچه كه آشكار بود اينكه برآيند برداري تمام آن اختلافنظرها باز سويه واحدي داشت. براي مثال محمود احمدينژاد فرياد ميزد برنامه اتمي قطاري بيترمز است اما جواد لاريجاني يا منوچهر متكي يا علياكبر ولايتي به خبرنگاران اروپايي لبخند ميزدند و اظهار ميداشتند كه چرا توقع داريد ايران از حقوقي كه آژانس ما را از آن منع نكرده بايد چشمپوشي كند. به ديگر بيان سخن در آنجا تغيير كلمات بود اما امروز با جديتر شدن تهديدات سخن از تغيير استراتژيهاست.
انتشار نامه علياكبر ولايتي در روزنامه ليبراسيون پاريس و دو نشريه ديگر، اظهارات منوچهر متكي پيرامون استشمام بوهاي خوب از بسته اروپايي، شنيده شدن زمزمههايي در مجلس هشتم براي پذيرش مشوقهاي اروپا و برخي اظهارنظرهاي ديگر، بارقههايي در دل تحولخواهان ايراني روشن كرده تا به اين بينديشند كه برنامه هستهاي ايران به سوي جنگ پيش نرود.
بارقههايي كه اگرچه نبايد خوشبيني مفرط بدان پيدا كرد اما مختصاتي دارد كه دموكراسيخواهان و آناني كه از گذشته خواهان آرامش در مناسبات با غرب بودهاند نميتوانند آن را ناديده بگيرند. حال سوال بزرگ اين است، مجموعه افرادي كه به عنوان اصلاحطلبان – با هر پسوندي- نگران آينده ايران هستند چه كمكي ميتوانند براي بهتر شدن اوضاع هستهاي ايران انجام دهند. اين سوالي است كه در بخش دوم مقاله بدان پاسخ خواهيم داد.
فصل دوم ( خاموشي هستهاي)
در بخش نخست اين پرسش مطرح شده اصلاحطلبان و فعالان مدني- سياسي ايراني در قبال اختلافنظر اخير ميان محافظهكاران برنامه هستهاي ايران چگونه موضعگيري كنند تا اين ديدگاهها به سود كمتر شدن خطر حمله عليه ايران تمام شود.
اما پيش از پاسخ به آن پرسش بايد اين سوال مطرح شود كه اساسا به چه دليل اصلاحطلبان ميبايست در موقعيتي قرار گيرند كه مجبور شوند در برابر اختلافنظر جريان محافظهكار به دنبال تاكتيك و روش باشد. پاسخ اين پرسش وابسته به دو واقعيت است اول آنكه اصلاحطلبان هيچگونه – «هيچ» به معناي واقعي كلمه- نيروي تاثيرگذاري در ساختار قدرت و حكومت ندارند تا به وسيله آن بتوانند براي خود نقشي در سياستهاي هستهاي در نظر گيرند و به كمك آن خود داراي حق پيشنهاد استراتژي هستهاي در حاكميت باشند تا خود را بينياز از تامل و دنبال كردن دقيق شكاف و ضد و نقيضهاي سياست خارجي محافظهكاران بدانند.
دوم- الزاما براي تاثيرگذاري در تصميمگيريهاي يك دولت يا حاكميت، جريان سياسي محتاج اين نيست كه در درون قدرت قرار داشته باشد. اين اصلي قابل قبول است. جريان خارج از حكومت ميتواند به شرط ارتباط با لايههاي جامعه و جلب اعتماد آنان از نيروهاي مدني درون جامعه بخواهد به صورت مدني به حاكميت القا كند كه با تصميمات اخير همسويي ندارند و بدينترتيب ساختار قدرت را تحتتاثير خود قرار دهند. اما كيست كه نداند اصلاحطلبان و روشنفكران ايراني در تاثيرگذاري بر طبقه متوسط مدرن ايران – آن هم در شرايط فعلي جامعه ايران- دست و پا بستهتر از هر زماني هستند. تاثيرگذاري و آگاهسازي مردم مستلزم دو فاكتور اساسي است؛ نخست آنكه اشتياقي براي شنيدن فرضيات اصلاحطلبان وجود داشته باشد( به فرض وجود اعتماد به آنها) كه چنين اشتياقي غيبت آشكاري در جامعه امروز ايران دارد، دوم آنكه به فرض وجود اشتياق، رسانههاي پربيننده و جرايد پرتيراژي ميبايست در صحنه حضور داشته باشند تا دغدغهها و هراس تحولخواهان و اصلاحطلبان را مستقيما و رسما به جامعه منتقل نمايند. و يا اينكه منتقدان در قالب كمپيني قوي قد علم كنند و به ديدار چهره به چهره شهروندان براي آگاهسازي آنان بروند. فقدان اينها نيز روشنتر از خورشيد آسمان است. بگذريم كه به فرض وجود چنين شانسهايي در ايران امروز اين پروسه تا رسيدن به نقطه مطلوب و تاثيرگذار چه زمان نامعلومي به طول ميانجاميد و در گذر اين زمان نامعلوم چه تحولاتي كه رخ نخواهد داد. پس مشاهده ميشود در اين روزگار،اصلاحطلبان روزنامهنگار؛ حزبي و مدني در چنان موقعيتي قرار دارند كه ناچار بايد از ديدگاههاي مختلف به وجود آمده هيجانزده شوند و به دنبال نحوه تعامل و واكنش به آن باشند. در واقع در نگاهي تحليلي به ساختار قدرت در ايران ميتوان انديشيد كه ديدگاههاي مختلف فعلي در آخر به همان سمتي خواهد رفت كه در سه سال گذشته رفته است و هرگز نميتوان به مثابه يك معجزه به آن نگريست. اما اهميت برنامه هستهاي ايران به اندازهاي است كه هيچ معجزهاي نيز نبايد دستكم گرفته شود به ديگر بيان نااميدانه و بااضطراب بايد آن را دنبال كرد و كور سوي نور را از دست نداد. لكن به باور من براي زير نظر داشتن اين كورسوي نور و كمك كردن به آن براي تبديل شدن به يك منبع روشن نور صلحطلبي بد نيست نوعي تاكتيك مشخص حول آن داشته باشيم.
با نيمنگاهي به تيترها و گزارشهاي چند روز گذشته روزنامهها و وب سايتهاي اصلاحطلب داخلي و خارجي و همچنين تجربهاي كه از نگاه اين رسانهها به نظر مختلف محافظهكاران پيرامون مسائل مختلف سراغ داريم پيشبيني نحوه مواجهه آتي با اين ديدگاههاي جديد چندان سخت نيست:
روزنامههاي نزديك به جريانات اصلاحطلب حكومتي در پي بروز هرگونه اختلافي ميان محافظهكاران بيدرنگ جانب آن طرف از نزاع را ميگيرند كه دلبستگي كمتري به جريانات تندرو دارد و در گزارشها و مصاحبههاي خود طرف مطلوب مورد نزاع را مظلوم جلوه ميدهند تا طرف تندرو در موقعيت ضعف قرار گيرد.
مواجهه دوم مربوط به وب سايتها و تلويزيونهاي ايراني خارج از ايران است كه عمدتا نگاهي راديكال به تحولات داخل ايران دارند و در پي كشف تناقضهاي درون حاكميت هستند تا آن را بهعنوان نواقص بزرگ جمهوري اسلامي مطرح سازند. فارغ از اينكه اين نوع دنبال كردن تحولات تا چه اندازه در محقق شدن اهداف دموكراتيك موثر بوده اما آن چيز كه شايد قدري مشخص است اينكه اگر رسانهها با اين دو شيوه اخير با شكاف محافظهكاران در خصوص برنامه هستهاي مواجه شوند غير از تسريع خاموش شدن آن كورسوي كذايي اميد، كمكي نخواهد كرد.
در واقع اصلاحطلبان در صورت جانبگرايي از طرف ميانهروي اين منازعه، تنها به طرف تندرو ياري ميرساند تا با متهم كردن برادران راست ميانهروي خود دست آنها را در پوست گردو بگذارند و ادعا كنند كه شما – ميانهروها- دقيقا در راهي قرار گرفتهايد كه فريبخوردگان استكبار – اصلاحطلبان- و دشمن مدتها قبل در آن پا گذاشتند. به ديگر بيان به دليل بدبيني مزمني- ياحتي نفرت- كه راستهاي ايران نسبت به چپگرايان دارند هرگونه ترادف انديشههاي طيفهاي ميانهروي محافظهكاران با اصلاحطلبان، دست طرف مقابل را باز ميگذارد تا حقانيت خود را براي رئوس حكومت به نمايش بگذارد و امكان تبلور انديشههاي عملگرايانه محافظهكاري را در زمينه برنامه هستهاي را به صفر نزديك كند. همچنين موضعگيريهاي رسانههاي راديكالي اپوزيسيون كه حامل اين پرسش باشند كه جمهوري اسلامي ايران از چه روي پس از سه سال و سه قطعنامه به اين نتيجه رسيده است كه مسير هستهاي مسير سبزي نيست و چرا از روز اول اين تصميم را نگرفت و يا القاي اين احساس كه عقبنشيني ايران در برابر برنامه هستهاي به معناي شكست استراتژيك ايران و عقبنشينيهاي مشابه آتي آن خواهد بود نيز نتايج خوبي به بار نخواهد آورد و هيچ مددي به برانگيختن شور در حكومت ايران براي مصالحه در برنامه هستهاي نخواهد كرد. اين نوع نگاه نيز باز تنها موضع تندرويان را مستحكم خواهد نمود با اين ادعا كه در صورت كنار آمدن با غرب به معاندان اين فرصت را ميدهيم تا به تضعيف اقتدار حكومت بپردازند. در واقع به نظر ميآيد پرونده هستهاي ايران خطيرتر از آن است كه اصلاحطلبان بخواهند نوعي در آن ايفاي نقش كنند كه منافعي در فضاي آتي سياسي ايران بهدست آورند و در سوي ديگر اپوزيسيون خارج از كشور نيز با دست يازيدن به آن به فكر تسويهحساب با حكومت باشند.
فراموش نكنيم كه سياستورزي راستگرايانه در ايران بيش از آنكه به پرنسيب سياسي و وجوه نخبهگرايانه متكي باشد استوار بر احساس و ايدئولوژي است و هرگونه اظهارنظر نسنجيدهاي ميتواند بر سويههاي آن تاثيرات قابلتوجهي بگذارد. در واقع به باور من بهترين استراتژي از سوي اصلاحطلبان براي مواجهه با شرايط امروز پرونده اتمي ايران خاموشي هستهاي است. بدينمعنا كه حتيالمقدور اظهارنظر و موضعگيري تحريكبرانگيزي در حمايت يا شماتت مواضع هيچ يك از طرفهاي منازعه در حاكميت نكنند و كمك كنند فضا بهگونهاي پيش رود كه تندروها نتوانند محافظهكاران ميانهرو را پيروي از اصلاحطلبان متهم سازند.
فراموش نكنيم كه اصلاحطلبان در چند سال اخير با حمايت از محافظهكاران ميانهرو چه تاثير شگرفي در از دست رفتن تاثيرگذاري در مناسبات قدرت در ايران داشتهاند.
سكوت در چنين فضايي و طرفداري نكردن از طيفهاي محافظهكار دستكم دو دستاورد همزمان دارد:
نخست آنكه اگر شانسي – حتي اندك- براي مصالحه وجود داشته باشد؛ اين شانس با دلايلي كه ذكر شد پا بر جا خواهد ماند و به سادگي از دست نخواهد رفت.
دوم اينكه اصلاحطلبان و روزنامهنگاران اسير گفتمان اقتدارگرايان نخواهند شد و شأن و منزلت خود را كه در چند سال گذشته با دخالتهاي فزاينده در منازعات محافظهكاران خدشهدار شده است حفظ خواهند كرد. به نظر ميرسد اين بار تقواي ما در خاموشي است.
سه شنبه 8 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 169]
-
گوناگون
پربازدیدترینها