واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: اين طرف بام، آن طرف بام
1- در خبرها آمده كه مقدمات فراواني مهيا شده تا فيلم «ملك سليمان» به تجربه تكنيكي بي نظيري در محدوده سينماي ايران تبديل شود و لئو لو (طراح جلوه هاي ويژه فيلم ديدني ببر خيزان، اژدهاي پنهان) را به ايران آورده اند تا صحنه هاي مبتني بر «ويژوال افكت» براي اين فيلم طراحي كند و با استفاده از پرده آبي و سيستم DI تروكاژهاي بي سابقه يي را در سينماي ايران اجرا كند. اينها همه اتفاقات خوبي است و مايه مسرت خاطر. سينماي ما در اين حوزه ها بسيار فقير است و با استاندارد روز دنيا فاصله عظيمي دارد. در كشوري كه هنوز ساده ترين تروكاژهاي لابراتواري هم با هزار جور مكافات انجام مي شود و فيلم ساده و معمولي ساختن در كوچه و خيابان هاي شهر به خودي خود افتخار محسوب مي شود، چنين اقداماتي مي تواند فضا را تغيير دهد. در شرايطي كه صاحب نظران ما حركت عظيم سينماي دنيا به سوي تمهيدات ديجيتال را «كامپيوتربازي» و «جنگولك بازي هاي رايانه يي» مي نامند، چه بهتر كه از يك متخصص درجه يك جهاني كمك بگيريم و تجربه هاي جديدي در تكنيك هاي سينمايي كشورمان به ثبت برسانيم. اينها همه خوب است، اما...
2- در طول دهه 60، مضمون گرايي و توجه به «پيام» اثر هنري در هر زمينه يي غوغا مي كرد. سينماي عرفاني مد روز بود و منتقد واقعي كسي بود كه بتواند حجم بيشتري از معنا را از داخل تصاوير فيلم هاي تاركوفسكي و پاراجانف و نظاير وطني شان استخراج كند. معمولاً دعوا بر سر اين بود كه فلان ديالوگ يا فلان شخصيت اشاره به ابوسعيد ابوالخير دارد يا بودا يا كنفوسيوس يا حلاج و رابطه اين شخصيت با آن شخصيت كنايه از وصال است يا هجران يا حرمان يا فراق. اگر كسي كلمه «تكنيك» را بر زبان مي آورد، جوري نگاهش مي كردند كه انگار نماينده سرمايه داري و استعمار و هاليوود و تسخير رواني تماشاگر و اين جور چيزهاست و بايد از حضورش در عالم شرمنده باشد. خوب يادم هست كه در سال 1371 يكي از فيلمسازان دفاع مقدس به دفتر مجله سوره آمده بود و از نوشته هاي جديد سيدمرتضي آويني گلايه مي كرد كه چرا ايشان تازگي ها تاكيد مي كند «سينما اول تكنيك است و بعد، مضمون». مي گفت يعني چه كه تكنيك مهم تر است، مگر تكنيك چيزي است جز «قرتي بازي» و «شامورتي» براي فريب تماشاگر و مگر جز اين است كه رنگ و نور و حركت دوربين و اين جور چيزها ادا و اطوار است و اصل ماجرا «حرف» فيلم است؟، خيلي خوب است كه تغيير كرده ايم و از اين نقطه جلوتر آمده ايم و به اينجا رسيده ايم كه براي اجراي درست يك داستان قرآني لازم مي دانيم كه از متخصصان جهاني كمك بگيريم. اين خوب است، اما...
3- ماجراي اين «اما» اين است كه مي ترسم حالا از آن طرف بام افتاده باشيم. «تكنيك» فقط جلوه هاي ويژه نيست؛ تكنيك يعني دوري از كليشه، يعني شناختن ژانر، يعني ساختمان درست فيلمنامه، يعني تسلط بر درام پردازي، يعني احاطه بر شخصيت پردازي، يعني مهارت در ديالوگ نويسي و يعني اينكه بلد باشيم داستان مان را درست روايت كنيم و تماشاگرمان را با يك روايت جذاب و درگيركننده و تر و تازه روبه رو كنيم. اگر قرار باشد تروكاژهاي مان «به روز» شود، اما روايت مان چيزي در حد سريال «يوسف پيامبر» باشد كه شخصيت ها قدم بزنند و براي ما مقالاتي در باب سجاياي اخلاقي روخواني كنند، همان بهتر كه پول مان را هدر ندهيم و صرف خدمات مفيدتري كنيم. درباره «يوسف پيامبر» مي گويند كه گروه صحنه چند نوبت به مصر سفر كرده و همه موزه ها را ديده و تحقيقات مفصلي انجام داده تا نقصي از جهت تطبيق تاريخي اشيا و لباس ها وجود نداشته باشد، اما اين تلاش ها چه حاصلي دارد وقتي كه كسي تحقيقي درباره منش و شخصيت و تلقي آدم هاي آن دوران از معناي زندگي انجام نداده تا ما بتوانيم تصويري يگانه از انسان آن روزگار را تماشا كنيم؟ چند بار سفر به مصر و خرج هزينه هاي فراوان براي ساخت دكور چه سودي دارد وقتي كه ما بيش از آنكه تصويري تاثيرگذار از پيامبر خدا را ببينيم، بازيگراني را مشاهده مي كنيم كه وسط دكورها راه مي روند و نصايح فيلمساز را خطاب به ما ادا مي كنند؟ اگر قرار است ما صرفاً آدم هايي با دستار و قبا و لباده و گيوه تماشا كنيم كه راه مي روند و ما را به انجام كار خير دعوت مي كنند، همان تئاترهاي تلويزيوني دهه 60 كه در دكورهاي ساده و كوچك استوديوهاي جام جم اجرا مي شدند، چه اشكالي داشتند كه حالا لازم مي دانيم اين همه ريخت و پاش كنيم؟
4- نمي خواهم قصاص قبل از جنايت انجام دهم و منظورم اين نيست كه «ملك سليمان» حتماً چنين مشكلاتي خواهد داشت. ما كه هنوز فيلم را نديده ايم و عميقاً آرزو مي كنيم فيلم خوب و متفاوتي از آب درآيد. شهريار بحراني فيلمساز خوبي است و در گروه توليد فيلم هم آدم هاي درجه يكي مثل حميد خضوعي ابيانه حضور دارند. اما به هر حال مارگزيده از ريسمان سياه و سفيد مي ترسد. در عرصه سينما، همين چند سال پيش تجربه يي مثل «دوئل» را داشته ايم. دوئل هم با اتكا به پروداكشن عظيم قرار بود به اتفاق مهمي تبديل شود و تحولي در صنعت سينماي ما ايجاد كند، اما چنين نشد به اين دليل كه فيلمنامه درستي نداشت و آقاي درويش داستان دوپاره يي را كه قبلاً چند بار تعريف كرده بود، يك بار ديگر با همان نواقص تعريف كرد. مهم ترين مشكل سينماي ما لكنت در داستان گويي است. روايت درست و جذاب يك داستان، دشوارترين كار در سينماست. نقص در اين بخش وقتي در اندازه هاي عظيم خودنمايي كند، آزاردهنده تر و حتي خنده دار مي شود، چون سر و شكل فيلم جهاني مي شود، اما داستاني را مي بينيم كه حتي كم توقع ترين مخاطبان را هم به شوق نمي آورد. وضعيتي شبيه به اينكه يك آدم نحيف و ريزه، لباس هايي با بزرگ ترين سايز ممكن به تن كند و توي لباس اش گم شود. نمي دانم، شايد گاهي اوقات لازم باشد براي بهبود وضعيت داستان گويي مان هم متخصص خارجي استخدام كنيم.
[email protected]
دوشنبه 7 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 160]