تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1834534687
دو کلیپ از جنایت هولناک در میدان کاج تهران + اعترافات قاتل
واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: خیلی تأسف باره – از روزی که اون کلیپ تو یوتیوب پخش شده همه همینو میگن
نمیخوام منم همینو بگم – نه به خاطر اینکه بگم من آدمی ام که رفتار کلیشه ای انجام نمیدم
نه بخاطر اینکه واقعاً متأسف نیستم – بخاطر اینکه نه مردم و نه اون مرد رو مقصر اصلی نمیدونم
و از این آدمهایی هم که سریع ربطش میدن به حکومت و احمدی و خ… و از این سیاسی نمایی متنفرم
فقط اینو میدونم که اگه این رفتار نابهنجار اتفاق میفته
دلیلش خود مائیم
فقط خودما
دنبال دلیل در خودمون بگردیم
ببینیم آیا با فیلمبردار این صحنه که فقط داشت به اون مجروح میگفت تکون نخور چقد فرق داریم
ضمیمه این ایمیل کلیپ یوتیوب رو گذاشته ام واسه آنها که هنوز ندیدن
شرحی از ماوقع رو تهیه کردم و بعد از اون مطالبی رو که بعد از رسانه ای شدن ماجرا
توسط پلیس و آسیب شناسان و … گفته شده آوردم
و در انتها نوشته ی جالب یکی از دوستان که برام فرستاده بود رو میارم
خوندنش خالی از لطف نیست
ارادتمند همگی شما
مهیار
شنبه ۱۵آبان۸۹
تشریح ماجرا
مردی که مدعی است به خاطر یک زن مرتکب قتل شده، پس از اعتراف به جنایت، حادثه را تشریح کرد. ساعت ۱۱ پیش از ظهر روز پنجشنبه ششم آبان ماه سال جاری اهالی یکی از خیابان های سعادت آباد با شنیدن صدای درگیری به خیابان ریختند و مشاهده کردند که یک بنگاه دار به نام یعقوب با چاقو به سمت مردی حدودا ۳۰ ساله هجوم برد و با وارد آوردن ضربه به ناحیه شکم این شخص، او را به شدت مجروح کرد. پس از وقوع این حادثه و تماس مردم با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰، ماموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس در جریان حادثه قرار گرفتند
و بلافاصله قاضی محمد شهریاری بازپرس کشیک قتل پایتخت را از این جنایت باخبر کردند.
بازپرس ویژه قتل تهران زمانی در قربانگاه «یزدان» در خیابانی بالاتر از میدان کاج حضور یافت که این شخص به بیمارستان مدرس انتقال یافته بود، اما با توجه به شدت جراحت وارده، تلاش پزشکان نتیجه بخش نبود و نهایتا یزدان روی تخت بیمارستان جان باخت. به دنبال این ماجرا، دقایقی بعد متهم خود را تسلیم ماموران کرد و به این ترتیب تحقیقات از وی آغاز شد. یعقوب با بیان سرگذشت خود ضمن اعتراف به قتل، گفت:
حدود سه سال قبل در کار معاملات مسکن با زنی حدودا ۲۸ ساله به نام سعیده آشنا شدم که تقریبا یک سال پس از آشنایی متوجه شدم شوهر و فرزندی ۱۳ ساله دارد. من عاشقش شده بودم و او هم به خاطر من از همسرش جدا شد. وی ادامه داد: پس از آشنایی، دفتری به مبلغ ۲۲۰ میلیون تومان در سعادت آباد خریدم و به خاطر علاقه ای که به سعیده داشتم،
دفتر را به نامش کردم. آن زمان با هم زندگی می کردیم و رابطه مان ادامه داشت تا اینکه شروع کرد به بهانه گیری و در همین جریانات حدود شش ماه قبل طی شکایتی در مورد اختلافات مالی، من را به زندان انداخت. متهم به قتل گفت: زمانی که زندان بودم با هم تماس داشتیم و هر بار من از او می خواستم اگر با کسی رابطه دارد یا می خواهد ازدواج کند، این موضوع را صادقانه با من در میان بگذارد تا دیگر سراغش نروم
اما او هر بار می گفت چنین چیزی مطرح نیست و منتظر است تا من از زندان خلاص شوم. یعقوب با اشاره به زمانی که از زندان آزاد شده بود، ادامه داد:
وقتی آزاد شدم، فهمیدم او با یزدان در ارتباط است. به این موضوع شک داشتم تا اینکه خود یزدان با من تماس گرفت و گفت با سعیده ارتباط دارد و قصدشان ازدواج است. دیگر نتوانستم تحمل کنم. روز پنجشنبه طی قراری که با هم گذاشتیم از یزدان خواستم به دفترم بیاید تا بیشتر صحبت کنیم.
وقتی آمد با چاقویی که همراه داشتم به طرفش حمله کردم و یک ضربه به شکمش زدم. بعد هم خودم را معرفی کردم.
الان هم هیچ تقاضایی ندارم و فقط می خواهم اعدامم کنید چون چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است. با اخذ اعترافات این متهم برای وی به اتهام یک فقره قتل عمدی قرار بازداشت موقت صادر شد و
به این ترتیب پرونده با صدور دستورات قضایی لازم از سوی بازپرس جنایی تهران جهت تکمیل تحقیقات در اختیار ماموران آگاهی قرار گرفت.
صحنه یک جنایت دلخراش است، جوانی به قتل میرسد که میتوانست زنده باشد، مردی دیوانهوار جولان میدهد و فریاد میزند «خودم را خواهم کشت!»
در چند قدمیاش مردی روی شکم به زمین افتاده و نای ایستادن ندارد. زنان و مردان زیادی تماشاچی یکی از هولناکترین صحنههایی هستند که میشد پیش از فاجعه به نجات جوان نیمهجان پرداخت.خیلیها با پلیس و اورژانس تماس گرفتند، جوان خونآلود شاید چند قدمی بیشتر با بیمارستان مدرس فاصله ندارد، اما مرد مهاجم چاقویی روی سینهاش گذاشته و تهدید میکند اگر کسی بخواهد قربانیاش را جابهجا کند، خودش را خواهد کشت!مرد جوان التماس میکند:
«غلط کردم دیگه دخالت نمیکنم اجازه بده من رو ببرن بیمارستان، ببخش منو!» مرد انگار دیوانه شده است به سمت پسر جوان حمله کرده و لگدی به سرش میزند،
همه ایستادهاند، فریادهای زنی شنیده میشود که از مرد چاقو به دست میخواهد دست از سر آن پسر بردارد، مرد فریاد میزند:
همه زندگیام رو از من گرفته، میدونید چه بلایی سرم آورده، باید بمیره!
انگار کسی دل و جراتی برای نجات جان جوان زخمی ندارد، او هنوز سرحال است و حرف میزند، رو به تماشاچیها کرده و التماسکنان میگوید:
تو رو خدا اورژانس رو خبر کنید. من دارم میمیرم.
از اورژانس خبری نیست، ثانیهها تندتر از همیشه میگذرند و مرد مهاجم که بنگاه مسکنی در میدان کاج دارد هنوز قدرتنمایی میکند، همه امیدوارند پلیس وارد ماجرا شده و امنیت را به همراه خود بیاورد.چه تصور اشتباهی، پلیس هم میآید و خود را در برابر تهدیدات مرد بنگاهدار به خودکشی و التماسهای مرد خونآلود برای نجات میبیند. خیلی تلخ است، میگویند هرجا پلیس نیست امنیت به خطر میافتد اما در این صحنه پلیس هم حضور دارد اما باز امنیت نیست.
همه میبینند ماموران کاری نمیتوانند بکنند حتی دریغ از اینکه با اسلحهیی مرد جانی را نشانه رفته و وی را بترسانند.مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، محمدرضا هنوز التماس میکند.برخلاف تصور که در چنین حوادثی باید نیروهای آموزش دیده پلیس وارد عمل شوند اینجا اثری از آنان نیست، انگار این نیروها آموزش دیدهاند تنها در مانورهای شهری، هفته پلیس یا اجرای طرحهای مقطعی به حرکات نمایشی دست بزنند.
در این صحنه خودباختگی روی وجود هرکسی سایه میاندازد. انگار جان انسان ارزش ندارد و انگار در یادها نیست که چگونه در شیلی برای نجات جان گرفتارشدگان در عمق زمین با چه هزینههایی امدادرسانی شد. ماموران هنوز با بیسیم لحظهبهلحظه مرگ پسر جوان را مخابره میکنند. عقربهها از نیمه ساعت حادثه نیز گذشتهاند و از اورژانس هم خبری نیست. صدای التماسهای «محمدرضا» ضعیفتر شده است، انگار پذیرفته در برابر بیتفاوتیهای اطرافش باید مرگ را در آغوش بکشد.۴۵دقیقه گذشت
و از جوان خونآلود دیگر صدایی شنیده نشد، از ماموران یگان ویژه و حتی آمبولانس اورژانس نیز اثری نبود، مرد بنگاهدار آرام شد و تصور کرد که «محمدرضا » کشته شده است.وقتی پرسنل بیمارستان مدرس خارج از وظایف خود با برانکاردی خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و محمدرضا هیچگاه نمیتواند چشم باز کند.همزمان با انتقال جسد «محمدرضا» به بیمارستان مدرس، ماموری به مرد جانی نزدیک شد،
وی هنوز تهدید به خودکشی میکرد همه میدانستند جرات چنین کاری را ندارد و مشخص نبود چرا به جای نجات جان «محمدرضا» بیتفاوت به تماشا نشسته بودند .عامل قتل خیلی زود چاقو را کنار گذاشت و تسلیم پلیس شد. شاید اگر ۴۵ دقیقه پیش پلیس به جای اینکه تماشاچی این تهدیدات باشد به عملیات و اقدامی دست میزد، مرد جوان هنوز زنده بود، خانوادهیی سیاهپوش نمیشدند و امتیاز منفییی روی عملکرد پلیس و اورژانس ثبت نمیشد و با نگاشتهشدن این گزارش، خبرنگاران از سوی پلیس و هر سازمان دیگری متهم به دیدگاه منفی نمیشدند.
وظیفه اصلی نجات جان مجروح
در ماجرای قتل روز پنجشنبه میدان کاج که مردی بنگاهدار رقیب عشقیاش را به قراری دعوت کرده و وی را ناجوانمردانه کشته است، میتوان کوتاهیهایی را عامل مرگ «محمدرضا» دانست.بهروز هنرمند، معاون دادستان تهران و جانشین سرپرست دادسرای امور جنایی پایتخت که سالهای زیادی پروندههای قتل را تحت بازپرسی قرار داده است در اینباره به خبرنگار «ملتما» گفت:
«اینکه پلیس در صحنه باشد و با قاتلی که تهدید به خودکشی میکند، مدارا کند درست نیست. در همه صحنهها وظیفه اصلی این است که مجروح در اولویت قرار گیرد و سریع به بیمارستان انتقال یابد. حتی اگر قاتل بخواهد خودزنی کند».وی افزود: «در صحنه این قتل باتوجه به فیلمی که در دست است کوتاهیهایی صورت گرفته البته مرگ قربانی باتوجه به ضربات چاقوی آن مرد فقط متوجه خود وی است.
باید بررسیهایی صورت بگیرد تا میزان تقصیر دیگران نیز مشخص شود».وی وقتی شنید که اگر انتقال محمدرضا، به بیمارستان و نجات آن ۴۵ دقیقه طول نمیکشید میشد این مرد را از مرگ حتمی نجات داد، گفت: «باید پرونده تحت رسیدگی کامل قرار گیرد تا بتوان در اینباره اظهارنظر قطعی کرد».
میخواهند تنها شاهد باشند
دکتر محمود آخوندی- جرمشناس گفت: «احساس مسوولیت و انساندوستی در جامعه ما متاسفانه در حال رنگباختن است. این روزها کسی در خود احساس مسوولیت در برابر دیگران ندارد.
وی با اشاره به اینکه این مساله علل متفاوتی دارد، افزود: میتوان افزایش احساس ترس مردم از مواجه شدن با خطراتی اینچنینی را مدنظر قرار داد. چون در گذشته کمتر شاهد این موضوع بودیم. از آنجایی که سیستم مجازات کردن در جامعه ما خشنتر از قبل شده است این امر موجب دامن زدن به خشونت بین افراد جامعه میشود. این جرمشناس گفت: زمانی مردم شهامت حرف زدن و برخورد با افراد خاطی را داشتند
اما در حال حاضر ترس از روبرو شدن با این افراد و ایجاد دردسر برای خودشان موجب میشود پا پس بکشند و تنها نظارهگر ماجرا باشند. دکتر آخوندی ادامه داد: «وقتی در جامعه کنونی ما، مسائلی چون حرف زدن، نحوه لباس پوشیدن و… که بسیار پیش پا افتادهتر از جرایم مشهود هستند، جرم محسوب میشوند و مردم به واسطه آن دچار مشکل میشوند، دخالت در جنایتهایی شبیه قتل در ملأعام از طرف مردم خود به خود رد میشود
و اکثریت افراد جامعه ترجیح میدهند تنها شاهد ماجرا باشند. وی افزود: از طرفی دیگر شاهد آن هستیم که خشونت در جامعه به واسطه تولید فیلمهای خشونتآمیز و بازیهای اینترنتی که همگی دارای صحنههای خشن و حتی دلخراش هستند، افزایش یافته است. بازیهای کودکان ما اکثرا رنگ و بوی خشونت دارد. فیلمهای جنایی و جنگی طرفداران زیادی پیدا کرده است. دیگر کسی سراغی از فیلمهای عاطفی و خانوادگی
که در آن به مقولههایی چون عشق و محبت بپردازد، نمیگیرد. همهچیز در جامعه رنگ و بوی افسردگی گرفته است. اینها همه موجب میشود مردم کمکم به خشونت عادت کنند
و دیدن صحنههای جنایت در روز روشن برایشان امری عادی تلقی شود و به جای اینکه دچار استرس و نگرانی شوند یا احساس مسوولیت در برابر یک شهروند در خود داشته باشند، میتوانند ساعتها از صحنه جنایت فیلم بگیرند یا براحتی به کارهای روزمره خود مثل خرید بپردازند.
وظیفه ضابط قضایی و مردم
عبدالصمد خرمشاهی، وکیل پایهیک دادگستری و حقوقدان درباره کمک نکردن به مصدوم و خودداری حاضران از نجات فردی که خطری جانش را تهدید میکند، گفت: «در این پرونده موضوع را باید به دو بخش تقسیم کنیم، اول مردم که شاهد ماجرا بودند و بخش دوم ماموران پلیس که در صحنه بودند و تکلیف داشتهاند در موضوع دخالت کنند».به گفته وی، «در سال ۵۴ ماده واحدهیی به نام خودداری از کمک به مصدومان و رفع مخاطرات جانی تصویب شد،
در این ماده مشخص، اشخاصی که فردی را در معرض خطر جانی مشاهده کنند و اقدام نکنند یا موضوع را به مقام صلاحیتدار اطلاع ندهند شامل مجازات در نظر گرفته شده در این ماده میشوند، به شرطی که خطری متوجه خود فرد نشود. در محاکم قضایی در صورت اثبات این ماجرا تا یکسال حبس برای فردی که در کمک به مصدوم کوتاهی کرده میتوان در نظر گرفت.البته در این مورد خاص باتوجه به اینکه ممکن بود خطری آنها را تهدید کند و فرد چاقو به دست به آنها حمله کند،
تکلیف کمک به مصدوم از عهده حاضران مرتفع است، ولی در همین زمینه افرادی که به اقتضای حرفه خود مکلف به دخالت هستند اگر کوتاهی کنند حتی در صورتی که مخاطره جانی برایشان وجود داشته باشد شامل مجازات به مراتب شدیدتری خواهند شد. در این مورد نیز عدم دخالت ماموران باتوجه به تکلیف قانونی تخلف محسوب میشود.ماده ۲۱ آییندادرسی کیفری، جرم مشهود را جرمی تعریف میکند که در مرئی و منظر ضابط دادگستری رخ دهد.
در بند یک این ماده آمده است: «جرمی که در مرئی و منظر ضابط دادگستری واقع شده یا بلافاصله ماموران یادشده در محل وقوع جرم حضور یافته یا آثار جرم را بلافاصله پس از وقوع مشاهده کنند». همچنین در ماده ۱۸ آییندادسری کیفری به شرح وظایف ضابط دادگستری پرداخته است.
« ضابط دادگستری به محض اطلاع از وقوع جرم، در جرائم غیرمشهود مراتب را جهت کسب تکلیف و اخذ دستور لازم به مقام ذیصلاح قضایی اعلام میکند و درباره جرائم مشهود تمامی اقدامات لازم به منظور حفظ آلات و ادوات و آثار و علائم و دلایل جرم و جلوگیری از فرار متهم یا تبانی، معمول و تحقیقات مقدماتی را انجام میدهند و بلافاصله به اطلاع مقام قضایی میرسانند».
بنابراین بطور مشخص در این ماده به شرح وظایف ضابط دادگستری در جرم مشهود پرداخته شده است و باتوجه به اینکه بخشی از جرم این پرونده در مرئی و منظر ضابطان اتفاق افتاده براساس ماده ۱۸ تکلیف ضابط مشخص است و اگر قصور کرده باشند قابل پیگرد است.
بی تفاوتی در رفتار
دکتر شیرزاد حیدری شهباز جامعهشناس معتقد است: اگر بخواهیم از دید قانونی به این ماجرا نگاه کنیم وقتی فردی دچار چنین آسیبی میشود، مردم سخت میتوانند در موضوعی که تخصص ندارند دخالت کنند، چراکه نجات فرد مجروح ممکن است منجربه واردشدن آسیب جدی به خود افراد شود. از طرفی عدم دخالت در این مسائل کاملا صحیح است چون در بعضی موارد موجب بروز عواقب قانونی میشود.
وی با اشاره به اینکه از دید جامعهشناسی زمانی که کجخلقیها و بدرفتاریهای مردم گسترش پیدا میکند، تبدیل به یک مساله اجتماعی میشود، افزود:
آن موقع است که مردم نسبت به این رفتارها بیتفاوت میشوند چراکه همه مردم درگیر مسائل خصوصی و اقتصادی زیادی شدهاند و آنقدر مشغله فکری دارند که براحتی از کنار رفتارهای دیگران بیاهمیت میگذرند.
ناموس
هجده ساله بودم که مفهوم ناموس را بطور اتفاقی توی میدان ونک کشف کردم.مردم جمع شده بودند و نگاه می کردند.مرد تنومندی فریاد می زد و فحش می داد و زنی را که ناموسش بود روی زمین می کشید. روسری زن پس رفته بود و مرد انبوه موههای سیاه بلند زن را همچون کمندی دور مچ دست خود پیچیده بود تا فرار نکند و با نهایت قدرتش توی صورت زن می زد. زن زیبا بود ، خیلی زیاد زیبا بود ،
با اینکه صورتش از ضرب کشیده های محکمی که مرد به آن می نواخت به رنگ خون در آمده بود م یک جور زیبایی وحشی و هوسناک در چهره اش برق می زد . مرد نعره می زد و رو به رهگذر ها فریاد می زد ناموسش را دیده که از ماشین غریبه ای پیاده شده است و مردم با همدردی سر تکان می دادند. زن گیج بود و چشمهایش از ترس و ناباوری به دور دست خیره مانده بود . من نایستادم. از آدمهایی که این جور موقع ها می ایستند
تا شب برای زن و بچه شان چیزی تعریف کنند عقم می گیرد. من رد شدم اما پاههایم می لرزید وتا مدتها صدای سیلی هایی که بر صورت آن زن نواخته شد مثل کابوس مرا دنبال می کرد.
***
دومین باری که مفهوم ناموس را فهمیدم خودم آن زنی بودم که برای ناموس مردی به زمین افتاد. تازه جدا شده بودم و به خانه ی پدری ام پناه برده بودم .
نه خیانتی در کار بود و نه هیچ. دختر خاله ام در بیمارستان بستری شده بود و کمی دیر تر از معمول به خانه بر می گشتم. دم در که ماشین را پارک کردم شوهر سابقم به سمت من آمد . انگار خیلی وقت بود که منتظر توی کوچه ایستاده بود دستهایش از عصبانیت می لرزید پرسید کجا بودی؟ احساس کردم که با خودش فکر کرده که پای مرد دیگری ( ناموس) در میان است. می توانستم توضیح بدم اما لزومی نداشت. او حتی دیگر شوهر من نبود.
سوییچ را توی کیفم گذاشتم و تمام شهامتم را جمع کردم و برای اولین بار گفتم :
راستش را بخوای دیگر به تو مربوط نیست! همسایه ها مهمانی شان تمام شده بود و دم در پر از آدم بود و من درست دم در خانه ی پدری ام بودم ، دلیلی نداشت بترسم. جمله ام تمام نشده بود که مچ دستم را گرفت و پیچاند و من روی زمین افتادم، دستبندم از دستم کنده شد و روی خاک و خل افتاد. انگار دیوانه شده باشد ، مرا روی زمین می کشید و به سمت ساختمان نیمه سازی که ته کوچه بود می برد.فریاد زدم و
از مردم و از همسایه ها کمک می خواستم اما هیچ کس به روی خودش نیاورد. مرد مسنی هم قدم با ما تو کوچه قدم می زد ، التماس کنان کمک خواستم ولی مرد رویش را بر گرداند و به سرعت دور شد.
آنها همسایه های ما بودند و آن منطقه یکی از بهترین منطقه های تهران بود. باورم نمی شد که هیچ کس به کمکم نخواهد آمد وتنها کسی که می تواند نجاتم دهد خودم هستم. نیرویم را جمع کردم و در یک فرصت مناسب با نهایت زورم توی بیضه هایش لگد زدم. از درد خم شد و
دستم را رها کرد و من تا خانه دویدم.روپوشم پاره شده بود و پایم زخم شده بود همسایه ها دم در ایستاده بودند و مرا نگاه می کردند هیچ کس هیچ چیز نگفت.بعد ها فهمیدم که مردم در امور ناموسی دخالت نمی کنند. بعد ها فهمیدم که چقدر از این مردم متنفرم. بعد ها فهمیدم که وقتی هجده سالم بود نباید از کنار آن زن با بی تفاوتی عبور می کردم و از خودم هم متنفر شدم.
***
آخرین باری که معنی ناموس را فهمیدم پنجشنبه ۱۳ آبان سال ۸۹ بود.باز هم پای ناموس در میان بود ولی این بار زنی کتک نخورد،
این بار جوانی بر روی آسفالت در برابر چشم همان مردم جان داد. همان مردمی که در مسایل ناموسی دخالت نمی کنند و ته دلشان این را جزو فضایل خود می دانند. همان مردمی که معنی ناموس را خیلی بهتر از من می دانند و می پذیرند که بخاطرش جانی فدا شود. همان مردمی که شب تخمه می شکنند و داستان را برای هم تعریف می کنند و می خندند. همان مردمی که من از آنها متنفرم.راستی من از کلمه ی ناموس هم متنفرم
صحنه یک جنایت دلخراش است، جوانی به قتل میرسد که میتوانست زنده باشد، مردی دیوانهوار جولان میدهد و فریاد میزند «خودم را خواهم کشت!» در چند قدمیاش مردی روی شکم به زمین افتاده و نای ایستادن ندارد. زنان و مردان زیادی تماشاچی یکی از هولناکترین صحنههایی هستند که میشد پیش از فاجعه به نجات جوان نیمهجان پرداخت.
خیلیها با پلیس و اورژانس تماس گرفتند، جوان خونآلود شاید چند قدمی بیشتر با بیمارستان مدرس فاصله ندارد، اما مرد مهاجم چاقویی روی سینهاش گذاشته و تهدید میکند
اگر کسی بخواهد قربانیاش را جابهجا کند، خودش را خواهد کشت!مرد جوان التماس میکند: «غلط کردم دیگه دخالت نمیکنم اجازه بده من رو ببرن بیمارستان، ببخش منو!» مرد انگار دیوانه شده است به سمت پسر جوان حمله کرده و لگدی به سرش میزند، همه ایستادهاند، فریادهای زنی شنیده میشود که از مرد چاقو به دست میخواهد دست از سر آن پسر بردارد، مرد فریاد میزند:
همه زندگیام رو از من گرفته، میدونید چه بلایی سرم آورده، باید بمیره!
انگار کسی دل و جراتی برای نجات جان جوان زخمی ندارد، او هنوز سرحال است و حرف میزند، رو به تماشاچیها کرده و التماسکنان میگوید:
تو رو خدا اورژانس رو خبر کنید. من دارم میمیرم.
از اورژانس خبری نیست، ثانیهها تندتر از همیشه میگذرند و مرد مهاجم که بنگاه مسکنی در میدان کاج دارد هنوز قدرتنمایی میکند، همه امیدوارند پلیس وارد ماجرا شده و امنیت را به همراه خود بیاورد. اما پلیس هم میآید و خود را در برابر تهدیدات مرد بنگاهدار به خودکشی و التماسهای مرد خونآلود برای نجات میبیند.
همه میبینند ماموران کاری نمیتوانند بکنند حتی دریغ از اینکه با اسلحهیی مرد جانی را نشانه رفته و وی را بترسانند. مرد بنگاهدار میخواهد مرگ کسی را که رقیب عشقیاش است به چشم خود ببیند، محمدرضا هنوز التماس میکند.
ماموران هم با بیسیم لحظهبهلحظه مرگ پسر جوان را مخابره میکنند. عقربهها از نیمه ساعت حادثه نیز گذشتهاند و از اورژانس هم خبری نیست.
صدای التماسهای «محمدرضا» ضعیفتر شده است، انگار پذیرفته در برابر بیتفاوتیهای اطرافش باید مرگ را در آغوش بکشد.۴۵ دقیقه گذشت و از جوان خونآلود دیگر صدایی شنیده نشد، از ماموران یگان ویژه و حتی آمبولانس اورژانس نیز اثری نبود، مرد بنگاهدار آرام شد و تصور کرد که «محمدرضا » کشته شده است.
وقتی پرسنل بیمارستان مدرس خارج از وظایف خود با برانکاردی خود را به محل حادثه رساندند، قاتل میخندید، انگار میدانست کار از کار گذشته است و محمدرضا هیچگاه نمیتواند چشم باز کند.همزمان با انتقال جسد «محمدرضا» به بیمارستان مدرس، ماموری به مرد جانی نزدیک شد، وی هنوز تهدید به خودکشی میکرد همه میدانستند جرات چنین کاری را ندارد و مشخص نبود چرا به جای نجات جان «محمدرضا» بیتفاوت به تماشا نشسته بودند.
عامل قتل خیلی زود چاقو را کنار گذاشت و تسلیم پلیس شد. شاید اگر ۴۵ دقیقه پیش پلیس به جای اینکه تماشاچی این تهدیدات باشد به عملیات و اقدامی دست میزد، مرد جوان هنوز زنده بود، خانوادهیی سیاهپوش نمیشدند و امتیاز منفییی روی عملکرد پلیس و اورژانس ثبت نمیشد و با نگاشتهشدن این گزارش، خبرنگاران از سوی پلیس و هر سازمان دیگری متهم به دیدگاه منفی نمیشدند.
متهم به قتل «یزدان» اعتراف کرد
مردی که مدعی است به خاطر یک زن مرتکب قتل شده، پس از اعتراف به جنایت، حادثه را تشریح کرد.
ساعت ۱۱ پیش از ظهر روز پنجشنبه ششم آبان ماه سال جاری اهالی یکی از خیابان های سعادت آباد با شنیدن صدای درگیری به خیابان ریختند و مشاهده کردند که یک بنگاه دار به نام یعقوب با چاقو به سمت مردی حدودا ۳۰ ساله هجوم برد و با وارد آوردن ضربه به ناحیه شکم این شخص، او را به شدت مجروح کرد.
پس از وقوع این حادثه و تماس مردم با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰، ماموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس در جریان حادثه قرار گرفتند و بلافاصله قاضی محمد شهریاری بازپرس کشیک قتل پایتخت را از این جنایت باخبر کردند.
بازپرس ویژه قتل تهران زمانی در قربانگاه «یزدان» در خیابانی بالاتر از میدان کاج حضور یافت که این شخص به بیمارستان مدرس انتقال یافته بود، اما با توجه به شدت جراحت وارده، تلاش پزشکان نتیجه بخش نبود و نهایتا یزدان روی تخت بیمارستان جان باخت.
به دنبال این ماجرا، دقایقی بعد متهم خود را تسلیم ماموران کرد و به این ترتیب تحقیقات از وی آغاز شد.
یعقوب با بیان سرگذشت خود ضمن اعتراف به قتل، گفت: حدود سه سال قبل در کار معاملات مسکن با زنی حدودا ۲۸ ساله به نام سعیده آشنا شدم که تقریبا یک سال پس از آشنایی متوجه شدم شوهر و فرزندی ۱۳ ساله دارد. من عاشقش شده بودم و او هم به خاطر من از همسرش جدا شد.
وی ادامه داد: پس از آشنایی، دفتری به مبلغ ۲۲۰ میلیون تومان در سعادت آباد خریدم و به خاطر علاقه ای که به سعیده داشتم، دفتر را به نامش کردم. آن زمان با هم زندگی می کردیم و رابطه مان ادامه داشت تا اینکه شروع کرد به بهانه گیری و در همین جریانات حدود شش ماه قبل طی شکایتی در مورد اختلافات مالی، من را به زندان انداخت.
متهم به قتل گفت: زمانی که زندان بودم با هم تماس داشتیم و هر بار من از او می خواستم اگر با کسی رابطه دارد یا می خواهد ازدواج کند، این موضوع را صادقانه با من در میان بگذارد تا دیگر سراغش نروم اما او هر بار می گفت چنین چیزی مطرح نیست و منتظر است تا من از زندان خلاص شوم.
یعقوب با اشاره به زمانی که از زندان آزاد شده بود، ادامه داد: وقتی آزاد شدم، فهمیدم او با یزدان در ارتباط است. به این موضوع شک داشتم تا اینکه خود یزدان با من تماس گرفت و گفت با سعیده ارتباط دارد و قصدشان ازدواج است.
دیگر نتوانستم تحمل کنم. روز پنجشنبه طی قراری که با هم گذاشتیم از یزدان خواستم به دفترم بیاید تا بیشتر صحبت کنیم.
وقتی آمد با چاقویی که همراه داشتم به طرفش حمله کردم و یک ضربه به شکمش زدم. بعد هم خودم را معرفی کردم. الان هم هیچ تقاضایی ندارم و فقط می خواهم اعدامم کنید چون چیزی برای از دست دادن باقی نمانده است.
با اخذ اعترافات این متهم برای وی به اتهام یک فقره قتل عمدی قرار بازداشت موقت صادر شد و به این ترتیب پرونده با صدور دستورات قضایی لازم از سوی بازپرس جنایی تهران جهت تکمیل تحقیقات در اختیار ماموران آگاهی قرار گرفت.
دانلود کلیپ ها :
با فرمت wmv
دانلود قسمت اول با فرمت wmv حجم ۸MB
دانلود قسمت دوم با فرمت wmv حجم ۷MB
—————————————————————————–
با فرمت ۳gp
دانلود قسمت اول با فرمت ۳gpحجم ۲MB
دانلود قسمت دوم با فرمت۳gp حجم ۲MB
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 5445]
-
گوناگون
پربازدیدترینها