واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: به اطرافم نگاه کردم، دیدم همه جا مثل یک باغ زیباست. پر از درختان گوناگون با میوههای خوشمزه و خوش عطر، فرشتهها گفتند: «از این میوهها بخور» هر چه میخوردم سیر نمیشدم.در سمت دیگرم یک رود روان بود. از آن نوشیدم. بسیار گوارا و خنک بود.
تهران امروز: کانون پرورش فکری کودکان ونوجوانان مازندران، در گزارشی آخرین نوشتههای مرحوم «علیرضا» پسربچه 11 ساله و از مقتولان حادثه قتل در «بابل» که چند روز قبل از اتفاق روایت شده را منتشر کرد.
در این دستنوشته که تحت عنوان«بهشت» آمده است، میخوانیم: احساس آرامش میکردم. انگار روی یک تخت نرم وراحت که روی آن با پر قو درست شده بود، خوابیده بودم.دو نفر را دیدم که بالهای سفیدی دارند وکنار تختم نشستهاند. گفتم: «شما را نمیشناسم!» گفتند: «ما فرشته هستیم.»
گفتم: «فرشتهها فقط پیش خدا هستند.» گفتند: «اینجا بهشت است، همان جایی که خداوند به نیکوکاران وعده داده است.» به اطرافم نگاه کردم، دیدم همه جا مثل یک باغ زیباست. پر از درختان گوناگون با میوههای خوشمزه و خوش عطر، فرشتهها گفتند: «از این میوهها بخور» هر چه میخوردم سیر نمیشدم.در سمت دیگرم یک رود روان بود. از آن نوشیدم. بسیار گوارا و خنک بود.
گشتی در باغ زدم. پرندگان زیبا آواز میخواندند. من هم همراه آنها آواز خواندم. آنجا خیلی زیبا بود. همینطور که راه میرفتم کسی مرا صدا زد. پسرم! بلند شو، مدرسه ات دیر شده است. مادرم بود که مرا از خواب بیدار کرده بود. خواب را برای مادرم تعریف کردم. او گفت: «چه خواب خوبی! خواب بهشت را دیدی!» از مادرم پرسیدم «چرا من خواب بهشت را دیدم؟» مادرم گفت: «کمی فکر کن. » تازه یادم آمد که روز قبل، من همراه با پدر ومادرم به بیمارستان و عیادت بیماران رفتم، کودکی در آنجا بستری بود. هدیهای به او دادم و برایش دعا کردم وآرزو کردم هیچ کس بیمار نشود. حالا یادم آمد پس به همین خاطر خواب بهشت رادیدم.
ای کاش دوباره به خوابم بیاید، علیرضا 11 ساله یکم آبان ماه.
گفتنی است، در حادثه دلخراش جنایت قتل در شهرستان«بابل»، چهار نفر از اعضای یک خانواده از جمله یک دختر بچه 7 ساله و پسربچهای 11 ساله -علیرضا- به طرز فجیعی به قتل رسیدند که تلاش کارآگاهان پلیس آگاهی مازندران جهت شناسایی قاتل یا قاتلان همچنان ادامه دارد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]