واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: مقدمه
پیشرفت علمی ایران در دوره اسلامی
سخنی کوتاه درباره مردی بزرگ
مقدمه:تاریخ ایران مشحون از نام بزرگانی است که نام ایران و ایرانی را برای قرن های متمادی بلندآوازه ساختند ودر تاریخ علم ، فرهنگ و ادب ، ستارگان درخشان و پرفروغی شدند تا در این کویر بی برگی و گم گشتگی حاضر ،راه بنمایند و امید بخشند . مردانی که بزرگی را در سایه همت و ت***** خستگی ناپذیر در راه کسب علم یافتند ؛ شاید گزافه نباشد اگر بزرگترین این بزرگان را بوعلی سینا بدانیم و بنامیم ، مردی که به مدد هوشی خداداد و ت***** که جز به اراده ای استوار تکیه نداشت در زمانه خویش و حتی در طول قرن های تاریک قرون وسطی، روشنی بخش محافل علمی دنیا شد .
پیشرفت علمی ایران در دوره اسلامی :بوعلی سینا را در کنار ابوریحان بیرونی ، فارابی و بسیار دیگر از عالمان و فیلسوفان سده های نخست اسلامی ، ستارگان علمی ایران اسلامی می خوانند و برخی در نقد این واژگان چنین می نگارند که " پیشرفت علمی ایران بعد از قرن سوم هجری چه ربطی به اسلام دارد؟؟ "
گویندگان یا نویسندگان این سخن ، درخشش علمی افرادی نظیر بوعلی سینا را تنها نتیجه تلاش و همت آنان و حاصل هوش و فراست عنصر ایرانی قلمداد میکنند ، ولی باید توجه داشت که تلاش در جامعه ای سالم که امکان پیشرفت علمی را برای تمام افراد خویش فراهم می کند ، میسر است ، در چنین جامعه ای است که فرد می تواند در سایه تلاش و همت خویش تا آنجا که ممکن است به مدارج بالای علمی نائل آید ، ولی در دوره ساسانی و پیش از اسلام جامعه متصلب و دارای طبقات متعدد که تخطی از طبقات تعیین شده را بر نمی تافت ، حتی در سایه کوشش و ت***** عظیم و ماورای توان انسانی ، هیچ فردی از طبقات فرودست جامعه امکان برآمدن به طبقه ای بالاتر را نمی یافت . در این جامعه فرزند محکوم به ادامه شغل پدر بود و اگر فردی در خود جسارت لازم برای در هم شکستن نظام طبقاتی موجود را می یافت ، به عنوان خاطی از تمام حقوق فرد آزاد محروم می شد . و آیا در چنین جامعه ای امکان شکوفایی علمی میسر بود ؟ و آیا همه افرادی که در خود استعداد و لیاقت لازم برای دستیابی به مدارج علمی را می دیدند، می توانستند به این مهم و آرزو جامه عمل بپوشانند ؟؟ . در چنین جامعه ای حتی پدری پیشه ور و متمکن در ازاء اهداء تمام دسترنج خویش این اجازه را نمی یافت که یگانه فرزندش را برای علم آموزی به مدارس علمی روانه سازد .
با این سخن کوتاه درباره طبقات اجتماعی ایران پیش از اسلام می توان دریافت که یکی از دلایل پیشرفت های علمی قرون اولیه اسلامی به راستی شرایط آزاد و بدون طبقه ای است که اسلام برای تمام مسلمانان از عرب و غیرآن فراهم کرده بود. جامعه بی طبقه ای که امکان علم آموزی را حتی برای فرودست ترن اقشار جامعه نیز فراهم می آورد ، به ویژه آنکه در دوره سلجوقیان و با ابتکار عمل خواجه نظام الملک در مدارس علمی آن زمان برای طلاب بی بضاعت و تنگدست مقرری ماهانه ای از محل خزانه دولت در نظر می گرفتند تا دانشجوی جوان بی دغدغه نان تمام توان خویش را برای فراگیری علوم مصروف دارد.
البته این بدان معنا نیست که همزمان با ورود اسلام به ایران کشور ما با انقلابی علمی و همه جانبه مواجه شد . بلکه ملت ما ، پس از دو قرن سکوت توانست در تمام عرصه های علمی و ادبی درخشیدن آغاز کند، و این تنها به آن علت است که علیرغم آنکه آموزه های اصیل اسلام بر برابری تمام ابنا بشر فارغ از جنس ، نژاد ، رنگ پوست ، اصل و نسب تاکید داشت و دارد ، ولی از سوی کسانی به ایران قدم نهاد که خود اولین تحریف کنندگان آن بود . اسلام در زمان خلیفه دوم عمر بن خطاب به ایران وارد شد و تا پایان دوره حکومت معاویه در بیشتر نقاط ایران به جز سواحل دریای خزر راه یافت ، در سالهای اولیه اسلامی تنها عرب مسلمان به فتوحات دست یازید و دامنه اسلام در سطح جغرافیایی گسترش یافت و نه در عمق جان و دل مردمان ؛ به عبارت دیگر اسلام به طور ناگهانی و سریع از سوی ایرانیان پذیرفته نشد و مردم ایران در طول قریب به دو قرن در تماس با مسلمانان به صورت بطئی وآرام دین نیاکان خود را فروگذاشته و به اسلام گرویدند .
حکام عرب دو قرن اولیه اسلامی با تفاخر بر نژاد عرب خویش انواع حقارت ها و اجحاف ها را بر غیر عربان روا می داشتند ، در این زمان " عربان خود، در این باب ( برتریشان نسبت به سایر ملل و اقوام ) شک نداشته اند . گذشته روزگار خویش را آکنده از فخر و شرف آزادی و بزرگواری می دیدند .به دلاوری و جوانمردی و مهمان نوازی و سخنوری خویش بسی می نازیدند. از بابت سعی و مجاهدتی نیز که در کار نشر اسلام کرده بودند خویشتن را بر دیگر مسلمانان صاحب حقی می شمردند. بدان سبب نیز که پیغامبر از عرب برخاسته بود و قرآن به زبان عرب بود گمان می کردند عرب را بر همه اقوام جهان برتری است و در ایران به روزگار امویان چندان این برتری را که مدعی بودند به رخ کشیدند که مایه رنج و ملال گشت . "( 1)
از سوی دیگر حکام عرب قرون اولیه اسلام و به ویژه امویان نگاهی صرفاً اقتصادی به ساکنان سرزمین های فتح شده داشتند ؛ طبق آیین اسلام مسلمانان موظف به پرداخت خمس و زکات بودند و اهل کتاب شامل یهود ، نصاری و زرتشتیان به دلیل بهره مندی از خدمات دولت اسلامی موظف به پرداخت جزیه ؛ وخراج مالیات ارضی بود که از کشاورزان هر دو گروه ( اعم از مسلمان و غیرمسلمان ) دریافت می شد ؛و به دلیل اینکه اتباع غیر مسلمان مناطق تحت تصرف حکام اسلامی برای آنان صرفه اقتصادی بسیار بالایی داشتند معمولاً از گرایش به اسلام این اتباع جلوگیری به عمل می آوردند ، به عبارت دیگر نومسلمانی که از دین زرتشت به اسلام در آمده بود علاوه بر پرداخت خمس و زکات که تکلیف هر مسلمانی بود به پرداخت جزیه که بر عهده اهل کتاب بود ملزم می شد . علاوه بر این از مهاجرت کشاورزان به شهرها و پیشه ساختن کاری دیگر ممانعت به عمل می آمد و با اعمال سخت گیری هایی ، کشاورز بسته ی زمین می شد .
پس از امویان و با روی کار آمدن عباسیان از شدت تفاخر نژادی اعراب کاسته شد ولی یک سره از میان نرفت ؛ " در روزگار مامون و جانشینان او بغداد دیگر شهری عربی به شمار نمی آمد آن خودستایی ها و بزرگواری ها که " فاتحان " دو قرن پیش داشتند دیگر در نزد " موالی " بغداد خریداری نداشت .دولت عرب در واقع زوال یافته بود و نوبت دولت فرس فراز آمده بود. "(2)
در زمان هارون الرشید و فرزندش مامون با وارد شدن عنصر ایرانی در ساختار قدرت رفته رفته ایرانیان به قدرت های برتر دست یافتند . به ویژه پس از جنگ قدرت میان امین و مامون این عنصر ایرانی بود که در تثبیت قدرت مامون موثر افتاد و او را به پیروزی رساند .
شرایط سخت اقتصادی پیش گفته از یک سو و تبعیضات نژادی از سوی دیگر راه را برای پیشرفت های علمی بسته بود تا اینکه در آغاز قرن سوم با قدرت گیری حکام نیمه مستقل طاهری در خراسان و شرق ایران زمزمه های استقلال خواهی ایرانیان آغاز شد و با تشکیل حکومت هایی نظیر صفاریان و سامانیان سیادت و حکومت اعراب در ایران به اتمام رسید از این تاریخ است که رفته رفته شاهد درخشیدن ایرانیان در تمام عرصه های علمی و ادبی هستیم . در پایان همین قرن است که شاهنامه فردوسی مشتمل بر شصت هزار بیت فارسی سروده میشود و در همین ایام است که بوعلی و ابوریحان زاده می شوند و چون از محدودیت های دو قرن گذشته اثری نیست به چهره های برجسته علمی بدل می شوند . پدر بوعلی سینا مردی اهل بلخ بود که به بخارا مهاجرت کرده، و بوعلی در همان شهر متولد می شود " حاکم بخارا در هنگام تولد ابن سینا نوح بن منصور سامانی بود که در ۳۶۶ ق = ۹۷۶ م چهارسال قبل از تولد ابن سینا به تخت شاهی رسید سامانیان تابع نیمه مستقل خلفای بغداد و حکام دست نشانده ایالتی بودند … در این هنگام روح استقلال طلبی ایرانیان با یک شدت بسیار شروع به خودنمایی نمود .ایرانیان در این موقع هیچ الزامی نداشتند که افکار خود را به زبان عربی بنویسند … خودابن سینا هم بعضی از تالیفات خود را به زبان فارسی نوشت "(3)
آنچه آمد تنها گزارشی بسیار شتاب زده از شرایط اقتصادی و اجتماعی قرون منتهی به ایامی است که عنصر ایرانی در سایه تعالیم اسلامی، پای در عرصه علم می نهد و دوباره شکوه خود را از پس قرون فراموش شده اینک در جوار اسلام می یابد و زنده می سازد.
سخنی کوتاه درباره مردی بزرگ :ابوعلی حسین بن عبدالله بن سینا در ۳۷۰ ق در شهر بخارا زاده شد ، پدرش ( که اسماعیلی سخت ایمانی بود ) در خدمت دستگاه اداری نوح بن منصور سامانی بود و ابن سینا مانند هر مسلمان مومنی ابتدا به حفظ قرآن پرداخت و این کتاب آسمانی را تا پیش از ۱۰ سالگی به تمامی حفظ کرد .در اینجاست که عشق به آموختن در وی سر بر می کشد ، و از پدر می خواهد تا وی را برای فراگیری حساب هندی نزد آموزگاری ببرد . بوعلی نوجوان در این سالها حساب هندی را در نزد بقال سبزی فروشی به نام محمود مساحی ،فلسفه و منطق را در نزد ابوعبدالله ناتلی ، طب را نزد اطبای به نام عصر خویش فرا می گیرد. با فلسفه یونانی به وسیله کتبی که در اختیار داشته آشنا می شود و علوم طبیعی و ریاضی را نیز به تنهایی و به مدد هوش سرشار خویش می آموزد ، به طوریکه " وقتی خود را برتر از استادان خود دید سنش بیشتر از چهارده سال نبود و از این تاریخ این مرد به قوه خود درک علم نموده است "(4)ابن سینا وقتی به مدد دانش طب و با بهره گیری از تجارب خویش به مداوا می پردازد تنها ۱۶ سال دارد . و در ۱۸ سالگی به راستی در تمام زمینه های علمی استادی بنام است .
زندگی نامه ابن سینا به مدد همت شاگرد وی ابوعبید جوزجانی شاگرد وفادار وی به رشته تحریر درآمده و تاکنون حفظ شده است و به راستی آنچه ما از زندگی ابن سینا می دانیم بیشتر از اطلاعات ما درباره هر فیلسوف مسلمان دیگری است . ایام زندگی بوعلی جوان همزمان است با منازعات قدرت بین سامانیان و غزنویان و نابسامانی و فقدان امنیت در سرتاسر خراسان و ماوراءالنهر ، لذا ابن سینا برای دستیابی به محیطی امن راه سفر می گزیند. ابتدا به گرگانج در ناحیه خوارزم ( جنوب دریاچه آرال کنونی) سفر می کند و از آنجا برای پیوستن به دربار ابوالمعالی کیکاوس بن وشمگیر راهی گرگان می شود . عده ای دلیل این سفر را چنین می خوانند که محمود غزنوی برای دعوت از دانشمندان بنام ، فرستادگانی را به نقاط مختلف می فرستاد و ابن سینای شیعی مذهب به دلیل آگاهی از سخت گیری های محمود سنی مذهب از یک سو علم بر مخالفت او با اهل فلسفه به ناچار گرگانج را ترک می کند . به هر روی وجه غالب زندگی ابن سینا سفرهای دائمی است که از گرگان به طارم و شهرهای حاشیه دریای خزر سپس به ری ، همدان و اصفهان سفر می کند . این دوران دوره منازعات داخلی بر سر قدرت در سراسر ایران است، از یک سو شمال ایران در دست زیاریان است ، مرکز ایران مورد منازعه کاکویان * و آل بویه که روزهای پایانی خود را سپری می کنند ،قرار دارد و از یک سو از شرق سپاه غزنویان برای دستیابی به مناطق غربی ایران فشاروارد می کند ، به عبارت دیگر زمانه ای که این دانشمند بزرگ عمر خود را در آن سپری کرده است به شدت نا آرام است و فقدان یک قدرت مرکزی که بتواند تمام ایران را در سیطره قدرت خویش گیرد به شدت حس می شود .
در اتوبیوگرافی ابن سینا که توسط شاگردش نگاشته شده و با توجه به اینکه دراین زندگی نامه به وقایع سیاسی اجتماعی عصر و تاریخ سفرها اشاره ای نشده است چنین بر می آید که زندگی علمی ابن سینا برای وی بسی مهم تر از زندگی شخصی و ظاهری او بوده است .
ابن سینا سالهای آخر عمر خویش را در دربار علاءالدوله کاکویی سپری کرد و در سفر وی به اصفهان او را همراهی نمود؛ در این سفر است که ابن سینا به بیماری قولنج مبتلا شده و در بازگشت به همدان با شدت یافتن بیماری از درمان خود دست می شوید و در اولین جمعه از ماه رمضان سال 428ق چراغ عمرش به خاموشی می گراید، و در همان شهر به خاک سپرده می شود . هم اینک مقبره ابن سینا یکی از جاذبه های گردشگری شهر همدان است .
* کاکوئیان : هم عصر با آل بویه که ابتدا از سوی آنان حاکم جبال ( ایران مرکزی ) و اصفهان بودند و سپس با اعلام استقلال به صورت مستقل بر منطقه ای شامل : اصفهان ،همدان ، یزد و نهاوند حکومت کردند، و پس از ظهور سلجوقیان استقلال خویش را از دست دادند.
پی نوشت ها :
۱- زرین کوب – عبدالحسین – دو قرن سکوت ص ۲۹۶
2- همان ص ۲۰۹
3- پروفسور آربری – مرد شرق از نظر فلاسفه غرب – ص ۱۶
4- همان ص ۳۴
5- دایره المعارف بزرگ اسلامی ،ج ۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 315]