واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: زماني كه خبر قتل دختربچه5 سالهاي در جنوب تهران پيچيد كسي باور نميكرد
قاتل، شيما- زن دايي دخترك- باشد. شيما يك هفته پيش در دادگاه كيفري استان
تهران محاكمه شد. او قتل را به عهده گرفت و خواستار مجازات خودش شد. هرچند زن
جوان مدعي است به خاطر ترس از آينده كودك 5 ساله او را به قتل رسانده است.
نماينده دادستان تهران
ميگويد، اين حرف درست نيست و شيما به خاطر كينهاي كه از مادر و خواهر شوهرش
داشت اين جنايت را انجام داد.
سيدرضايي ميگويد: يك سال
قبل وقتي خبر دادند دختري 5 ساله در آتش جان خود را از دست داده است، ما فكر
نميكرديم با يك پرونده قتل روبهرو باشيم؛ چرا كه خانواده ريحانه نيز ميگفتند
آتشسوزي در خانهشان سابقه داشته است. درحالي كه همه تصور ميكردند اين
دختربچه در آتشسوزي كشته شده است، پزشكي قانوني اعلام كرد، علت مرگ ريحانه
فشار بر عناصر حياتي گردنش است، اين نظريه سرنخي براي دستگيري قاتل ريحانه بود.
از آنجايي كه در زمان قتل فقط يك نفر در خانه حضور داشت و او هم كسي نبود جز
همسر دايي دخترك، اين زن بازداشت شد.
وي ادامه ميدهد: زماني كه
شيما را مورد بازجويي قرار داديم متوجه شديم، او خودش مرتكب اين قتل شده است.
هرچند در ابتدا سعي داشت بگويد جنايت كار او نيست اما موفق نشد. وي به قتل
اعتراف كرد و ما متوجه شديم شيما از شرايطي كه در خانه پدرشوهرش داشت بسيار
نگران و ناراحت بود و همين موضوع هم باعث شد تا چنين كاري بكند. شيما از اينكه
مجبور بود از ريحانه مراقبت كند گلايه داشت. به گفته خودش او بايد هر روز
كارهاي خانه خودش، مادر و خواهرشوهرش را انجام ميداد و از دخترك هم مراقبت
ميكرد، همين مسائل باعث شد او دست به خشونت بزند.
نماينده دادستان ادامه
ميدهد: شيما بعد از اينكه فرصت را مناسب ديد، دستانش را دور گردن ريحانه حلقه
و او را خفه كرد. سپس براي اينكه مرگ ريحانه را يك حادثه نشان دهد، خانه را به
آتش كشيد. البته اين زن بعد از آتشسوزي خود و فرزندش را از خانه نجات داد و
فقط ريحانه در خانه باقي مانده بود. آنطور كه شيما در اعترافاتش گفته است،
ريحانه چند دقيقه قبل از اين حادثه فرزند او را كتك زده و همين هم باعث عصبانيت
يكباره او شده بود. از نظر ما اين زن گناهكار است، طبق نظريه پزشكي قانوني او
از نظر رواني سالم است و ميتوان وي را مسوول اعمال خودش دانست، بنابراين بايد
مجازات شود.
قاتل را نميبخشم
شيما
بايد مجازات شود. اين حرف را مادر ريحانه ميگويد. او معتقد است دخترش قرباني
انتقامگيري شده است و حالا ميخواهد انتقام بگيرد. مادر ريحانه ميگويد: من با
شوهرم اختلاف داشتم و مدتي بود كه جداي از او زندگي ميكردم، ريحانه هم با من
بود. از صبح تا غروب سر كار بودم، ريحانه در خانه مادرم ميماند. طبقه بالاي
خانه مادرم برادرم با شيما زندگي ميكرد. مادر بيشتر اوقات ريحانه را به شيما
ميسپرد تا كارهايش را انجام دهد. ريحانه دوست داشت با فرزند دايياش بازي كند.
من هم مانع او نميشدم. ريحانه فقط يك بچه بود و نبايد چنين رفتاري با او
ميشد.
وي در مورد اينكه چرا
آتشسوزي در ابتداي امر براي آنها غيرطبيعي به نظر نرسيد، ميگويد: به خاطر
اختلافاتي كه با شوهرم داشتم او چند بار براي اينكه مرا بترساند به خانه مادرم
آمده و شيشهها را شكسته بود، ما فكر ميكرديم اينبار هم كار او است. به همين
خاطر هم ابتدا گفتيم ممكن است پدر ريحانه عامل اين آتشسوزي باشد. شيما زن
آرامي بود و من هرگز فكر نميكردم، او با دخترم چنين رفتاري بكند.
اين زن داغدار ميگويد: من
از صبح تا شب كار ميكردم تا هزينههاي زندگي خودم و دخترم را تامين كنم. داشتم
آماده ميشدم تا كمكم او را به پيشدبستاني و مدرسه بفرستم، نميدانستم چنين
سرنوشتي در انتظار دخترم است و من بايد سياهپوش او باشم. من شيما را نميبخشم و
او بايد مجازات شود. او اگر ميخواست انتقام بگيرد از من ميگرفت نه كودك 5
سالهام.
ميخواستم از اين
زندگي راحت شود
شيما
ميگويد هرچه زودتر مجازات شود برايش بهتر است، چرا كه ديگر نميتواند اين
شرايط را تحمل كند. گفتگو با اين متهم را بخوانيد:
چرا ريحانه را كشتي؟
اگر زنده ميماند شرايطي مثل
زندگي من در انتظارش بود، به همين دليل كشتمش. او از اين زندگي راحت شد.
تو از كجا ميداني ريحانه
شرايط بدي داشت؟
ريحانه براي من از دعواهاي
پدر و مادرش ميگفت و از اينكه نميتواند آنها را تحمل كند و او خيلي عذاب
ميكشيد و من چون ميدانستم دچار مشكلاتي كه من شدهام خواهد شد تصميم گرفتم او
را بكشم.
تو چه مشكلاتي داشتي كه
ميگويي دخترك را درك ميكردي؟
من از دوران كودكيام عذاب
ميكشيدم. پدر و مادرم من را دوست نداشتند و اهميتي برايم قائل نبودند. آنها به
من بياحترامي ميكردند و به خواستههايم توجهي نداشتند.
تو ازدواج كرده بودي و به
گفته خانواده شوهرت از ازدواجت راضي بودي پس چرا به گذشته برگشتي؟
زماني كه در عقد شوهرم بودم
و هنوز به خانهاش نرفته بودم بادار شدم. خانوادهام اين موضوع را آبروريزي
ميدانستند و به همين خاطر هم من را طرد كردند. شوهرم انصافا به من كمك كرد و
مرا به خانه خودش برد. او با من مهربان بود، اما خانواده خودم خيلي آزارم
دادند. آنها حتي يك سفره هم به عنوان جهيزيه براي من نخريدند و مرا با
لباسهايي كه تنم بود به خانه شوهر فرستادند. ما تا مدتها با هم رفت و آمد
نداشتيم. فرزند اولم تحت اين فشارها از بين رفت و من چند سال بعد دوباره
بچهدار شدم.
با مادرشوهرت اختلاف داشتي؟
من هميشه از سوي او تحقير
ميشدم. مجبور بودم كارهاي خانهاش را انجام دهم و تحمل چنين رفتاري برايم خيلي
سخت بود. من مجبور بودم كارهاي خانه خودم را انجام دهم و بعد كارهاي مادر شوهرم
را و بعد غذا هم درست كنم.
رابطهات با شوهرت چطور بود؟
بد نبود. ما با هم اختلافي
نداشتيم. من او را دوست داشتم، اما هيچوقت نميتوانستم از مشكلاتم با او صحبت
كنم.
از اينكه مجبور بودي ريحانه
را در خانهات نگه داري ناراحت بودي؟
مسلما از اين موضوع خوشم
نميآمد. او با بچه من دعوا ميكرد و من از اينكه بايد او را تحمل كنم ناراحت
بودم. وقتي فرزندم را كتك ميزد عصباني ميشدم.
پس به اين خاطر او را كشتي؟
قبل از قتل، او پسرم را كتك
زد و من عصباني شدم، اما دليل واقعي اين قتل آينده دخترك بود.
تو در مورد آينده اين دختر
چهميدانستي؟
با توجه به شرايطي كه داشت
سرنوشتش مثل من بود. چون عذاب ميكشيد، تصميم گرفتم او را از اين عذاب نجات
دهم. دوران كودكي من بسيار شبيه به زندگي ريحانه بود. اطمينان داشتم سرنوشت
خوبي در انتظار او نيست.
اوليايدم براي تو تقاضاي
قصاص كردهاند، ميداني يعني چه؟
ميدانم با توجه به اعترافي
كه كردهام چنين حكمي در انتظارم است. من از اولياي دم تقاضا دارم زودتر اعدامم
كنند.
چرا از اولياي دم ميخواهي
حكم را در موردت اجرا كنند؟
چون بشدت در عذابم و
ميخواهم هرچه زودتر راحت شوم.
پس دچار عذاب وجدان هستي؟
من هر شب خواب ريحانه را
ميبينم و عذاب ميكشم. فرزندم پيشم نيست و تحمل اين شرايط برايم بسيار سخت
است. زندگيام را دوست ندارم و نميتوانم زندان را تحمل كنم، بنابراين از آنها
ميخواهم كه من را قصاص كنند.
چرا از آنها تقاضاي بخشش
نداري؟
زندگيام را دوست ندارم و
ميخواهم بميرم. من ديگر نميتوانم زندگي كنم. بزرگترين لطف در حق من اجراي هر
چه زودتر حكم قصاص است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]