واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: در حال نگاشتن پاره اي اشعار تحقيقاتي (؟!) مي باشم که يکي از دوستان تماس مي گيرد و با هزار ذوق و شوق، برايم قطعه اي جديد مي خواند از خواجه کامران الدين هومني! و بايد اعتراف کنم که پس از شنيدن اين بيت به کل بي خيال شعر و مقاله و مجله و فرهنگ و هنر و همه چيز مي شويم ، تنها از آن سو که شاعر در مصرعي بس غني مي سرايد:
شعر بايد خودش بياد!....و جالب آنکه به سرعت تصريح مي نمايد: به رنگ چشمات هم مي آد! عجيبا غريبا!
ما به پند ريزبينانه شاعر گوش فراداده و مي گوييم اين سخن را با آب طلا تايپ کنند بزنند بالاي اين ستون، و از اين پس بلافاصله هر آنچه آمد را مي نگاريم تا دينمان را به هنر و ادبيات ادا ، و موضع خود را نسبت به مقوله شعر و شاعري را تبيين کرده باشيم.
هر چند با توجه به تحقيقات اينجانب شاعر در جاي ديگري ذکر مي کند:
(نقل به مضمون) "رنگ را از هر کجايي تهيه کنيم، با کمال تاسف ، رنگ چشم هاي شما را نخواهيم داشت" !!
ولي به هر صورت بايد اقرار کنم توانايي لازم را نه در خود و نه در گستره واژگان در دسترس، نمي بينم که اين مصرع را مورد جسارت نقد و تفسير قرار بدهم! بنابراين عجالتا اين شماره را اختصاص مي دهم به ذکر ابياتي چند من باب اشعار مربوط به قشر نيمه مرفه و به عبارتي بورژوا!
من باب آيس پک!
نغمه ني شور دف غوغاي تنبک ها کجا؟
تقه ي ني بر سر درپوش آيس پک ها کجا؟
پسته و آجيل و نوروز و سماق و سير و سيب
مرسي و راني..کرانچي، مارس و تک تک ها کجا؟
هر چند براي رسيدن به طعم واقعي شعر مذکور، مي بايست حداقل يک بار آيس پک را تجربه کرده باشيد!
به هر صورت براي آن دسته از عزيزاني که هنوز اين توفيق نصيبشان نشده :
آيس پک! نوعي اپيدمي خاص است که ميان جوانان قشر مرفه بي درد (حالا بي درد که نه! ولي کم درد!) به شدت گسترش يافته است.به طوري که يک مقام مسول که خيلي اصرار داشت نامش فاش شود(!) تذکر داد: سرعت شيوع آن از ايدز هم سريع تر است. وي خاطرنشان کرد: پيش بيني مي شود تا يکي دو سال آينده ميزان محبوبيت آن از بهرام رادان هم بيشتر خواهد شد.
من باب مارک!
سال نو اقبال نو...پاساژ و مارک و حال نو
جوردانو، هنگ تن ،زارا...تامي، بنتون، بالنو!
يک عدد شلوار برمودا خريدم بهر يار
شد اضافه شغل سوم، شيفت شب ،حمال نو!
و من باب منت کشي شب عيد !
قزل آلا ترين شعر مني تو
پر از مهري و همچون بهمني تو
تو جذابي، نحيفي، خوش برو رو
تو زيباتر ز نيکول کيدمني تو!
بيا آشتي بکن اي سيندرلا!
بگو که تا ابد فکر مني تو
مگر من گفته بودم چاق گشتي؟
که از صبح تا به شب غر مي زني تو؟
خوب آن شب مادرم يک چيزکي گفت!
تو که مي شناسيشون ، خوبه زني تو!
مگر حرف عجيبي گفته طفلک ؟
که هي از کله ام مو مي کني تو؟
خطا کردم ...غلط خوردم... ببخشيد
چقد لاغر شدي! خوب مي شکني تو!
درسته شصت و سه وزن کمي نيست!
ولي هر چي نباشه مانکني تو!
آخه در رو چرا قفل کردي از پشت؟
عزيزم هي نگو نه...کودني تو!
خوب انقدر مي خوري اسهال مي گيري!!
ديگه با من نيا عيد ديدني تو!
من باب تذکر!
يک دست جام باده و يک دست زلف يار
دستي تراول و دست دگر دلار
ميک آپ و شال تي تي(TT) و جين ته فشن
پاساژهاي محسني ، مريم و بهار
پول پدر که شود خرج بس
!overt
هر جمعه عصر، شهرک غرب و سر قرار
معشوق هاي دربدر بنز و زانتيا
بي- ام -و آمده است" فدات شم...بزن کنار"!
گيتارهاي شکسته درون کيس
دنبال يک گزينه ي خانوم و خانه دار
تو شکل جولي و من هم شبيه پيت!
اين راه زندگي است عزيزم ادا در آر!
(ارقام بيت نخستين مبرهن است
تعداد دست و پاي ما... که حدودا شده چهار!)
در پايان حيفم مي آيد که بيت آخر آن شعر فوق الذکر را ننويسم...چرا که عملا اينجانب خودم را بکشم هم دويست سال ديگر نخواهم توانست شعر به اين طنزي بسرايم!
مي فرمايد:
گوشي رو بر مي دارم و يه زنگ به عمه ام(مريم؟!) مي زنم!- يه گوشه آروم مي شينم گيتارو با غم مي زنم! به هر حال!
و ما -دسته جمعي- بغض کرده و به احترام ادب و موسيقي پارسي يکي دو ساعتي سکوت اختيار مي کنيم!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 121]