واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: تعبير (جهاني شدن) از حدود دهه1960 مطرح و از اواسط دهه80 شيوع چشمگيري يافت. جهاني شدن فرآيندي اجتماعي (البته با آبشخوري كاملاً سياسي) است كه از مدت ها پيش آغاز شده و رو به گسترش است و در آن، قيدوبندها و محدوديت هاي جغرافيايي كه بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افكنده از بين مي رود و مردم به طور فزاينده اي در معرض آسيب هاي اين پروسه قرار مي گيرند و شاهد زوال موازين و ارزش هاي فرهنگ خود مي شوند. اصطلاح جهاني شدن ظاهرا حركت به سوي يك جامعه جهاني واحد را بشارت مي دهد و برحسب اين نظريه گويي تنها يك جامعه و يك فرهنگ در سراسر سياره زمين مستقر خواهدشد.
احتمالاً در اين فرهنگ، اختلاف، تنوع،آزادي و انتخاب و اختيار فردي مورد قبول واقع خواهدشد اما وابستگي به سرزمين مادري به عنوان يك اصل وحدت آفرين در زندگي اجتماعي و فرهنگي از بين خواهدرفت. در يك برداشت مجمل، جهاني شدن بنا بر ادبيات غربي به معني گسترش آمرانه و جبري فرهنگ غربي و جامعه سرمايه داري و به عبارتي نتيجه رواج و شيوع فرهنگ اروپايي و آمريكايي از طريق استعمار، ارتباط، تقليد و ازدست دادن اعتماد به نفس فرهنگ هاي بومي و سنتي در برابر فرهنگ غربي است.
رواج فرهنگ غربي عملاً به عنوان معياري براي ارزش هاي جهاني مطرح است. انقلاب الكترونيك و بمباران اطلاعاتي و رشد سريع وسايل ارتباط جمعي، ماهواره، اينترنت و توريسم، راه رشد و پيمايش سريع فرهنگ جهاني شدن را فراهم كرده است. اما در اين ميان، فرهنگ هاي غيرغربي و سنتي حتي با درنظرگرفتن پيشينه چندين هزارساله اي مانند ايران، چين و مصر به علت داشتن امكانات بسيار اندك در برابر فرهنگ غرب، آنان را در برابر جنگي نابرابر قرار داده و سرنوشتي مبهم را براي آنان رقم زده است. جهاني شدن، در واقع يك پروسه هدايت شده از طرف غرب به منظور توجيه و گسترش سلطه و هژموني فرهنگ ليبرالي در ساخت هاي اقتصادي، سياسي و فرهنگي است.
به لحاظ اقتصادي، ادامه فرآيند جهاني شدن، بي شك به ضرر كشورهاي جهان سوم يا كشورهاي در حال توسعه است زيرا در اين پروسه، نخبگان كشورهاي ضعيف به خاطر فاقداهميت شدن نيروي كار و مواد خام، مجبور به مهاجرت به كشورهاي پيشرفته مي شوند و اين خود به نابرابري هرچه بيشتر كشورها دامن مي زند(يكي از شاخصه هاي فرهنگ غرب، هضم و بازآفريني نخبگان ديگر كشورهاست كه به خوبي مي تواند از پتانسيل و ظرفيت علمي و شخصيتي آنان بدون درنظرگرفتن مليت، استفاده بهينه كند).
در آستانه ورود به فرآيند جهاني شدن امكانات كشورها به هيچ وجه قابل مقايسه نيست. در يك مقطع زماني مشخص، در حالي كه كشورهاي غربي به فكر هرچه بيشتر لذت بردن از اوقات فراغت خود يا رسيدگي به حيوانات خانگي خود هستند، در بسياري از كشورهاي آسيايي و آفريقايي، مردم براي بقا و زنده ماندن تلاش مي كنند و در اين وضعيت، مجبور به قبول كمك هاي ترحم آميز كشورهاي غربي مي شوند(كمك به كشورهاي آفريقايي و آسيايي را در نظر بگيريد كه با چه جاروجنجال رسانه اي صورت مي گيرد ولي در عمل، اين كشورها هر روز فقيرتر مي شوند چون مجبورند همان كمك ها را براي تأمين مايحتاج اوليه زندگي به كشورهاي صنعتي برگردانند).
با ادامه روند جهاني شدن به علت كمرنگ شدن مرزهاي ملي، اقتدار سياسي دولت ها رنگ مي بازد و رفته رفته اتحاد و وحدت ملي كشورهاي ضعيف تر كه از قوميت هاي مختلف تشكيل شده اند، رو به زوال مي رود(مي توان به انقلاب هاي مخملي كه اين روزها در كشورهاي آسياي ميانه شاهد آن هستيم اشاره كرد).
در اين پروسه، وابستگي كشورهاي جهان سوم به كشورهاي پيشرفته، هويت ملي، منابع ملي و توسعه ملي آنها را تحت تأثير روابط بين المللي قرار مي دهد كه خود، برگرفته از فرهنگ سرمايه داري و ليبرالي غربي است.پيامدهاي ناخواسته فرهنگي زوال معيارهاي سنتي و بومي در روند جهاني شدن، يكي از بزرگ ترين خطراتي است كه كشورها را تهديد مي كند؛ بدين معني كه حاصل آن تشديد دوگانگي ارزش ها و تشديد ازخودبيگانگي و به عبارتي رساتر، همان بحران هويت است. به طور مثال مي توان به جامعه خودمان اشاره كرد كه با وجود مقاومت و اكراه و اجتناب از پذيرش فرهنگ غرب و عدم استقبال از آن توسط رسانه هاي دولتي و برخي واحدهاي خصوصي، باز شاهد هويت متشتّت ناشي از ذهنيت مشوش جوانان كشورمان هستيم(بدون درنظرگرفتن تعارفات معمول و تكراري و خسته كننده در باب هويت جوان ايراني، بايد اعتراف كرد كه حتي جوانان برآمده از خانواده هاي سنتي نيز هر روز بيشتر از ديروز مفتون و شيفته فرهنگ غرب مي شوند).
چه بايد كرد؟
براي درامان ماندن از اين استحاله و توفان بنيان كن جهاني شدن و براي آن كه در اين نظام جهاني شده و در حال گفت وگو، صداي ما هم به گوش ديگران برسد، بايد به تأمل و بازسازي خردورزانه در سنت ها دست يازيد و با بازآفريني عالمانه ارزش هاي خود، فرهنگ خودي را با تأكيد بر ساختار زيبايي شناسانه آن به ديگران شناساند. در اين روند، بايد بر مركب امكانات دنياي مدرن سوار و با ابزار ارتباطي دنياي جديد آشنا شد. بايد فرهنگ و تاريخ اين مرز و بوم را به درستي شناخت و به ديگران نيز شناساند، هنر مظلوم واقع شده اين مرز و بوم را دريافت و به نظر، باز همان نسخه قديمي براي اين جهان ديگرگونه قابل تجويز است كه براي باقي ماندن، سرافرازانه زندگي كردن و عبور به سلامت از پيچيدگي ها و افسون زدگي هاي دنياي امروز بدون آن را شناخت؛ حتي بهتر از بانيان، متوليان و تئوريسين هاي آن.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 198]