واضح آرشیو وب فارسی:فارس: جامعه - امنيت اجتماعي عاملي بر رشد اميدواري
جامعه - امنيت اجتماعي عاملي بر رشد اميدواري
فرين مهرنگ:در هر عصر و جامعهاي گروهي از انسانها گرد هم آمدند و براي رفع بهتر و راحتتر نيازهاي خود به امنيت، آسايش و سلامت و هر نوع نيازهاي انساني، هنجارهايي را تعريف و همه را به تبعيت از آن فرا خوانند. اين هنجارها در دورانهاي مختلف دستخوش تغييرات و تحولات گوناگون اجتماعي (صرف نظر از موقعيت جغرافيايي وقوع آن ) شده است. تغييرات بهرغم خصوصيات متفاوت و گاهي متضاد، برخوردار از خصيصهها و شرايط مشترك ويژه و فوقالعاده كه در جامعه ايجاد ميكنند، موجب شدهاند تا متفكرين علوم انساني اين نوع تغييرات را در رديف بحرانهاي اجتماعي قرار دهند.
بروز اين گونه ناهنجاريهاي متعدد در جامعه را ميتوان ناشي از وقوع تحولات و دگرگونيهايي دانست كه در جامعه به تخريب، نابودي و در نهايت تغيير ساختارهاي گذشته، كه به ساليان بسيار دور منتهي و مدت زمان طي شده براي تكميل اين روند را سپري كردهاند، اشاره داشت و اين ميتواند به نوعي انعكاس توفيق يا عدمتوفيق در رسيدن به همه يا برخي از اهداف تعيين شده در تغييرات و تحولات دانست. بديهي است رسيدن به نتايج مورد نظر از بروز تغييرات، مستلزم سپري شدن مسير طبيعي و برنامهريزي شده تحت نظارت در چارچوب اهدافي جامع براي ايجاد موازنهاي جديد در مناسبات و تعاملات اجتماعي است. تحولات اجتماعي موجب بروز زخمهايي بر پيكره قديمي جامعه كه وقوع تغييرات و بحرانهاي ناشي از آن را نمايان ميكند، نيازمند ترميم و درمان است تا بتواند براي رسيدن به يك شرايط تازه از تعادل و وضعيت اجتماعي مناسب برخوردار شود.
در جوامعي كه ابتلا به بيماري بيقانوني و عدم تعادل باشد، دروغ جايگزين راستي و صداقت ميشود، رياكاري و نفاق راه بر شفافيت و يكرنگي ميبندد، تملق و چاپلوسي به جاي پالايش روحي مينشيند و بازار تهمت و افترا رونق ميگيرد. همه اينها چتري ميشود براي پوشاندن چهرهها و حفاظت از تيرهايي كه از هر سو به سوي جاماندگان در اين ميدان رقابت پررقيب رها ميشود. توسل به هر يك از خصيصههاي منفي فوقالاشاره در وجدان آگاه فرد، روندي را طي ميكند كه در پايان آن دروغگويي، رياكاري، تملق، نفاق و … به ابزاري ضروري براي صيانت نفس و تفكر انساني تبديل ميشود و اعمالكننده آن با تطهير ذهني خطاهاي خود و توجيه وسيلهاي كه براي رسيدن به مقصود برگزيده، تلاش ميكند خود را در ميدان رقابت همچنان پابرجا و مستحكم براي چالشهاي بعدي نگاه دارد و اين تلاش تا برقراري نظم و قانون و تقويت روح جمعي همچنان تداوم مييابد. آنچه جامعه را به سرعت بسوي انحطاط، تباهي و تاريكي سوق ميدهد، ياس و نااميدي عميقي است كه بر پيكر جامعه سلطه ميافكند. در برخي از جوامع به دليل تحولات اجتماعي متعدد موجب شده تا مردم دچار ياس و انفعال اجتماعي، سياسي و فرهنگي شوند. ياس و انفعال ريشههاي اجتماعي بسياري دارد، از جمله ميتوان به مواردي مانند عدم اعتماد به احزاب، گروههاي سياسي، احساس عدمامنيت و بيهويتي و رشد روزافزون ناهنجاريها نام برد. اين عدم اعتماد، ضمن آنكه ريشه در نگاه خانواده آنها دارد، موجب شده تا وضعيت جوامع وخيمتر شود.
امنيت اجتماعي
در ميان تعاريف متعدد از مفهوم امنيت، وجوه مشتركي وجود دارد كه ميتوان امنيت را چنين بيان داشت: امنيت داراي شرايطي است كه فرد در چارچوب آن مقابل خطرات، تهديدات و زيانهاي ناشي از زندگي اجتماعي، مورد حمايت جمع ( جامعه) قرار ميگيرد. زيرا امنيت يك نياز بنيادي و پايدار براي برآوردن ديگر نيازهاي جمعي بوده و ادامه حيات ساير نيازها بستگي به وجود آن دارد. بشر به دليل اقتضاي خلقت، اجتماعي آفريده شده و هميشه نيازمند ارتباط با ديگران است. آدمي در طول زندگي و خلقت خود روي زمين با جنبههاي پر فراز و نشيبي از زندگي براي بهدست آوردن و تامين آرامش، آسايش اقتصادي و ايمن بودن در برابر تهديدات گوناگون توانسته است با انديشه و ابتكار و خلاقيت خود بر آن مشكلات فائق آيد.. تدوين و تهيه قوانين و مقررات اجتماعي و چارچوبهاي انضباطي موجب شد تا در نهايت موضوعي به نام حكومت طراحي و ايجاد شود و اين خود موجب شد تا به عنوان مهمترين ابزار و وسايلي براي تامين نيازهاي امنيتي به جامعه بشري ابلاغ و معرفي شود. اين مجموعه ابتكارها و خلاقيتها در نهايت منجر به ايجاد امنيت و گسترش چتر حمايتي براي فرد و جامعه شده تا بتوانند زير اين چتر به بقا و زندگي خود ادامه دهند. متفكرين جامعهشناسي و علوم اجتماعي معتقدند در صورت نبود چنين وضعيتي جامعه به سوي بيقانوني و عدمتعادل در شرايط اجتماعي هدايت ميشود كه موجب بروز احساس عدم امنيت در بين اقشار مختلف جامعه ميشود.
احساس عدمامنيت اجتماعي
در نبود آنچه در جامعه «امنيت» گفته ميشود، ترس و وحشت، بياعتمادي و سردرگمي حاكم شده و فرد، فرد جامعه نگران از چگونگي سرنوشت و جايگاه خود در اين شرايط، تنها به نجات خويش ميپردازد و فارغ از هرچه بر سر جمع ميگذرد، درصدد يافتن راهحلي براي فرار خود از مهلكه ميافتد و اين تنها به بهاي ناديده گرفتن حق و حقوق افراد جامعه بر اولويت خواستههاي فردي خود تاكيد ميكند. تضارب و تقابل خواستههاي فردي موجود در جامعهاي كه دستخوش بيقانوني است ميتواند متفاوت و متعدد باشد، استقامت و استواري چارچوبهاي اجتماعي را درهم كوبيده و به ناهنجاريهايي ميدان ميدهد كه به تشديد ناامني و تقويت تفكر هر كس براي خود و همه براي من ميانجامد.
بنابراين در سايه عدمامنيت اجتماعي، رضايتمندي از زندگي و شرايط اجتماعي كاهش يافته و يأس و انفعال، افسردگي فردي و اجتماعي جايگزين شادابي، تحرك و نشاط ميشود. در چنين شرايطي است كه فرد بهخاطر حفاظت از خود در برابر تهديدات گوناگون برگرفته از اجتماع در غياب قانون و مقرراتي كه ضامن ادامه حيات جمعي و اجتماعي است، به هر وسيلهاي براي حمايت از خود و دور شدن از مسائل و خطرات به خود بيشتر ميانديشد تا بقاي جمع و اجتماعي كه در آن زندگي ميكند.
جايگاه امنيت در جامعه
يكي از با اهميتترين وجوه زندگي وجود امنيت است. مقوله امنيت در زندگي جمعي تا حدي است كه گروهي از متفكران اجتماعي در تعاريف خود كلمه امنيت را مترادف با مفهوم «سلامتي به كار ميگيرند، و وجود آن را ضامن بقا و پايداري جامعه سالم ميدانند. البته بر اين نكته ميتوان تاكيد نمود كه «احساس امنيت» همواره رابطه مستقيم با امنيت واقعي نداشته و وجود و عدم وجود امنيت و احساس آن لزوما» به معني بهرهمندي يا محروميت از واقعيت امنيت نيست. در جوامعي كه وجود امنيت موجب ميشود تا تعاملات اجتماعي در يك مسير واقعي قرار گيرد، احساس عدم امنيت چه از لحاظ بودن يا نبودن واقعي آن ميتواند تحركات و جريانهاي اجتماعي را دچار اختلال كند و اين اختلالات خود سر منشاء يأس و انفعال اجتماعي ميشود.
دوشنبه 31 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 811]