محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846570841
درآمدي بر ادله معجزه بودن قرآن از ديدگاه اين كتاب آسماني
واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: درآمدي بر ادله معجزه بودن قرآن از ديدگاه اين كتاب آسماني
گروه خبرنگاران افتخاري / محمد فضلعلي: هر پيامبري براي اثبات پيامبري خود معجزه يا معجزاتي داشته و نوع معجزه يا معجزات هر پيامبري هم به شرايط دوران وي بستگي داشته است، متن زير به قرآن، آخرين معجزه پيامبران و معجزه آخرين پيامبر(ص) حضرت محمد(ص) ميپردازد.
تفسير
واژه «تـَفـسير» به معـني: «روشن كردن چيز ناروشن» است. مثلاً وقتي بيمار به پزشك مراجعه ميكند و مشكل خود را به پـزشـك مي گـويد، كاري كه پزشك مي كند (يعني معاينه و آزمـايـشـاتي كه بـراي روشـن و مشخص نمودن نوع و دليل ناراحتي بيمار انجام مي دهد) تـفـسـير است.
تـفـسـيـر نمودن قـرآن نيز به همين ترتيب است. يعني قـرآن از نظر معني آيات ناروشن دارد كه بايد روشن كرده شوند. مثال: « وَ جَـعَـلَ لَـكُـمُ الـسَّـمْـعَ وَ الاَبـْـصـارَ = و براي شما شنوائي و بـيـنـائـيهـا قرار داد» (سجده 9).
در اين آيه واژه «سَـمع (شنوائي)» مـفـرد آمده و واژه «ابصار (بينائيها)» جمع آمده است. مـفـرد بـودن شـنـوائي و جـمـع بودن بينائي" مـقـوله ناروشني است و بايد آنرا روشن كرد. روشن كردن آن تفـسير كردن آن است.
مـثـال ديـگـر: فصلت 37: «لا تـَسْـجُـدوا لِلشَّـمْـسِ وَ لا لِـلْـقَـمَـرِ وَ اسْـجُـدوا لِلهِ الـَّذي خَـلـَقـَهُـنَّ».
« نه به خورشيد و نه ماه هيچكدام سجده نكنيد بلكه براي كسي سجده كنيد كه آنها را آفـريده است».
در اين آيه يك نكته ناروشن وجود دارد و آن اين است كه در زبـان عـربي ضـمـيـر بـراي مـفـرد (يك چيز) و براي مثني (دو چـيز) و براي جمع (سه چيز به بالا) صرف مي شود. در حالـيـكـه آيـه از مـاه و خورشـيـد كـه دو چيز هستند صحبت مي كند ولي بجاي ضـمير مناسب آنها كه ضمير دوتائي «هُـمـا» به معني آنـدو باشد ضمـير جمع « هُـنَّ » بمعـنـي «آنها» بكار برده،؟ يعني گفـته «ماهـهـا و خورشيدها» را آفريد! اين موضـوع روشـن نيست و نياز به روشن شدن دارد. روشـن نـمـودن آن تفـسـيـر نمودن آنست.
تفسير قرآن اساساً مربوط به معاني واژه ها و جملات و دستور و زبان و ادبيات مي شود. و از اين فراتر نمي رود.
تـأويـل
«تأويل» در اصل به معني: برگشتن يا برگرداندن چـيـزي بجاي خـودش يـا بحالـت خودش يا به اصل خودش و مواردي از اين قـبيل است.
تـأويـل نمـودن آيات قـرآن نيز به معني: بـرگرداندن آنها بـه اصل خودشان است. يعني: ربط دادن آنها به مسائل و وضعيتها و واقعيتهاي مربوط به آنها است. مثال:
انفطار 3: « وَ اِذا الْـبـِحارُ فـُجـِّـرَتْ = و وقتي درياها طغـيان كنند».
تكوير 6: «وَ اِذا الْـبـِحـارُ سُـجـِرَّتْ = «و وقتي درياها بغـليان آمده و تبخير شوند».
اين دو آيه مربوط به درياها مربوط به چه زمـان و شـرايطي است؟ يعني: چه وقت آب آنها زياد مي شود و وارد خشكي و شهرهاي ساحلي مي شوند؟ و چه وقت بجوش مي آيند و تبخير مي شوند؟
وقـتي ما زمان و موضوعـيت اين آيه ها را پيدا كنيم و آنها را در مجموعه رخدادهاي مربوط به طبيعـت در جاي خود قرار دهـيم آنها را تأويل كرده ايم!
تأويل قرآن اساساً مربوط به مسائل علمي ميشود. كه شامل علوم طبيعي و سياسي و اجتماعي و تاريخي و غيره همه ميشود. (و تفسير چنانكه گفتيم مربوط به معني واژه و جمله و دستور و زبان و كلاً ادبيات ميشود).
تـبـيـيـن
«تـَبـيـيـن» بمعني: باز و بررسي نمودنِ چيز كلّي، پرداختن به جزئيات يك چيز كلّي، و مفاهيمي از اين قبيل است. و عمل تبيين در رابطه هاي مختلف به شيوه هاي گوناگون صورت مي گيرد. مثلاً وقتي دولت در بودجه خود يك ميليارد تومان به وزارت آموزش و پرورش اختصاص مي دهد، اين يك چيز كلي است. بعد وزارت آموزش و پروش اين يك ميليارد را باز و بررسي و برنامه ريزي ميكند. مثلاً مي گويد اينقدر آموزگار داريم، اينقدر امكانات آموزشي نياز داريم، اينقدر هزينه فلان چيز خواهد شد و الي آخر. اين نوعي «تبيين» است.
قرآن نيز آياتي دارد كه يك چيز كلي هستند. و در هر زماني اسلام شناساني كه در زمينه حقوقي و قانونگذاري كار ميكنند مي بايست آنها را تبيين كنند. مثلاً قرآن مي گويد دست دزد را قطع كنيد ولي ميزان و مبلغ موردِ دزدي را تعيين نمي كند. در هر زماني با توجه به مسائل سياسي، اجتماعي و اقتصادي و ماهيت نظام حاكم و غيره، مبلغ و ميزان دزدي كه در حد قطع نمودن دست دزد بشود از طرف قانونگذاران اسلام شناس تعيين مي شود.
مـوارد مختلف بـراي رسـتـگـار شـدن
از آنجا كه مـسـلـمانان در شـرايط مخـتلفي خواهند زيست و مسائل و شرايط مختلف فكري، اقتصادي، سياسي، اجتماعي و غيره خواهند داشت، قرآن براي رسـتگار شـدن مـوارد مـتـنوعي كه عـمـدتاً موارد سه گانه هستند را ارائه داده تا هر كسي به فـراخور وضعيت خود بتواند رويه مناسب خود را براي رستگار شدن در پيش بگيرد. از جمله:
بقره 3ــ 5: « الـَّذيـنَ يُـؤمِـنـُونَ بـِالْـغـَيْـبِ وَ يُـقـيمُـونَ الصَّـلاةَ وَ مِـمّـا رَزَقـْـناهُـمْ يُـنـْفِـقـُونَ ـــ وَ الـَّذيـنَ يُـؤْمِـنـُونَ بـِمـا اُنـْزِلَ اِلـَيْكَ وَ ما اُنـْزِلَ مِـنْ قـَبْـلِكَ وَ بـِالآخِـرَةِ هُـمْ يُـوقِـنـُونَ ــ اُولئِكَ عَـلي هُـديً مِـنْ رَبـِّهـِمْ وَ اُولـئِكَ هُـمُ الْـمُـفـْلِحُونَ».
« كـسـانـيكه "در جائيكه كسي نيست" بخدا ايمان دارند و نـماز را پـايـدار مي دارند و از درآمد خود انفاق مي كـنـنـد ـــ و كسانيكه به آنچه بر تو نازل شده و آنچه پيش از تو نازل شده ايمان دارند و به آخرت يقـين ـــ آنها بر هدايت پرودگار خود هستند و آنها رستگار خواهـند شد».
لقمان 4ــ5: « اَلَّـذيـنَ يُـقـيـمُـونَ الصَّـلاةَ وَ يُـؤتـُونَ الـزَّكوةَ وَ هُـمْ بـِالآخِرَةِ هُمْ يُـوقِـنـُونَ ــ اُولئِكَ عَـلي هُـديً مِـنْ رَبـِّهـِمْ وَ اُولـئِكَ هُمُ الْـمُـفـْلِحُونَ».
«كسانيكه نماز خود را بپا مي دارند و مازاد بر نياز و هزينه و مصرف خود را مي دهـند و به آخرت يقـين دارند، آنها بر هدايت پروردگار خود هستند و آنها رستگار خواهـند شد».
آل عمران 104: « وَلْـتـَكُـنْ مِـنـْكـُمْ اُمَّـةٌ يَـدْعُـونَ اِلَي الْـخَـيْـرِ وَ يَأمُـرُونَ بـِالْـمَـعْـرُوفِ وَ يَـنـْهَـوْنَ عَـنِ الْـمُـنـْكَـرِ وَ اُولـئِـكَ هُـمُ الْـمُـلِحُونَ».
«از شما كساني باشند كه ديگران را به اسلام دعـوت كـنـنـد و به انجام خوبيها و دست كشيدن از بديها سفارش بدهـنـد. آنها رستگار خواهند شد».
ذاريات 17 ــ 19: « كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ ــ وَ بِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ ــ وَفِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ ».
« اوقات كمي از شب مي خوابيدند ــ و بامدادان آمرزش مي طلبيدند ــ و از مال خود هميشه به كسانيكه كمك مي خواستند و كسانيكه كسي نداشتند كمك مي كردند».
(اين آيات از كساني صحبت مي كنند كه روز رستاخيز رستگار شده اند، و بعنوان متقين از آنها ياد شده).
آل عمران 134 ــ 135: « الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ـــ وَالَّذِينَ إِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَكَرُوا اللَّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ وَمَنْ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاّ اللَّهُ وَلَمْ يُصِرُّوا عَلَى مَا فَعَلُوا وَهُمْ يَعْلَمُونَ».
« كسانيكه در شرايط نامناسب بدني و مالي خود انفاق مي كنند، و علي رغم داشتن توان خشم خود را فرو مي نشانند، و مردم را مي بخشند. و خدا افرادي كه بيش از آنچه به آنها خوبي شده خوبي ميكنند را دوست دارد ـــ و كسانيكه وقتي مرتكب موردي از فحشاء ميشوند يا به خود ستمي مي كنند خدا را ياد مي كنند و بيدرنگ آمرزش مي طلبند. كه كسي غير از خدا نيز نيست كه بخواهد گناهان را ببخشد. و در صورت آگاه بودن از (بد بودن) آنچه انجام داده اند سعي نمي كنند كه (براي ديگران) استدلال بياورند».
در آيه اول سه موردِ «انفاق نمودن»، «فروخوردن خشم در زماني كه فرد توان پاسخ دادن دارد» و «بخشيدن مردم» براي رستگار شدن مطرح شده، و در آيه بعدي نيز سه موردِ «يادِ خدا پس از گناه يا ستم»، «آمرزش خواستن» و «بهانه جوئي ننمودن براي كرده بد خود» مطرح كرده است. و در آيه پس از آن گفته كه اينها رستگار خواهند شد.
هر كسي كه يكي از آياتي كه ديديم را در زندگي خود بكار بگيرد رستگار مي شود و به بهشت مي رود. البته رستگار شدن و در بهشت بودن سلسله مراتبي دارد. بالاترين آنها به گفته قرآن از جمله كساني هستند كه با زندگي و دارائي خود در راه خدا مبارزه مي كنند. و كسانيكه پيشتاز هستند.
حروف و واژه هاي قرآن حساب شده و قانونمند بكار برده شده اند
قرآن از نظر بكارگيري واژه ها و حروف و حتي تعداد آنها خيلي دقـيق و حساب شده است. از جمله:
1ـــ وقتي در آغاز سوره از قـرآن بنام «قرآن» نام مي برد، در آن سوره واژه «قرآن» بيش از واژه «كتاب» بكار رفته. و وقتي در آغاز سوره از قـرآن بـنام «كـتـاب» نـام مي برد در آن سـوره واژه «كـتـاب» بيش از واژه قرآن بكار رفته. و چنانچه در آغاز سوره از قرآن بنام «كتاب» و «قرآن» هر دو ياد مي كند در آن سوره واژه هاي «كتاب و قـرآن» بطور مساوي و يا تـقـريباً مساوي بكار رفـته اند. مثال:
ــــ در آغـاز سوره بـقـره مي گويد: ذلك الـكـتاب. در ايـن سـوره واژه «كـتاب» و مشـتقات آن 47 بار آمـده در حاليكه واژه «قرآن» و مـشـتـقـات آن فـقـط يك بار آمده است. در جمله: شهر رمضان الذي انزل فـيه الـقـرآن.
ــــ در آغاز سوره طه مي گويد: ما انزلنا عليك القرآن لتشقي. در اين سوره واژه «قرآن» سه بار آمده و واژه «كتاب» يك بار.
ــــ در آغاز سوره نمل مي گويد: تلك آيات الـقـرآن و كتاب مبين. در اين سوره واژه «قـرآن» چهار بار آمده و واژه «كـتاب» 5 بار. (وقـتي «كتاب» و «قـرآن» با واژه «مبين» مي آيند، آنكه با واژه «مبين» آمده در سوره بيشتر بكار رفـته است).
2ــــ خط مشي و رويه اي كه در اسلام براي مسلمانان تعيين و پيشنهاد شده «صراط مستقيم» است.«صراط مستقيم» راه و رويه بينابيني، مـياني، مـتـوازن، مـتعـارف، معتدل، مـيانه روانه و مواردي از اين قـبـيـل است. يعني مثلاً ايـنكه فـرد نـه بايد ستم كند و نه ستم بپديرد ـــ نه مصرفي و تجملاتي زندگي كند و نه هـمـه دار و نـدار خـود را انـفـاق كند و در تنگدستي زندگي كند ـــ نه دنيا را رها كند و به آخرت بچسبد و نه آخرت را رهـا كـند و به دنيا بچسبد بلكه آنها را پنجاه پنجاه بگيرد ـــ هـمـينطـور در رابـطه با پوشش و ساير مسائل ديگر. همه مسائل آن در موضع و وضعيت مياني و بينابيني است.
در همين رابطه خود قـرآن نيز راه و رويه «صراط مستقيم» را در پيش گرفته است. مثلاً: واژه «دنيا» و «آخرت» را هر كدام 115 بار بكار برده است.
3ـــ در اسلام بالاترين ارزش خـدا است. در هـمـين رابطه بيشترين اسمي كه در قرآن بكار برده شده واژه «الله» است كه 2702 بار بكار رفته. و پس از واژه «الله» واژه «رب» كه از صفات خداوند است بيشترين واژه اي است كه در قــرآن بكار رفته است كه تعداد آن 980 بار است.
4ـــ واژه بَـحْـر به معني دريا 41 بار در قـرآن بكار رفـته و واژه بَـرّ به معني خشـكي 12 بـار. عــدد «12» 29 درصـد عدد «41» است. خشكي سـطح زمـيـن نيز 29 درصد است و 71 درصد بـقـيه آن آب است.
5ـــ واژه يوم بمعني روز 365 بار بكار رفته كه به تعداد روزهاي سال است (البته سال 365 روز و ربع است ولي عدد 365 نزديكترين عدد ممكن براي آنست). در جمع و مثناي خود 30 بار بكار رفته كه به تعداد روزهاي ماه است. و واژه ماه 12 بار بكار رفته كه به تعداد ماه هاي سال است.
مـواردي از گـفتـه هـاي مخالـفـيـن در رابـطه با قـرآن
ـــ محمد قرآن را خود درآورده. (از جمله در سوره يونس آيه 10).
ــــ محمد ديوانه است. (از جمله در سوره قلم آيه 51).
ــــ قـرآن افـسانه هاي پيشينيان است. (از جمله در سوره فرقان آيه 5).
ــــ محمد سحر زده شده است. (از جمله در سوره بني اسرائيل آيه 47).
مـواردي از پاسـخ قـرآن بـه مـخالـفـيـن
ــــ بقـره 23: اگر استلالهاي لازم مبني بر حرف خدا بودن قـرآن را نمي بينيد سوره اي مانند سوره هاي آن بياوريد.
ــــ احقاف 4: «اُئـْتـُوني بـِكـِتابٍ مِـن قـَبـْلِ هـذا اَوْ اَثـارَةٍ مِـنْ عِـلـْمٍ اِنْ كـُنـُتـُمْ صادِقـيـنَ»!
«اگر واقعا فكر مي كنيد كه اين كتاب حرف خدا نيست، كتابي پيش اين (قرآن) را بياوريد كه گفـته هاي قـرآن در آن بـاشد! يا ردي از عـلمي كه عـلوم قـرآن بتواند از آن گرفـته شده باشد»!
ــــ بـنـي اسـرائـيـل 88: « قـُـلْ لَـئِـنِ اجـْـتـَمَـعَـتِ الاِنـْسُ وَ الْجـِـنُّ عَـلـي اَنْ يَأتـُوا بـِـمِـثـْـلِ هــذَا الْـقـُرْآنِ لايَـأتُـونَ بـِمـِثـْلِـهِ وَ لَـوْ كـانَ بَـعْـضُـهُـمْ لِـبَـعْـضٍ ظـَهـيـراً».
«به آنها بگو: اگر انـس و جنّ همدست شوند كه كتابي مانند قـرآن بنويسند نخـواهند توانست، حتي اگــر نـسـل بـه نـسـل نيز اين كار را ادامه بدهـند».
مـجـاز
در دستور زبان مقوله اي وجود دارد بنام مجاز. از آنجا كه برخي از مسائل مطرح شده در آيات جنبه مجازي دارند، براي جلوگيري از تكرارِ بحث مجاز در اينجا با آن آشنا مي شويم:
بحث مجاز اينست كه مي توان واژه اي را بجاي واژه ديگر، يا جمله اي را بجاي جمله ديگر، و يا شبه جمله اي را بجاي شبه جمله اي ديگر بكار گرفت در صورتي كه نوعي رابطه و نسبتي ميان آنها وجود داشته باشد. مثلاً رابطه علت و معلولي داشته باشند، يا لازم و ملزوم همديگر باشند، يا شامل همديگر بشوند، يا جزئي از هم باشند و غيره. يكي از مباحث اين مبحث هم اينست كه ميتوان به جاي گفتن خودِ كاري كه انجام مي شود نتيجه آن را گفـت. مانند:
«نان» مي پزم. بجاي «خمير» مي پزم.
جام «شفا» نوشيدم. بجاي جام «دوا» نوشيدم.
«سيب» كاشتم. بجاي «تخم سيب» يا «درخت سيب» كاشتم.
ساعت 12 «پرواز مي كنيم». بجاي ساعت 12«هواپيما پرواز مي كند».
«زمين» سبز شد. بجاي «گياه» سبز شد.
در همين چهار چوب آياتي هستند كه بجاي «انجامِ خودِ كار»، «نتيجه» آن را گفته اند. مانند آيه 45 سوره فرقان كه ميگويد: خدا «گرما» را كشيد و دور برد. كه منظور از آن: كشيدن و دور بردن "زمين" است كه نتيجه آن دور بردن گرما است.
يكي ديگر از مباحث مبحث مجاز اينست كه بجاي گفتن محتوي مي توان دربرگيرنده را گفت. مانند:
«دادگاه» رأي خود را صادر كرد. بجاي «قاضي» رأي خود را صادر كرد.
«كشور» ما پيروز شد. بجاي «تيم» ما پيروز شد.
در همين چهارچوب آياتي هستند كه در برگيرنده را بجاي محتوي مطرح مي كنند. مانند آيه 47 سوره ذاريات كه ميگويد: و فضا را، ما آنرا با نيروي ويژه بنا كرديم، و اين ما هستيم كه آنرا پيوسته گسترش مي دهيم». كه منظور از «بنا كردن» و «گسترش دادن فضا»، بنا كردن و گسترش دادنِ محتواي آن يعني: جرم و انرژي آنست. يعني دور بردن كهكشانها از همديگر.
يا مثلاً در سوره رحمن آيه 7 مي گويد: «وَ السَّـمـاءَ رَفـَعَـهـا وَ وَضَـعَ الْـمـيـزانَ = فضاي در دسترس را بلند كرد و در آن تعادل ايجاد نمود».
كه در اين آيه منظور از «فضاي در دسترس» «محتواي فضايِ در دسترس» است. يعني سيارات منظومه شمسي. (الف و لام در واژه السّماء، الف و لام عهد ذهني است، كه سماء را بمعني سمائي مي كند كه ذهن شنوده با آن آشنائي قبلي دارد. يعني فضاي منظومه شمسي).
********************************************************************
منبع: سايت قرآنشناسي
شنبه 29 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]
-
گوناگون
پربازدیدترینها