واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: نگاهي به فيلم شركت جنگ هدف شهر زمرد در كشور خيالي تاركستان
استفان هولدن / ترجمه؛ لاله خسروي
«شركت جنگ» فيلمي با قلبي خونريز است. كمدي هجوآميزي كه مي خواهد نمونه «دكتر استرنج لاو» در عصر تروريسم باشد. فيلمي پوچ گرايانه، پر از لوده بازي كه از همه قيدها آزاد است و از كنار همه چيز با ملايمت مي گذرد.
تاثير «دكتر استرنج لاو» كوبريك در اين فيلم مشهود است اما اثر كوبريك تسليم وسوسه احساسات گرايي مثل «شركت جنگ » نمي شود. صحنه نبرد طولاني كه براي والس «دانوب آبي» تنظيم شده متاثر از فضاهاي ناب كوبريك است بدون اينكه كارگردان فيلم «جوشو ايسفتل» بتواند خشكي فضاي فيلم هاي كوبريك را ايجاد كند. در نهايت اين فيلم هم مانند خيلي از فيلم هاي ديگر فقط از ظاهر آثار كوبريك اقتباس كرده است.
مردم گريزي شگفت انگيزي كه در «شركت جنگ» در صحنه هاي آغازين رخ مي دهد، به وسيله همه كاره فيلم جان كوزاك، به هم وصل مي شود. بازيگري كه در زماني اوج بازي بدبينانه هم نمي تواند از اينكه نقش آدم نازنيني را كه در راه اشتباهي افتاده و در آستانه ديدن نور است، اجتناب كند. آقاي كوزاك علاوه برمشاركت در نوشتن فيلمنامه با مارك لينر و جرمي پيكسر، يكي از تهيه كنندگان اين فيلم نيز هست. او در نقش برند هاستر ظاهر شده كه مزدوري سامورايي است و قرار است به زودي براي يك ماموريت ترور به خاورميانه برود.
با وجود اينكه آقاي «كوزاك» نقش تك تيراندازي تنها و استاد كونگ فورا با برق مرگبار در چشمانش بازي مي كند و موسيقي كابويي موريكونه در پس زمينه طنين مي اندازد همچنان حالت چهره و صداي او دل رحم و مهربان است. هدف او شهر زمرد (پايتخت سرزمين خيالي اïز) در كشور خيالي تاركستان (بخوانيد عراق) است، كشوري كه توسط تامرلين (بخوانيد هاليبرتون) اشغال شده است. شركتي كه توسط يكي از مشاوران بي نام سابق رئيس جمهور امريكا (با بازي دن ايكريد كه مضحكه بي روحي از ديك چني است) اداره مي شود.
معاون سابق رئيس جمهور در حالي كه در توالت است غرغر مي كند و به ادامه درگيري ها بين تامرلن و نيروهاي شورشي افتخار مي كند. جنگي كه اولين سفارش به شركت خصوصي او است. در آغاز نمايش تجاري گروه آوازخواني با پاهاي مصنوعي
پايكوبي مي كند. پاهاي مصنوعي كه محصولي از توليدات تامرلين است.
مشاور او مارشا ديلون (جوان كوزاك) آدم بداخلاق جوشي است كه خيلي بيشتر از ماري ماتلين بدعنق تر است. بازي مسخره خانم كوزاك با صداي كلفتش و بازي هاي آيكرويد و بن كينگزلي به نقش والكن، شيطان گرداننده همه اين خيمه شب بازي ها و رئيس سي آي اي از نقاط قوت فيلم هستند. زيرا شخصيت هاي آنها هيچ روحي ندارند. مانند يك ساتير (طنز تلخ)، ولي چرا بايد آنها چنين باشند؟
ماموريت هوسر، كشتن عمر شريف (لوبومير نيكوف)است؛ وزير نفت تازه به دوران رسيده خاورميانه كه مي خواهد خط لوله خود را از ميان تاكستان بگذراند. و در راه انحصاري كردن منابع طبيعي كشور توسط شركت تامرلين مانع ايجاد كند. خارج از شهر زمرد، جايي كه هوسر هر از چندي در حال ماجراجويي در آن است، تاكستان نشان داده مي شود كه به تلي از آوار تبديل شده است. جنگ شدت مي گيرد و هرج و مرج بر همه جا حاكم است.
هوسر در پوشش توليدكننده برنامه تبليغات تلويزيوني امريكا براي بازديد به شهر زمرد مي آيد و عامل برگزاركننده مراسم عروسي يونيك بايي يا (هيلاري داف)است؛ يونيك بايي يا معادل بريتيني اسپيرز در آسيا است. او همچنان نقش زني لوس با چشمان سرمه كشيده را بازي مي كند، با غيظ زير لب مي گويد «مي خوام كفرت رو بالا بيارم،» و با دسته يي از گانگسترهاي ايرلندي سفر مي كند. در پشت اين ظاهر به هرحال قلب دختربچه يي گم شده مي تپد.
هوسر، آدم بي رحمي كه سïس داغ را لاجرعه بدون ريختن حتي يك قطره اشك سر مي كشد، عاشق ناتاليا هگال هوزن (ماريسا تومي) مي شود. ناتاليا روزنامه نگاري آزاديخواه است كه سروكله اش سر صحنه پيدا مي شود. زماني كه آدم رباها ناتاليا را در درگيري هاي خارج از شهر مي دزدند و تهديد مي كنند كه سرش را مي برند، هوسر به قهرماني براي نجات او تبديل مي شود.
در هنگام تماشاي فيلم «شركت جنگ» حس تلاطم و خشونت مدام احساس مي شود اما اين خشم به اوج نمي رسد. فيلم مكرراً با به تصوير كشيدن اهداف هجوآلودش از موضوع اصلي منحرف مي شود. به ويژه با ماجراي فروش تصاوير ويدئويي از شب عروسي يونيك، كه كليت اثر را به يك فيلم بازاري تنزل مي دهد.
مساله اصلي در مورد ماجراهاي فرعي فيلم اين است كه چيزي را واقعاً به محتواي اثر اضافه نمي كند. آنچه در ابتداي فيلم ظاهري طنزآميز دارد در نهايت به نظر چيزي سرهم بندي شده مي آيد. زماني كه قلب خونبار تاثير خود را به جاي مي گذارد تماشاگر احساس مي كند كه فريب خورده است.
دوشنبه 24 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 182]