تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):عبادت کردن به زیادی روزه و نماز نیست، بلکه (حقیقت) عبادت، زیاد در کار خدا اندیشیدن است
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846772062




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امان‌ از حرف‌هاي‌ مردم‌- سرگذشت‌ شيرين‌ ـ ع‌


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: منبع : مجله راه زندگی براساس‌ سرگذشت‌ شيرين‌ ـ ع‌ خيلي‌ وقت‌ است‌ كه‌ خواننده‌ مجله‌ شما هستم‌.شايد همان‌ شماره‌هاي‌ اول‌ بود كه‌ تصميم‌ گرفتم‌مجله‌ شما را پي‌گيري‌ كنم‌. خيلي‌ وقتها وقتي‌حكايتهاي‌ زندگي‌ها را مي‌خواندم‌ انگار خودم‌ رادر آنها پيدا مي‌كردم‌. نمي‌گويم‌ مشكلات‌ عين‌هم‌ است‌ ولي‌ به‌ نوعي‌ ريشه‌ آنها يكي‌ است‌.خيلي‌ وقتها از توصيه‌ها و راهنمايي‌هاي‌ شمابهره‌ مي‌گرفتم‌ و حالا كه‌ چند سالي‌ مي‌گذردتأثير مستقيم‌ آن‌ را در زندگي‌ام‌ مي‌بينم‌. امروز هم‌ شايد نوبت‌ من‌ باشد كه‌ حكايت‌زندگي‌ام‌ را براي‌ شما بگويم‌ و ديگران‌ بخوانند وگره‌اي‌ از گرههايشان‌ را باز كنند. وقتي‌ ازدواج‌كردم‌ نزديك‌ به‌ سي‌ سال‌ داشتم‌. درسم‌ تمام‌شده‌ بود و با خيال‌ راحت‌ زندگي‌ مشتركم‌ راشروع‌ كردم‌. شايد به‌ نظر خيلي‌ها سن‌ سي‌سالگي‌ كمي‌ دير باشد ولي‌ من‌ راضي‌ بودم‌.احمد، شوهرم‌ هم‌ 35 سال‌ داشت‌. يك‌ ازدواج‌سنتي‌ داشتيم‌. احمد به‌ خواستگاري‌ام‌ آمد و بعدهم‌ مراسم‌ برگزار شد. او مرد بسيار آرام‌ وخوش‌قلبي‌ بود ولي‌ مشكل‌ ما هميشه‌ بيرون‌ ازخانه‌ بود. وقتي‌ كنار هم‌ راه‌ مي‌رفتيم‌ و يا اوهمراه‌ من‌ به‌ مهماني‌ و يا جايي‌ مي‌رفتيم‌نگاههاي‌ پرمعنا را حس‌ مي‌كرديم‌. واقعيت‌ اين‌بود كه‌ من‌ و احمد از نظر ظاهر خيلي‌ با هم‌ فرق‌داشتيم‌. احمد پسري‌ كوتاه‌ و كمي‌ چاق‌ بود.موهاي‌ سرش‌ ريخته‌ بود و از نظر تحصيلات‌ هم‌پايين‌تر از من‌ بود. اما براي‌ من‌ اين‌ چيزها اهميت‌نداشت‌. هميشه‌ دلم‌ مي‌خواست‌ شوهري‌ داشته‌باشم‌ كه‌ تمام‌ محبتش‌ را نثار من‌ بكند و حالا به‌آن‌ رسيده‌ بودم‌. ولي‌ امان‌ از حرفهاي‌ مردم‌. مدام‌ابراز دلسوزي‌ مي‌كردند. يادم‌ مي‌آيد شب‌عروسي‌، يكي‌ از همسايه‌ها كنارم‌ نشست‌ و گفت‌: ـ واقعا نمي‌دانم‌ چرا خودت‌ را دستي‌، دستي‌بدبخت‌ كردي‌. آخه‌ پسر من‌ هر چي‌ نداشت‌ مثل‌اين‌ كچل‌ و بي‌ريخت‌ نبود. حيف‌ تو كه‌ مثل‌ پنجه‌آفتاب‌ بودي‌ و حالا... و سري‌ تكان‌ داد و تمام‌ آن‌ شب‌ من‌ راعصبي‌ كرد. خيلي‌ ناراحت‌ بودم‌ و بدتر از آن‌، اين‌كه‌ اين‌ حرفها به‌ گوش‌ احمد هم‌ كم‌كم‌ رسيد. بعداز يك‌ مدت‌ خودش‌ هم‌ متوجه‌ اين‌ نگاهها شده‌بود. به‌ طوري‌ كه‌ سعي‌ مي‌كرد كمتر با من‌ به‌بيرون‌ بيايد. هر وقت‌ مهماني‌ و يا جايي‌ دعوت‌بوديم‌، از من‌ مي‌خواست‌ كه‌ تنها به‌ مهماني‌ بروم‌.من‌ هم‌ قبول‌ مي‌كردم‌ ولي‌ كم‌كم‌ متوجه‌ شدم‌ كه‌او در درونش‌ دچار غوغايي‌ است‌ و از اينكه‌مي‌ديد من‌ هم‌ ترجيح‌ مي‌دهم‌ كه‌ تنها به‌ بيرون‌بروم‌، خيلي‌ ناراحت‌ مي‌شد. احساس‌ خودكم‌بيني‌ مي‌كرد. كار به‌ جايي‌ رسيد كه‌ يك‌ روزموضوع‌ طلاق‌ را پيش‌ كشيد: ـ شيرين‌ تو مي‌توانستي‌ شوهري‌ بهتر از من‌داشته‌ باشي‌ پس‌ چرا مرا انتخاب‌ كردي‌؟دخترهاي‌ معمولي‌ زياد بودند كه‌ من‌ مي‌توانستم‌با آنها ازدواج‌ كنم‌ و تو هم‌ مي‌توانستي‌ باپسرهاي‌ بهتري‌ ازدواج‌ كني‌... آن‌ روز بود كه‌ متوجه‌ شدم‌ من‌ هم‌ در تمام‌اين‌ مدت‌ نتوانستم‌ به‌ او بفهمانم‌ كه‌ چه‌ نقاطمثبت‌ و خوبي‌ دارد. من‌ از يادآوري‌ محاسن‌ اودريغ‌ كرده‌ بودم‌ و چقدر از اين‌ كار هم‌ پشيمان‌بودم‌. براي‌ جبرانش‌ اما دير نشده‌ بود. تصميم‌گرفتم‌ هر طور شده‌ اين‌ خود كم‌بيني‌ را در او ازبين‌ ببرم‌. حالا ديگر اصرار دارم‌ كه‌ با هم‌ بيرون‌برويم‌. جلوي‌ چشم‌هاي‌ فضول‌ بعضي‌ها بامحبت‌به‌ شوهرم‌ نگاه‌ مي‌كنم‌ و به‌ وجودش‌ افتخارمي‌كنم‌. حالا كه‌ فكر مي‌كنم‌ مي‌بينم‌ در اين‌ مدت‌چقدر به‌ او سخت‌ گذشته‌. براي‌ يك‌ مرد هيچ‌چيز عذاب‌آورتر از اين‌ نيست‌ كه‌ غرورش‌ را از اوبگيرند. من‌ شوهرم‌ را دوباره‌ پيدا كردم‌ و از اين‌كه‌ در اين‌ مدت‌ رهايش‌ كرده‌ بودم‌، پشيمان‌هستم‌. ديگران‌ شايد ظاهر را ببينند ولي‌ زندگي‌من‌ باطني‌ عميق‌ دارد. مهرباني‌ و صداقت‌ چيزي‌نيست‌ كه‌ بتوان‌ آن‌ را با چشم‌ و ابرو مقايسه‌كرد...




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 234]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن