واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: گزارش میدانی باشگاه خبرنگاران دانشجویی ایران " ایسکانیوز" از بیست و دومین دوره نمایشگاه کتاب تهران با یک تقسیم بندی خاص مورد توجه خبرنگار حوزه فرهنگی این رسانه قرار گرفته است. وی که روز پنجشنبه به دیدار از نمایشگاه رفته بود، این سطر نوشته های را ازنگاه خود منعکس کرده است:مدرسه که می رفتیم مبصر کلاس که عموما درسخوان ترین نفر یا قلدرترین آدم کلاس بود ، روی تخته خط قرمزی می کشید و ما دانش آموزان را به «خوب» ها و «بد»ها تقسیم می کرد. «خوب» ها اغلب دوستان خودش بودند و آدم هایی که از او به هر دلیل تعریف می کردند، البته اگر مبصر با معرفتی داشتنی به برخی از واقعا «خوب» ها هم نیم نگاهی داشت و جانب انصاف را نگه می داشت و شما را از «خوب» ها می دانست اما خدا باید رحم می کرد به کسانی که آن طرف خط قرمز! یعنی «بد»ها بودند. حالا لزوما بدها «بد» نبودند، این «بد»ها به دو دسته تقسیم می شدند، «بد»هایی که با مبصر «بد »بودند و «بد»هایی که واقعا شلوغ کار بودند، به هر جهت اگر معلم یا ناظم آدم جدی ای بود و می خواست با این ملاک نفره انضباط بدهد کار دانش آموزان به قول معروف زار بود. وقتی امسال وارد نمایشگاه شدم یاد دوران مدرسه ام افتادم. فکر کردم اگر بخواهم نمایشگاه را به «خوب» ها و« بد»ها تقسیم کنم چگونه و با چه معیاری باید، سیاست های وزارت ارشاد، ناشران، کتاب ها، فروشندگان، تسهیلات و خدمات جانبی نمایشگاه، تسهیلات و خدمات غذایی و ... را به خوب ها و بدها تقسیم کنم. کارسخت تر شد و چند صورت مساله پیش آمد، اول اینکه اصلا و اساسا من در چه جایگاهی هستم که درباره خوب ها و بدها بنویسم و پاسخ این شد که خوب خبرنگارم! و جراح جامعه! بعد پرسش پیش آمد که چه شناختی از سیاست های ارشاد در حوزه کتاب، مشکلات ناشران و فعالان کتاب و ... دارم که پاسخ ذهنم این بود که به هر حال سال هاست در حوزه فرهنگ هم خبرنگار بودم و هم ... ! خلاصه مساله سوم این بود که خوب و بد به چه معناست و اساسا به چه چیزی می گوییم خوب و به چه چیزی بد! سوالات به پایان رسیده بود و من وارد نمایشگاه شده بودم. حالا برخی از این خوب ها و بدها را با هم بخوانیم. ** خوب ها خوب ها سمت راست خط قرمز بودند، خطی که روی تابلو کشیده می شد، یادم می آید وقتی سال اول تصدی گری دکتر محسن پرویز در نمایشگاه کتاب بود برای یکی از روزنامه های دولتی با ایشان مصاحبه کردم. او گفت: ما «عادت ها را شکستیم»، یادم می آید یکی از این عادت ها تغییر محل نمایشگاه کتاب از محل قبل به مصلی تهران بود و اتفاقاتی که خوب و بد در این مورد رخ داد و نوشته شد. این نوشته ها مثل «حب و بغض» مبصر، گاه از روی دوستی ها بود و گاه دشمنی ها. اما انصافا امروز فهمیدیم که مصلی جای بسیار خوبی برای نمایشگاه کتاب است. هم از آن حیث که جایگاهی است فرهنگی، گسترده و و هم از آن جهت که رفت و آمد بسیار سهل انجام می گرفت . نزدیکی اتوبوس هایی که در ضلع جنوبی نمایشگاه مستقر بودند و به اکثر نقاط کلیدی شهر تردد می کردند از "خوب" های امسال بود. کنار هم قرار گرفتن برخی ازناشران عمومی که مورد نظر مخاطبان هستند در ضلع شرقی شبستان یکی دیگر از اتفاقات خوب این دوره بود که البته در مورد چگونگی جایگاه و اندازه غرفه باید با خودشان حرف زد. ** بدها امیدوارم بدها را از روی «حب و بغض» ننوسیم می گویند گاهی قانونگذار خوب عمل می کند اما مجری همه چیز را خراب می کند، وقتی از مترو پیاده شدم باید سر صفی می ایستادم که مینی بوس های کوچک سبز (ون) مردم را به سمت شمال نمایشگاه می برد. این خودروها بدون توجه به صف طویل –ساعت 5 عصر- مردم کنار هم ایستاده بودند و با هم شوخی می کردند. جالب این است که یک دستگاه از این خودروها به سمت صف آمد و سعی کرد تمام صف را (که به شکل یک خط طویل بود )به یک متر عقب تر ببرد و وقتی به ابتدای صف و جایی که باید مردم سوار می شدند رسید دور زد و پیش گروه دوستانش بازگشت!! ما تازه فهمیده بودیم که دستمایه یک شرط بندی یا چیزی شبیه آن قرار گرفته ایم. خلاصه پس از سوار شدن و وارد شدن به سالن ناشران عمومی پس از مراجعه به چند ناشر (معتبر و سمت شرق سالن) متوجه شدیم که برای خرید کتاب با کارت کتاب باید چندان دل به نمایشگاه نبندیم . در همین اثنی بود که اتفاقا وزیر محترم را در غرفه سروش دیدیم و درد دلی کردیم. پس از کارت کتاب ها مورد دیگری که نظرمان را جلب کرد تعداد زیاد ناشران با نام های خاص مذهبی بود که البته این بخش خوب قضیه است. اما بخش بدش این بود که ناشران محترم با تابلوی نام مبارک یک عالم نامدار یا یک شهید یا یک فیلسوف یا ... کتاب هایی (غریب به اتفاق کتاب ها )در حوزه های آشپزی و خوشبختی در 10 روز و زیبایی پوست و راه های لاغری و ... می فروختند، البته این مساله به چرخه اقتصاد ناشران هم باز می گردد و اما به عقیده من می بایست بررسی هایی در این زمینه در هنگام برگزاری نمایشگاه انجام شود. ** پس از تحریر: کسانی که کتاب می خوانند در تلاش برای تغییر جهان اند. این را وقتی دبیرستانی بودم می گفتم، اما بزرگتر که شدم فهمیدم همه کسانی که کتاب می خوانند قرار نیست چیزی را در جایی عوض کنند، آنها فقط باید جهان ذهنشان را عوض کنند. آن روزها هنوز به این نرسیده بودم که کتاب خواندن برای برخی فقط یک عمل روشنفکری است که اساسا مهم نیست تاثیری بر ذهن اش بگذارد و برای عده ای عادتی که دیگر تاثیرش را از دست داده و در نظر برخی هم تفریح . تفریحی که هر تفریح دیگری به راحتی می تواند آن را کنار بزند. اما عده ای هم هستند که در پی دانایی اند و آن عده البته چقدر کم اند. با درگیری ذهنی ام پیرامون این مطالب که نوشتم، به نام ناشران و کتاب ها و پوسترها و آدم ها نگاه می کردم، شهید مطهری، علامه جعفری، دکتر شریعتی، شهید آوینی، شهید حسین فهمیده، احمد شاملو، نیچه، دکارت، هابز، راسل، فروید و صدها اسم و پوستر و نام انتشاراتی و کتاب که مردم را به خودش دعوت می کرد، دلم برای خیلی ها تنگ شد، اما بیش از همه برای کسانی تنگ شد که تلاش کردند فرهنگ عمومی مردم و دانش و دانایی آنها یک طبقه یا یک سطح بالاتر برود. کسانی که گفتند ، سواد فقط خواندن و نوشتن نیست سواد آن است که "بدانی" چرا باید "بدانی" و مسیر دانایی چیست و لذت اش کدام است. در کنار نام های تمام بزرگانی که می شناسم و می شناسید غرفه هایی که شلوغ بودند و کتاب هایی که خریداری می شدند یا با "چگونه خوشبخت می شویم" و "دویست راه برای به دست آوردن مردان یا زنان" ربط داشت یا پیرامون انواع آشپزی و رمان های عشقی سطحی و کتاب هایی با موضع فالگیری (در مضمون نه درنام) بود. دلم گرفت اما اینها را نه می توانستیم به آقای وزیر بگویم نه معاون فرهنگی اش. ملت ما به آگاهی در حوزه فرهنگ، تمدن و آیین و دین شان نیازمندند. فرهنگ را لطفا به آن سمت بیشتر هدایت کنید. خبرنگار:166
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 316]