تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 16 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):بالاترین عبادت، عفت شکم و شهوت است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1826541971




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آي قصه قصه قصه ؛ بابا چرخ و فلكي


واضح آرشیو وب فارسی:قدس: آي قصه قصه قصه ؛ بابا چرخ و فلكي
زهرا مهربان چرخ و فلك همين جور توي هوا مي چرخيد و بالا و پايين مي رفت. بابا چرخ و فلكي هم كنار چرخ و فلك قديمي اش ايستاده بود و بچه ها را سوار چرخ و فلك مي كرد و پول مي گرفت. بابا چرخ و فلكي خيلي پير بود. از بس پير بود كمرش حسابي خم شده بود. اما هنوز هم كار مي كرد و چرخ و فلكش را هل مي داد و داد مي زد: چرخ و فلكي...چرخ و فلكي..... بچه ها بابا چرخ و فلكي را خيلي دوست داشتند و تا صداي او را مي شنيدند با خوشحالي از خانه ها بيرون مي آمدند. بابا چرخ و فلكي هم بچه ها را دوست داشت. او همه بچه ها را سوار چرخ و فلكش مي كرد، حتي آنهايي را كه پول نداشتند. آن روز هم مثل هميشه بابا چرخ و فلكي توي كوچه ها چرخيد و بچه ها را سوار چرخ و فلك قديمي اش كرد تا اينكه ظهر شد و خسته شد و بچه ها هم به خانه هايشان رفته بودند. كوچه خلوت خلوت شده بود، اما بابا چرخ و فلكي به خانه اش نرفت. مي خواست درسايه ديوار استراحت كند تا بچه ها دوباره بيايند.براي همين رفت تا از مغازه براي خودش چيزي بخرد و بخورد. مغازه كمي دورتر از چرخ و فلك بود. همين كه بابا چرخ و فلكي به مغازه رفت دو نفر سراغ چرخ و فلكش رفتند و شروع كردند به هل دادن آن و با سرعت با چرخ و فلك فرار كردند. بابا چرخ و فلكي با ناراحتي از مغازه بيرون آمد و داد زد: دزد. دزد. چرخ و فلكم را بردند. اما دزدها با سرعت با چرخ و فلك فرار كرده بودند. بابا چرخ و فلكي نمي دانست چه كار كند. او توي كوچه ها آن قدر دنبال چرخ و فلكش گشت كه شب شد. بعد هم با ناراحتي به خانه برگشت. بي بي اقدس زن بابا چرخ و فلكي وقتي او را با آن قيافه ناراحت ديد گفت: چي شده بابا چرخ و فلكي؟!پس كو چرخ و فلكت؟ !بابا چرخ و فلكي آهي كشيد و گفت: دزديدند، بردند و همه ماجرا را براي بي بي اقدس تعريف كرد. بي بي اقدس او را دلداري داد و گفت: عيبي ندارد غصه نخور خدا بزرگ است. حتماً پيدا مي شود. باباچرخ و فلكي گفت: من كه كار ديگري بلد نيستم. همه سرمايه ام همان چرخ و فلك بود. او بلند شد و از پله هاي پشت بام بالا رفت و رفت روي پشت بام خانه اش. از روي پشت بام گنبد حرم امام رضا(ع) ديده مي شد. بابا چرخ و فلكي هر وقت ناراحت بود مي رفت روي پشت بام و از آنجا با امام رضا(ع) حرف مي زد و درد دل مي كرد. بابا چرخ و فلكي به طرف گنبد امام سلام داد و گفت: نذر مي كنم اگر چرخ و فلكم پيدا شود تا آخر تابستان روزي يك ساعت بيايم نزديك حرمت و بچه هاي زائر ها و مهمان هايت را مجاني سوار چرخ و فلك كنم. صبح روز بعد بابا چرخ و فلكي دوباره رفت به همان جايي كه چرخ و فلكش را دزديده بودند. اما با تعجب ديد چرخ و فلك جلوي در همان مغازه است كه او داخل آن رفته بود. آقاي بقال با خنده گفت: بيا بابا چرخ و فلكي چرخ و فلكت پيدا شد. دو نفرچرخ و فلكت را آوردند و گفتند: توي يكي از كوچه ها آن را پيدا كردند و چون آن را ديروز اين جا ديدند آن را اين جا آوردند. بابا چرخ و فلكي سرش را به طرف آسمان برد و گفت: خدا را شكر و با خوشحالي چرخ و فلكش را هل داد و به طرف حرم امام رضا(ع) راه افتاد.
 چهارشنبه 19 تير 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: قدس]
[مشاهده در: www.qudsdaily.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 76]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن