تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 15 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ساختمان پزشکان

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

رفع تاری و تشخیص پلاک

پرگابالین

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1838007912




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مصاحبه‌اي كه در زمان سلامتي مهين شهابي انجام شده است


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: مصاحبه‌اي كه در زمان سلامتي مهين شهابي انجام شده است چند ماهي است كه خبر بيماري خانم «مهين شهابي»، هنردوستان و هنرمندان را نگران كرده است. مردم هنردوست ايران دست به دعا برداشته‌اند تا هر چه زودتر حال عمومي اين بازيگر محبوب و پيشكسوت سينما و تلويزيون ايران بهبود يابد. خبرها حاكي از آن است كه مهين شهابي در حال حاضر بستري است. او با شنيدن صداي نوه‌اش عكس‌العمل نشان داده، چشمانش را باز مي‌كند؛ اما نمي‌تواند سخني بر زبان آورد و با او حرف بزند. اين مصاحبه زماني انجام شد كه خانم شهابي در سلامتي كامل به سر مي‌بردند. هنگامي كه صداي پيشين مهين شهابي را مي‌شنوم بغض راه گلويم را مي‌گيرد. به ياد مي‌آورم كه اين زن همچون نقش‌هاي مادري كه بازي مي‌كرد چقدر مهربان و صميمي بود. وقتي به او پيشنهاد مصاحبه دادم با آن كه خسته بود، با روي باز پذيرفت. مي‌گفت: هميشه سرنماز شما جوان‌ها را دعا مي‌كنم تا خدا حفظتان كند كه آلوده نشويد. آرزو كرد كه: كاش اين قدر داشتم كه هرچه بچه فقير بود را سير مي‌كردم و بچه‌هاي ندار را به مدرسه مي‌فرستادم. او تاكيد مي‌كرد: فوت همكاران عزيزم تلخ‌ترين خاطره است. وقتي خواست پروردگار باشد، بايد رفت. كسي نمي‌تواند جلوي تقدير بايستد. مهين شهابي بازيگر پيشكسوت فيلم‌هاي گاو، بيتا، پاييزان، دو نيمه سيب و سريال‌هاي باز هم مدرسه‌ام دير شد، ‌آيينه و... است. او در سال 1315 در تهران به دنيا آمد. شوهرم آهنگساز بود از بچگي خيلي به بازيگري علاقه داشتم. هر زمان فيلمي مي‌ديدم، آن شخصيت را در خودم حس مي‌كردم و در خانه با حس آن نقش، راه مي‌رفتم. تئاتر هم خيلي مي‌ديدم. پدر من افسر ارتش و خانواده ما يك خانواده نيمه سنتي بود. مادرم از نوادگان قاجار و خيلي هنردوست بود. او مشوق ما در كارهاي هنري بود. من با يك آهنگساز ازدواج كردم. فاميلي شوهرم شهابي بود و آن فاميلي روي من ماند. چند وقتي سردبير راديو هم شده بود. يك روز گفت گروهي به نام «اسكويي‌ها» آمده‌اند كه هم درس مي‌دهند و هم تئاتر كار مي‌كنند. من تا قبل از ازدواج در مدرسه تئاتر كار مي‌كردم. در گروه «اسكويي‌ها» هم چند نمايش بازي كردم، من رشته تئاتر را با اسكويي‌ها گذراندم. همزمان كار هم مي‌كرديم. كار و كار و كار و عاشقانه كار.  بعد به اداره هنرهاي دراماتيك آمدم. با همكاران اداره براي اجراي تئاتر به سفرهاي شهرستان مي‌رفتيم. سريالي در كار نبود، بيشتر تئاتر صحنه بود. هفته‌اي يك بار چهارشنبه شب‌ها نمايش زنده داشتيم. فاميل اصلي من نيك طبع است بعد از ازدواج، فاميلي شوهرم روي من ماند. او مشوق من بود. من كه نقاشي مي‌كردم، تشويقم مي‌كرد. هر وقت تابلو نمي‌كشيدم، غر مي‌زد و مي‌گفت چرا وقتت را بيهوده مي‌گذراني. من عاشق هنر بودم. به نقاشي و توري بافي خيلي علاقه داشتم. يكي دو تا برنامه خوانندگي هم با شوهرم داشتم كه البته در خانه ضبط كرديم و ترانه‌هايش جايي منتشر نشد. به ما نگوييد بازيگران قديميچند سال است كه از كارهاي هنري كنار كشيده‌ام. بعد از فوت شوهرم دچار مريضي «زونا»‌ شدم و چند ماه نمي‌توانستم كار كنم. دو سه تا پيشنهاد داشتم كه دو تا از آنها در اصفهان بود. نتوانستم بروم، از اين دو تا و ديگري فيلم بود يكي سريال. شايد هم خودم قصور كرده‌ام. چند وقت پيش زنگ زدند و گفتند شما بياييد ما بازي تان را ببينيم. چند تا عكس هم با خودتان بياوريد. گفتم ببخشيد. چهل سال است كه عكس‌ها و خودم را ديده‌ايد. چه عكسي برايتان بياورم؟ به ما نگوييد بازيگران قديمي. ما قديمي نيستيم. اسم قديمي را كه مي‌آوريد، ‌آدم ياد دوران قاجار مي‌افتد. بگوييد زن‌هاي چند سال پيش. (مي‌‌خندد)در جواني نقش پيرزن داشتمسينماي امروز ما، بيش از اندازه به بازيگران جوان مي‌پردازد. بعضي از قديمي‌ها گوشه نشين شده‌اند. براي من اين گوشه گير شدن تا حدودي اتفاق افتاده است. به هر حال الان مسئله تجربه و هنرمند بودن، زياد مطرح نيست. الان بيشتر به چهره توجه مي‌كنند. نمي‌بينند چقدر تجربه و خلاقيت داريد. اين‌ها مهم نيست. من دو سال پيش سريال «پاي پياده» را كار كردم. آن جا ديدم آن چه براي برخي جوان‌ها مهم نيست، بازيگري است. مرتب ‌مي‌‌گفتند من را اين طور كنيد تا خوشگل شوم. اين لباس را بدهيد تا خوش تيپ‌تر شوم. ما هم جوان بوديم . من زماني كه كارم را با اداره هنرهاي دراماتيك شروع كردم، مدام نقش «پيرزن‌ها » را بازي مي‌كردم. يك دفعه يك كارگردان از من پرسيد،‌ تو چه عشقي داري كه مرتب نقش پيرزن‌ها را بازي مي‌‌كني؟ من گفتم :‌من هنوز به اين سن نرسيده‌ام. اگر بتوانم اين سن را بازي كنم، مي‌توانم يك هنرپيشه شوم. وسايل صحنه را هم از خانه مي‌بردم!درست يادم نيست اولين دستمزدم چقدر بود. آن قدر عاشقانه كار مي‌كردم كه اگر وسايلي  هم از خانه، مي‌خواستند مي‌بردم. دو تا تابلو گران قيمت نقاشي روي صحنه بردم. اصلا در فكرش نبودم كه اين‌ها مال مادرم است. بعد گفتند تابلوهايت گم شده، گفتم عيبي ندارد فداي هنر و نمايش فكر مي‌كنم. اولين حقوقمان از اداره دراماتيك حدود 400 تومان بود. آن موقع با 250 تومان مي‌شد يك خانه خيلي قشنگ اجاره كرد. گل‌ها جواب سلامم را مي‌دهند من يك كلبه كوچولو در شمال كشور دارم. عيدها مي‌روم آن جا... تويش گل و درخت كاشته‌ام. شوهرم ناراحتي قلبي شديد داشت. گفتند نبايد تهران بماند. آن جا را گرفتيم. هر وقت مي‌روم آن جا با درخت‌ها و گل‌ها سلام و عليك مي‌كنم، مي‌روم و مي‌بوسمشان. گل‌ها جواب سلامم را مي‌دهند. جواب گل‌ها آن تكاني است كه نسيم به آنها مي‌دهد. با گل‌ها حرف مي‌زنم. يك وقت‌ها كه نيستم وقتي برمي‌گردم مي‌بينم پژمرده شده‌اند. دومين روز كه با آنها حرف مي‌زنم، شكفته مي‌شوند. دخترم مي‌گويد، مادرشان را ديده‌اند شاداب شده‌اند.دلم براي بچه‌هاي گلفروش مي‌سوزد من هيچ وقت براي پول آرزو نكرده‌ام. يك وقت مي‌گفتم كاش اين قدر داشتم كه هرچه فقير بود سير مي‌كردم و بچه‌هاي ندار را به مدرسه مي‌فرستادم. مخصوصا اين بچه كوچولوها كه گل فروشي مي‌كنند. اين قدر دلم برايشان مي‌سوزد. عشق با خودش تپش قلب مي‌آورد اولين باري كه روي صحنه رفتم ترسيدم. آدم پايش را كه روي صحنه مي‌گذارد دلهره دارد. الان هم دارم، عشق است ديگر. عشق هم با خودش تپش قلب مي‌آورد. نوه‌ام ميكروبيولوژي مي‌خواند خوشبختانه شوهرم به من در كارهاي خانه كمك مي‌كرد. زماني كه من كار مي‌كردم، او به بچه‌ها مي‌رسيد. سه تا بچه دارم. يكي شان به پيش پروردگار رفت، او در جواني سكته كرد. هر سه فرزندم در انگليس درس خواندند. فرزندانم وارد سينما نشدند. دخترم كه اسمش آرزوست، در انگليس رشته نورپردازي و طراحي صحنه خواند. اما از تحصيلاتش استفاده‌اي نكرد. ترجيح داد خانه‌داري كند. من را مادربزرگ كرد و برايم يك نوه آورد. نوه‌ام رشته ميكروبيولوژي خواند. دخترم را زود بردند و ما را نوه دار كردند. آرزو آمد ايران كه كار كند. در اين جا يك سري بي انضباطي‌ها ديد كه خيلي توي ذوقش خورد. گفت اين جا اصلا نمي‌شود كار كرد. من مي‌خواستم او را به چند نفر معرفي كنم. ديدم خودش نمي‌خواهد. اسم پسر ديگرم هم پورنگ است. دست مادرم را مي‌بوسيدم بچه‌هاي اين دوره و زمانه به نسبت قبلي‌ها خيلي فرق كرده‌اند، خيلي زياد. من وقتي دست مادرم را مي‌بوسيدم مي‌گفتم مادر از ما كه گذشت، شايد نسل بعد از ما اين كار را تكرار نكند. البته بچه‌هاي خودم خيلي خوب و با محبت‌اند. بچه‌هاي الان باهوش‌تر شده‌اند. با اين دستگاه‌هاي ارتباط جمعي و كامپيوتر شما مي‌خواهيد باهوش نشوند؟ به شرطي كه زياد پفك نخورند!زندگي شيرينبعضي از خانم‌ها حقوقشان را براي خودشان خرج مي‌كنند. من حتي يك ده شاهي هم از شوهرم قائم نكرده‌ بودم. هميشه سر يك سفره مي‌نشستم و هر چه در مي‌‌آوردم، براي زندگي خرج مي‌كردم. مسئله اين است كه الان توقع‌ها بالا رفته. زن مي‌گويد چرا شوهر من فلان ماشين را ندارد. من جلوي دوستم خجالت مي‌كشم. شوهر تو يك حقوق بگير است. آخه از كجا بياورد؟ اگر به آن چه داريم قانع باشيم، زندگي‌مان شيرين مي‌شود. آن موقع من حدود 400 تومان از اداره حقوق مي‌گرفتم و راضي هم بودم. بازي پسرهابچه‌ها را به هم مي‌زدم!در دوران كودكي زياد شيطنت نمي‌كردم. من با برادر و پسر عمه‌ام بازي مي‌كردم. مي‌خواستم بگويم چيزي از شما كم ندارم. اگر الك دولك بازي مي‌كردند، مي‌گفتم من هم هستم. اگر راه نمي‌دادند من هم بازي شان را به هم مي‌زدم. الان هم معتقدم يك زن به هيچ عنوان از مرد كمتر نيست. زن‌ها مثل مرد كار مي‌كنند و زحمت مي‌كشند و تازه خانه را هم اداره مي‌كنند. يك وقت‌هايي مي‌گفتند،‌ پسر براي ما دكتر و مهندس مي‌شود و اسم مي‌آورد. الان ماشاا... بيشتر دانشجويان دخترند. خيلي هم خوب درس مي‌خوانند. الان پولي كه قرار بوده آقايان دربياورند، خانم‌ها همه در مي‌آورند و به آقايان مي‌دهند. چه فرقي مي‌كند؟ پدرم خيلي سخت‌گير بود پدرم خيلي سخت‌گير بود. مدام به ما مي‌گفت چطور بنشينيد، چطور راه برويد و چطور حرف بزنيد. تربيت درست خيلي خوب است. الان خيلي بچه‌سالاري مد شده. آن وقت پدر و مادر سالاري بود. من يادم مي‌آيد وقتي پدرم در مي‌زد ما جلوي پايش بلند مي‌شديم تا داخل خانه شود، نه اين‌كه بترسيم، بلكه احترام مي‌گذاشتيم. اعتقادات مذهبي هم بود. پدرم از در كه مي‌آمد صورت بچه‌ها را مي‌بوسيد و مي‌گفت، حضرت علي(ع) گفته‌اند با بچه‌ها مهربان باشيد. بازيگر زن بايد خانه‌دار هم باشد يك بازيگر زن بايد خانه‌دار خوبي هم باشد. به اعتقاد من، يك زن بازيگر، وقتي داخل خانه مي‌شود، در را كه مي‌بندد، ديگر زن خانه دار است. بايد به مشكلات خانه و بچه‌ها فكر كند. اگر قرار باشد در خانه هم حواسش به نقش باشد به كارهاي بچه‌ها نمي‌رسد. عاشق كلمه مادر هستم خيلي زياد نقش مادر را بازي كرده ام. در زندگي واقعي هم سعي كردم نقش يك مادر را بازي كنم. زماني كه يك بچه شيرخوار داشتم، نقش يك مادر مسن را ايفا كردم. با گريم مرا پير كردند و مادر پرويز كاردان ‌شدم. همه اين نقش‌ها را دوست دارم. عاشق كلمه مادر هستم. هيچ چيزي مقدس‌تر از مادر نيست. در زندگي‌ام مادر يك چيز ديگري بود. پدرم نظامي بود. مرتب به سفر مي‌رفت. مادرم براي ما هم مادر بود و هم پدر. من هميشه دست مادرم را مي‌بوسيدم، دستش براي من بوي عطر ياس مي‌داد، هنوز بويش را حس مي‌كنم.  هيچ وقت خدا به بنده‌اش غضب نمي‌كند. مگر اين‌كه چه كاري كرده باشد. تازه آن وقت هم مي‌بخشد. اما خود بنده‌ها همه چيز را ناجور مي‌كنند. خدا همه چيزهايي را كه خلق كرده دوست دارد.علی نیکخواهخانواده سبز




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 451]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


تصویری

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن