واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: چند چيزي كه مي توان از رابين وود آموخت
روبرت صافاريانآدم هايي كه مدام با خودشان كلنجار مي روند براي من جالب ترند، آدم هايي كه مدام خود را نقد مي كنند و مدام مي كوشند توضيح دهند كه چه چيز گذشته را نفي و چه چيزش را حفظ مي كنند. آدم هايي كه هيچ تئوري و هيچ نظريه يي را به طور قطع نمي پذيرند اما همه آنها را مي خوانند، از آنها مي آموزند و آنها را به خدمت خود مي گيرند. هيچ انديشمندي را دربست تاييد نمي كنند و مرعوب نامش نمي شوند، اما همه انديشمندان بزرگ قدر مي نهند. رابين وود مشخصاً چنين آدمي است. و چنين منتقد فيلمي. به همين سبب بارها مورد نقد قرار گرفته كه از ثبات راي برخوردار نيست، به چپ و راست مي زند و از اين نوع انتقاداتي كه معمولاً متوجه هنرمندان و نويسندگاني از اين دست است. نزديك يك دهه پيش (زمان چه تند مي گذرد) به كار ترجمه مجموعه يي از نقدهاي رابين وود مشغول بودم كه در سال 1379 به نام اومانيسم در نقد فيلم منتشر شد. يكي از جذابيت هاي ترجمه كتاب اين است كه زماني طولاني با متفكر و انديشمندي سر مي كني. هر روز صبح بيدار مي شوي و سه چهار صفحه يي از كارهايش را به دقت مي خواني و در هر كلمه و هر جمله اش دقت مي كني و از نزديك در تضادها و دغدغه هايش شريك مي شوي. با او اخت مي شوي. انگيزه اوليه من براي ترجمه رابين وود محدودتر بود؛ يكم، تامين منابع دست اول نقد فيلم براي سينما دوست ايراني؛ دوم، روشن كردن برخي مباحث نظري نقد فيلم مانند مفهوم رئاليسم و سينماي عامه پسند و تئوري مولف. اما در طول كار شيفته نگاه پويا و روحيه مدام در تكاپوي او شدم و ارزشش برايم بسي افزون تر شد. رابين وود كار نقد را ارزشگذاري مي داند و آن را از نوشتن ريويو معمول مطبوعات امروز متفاوت مي داند.مايلم به تمايز ساده يي كه بين ريويونويس و منتقد وجود دارد اشاره كنم؛ «ريويونويس براي كساني مي نويسد كه فيلم را نديده اند و به خوانندگانش توصيه مي كند آن را ببينند يا نبينند و به طور خلاصه به آنها بگويد كه فيلم مورد بحث چيست و چه مي كند. اما فرض منتقد اين است كه خواننده فيلم را ديده است، بنابراين نقل خلاصه داستان فيلم را كار زائدي مي داند و سعي مي كند بيننده را درگير يك مكالمه خيالي درباره محتواي فيلم، ميزان كاميابي آن و ارزش آن بكند...(از نقدي بر فيلم پنهان ميشائيل هانكه)رابين وود وقتي درباره فيلمي مي نويسد به عنوان رابين وود مي نويسد؛ آدمي با ديدگاه هاي ايدئولوژيك معين، آدمي كه فكر مي كند خطر جنگ هسته يي جدي است و تمدن ما به سمت نابودي پيش مي رود، كه برايش اين پرسش مطرح است كه آيا در چنين شرايطي نوشتن درباره زيبايي فلان حركت دوربين و بهمان نقطه كات كودكانه نيست. او كسي نيست كه گمان كند نوشتن نقد صرفاً ارزيابي زيبايي شناختي است و بس. او خود را حذف نمي كند و آنجا كه مي گويد؛... دغدغه اصلي منتقد مساله ارزش است؛ ارزش يك كار هنري منفرد، ارزش بالقوه آن در يك (به اصطلاح) تمدن به خصوصي كه در روزگار ما ظاهراً به خودويرانگري ميل مي كند. مساله ارزش هيچ گاه به اندازه امروز حياتي نبوده است.... منظورش همين است كه منتقد وقتي درباره فيلمي مي نويسد درباره آن داوري مي كند و طبعاً از ديد خاص خودش اين كار را مي كند. او با نوشتن در نشريه مووي در دهه 1960 كار نقد فيلم را شروع كرد و بعد كتاب هاي كوچكي درباره آرتور پن، اينگمار برگمان، هاوارد هاكس، ميكل آنجلو آنتونيوني، آلفرد هيچكاك و سه گانه آپوي ساتياجيت راي نوشت. در اين دوره از كارش به عنوان يك نويسنده مولف گرا با تمايل به نقد فرماليستي و زيبايي شناختي فيلم ها ظاهر مي شود. در دهه 1980 كتاب هاي او پيچيده تر مي شوند. به قول خودش او كه در اوايل كارش به عنوان منتقد فيلم هيچ دركي از مفهوم ايدئولوژي نداشت، حالا تمام دغدغه اش دريافتن ايدئولوژي هاي پنهان در لايه هاي زيرين فيلم ها است. جالب اينكه او در كتاب هاي جديدش درباره فيلم ها و فيلمسازاني كه قبلاً نوشته از زواياي ديگر مي نويسد. كتاب جديدي درباره هيچكاك منتشر مي كند و كتاب قديمي خودش درباره او را نيز همراه كتاب جديد در يك مجلد چاپ مي كند. كاري كه معنايش اين است كه او نمي خواهد گذشته خود را انكار يا كتمان كند، بلكه به خواننده اش فرصت مي دهد رابين وود جديد و قديمي را كنار هم ببيند. در عين حال در مقدمه مفصلي توضيح مي دهد كه به كجاي آنچه پيشتر نوشته انتقاد دارد و كجايش را همچنان قبول دارد. در ادامه اين نوشته تنها به چند نكته يي كه به گمانم به عنوان منتقد فيلم مي توان از رابين وود آموخت به اختصار اشاره مي كنم؛ به كار گرفتن همه تئوري ها بدون اينكه مرعوب هيچكدام شويم. رابين وود در دهه 60درباره نشريه بسيار نظري و بسيار سنگين اسكرين مطالبي نوشت و آن را به خاطر مغلق بودن به باد انتقاد گرفت. اما در مقدمه كتاب هيچكاك مي پذيرد كه از جريان تئوري پرداز آن دوره چيزهاي زيادي درباره مفهوم ايدئولوژي و روايت آموخته و بعدها آنها را در نوشته هايش به كار گرفته است.اهميت سينماي عامه پسند در صدر فهرست بهترين فيلم هاي رابين وود ريو براوو ساخته هاوارد هاكس جاي دارد. از ديد خيلي ها انتخاب يك وسترن، حتي يك وسترن خوب، به عنوان محبوب ترين فيلم تاريخ سينما انتخاب عجيبي است. اما اين انتخاب از دلبستگي رابين وود به سينماي عامه پسند هاليوود ناشي مي شود. سينمايي كه تا دهه 60 از سوي منتقدان اروپايي بي اهميت و سخيف انگاشته مي شد. رابين وود از نويسندگان جرياني است كه سينماي هاليوود را جدي گرفت. عنوان مقاله مشهور او چرا بايد هيچكاك را جدي گرفت خود گوياست. او سال ها بعد مقاله ديگري نوشت با عنوان چرا هنوز هم بايد هيچكاك را جدي گرفت و به اين ترتيب بر تداوم نگاهش در ارزش و اهميت سينماي عامه پسند تاكيد كرد. مقاله او درباره سينماي وحشت و اينكه اين ژانر سينمايي چگونه تحولات ايدئولوژيك جامعه امريكايي را در خود منعكس مي كند نمونه خوب نگاه ژرف او به سينماي عامه پسند امريكاست و در ضمن روشن مي كند منظور او شيفتگي به همه چيز اين سينما نيست، بلكه به فيلم هاي عامه پسند به عنوان ساختارهاي متناقضي نگاه مي كند كه كندوكاو زيركانه شان چيزهاي بسيار جالب تري را روشن مي كند تا فيلم هايي كه از ابتدا و آگاهانه با مقاصد روشنفكرانه و فلسفي ساخته مي شوند. نقدي كه خواننده را در چنگ خود مي گيرد. هر نقدي كوششي است از سوي نويسنده براي اينكه خواننده را ترغيب كند فيلم را چنان ببيند كه خود ديده است. نقد سرگيجه نوشته رابين وود نمونه اعلاي چنين نقدي است. بعد از خواندن نقد دشوار بتوان سرگيجه را جور ديگري ديد. وود با اتكا به شواهدي كه در خود فيلم هست (نه قلم فرسايي بي ارتباط با متن فيلم) تفسير ويژه خود را ارائه مي كند و كوشش اسكاتي براي كشف مادلن در وجود جودي را به تجسم عشق رمانتيك و تمايل مردان به تصاحب زنان در اينگونه رابطه تعبير مي كند. او براي متقاعد كردن خواننده اش هم از منطق و استدلال استفاده مي كند، هم از احساسات و هم از قلم شيوا و نثر قوي. مرگ مولف يعني نفي نبوغ و نفي انسان. وود اين سخن رولان بارت را كه «نويسنده نمي نويسد، خود نوشته مي شود» به سخره مي گيرد و مي پرسد آيا خود بارت هم موقع نوشتن اين جمله داشته نوشته مي شده است. او معتقد است به رغم نقش مهم فرهنگ عمومي جامعه و شرايط سياسي و اجتماعي در شكل گيري يك اثر هنري، هنرمند بزرگي پشت آثار هنري مهم حضور دارد كه با تصميمات آگاهانه اش اثر هنري را خلق كرده است. تصورش دشوار نيست كه هيچكاكي وجود داشته كه تصميم گرفته براي نمايش فلان رويداد دوربين كجا قرار بگيرد و چگونه قهرمان داستان را تعقيب كند و صحنه چگونه نورپردازي شود و از اين قبيل و اينكه اگر فيلم هاي هيچكاك را شاهكارهاي هنر سينما مي دانيم، اين كيفيت مرهون حضور نابغه يي به نام هيچكاك هم هست. به اعتقاد وود، غرض از نفي مولف، نفي نبوغ، نفي وجود هنرمندان نابغه و نفي انسان از نقشه كلان كائنات و تقليل همه چيز به يك هستي قابل تبيين نشانه شناسانه است. اما او بر مواضع انسان گرايانه خود پاي مي فشرد.رابين وود كتابي يا مجموعه يي به نام اومانيسم در نقد فيلم ندارد. اين نامي است كه من بر مجموعه مقالاتي كه از كتاب هاي مختلف او انتخاب كرده بودم، گذاشتم. به نظرم آمد آن چيزي كه مثل خط سرخي از ميان نوشته هاي همه دوره هاي او مي گذرد اعتقاد او به انسان يا ارزش هاي انساني به معناي وسيع آن است. سبب مخالفت او با جريان هاي نشانه شناختي و پساساختارگرايانه هم همين است.و يك نكته ديگر. ترجمه مقالات وود و آشنايي با مجموعه كارهايش در دوره هاي مختلف تاريخي، اين نكته را نيز برايم آشكار كرد كه درك ما از منتقدان (و ساير انديشمندان) صاحب نام هميشه چه اندازه محدود است. وود براي ما بيشتر نويسنده يي بود كه نقدهاي خوبي درباره هيچكاك نوشته است. همين. تقليل دادن نويسنده يي با يك دنيا تناقضات دروني و كشاكش هاي ايدئولوژيك با خود و ديگران به يكي دو نوشته اش، چون گمان مي كنيم آن نوشته ها با مقاصد خودمان در اثبات حقانيت هيچكاك خوانايي دارند. امروز هم كمابيش چنين اتفاقي مي افتد. هواداري وود از سينماي عامه پسند و مخالفت او با سينماي روشنفكرانه متكلف، كه ابداً به مفهوم حمايت از سينماي سرگرم كننده امروز هاليوود نيست، وسيله يي مي شود براي مخالفت با سينماي هنري جدي و دفاع از سينماي سخيف. در حالي كه اندك مطالعه يي در نوشته هاي وود روشن مي كند كه او از كدام سينماي هاليوود و به چه دليل دفاع كرده است و چه خوانش عميق و بديعي از فيلم هايي كه درباره آنها بحث كرده ارائه كرده است. اكنون بيش از يك دهه است كه او با چند تن از همفكرانش در كانادا مجله سينمايي وزيني به نام سينه اكشن درمي آورد. سينه اكشن سه شماره در سال منتشر مي شود و سردبيري آن بين اعضاي تحريريه مي چرخد. رابين وود گفته است ماركس و فرويد را هم نمي توان دربست و بدون چون و چرا پذيرفت. اين اصل درباره خودش هم به طريق اولي صدق مي كند. او در همه نوشته هايش به يك اندازه درخشان نيست.(طبيعي است) در نوشته هاي سال هاي اخيرش گرايش ايدئولوژيك و سياسي بر گرايش زيبايي شناسي مي چربد و گاه او را به انتخاب هاي غيرقابل دفاع مي كشاند. نوشته هاي انتقادي درباره او كم نيست، اما همه بر اهميت كار او به عنوان يكي از شخصيت هاي ماندگار نقد فيلم صحه مي گذارند.
يکشنبه 16 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 320]