واضح آرشیو وب فارسی:برنا نيوز: نيم ساعت تا آزادي
در چنين اوضاعي كودكان اين خانواده ها از هر چه برايشان كم گذاشته اند، برايشان از آوردن خواهر و برادر هيچ كوتاهي نكرده اند، ميان بيم و اميد سرگردانند. اميد به آينده اي بهتر از وادينشان و بيم از واقعيت پيش رو.
"سرويس اجتماعي برنا"
نيم ساعت فرصت هست كه آب، آسفالت، زمين بازي و هر چيز به ظاهر پيش و پا افتاده اي را فراموش كنيم. اين را بعد از اينكه به نصيرآباد رسيديم فهميدم. از ميدان آزادي تهران كه همراه يكي از خيرين موسسه خيريه ياوري سبز مي شوم، تا نصيرآباد تنها نيم ساعت راه است. قرار است اين موسسه مهد كودكي براي فرزندان خانواده هاي تحت پوشش خود داير كند و امروز شروع كار آن است.
زهرا صفوي، خيري كه همراه او شده ام، دوست دارد او را تنها به عنوان يكي از خيرين موسسه معرفي كنم؛ اما مديريت اين موسسه خيريه را بر عهده دارد. مي گويد: "سال 84 كه كار خود را در منطقه نصير آباد شروع كرديم گمان نمي كرديم كه اين فعاليت طولاني باشد. تصورمان اين بود كه معدود نيازمندان اينجا را سر و ساماني مي دهيم و مي رويم سراغ حاشيه اي ديگر. اما تا به امروز تمام تلاشمان صرف اداره همين 120 خانواده تحت پوشش در اين منطقه شده است كه اين، هم مربوط بود به تجربه ناكافي ما و هم نياز بسيار شديد اينجا."
بيشتر مردم نصير آباد، محله اي در حاشيه خادم آباد شهريار، مهاجراني از خطه آذربايجان اند كه به اميد يافتن كار و بهبود اوضاع نابسامان خود جلاي وطن كرده و عزم تهران كرده اند. بيشتر مردان خانواده كارگر نقاشند و روزي شان را به روز مي گيرند و اگر خداي ناكرده حادثه اي گريبانشان را بگيرد، روزشان شب مي شود و نه بيمه اي و تاميني. اغلب خانواده هاي تحت پوشش موسسه اينگونه اند، يا سرپرست خود را از دست داده اند، يا سرپرستي ناتوان از تامين نيازشان دارند و يا بد سرپرستند. مثل پدر معتاد و ... . در چنين اوضاعي كودكان اين خانواده ها از هر چه برايشان كم گذاشته اند، برايشان از آوردن خواهر و برادر هيچ كوتاهي نكرده اند، ميان بيم و اميد سرگردانند. اميد به آينده اي بهتر از وادينشان و بيم از واقعيت پيش رو.
صفوي مي گويد هرچند كه از تامين ارزاق خانواده ها به اندازه وسع مان غافل نمي شويم؛ اما "هم و غم مان" بركار فرهنگي است. آموزش خانواده ها، تشويق به در س خواندن بچه ها. گواه اين امر هم رشد 70 درصدي قبولي خرداد ماه ميان فرزندان خانواده هاي تحت پوشش در سال جاري است.
مهد كودكي كه قرار است آغاز به كار كند در واقع ساختمان كوچك كار خيريه در نصير آباد است كه در مدت تابستان با حضور هفته اي دو مرتبه يك مربي خير به مهد بچه هاي تا 6 سال تبديل شده است. ديدن بچه هايي كه براي نخستين بار چنين محيطي را تجربه مي كنند جالب است. اغلب با مادر خود و در آغوش او در اتاق كوچكي كه ديگر جاي سوزن انداختن نيست حاضر شده اند، مگر چند تايي كه كمي پر شر و شور ترند، يا يكي كه با پدر از كار افتاده ش به اينجا آمده است. براي مادران هم حضور در مهد تازگي دارد و مثل بچه ها نياز به زمان دارند تا يخشان باز شود. دقايقي حضور در اين ميان و ديدن لباس هاي كهنه بچه ها و دمپايي هاي پلاستيكي انبوه آنها، مادر بارداري كه خبر از رسيدن بچه اي ديگر به اين دنياي كوچك و خاكي مي دهد، پسري كه مادرش نذر كرده كه موهايش را در مشهد بزند و 5 سال است تنگدستي فرصت نداده كه چنين كند و از پسر فرزندي ساكت و گوشه گير با ظاهري دخترانه ساخته، بيمي است كه صداي اميد پرشور بچه ها را كه پس از تلاش هاي زياد مربي بلند شده، برايم كمرنگ مي كند. اما خيري كه همراه اويم عقيده اي ديگر دارد. مي گويد: "بزرگي خدا بيش از اين است." شايد همين است كه چنين انرژي به او داده تا اندك بضاعت موسسه را در مقابل بزرگي نيازمندي اين خانواده كم نبيند و تلاشش را افزون كند.
تا بچه ها اينجا سرگرمند سراغ چند كار ديگر مي رويم.مدرسه اي كه ميز و نيمكت هايش مستعمل هستند و نياز به تعمير دارند و خيري تقبل اين كار را كرده است، موسسه كلاس هاي فوق برنامه برگزار مي كند و قرار است فرزندان خانواده هاي تحت پوشش براي كلاس هايي چون رايانه، زبان انگليسي، خياطي و ... به آنجا معرفي شوند و ... . در راه سختي هاي زندگي اين مردمان بيش از هر چيز جلب نظر مي كند. مثل نبود آب لوله كشي بسياري از خانه ها و حضور يك روز در ميان تانكر آب. زنان و كودكان كه مردانشان سراغ كار رفته اند، بايد جور بي آبي 48 ساعته را به دوش بكشند و دبه دبه آب براي خود ذخيره كنند. در مسير خاكي رفت و آمد چند باره ميان تانكر و خانه، اغلب چنان گلي شده اند كه نمي دانم با كدام آب قرار است پاك شوند. مثلث فقر، ساخت و ساز غير مجاز و بي تدبيري، زندگي سختي برايشان رقم زده است. وقتي مي خواهم با يكي از آنها صحبت كنم تنها جمله اي را در حال عبور مي گويد و مي رود:
"دلمان خوش است كه در تهران زندگي مي كنيم."
در آن سو تر اين بي آبي، بچه ها كه شماري بسيار دارند در يك كانال آب كه از شدت گل آلودگي ديگر به آب نمي ماند و معجوني است قهوه اي رنگ، شادمان و سرخوش مشغول شنا و شيرجه و آب بازي اند. چشم يكي تاول بزرگي زده و بيرون از آب ايستاده است. همبازي هايش معتقدند كه به علت شنا در كانال است. اما اين اعتقاد چيزي از عزم آنها براي شنا و شيرجه و پشتك در كانال كه در جاي جاي آن خطر مرگ و شنا ممنوع درج شده نمي كاهد.
نزديك ظهر است، آفتاب تند تابستان در سرزميني كه همه اش خاك است و با آب و سبزه و درخت ميانه اي ندارد، مزيد بر علت كلافگي ام شده است. ديگر معدود نانوايي هايي كه جمعيتي به اندازه يك تظاهرات چند ده نفره مقابلش به صف ايستاده اند هم توجه ام را به خود جلب نمي كند. گمان مي كنم كه كيلومتر ها راه آمدم و براي رسيدن به آب، نان، آسفالت و ... بايد ساعت ها رانندگي كنم. پيش از اينكه به خود بياييم صداي اذان از مسجد امام حسن خيابان آزادي به گوش مي رسد. به نقاشي بچه ها پس از اولين جلسه حضور در مهد كودك فكر مي كنم و تلاش مي كنم آن همه خاك بي آب را فراموش كنم. به صداي بلند و پر اميد بچه بيانديشم و دستان خيريني كه هر چه قدر هم كه نحيف باشد، ضعيف و كوتاه نخواهد شد.
گزارش تصويري برنا
شنبه 15 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: برنا نيوز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 516]