واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: بانويي كه بايد او را از نو شناخت
نيازمندي انسان به هر چيزي مقدمة حركت به سوي شناخت آن است و هر قدر اين نيازمندي افزونتر باشد، موجب ميشود گسترة وسيعتري از تحقيق باز شود و نقاط ريزتري از حقيقت و واقعيت مربوط به آن مورد شناسايي قرار گيرد.
شخصيتشناسي در قالب بينش مذهبي از آن رو اهميت دارد كه در آن مسير، امكان دستيابي به الگوها و تفكيك برترينها در آن ميان ، عملي ميشود.
شتاب روزافزون توسعة فكر و انديشة بشري موجبات تولد عصر نويني را فراهم ساخته كه در آن انسان عليرغم بهدست آوردن ماوراي امكانات قابل تصور در مقايسه با قرون گذشته، اشتهاي سيريناپذيري در منقلب ساختن الگوهاي زندگي به دست آورده و همين سرعت فراتر از زمان اوست كه خلأهاي متعددي را در عرصة معنوي برايش ايجاد ميكند.
آنچه باعث عقبماندگي معنوي تمدنهاي عصر جديد شده، ناهمخواني بين سرعت تسلط انسان بر امكانات مادي با سرعت فهم و درك نيازهاي معنوي در زندگي اوست! با تأملي بر اين نكته و انطباق آن با واقعيّت پروسة حيات تمدنها، حقيقت مطلب روشن و شفاف خواهد شد.
وجود انسان كه اصليترين مؤلفة حيات است، در شناخت و گزينش راه چگونه بودن و چگونه زيستن به طوري كه جايگاه واقعي او را تبيين نمايد، به دو نيمه برابر به لحاظ جنسيّت تقسيم مي شود و نيم بسيار ارزشمند آن كه نيم ديگر را تكميل كرده و امكان تداوم حيات را فراهم ميسازد، بايد همواره به اين سؤال پاسخ گويد كه چگونه بايد بود؟
استعمار به عنوان شيوهاي فراگير در بهرهكشي از انسان با توجيه لزوم انتقال مظاهر نامتجانس تمدن غرب، زيربناي استيلاي خويش را با به زنجير كشيدن فكر و جسم اين عنصر تحكيم بخشيده و با عرضة او به عنوان يك كالاي لوكس، شخصيتش را از عرصههاي حياتبخش و سازندة قافلة بشري به روي تابلوهاي تبليغاتي كشيده و وجودش را آماج نامردانهترين حملات خويش قرار داده است تا از اين سنگر بتواندبه خاكريزهاي اصلي معنويت انسان مسلط شود....
و انسان در عصر حاضر قرباني جهل خويش نسبت به نيازهاي حقيقي اصالت بخش خويش است و به علت جهالتش در دام هزار رنگ فريبندة استعمار گرفتار شده و تنها چارة نجات او درك نياز حقيقي و شناخت الگوهاي اصيل زندگي است.
در اين ميان الگوي يك زن مسلمان كه جامع تمامي شخصيت حقيقي و حقوقي يك انسان باشد، جزو حياتيترين الگوهاي موردنياز است.
فاطمه را كه شاخص و الگوي تمام نماي يك زن مسلمان است، بايد دوباره شناخت و در اين كار بايد تمامي قالبهاي غيراصيل، ذهنيتهاي مخدوش، استنباطهاي غلط ، حصارهاي ضخيم انديشههاي خرافي ، روشهاي غيرمعقول، تحميلات عوامپسندانه، تفسيرهاي غيرديني، تحليلهاي ضدقرآني و تمامي شاخصهاي ضدارزشي شناخت يك حقيقت مسلّم را به دور ريخت تا بتوان از وراي آن پي به زلال وجود يك زن مسئول آگاه متعهد دينشناس ديندار عرصههاي زندگي دنيوي برد كه در عين كوتاهي عمرش توانست كاملترين عنوان و لقب را از پدر دريافت كند. «او اُمِ ابيهاست». در معناي عميق و علت وجودي اين لقب بايد تأمل كرد.
اين يك لقب تشريفاتي نيست، يك محبت محض پدرانه نيست، يك ابراز احساسات خالي نيست، بلكه تعريف جامعي از تكامل يك زن مسلمان است كه در عين كمي سن و در عين حضور دخترانهاش در خانه، يك مادر است براي پدري كه مسير تاريخ را اصلاح كرد و اين دختر براي پدر، هم فرزند است، هم جاي خالي خديجه را پر كرده و در عين حال محبت مادرانهاي از او استشمام ميشود. پس او كيست كه چنان تعبيري از وي ميشود؟ بايد او را دوباره شناخت. او را در خانة پدر، در كنار علي، بر بالين فرزندانش، در مسجد مدينه، در دفاع از حقوق حقة ولايت و در تمامي عرصههاي تاريخ دوباره بايد شناخت تا راهي باشد براي نجات.
يعقوب عليرضايي جاهد
پنجشنبه 13 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]