تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيد بن خالد جُهَنى: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله از هيچ نمازى به نماز ديگر مشغول...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846488902




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

.::گروس عبدالملکیان::.


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: zooey13-01-2009, 11:36 AMhttp://i44.tinypic.com/oiazp4.gif اگرچه گروس عبدالملکیان از شاعران جوان کشور محسوب می‌شود و سابقهٔ شاعری‌اش هنوز به ده سال نرسیده است، اما در همین مدت اندک به موفقیت‌های قابل توجهی دست یافته است. شعر گروس عبدالملکیان ـ برخلاف شعر بسیاری از شاعران این سال‌ها ـ نه آنقدر پیچیده است و فضاهای نامتعارف و عجیب و غریبی دارد که مخاطب عام نتواند با آن ارتباط برقرار کند و نه آنقدر پیش پا افتاده و دم‌دستی است که برای مخاطبان حرفه‌ای شعر جذابیتی نداشته باشد. شعر او معمولاً با مضامین و واژه‌های متعارف و آشنا ـ‌که پیش از این شاعران دیگر از آن بهره برده‌اند‌ـ خلق می‌شود، در عین اینکه شاعر با تکنیک‌ها و جریان‌های روز شعر آشناست و به قدر لازم از آنها استفاده می‌کند. شاید بتوان جنگ و عشق را دو مضمون محوری و دو دغدغهٔ اساسی‌ شعر او دانست که در بسیاری از کارهایش به چشم می‌خورد؛ دو مضمونی که به نوعی دیگر در شعرهای پدرش محمدرضا عبدالملکیان نیز وجود داشته‌اند. انگار دغدغه‌های عبدالملکیان پدر به عبدالملکیان پسر نیز رسیده است. هر چند که نمی توان منکر تفاوت‌های جدی نوع نگاه این دو شاعر از یکدیگر شد. این دو مضمون گاه در بعضی شعرهای گروس با هم تلاقی می‌کنند و جدالی نیز بین آنها درمی‌گیرد. مجموعه های شعری: پرندهٔ پنهان رنگ‌های رفتهٔ دنیا سطرها در تاریکی جا عوض می کنند جوایز و افتخارات : جایزهٔ شعر کارنامه به خاطر مجموعه پرنده ی پنهان جایزهٔ کتاب سال شعر جوان به خاطر رنگ‌های رفتهٔ دنیا از برگزیدگان جشنواره شعر فجر برنده سرو بلورین zooey13-01-2009, 11:47 AMایستاده‌ام در اتوبوس چشم در چشم‌های نگفتنی‌اش. یک نفر گفت: «آقا جای خالی بفرمایید» چه غمگنانه است وقتی در باران به تو چتر تعارف کنند. zooey13-01-2009, 11:48 AMدو سال است که می دانم بی قراری چیست درد چیست مهربانی چیست دو سال است که می دانم آواز چیست راز چیست چشم های تو شناسنامه مرا عوض کردند امروز من دو ساله می شوم. zooey13-01-2009, 11:50 AMدر اطراف خانه‎ی من آن کس که به دیوار فکر می‎کند آزاد است آن کس که به پنجره غمگین و آن که به جستجوی آزادی‎ است میان چاردیوار نشسته می‎ایستد چند قدم راه می‎رود نشسته می‎ایستد چند قدم راه می‎رود نشسته می‎ایستد چند قدم راه می‎رود نشسته می‎ایستد چند قدم راه می‎رود نشسته می‎ایستد چند قدم راه می‎رود نشسته می‎ایستد چند قدم... حتی تو هم خسته شدی از این شعر! حالا چه برسد به او که نشسته می‎ایستد... نه! افتاد zooey13-01-2009, 11:54 AMبه شانه ام زدی که تنهایی ام را تکانده باشی به چه دل خوش کرده ای ؟! تکاندن برف از شانه های آدم برفی ؟! zooey13-01-2009, 11:58 AMصدای قلب نیست صدای پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی ست کمی خسته شوی کافی ست بایستی zooey13-01-2009, 12:00 PMفراموش کن مسلسل را مرگ را و به ماجرای زنبوری بیاندیش که در میانه ی میدان مین به جستجوی شاخه گلی ست. MaaRyaaMi13-01-2009, 12:29 PMگرگ شنگول را خورده است گرگ منگول را تکه تکه می کند... بلند شو پسرم ! این قصه برای نخوابیدن است ! MaaRyaaMi13-01-2009, 12:31 PMمی خواستم بمانم رفتم می خواستم بروم ماندم نه رفتن مهم بود و نه ماندن مهم من بودم که نبودم... MaaRyaaMi13-01-2009, 12:32 PMدرخت که می شوم تو پائیزی ! کشتی که می شوم تو بی نهایت طوفانها ! تفنگت را بردار و راحت حرفت را بزن ! MaaRyaaMi13-01-2009, 12:33 PMگفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم ! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود .... MaaRyaaMi13-01-2009, 12:34 PMدختران شهر به روستا فکر می کنند دختران روستا در آرزوی شهر می میرند مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند کدام پل در کجای جهان شکسته است که هیچکس به خانه اش نمی رسد mani660613-01-2009, 12:38 PMخيلي عاليه. مجموعه شعر ايشان را از كجا مي توانم بگيرم؟ zooey14-01-2009, 10:09 AMخيلي عاليه. مجموعه شعر ايشان را از كجا مي توانم بگيرم؟ همون طور که در پست اول گفتم از ایشون 3 مجموعه شعر به چاپ رسیده .... http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/yes.gif پرنده پنهان(سال 82) ناشر: دفتر شعر جوان رنگ هاي رفته ي دنيا(سال 85) ناشر:موسسه انتشاراتي اهنگ ديگر سطرها در تاریکی جا عوض می‌کنند(سال 87) ناشر:انتشارات مروارید ظاهرا هر دو مجموعه ی اولیه ایشون تا حالا 3 بار تجدید چاپ شده... http://dingo.care2.com/c2c/emoticons/glassesf.gif zooey14-01-2009, 10:10 AMکلید بر میز کافه جامانده است مرد مقابل خانه جیب هایش را می گردد آینده در گذشته جا مانده است zooey14-01-2009, 10:11 AMدرياي بزرگ دور يا گودال كوچك آب فرقي نمي كند زلال كه باشي آسمان در توست. zooey14-01-2009, 10:13 AMفرصتی نمانده است بیا همدیگر را بغل کنیم فردا یا من تو را می کشم یا تو چاقو را در آب خواهی شست همین چند سطر دنیا به همین چند سطر رسیده است به اینکه انسان کوچک بماند بهتر است به دنیا نیاید بهتر است اصلا این فیلم را به عقب برگردان آن قدر که پالتوی پوست پشت ویترین پلنگی شود که می دود در دشت های دور آن قدر که عصاها پیاده به جنگل برگردند و پرندگان دوباره بر زمین... زمین... نه! به عقب تر برگرد بگذار خدا دوباره دست هایش را بشوید در آینه بنگرد شاید تصمیم دیگری گرفت magmagf14-01-2009, 10:25 AMتیرهوایی بی خطر تو آسمان را کشتی ! روز به سختی از زیر در از سوراخ کلیدها به درون آمد اگر دست من بود به خورشید مرخصی می دادم به شب اضافه کار ! سیگاری روشن می کردم و با دود از هواکش کافه بیرون می رفتم... magmagf14-01-2009, 10:25 AMدزدی در تاریکی به تابلوی نقاشی خیره مانده است magmagf14-01-2009, 10:25 AMپرواز هم دیگر رویای آن پرنده نبود دانه دانه پرهایش را چید تا بر این بالش خواب دیگری ببیند magmagf14-01-2009, 10:25 AMموسیقی عجیبی ست مرگ. بلند می شوی و چنان آرام و نرم می رقصی که دیگر هیچکس تو را نمی بیند magmagf14-01-2009, 10:26 AMزیر این آسمان ابری به معنای نامش فکر می کند گل آفتابگردان! MaaRyaaMi14-01-2009, 12:51 PMچه فرقی می کند من عاشق تو باشم یا تو عاشق من چه فرقی می کند رنگین کمان از کدام سمت آسمان آغاز می شود MaaRyaaMi14-01-2009, 12:53 PMندیده ای؟! همان انگشت که ماه را نشان می داد ماشه را کشید fanoose_shab14-01-2009, 02:02 PMهر روز/ پرده را کنار می‌زنیم / و خورشید را در آسمان / به خاطر می‌آوریم / تقصیر مرگ نیست / که ما این‌همه تنهاییم/ ما/ با دهان دودکش‌ها سخن گفتیم و / واژهٔ «باران مصنوعی» را چون کودکی ترسناک / به دنیا آوردیم/ تقصیر مرگ نیست/ که این‌همه تنهاییم/ انگار/ جهان چایی‌ است که سرد شده/ و گاهی / پشیمانی، تنها درآوردن سوزن است/ از سینهٔ پروانه‌ای غبارگرفته /... / کبریت بکش/ تا ستاره‌ای به شب اضافه کنیم/ و خیره شو/ به مردمان تنهایی / که در آسمان سیگار می‌کشند/ به رودخانه‌ای که از کودکی‌ات می گذشت/ و یال موج موج پرماهی‌اش / خون جنگل بود / رودخانه‌ای وحشی/ که در لوله‌های آهنی رام شد/ و با یک پیچ/ سرد و گرمش کردیم fanoose_shab14-01-2009, 02:03 PMدروغ ديواري است كه هر صبح آجرهايش را مي چيني بناي بي حواس من! در را فراموش كرده اي vahide14-01-2009, 07:47 PMدراز کشیده ام زنم شعری از جنگ می خواند همین مانده بود تانک ها به تختخوابم بیایند گلوله ها خواب هایم را سوراخ سوراخ کرده اند بر یکی از آنها چشم می گذاری خیابانی می بینی که برف پوستش را سفید کرده کاش برف نمی آمد! که مرز ملافه و خیابان پیدا بود حالا تانک ها از خاکریز ملافه های تخت گذشته اند و کم کم به خوابم وارد می شوند : من بچه بودم مادرم ظرف می شست و پدر با سبیل سیاهش به خانه بر می گشت بمب ها که می باریدند هر سه بچه بودیم... تصویرهای بعدی این خواب خفه ات می کند چشم هایت را ببند لب بر این دریچه ی کوچک بگذار و تنها نفس بکش نفس بکش نفس بکش نفس بکش! نفس بکش! نفس بکش! نفس بکش لعنتی! نفس بکش ! نفس...! دکتر سرش را تکان می دهد پرستار سرش را تکان می دهد دکتر عرقش را پاک می کند و کوه های سبز بر صفحه ی مانیتور کویر می شوند vahide14-01-2009, 08:12 PMتن دادن -------- و درد که این بار پیش از زخم آمده بود آنقدر در خانه ماند که خواهرم شد با چرک پرده ها با چروک پیشانی دیوار کنار آمدیم و تن دادیم به تیک تاک عقربه هایی که تکه تکه مان کردند پس زندگی همین قدر بود ؟ انگشت اشاره ای به دوردست ؟ برفی که سال ها بیاید و ننشیند ؟ و عمر که هر شب از دری مخفی می آید با چاقویی کند ... ماه شاهد این تاریکی ست و ماه دهان زنی زیباست که در چهارده شب حرفش را کامل می کند و ماهی سیاه کوچولو که روزی از مویرگ های انگشتانم راه افتاده بود حالا در شقیقه هایم می چرخد در من صدای تبر می آید. آه ، انارهای سیاه نخوردنی بر شاخه های کاج وقتی که چارفصل به دورم می رقصیدند رفتارتان چقدر شبیهم بود در من فریادهای درختی ست خسته از میوه های تکراری من ماهی خسته از آبم تن می دهم به تو تور عروسی غمگین تن می دهم به علامت سوال بزرگی که در دهانم گیر کرده است. پس روزهایمان همین قدر بود؟ و زندگی آنقدر کوچک شد تا در چاله ای که بارها از آن پریده بودیم افتادیم. zooey15-01-2009, 12:20 PMدرست مثل فنجان قهوه که ته می کشد پنجره کم کم از تصویر تو تهی می شود حالا من مانده ام و پنجره ای خالی و فنجان قهوه که از حرف های نگفته پشیمان است Ghorbat2215-01-2009, 04:54 PMاز ماه لکه‌ای بر پنجره مانده است از تمام آب‌های جهان قطره‌ای بر گونه‌ی تو و مرزها آن‌قدر نقاشی خدا را خط خطی کردند که خونِ خشک شده، دیگر نام یک رنگ است از فیل‌ها گردنبندی بر گردن‌هایمان و از نهنگ شامی مفصل بر میز... فردا صبح انسان به کوچه می‌آید و درختان از ترس پشتِ گنجشک‌ها پنهان می‌شوند Ghorbat2215-01-2009, 04:56 PMدود، فقط نام‌های مختلفی دارد وگرنه سیگار من و خانه‌های خرمشهر هر دو به آسمان رفتند MaaRyaaMi15-01-2009, 08:04 PMاز همين ديروز بود كه هرچه آتش ديوانه شد ديگر آب، جوش نيامد. پرتقال‌ها خورشيدهاي بي‌شماري شدند كه صبح بر شاخه رسيدند و ماهياني كه در آسمان شنا مي‌كردند از دهانه‌ي غاري كه ما به آن ماه مي‌گوييم مي‌آمدند و مي‌رفتند انگار كسي قانون‌هاي جهان را عوض كرده بود. من ترسيدم و رازِ دوست داشتنت را مثل جنازه‌اي كه هنوز گرم است در خاك باغچه پنهان كردم به دنبال تو بر درها دَر زدم دريا باز كرد اسب‌ها چنان مي‌دويدند كه يالِ موج و موجِ يال شعر را به هم مي‌زد برگشتم و نقطه‌اي بيشتر برابرم نبود آنقدر دور شده‌ بودم كه زمين نقطه‌اي بيشتر نبود فكر كن در واگني باشي كه از قطار جدا مي‌شود و پايي را كه از ايستگاه برداشته‌اي بر خاكِ رُسِ كوير بگذاري چه كلماتي داشت اگر با دهانِ كفش‌هايت شعر مي‌گفتي! من اما بيشتر نگران عمر بودم تا نگران آب و نمي‌دانستم عمر، بدون آب از گلويم پايين نمي‌رود *** مي‌ترسم مي‌ترسم از اين خواب كه هر لحظه مرا دورتر مي‌برد و هرچه بيشتر شانه‌هايم را تكان مي‌دهي بيشتر خواب ساعتي را مي‌بينم كه در گورستان زنگ مي‌زند فكر كن به باراني كه از پيراهنت مي‌گذرد از پوستت مي‌گذرد و از درون تو را غرق مي‌كند حالا تو مرد خسته‌اي هستي که کم کم بیشتر می شوی در خيابان‌ها مي‌دوي و لااقل هميشه چند دست براي گرفتنِ زخم‌هات كم داري در باران‌ها مي‌دوي و نمي‌داني خشم يك طپانچه‌ي خيس ديگر به هيچ دردي نمي‌خورد. آه، باروت نم‌كشيده‌ي من! پرندگان به آسمان رفته‌اند و خورشيد از هيزم پرندگان روشن است اين‌گونه‌است كه تنها مي‌شوم و تو را چون مِیداني از مين‌هاي خنثي نشده بغل مي‌كنم حالا مي‌توانيد يك دقيقه سكوت كنيد! مي‌توانيد سنگي بر اين شعر بگذاريد نامي بر آن ننويس! بگذار فكر كنند مردي با اين همه گلوله در سينه گريخته است! zooey18-01-2009, 07:02 PMاگر شعر های من زیباست دلیلش آن است که تو زیبایی حالا هی بیا و بگو چنین و چنان است اصلا مهم نیست تو چند ساله باشی من هم سن و سال تو هستم مهم نیست خانه ات کجا باشد برای یافتنت کافی ست چشمهایم را ببندم... .::. RoNikA .::.19-01-2009, 10:25 PMآب تا گردنم بالا آمده آجر ها تا گردنم بالا آمده آب تا لب هايم بالا آمده آب بالا آمده .... من اما نمي ميرم من ماهي مي شوم .::. RoNikA .::.19-01-2009, 10:29 PMرنگ سرخ می‌تواند بنشیند بر درخت انار لب‌های تو یا پیراهنِ پاره‌پاره‌ی یک سرباز هیچ اتفاقی نمی‌افتد ما عادت داریم ندیده‌ای؟! همان انگشت که ماه را نشان می‌داد ماشه را کشید ندیده‌ای؟! که از تمام آدم‌برفی‌ها تنها لکه‌ای آب مانده بر زمین دود، فقط نام‌های مختلفی دارد وگرنه سیگار من و خانه‌های خرمشهر هر دو به آسمان رفتند غروب را قدم زده‌ام صبح زود را گذاشته‌ام برای مردن و باد که فکر می‌کردیم تنها از دوسویمان می‌گذرد عقربه را تکان داد و ما پیر شدیم باد، رفتن بود زندگی، رفتن بود آمدن، رفتن بود انسان و ابر در هزار شکل می‌گذرند .::. RoNikA .::.21-01-2009, 08:08 PMدریای بزرگ دور یا گودال کوچک آب فرقی نمی کند زلال که باشی آسمان در توست. رنگ های رفته ی دنیا .::. RoNikA .::.21-01-2009, 08:12 PMمی خواهم تو را بکشم اما چاقو را در سینهی خود فرو می کنم تو کشته خواهی شد یا من؟ رنگ های رفته ی دنیا .::. RoNikA .::.22-01-2009, 02:58 PMبر شیشه های مه گرفته می نویسم مثلا مهربانی موهای تو مرگ فرقی نمی کند کدامیک هر کلمه زنی است که زیبایی اش در آینه امتحان می دهد مردی که تک تک آجر ها را بر دیواره ی سلول هر کلمه تنها عابری است که می گذرد فرقی نمی کند کدامیک ما تنها بر شیشه های مه گرفته می نویسیم تا جنگل پست پنجره پیدا شود .::. RoNikA .::.29-01-2009, 03:05 PMکافه ای تاریک بیست و چهار دقیقه رو به روی هم بیست و چهار دقیقه سکوت رنگ های رفته را مجسم کن رویاهای گمشده در مه را راست می گفت نبودن بیشتر از بودن بود بلند شدم قهوه را حساب کردم و بیرون آمدم از دنیا. zooey06-02-2009, 06:36 PMوقتی کلید را در جیب هایم پیدا نمی کنم نگران هیچ چیز نیستم وقتی پلیس دست بر سینه ام می گذارد یا وقتی که پشت میله ها نشسته ام نگران هیچ چیز نیستم مثل رودخانه ای خشک که از سد عبور می کند وهیچکس نمی داند که می رود یا بازمی گردد zooey06-02-2009, 06:39 PMپیراهنت در باد تکان می خورد این تنها پرچمی ست که دوستش دارم rezaete13-07-2009, 12:22 PMما چند نفر در کافه ای نشسته ایم با موهایی سوخته و سینه ای شلوغ از خیابان های تهران با پوست هایی از روز که گهگاه شب شده ما چند اسب بودیم که بال نداشتیم یال نداشتیم چمنزار نداشتیم ما فقط دویدن بودیم و با نعل های خاکی اسپورت ازگلوی گرفته ی کوچه ها بیرون زدیم درخت ها چماق شده بودند و آنقدر گریه داشتیم که در آن همه غبار و گاز اشک های طبیعی بریزیم ما شکستن بودیم و مشت هایی را که در هوا می چرخاندیم عاقبت بر میز کوبیدیم و مشت هامان را زیر میز پنهان کردیم و مشت هامان را توی رختخواب پنهان کردیم و مشت هامان را در کشوی آشپزخانه پنهان کردیم و مشت هامان را در خیابان آزادی پنهان کردیم و مشت هامان را در ایستگاه توپخانه پنهان کردیم... باز کن مشتم را ! هرکجای تهران که دست بگذارم ............................... درد می کند هرکجای روز که بنشینم ......................شب است هرکجای خاک... دلم نیامد بگویم ! این شعر در همان سطر های اول گلوله خورد وگرنه تمام نمی شد rezaete13-07-2009, 12:26 PMسرریز کرده این پاییز . برف با لکه های نارنجی بهار با لکه های زرد فصل ها می گریزند و خورشید که هی غروب می کند .................خرداد را پر از خون کرده. ما سراسیمه فرار می کنیم و کوچه های بن بست ......................که آن قدر زیبا بودند ......................این قدر ترسناکند MaaRyaaMi24-08-2009, 12:22 PMهر نتي که از عشق بگويد زيباست حالا سمفوني پنجم بتهوون باشد يا زنگ تلفني که در انتظار صداي توست amir 6925-08-2009, 05:24 PMدر را پشت سرت ببند پنجره را باز گذاشته ام چقدر به هوا محتاجم هوا در سرنگی کوچک + دلم گرفته و باز نمی شود در این قوطی سرانجام قرص ها را خواهم خورد.. " گروس عبدالملکیان" amir 6924-09-2009, 09:14 PMعلفزاز با موهای سبزٍ ژولیده در باد کوه با موهای قهوه ایِ یکدست رودخانه با گیره های سرخِ ماهی بر موهاش هیچکدام را ندیده حق دارد نمی خواند این پرنده ی کوچک تهران کلاه بزرگی ست که بر سر زمین گذاشته ایم! Facon_Archi26-09-2010, 01:01 PMاین 2تا مجموعه اش پرندهٔ پنهان رنگ‌های رفتهٔ دنیا بازم چاپ میشه؟ من رفتم پیدا نکردم ،گفتن قراره که تجدید چاپ بشه ولی نشده هنوز ilta23-12-2010, 09:22 PMپرندگان پشت بام را دوست دارم دانه هایی را که هر روز برایشان می ریزم در میان آنها یک پرنده ی بی معرفت هست که می دانم روزی به آسمان خواهد رفت و بر نمی گردد. من او را بیشتر دوست دارم... Ghorbat2228-03-2011, 11:35 AMبـــــــاد که می وزد خاکــــ نشسته بر صندلی بلند می شود می چرخـــد در اتـــاق دراز می کشـــد کنــــــار زن فکر می کند به روزهـــای که لبــــــــ داشتــــــ Ghorbat2228-03-2011, 11:52 AMهـــــــــوا که پیرهن پوشیـــده هـــــــــوا که میـــز صبحانه را می چیند هـــــــــوا که گوش می دهـــد به شعرهایم هـــــــــوا که لبــــ بر لبـــــم می گذارد هـــــــــوا که داغــــم می کنـــد هـــــــــوا که هوایی ام کــــــرده هـــــــــوا که هواسش نبود این شعـــــر است و از پنجره بیرون رفتــــــــ . . . سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1524]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن