واضح آرشیو وب فارسی:سافتستان:
دانلود کتاب کرونای من: یک کتاب هیجان انگیز و ترسناک از دوران قرنطینه یک ویروس
از: آندرو مک کی، یاسین قاسمی بجد، متین قاسمی بجد معرفی کتاب کرونای من: یک کتاب هیجان انگیز و ترسناک از دوران قرنطینه یک ویروس آندرو مک کی نویسنده پرفروش آمازون در کتاب کرونای من: یک کتاب هیجان انگیز و ترسناک از دوران قرنطینه یک ویروس، به شرح هرج و مرجهایی که در پی شیوع کرونا در یکی از ایالتهای آمریکا رخ داده، میپردازد. مطالعهی این اثر باعث ایجاد ترس و وحشت در شما خواهد شد. دربارهی کتاب کرونای من: یک کتاب هیجان انگیز و ترسناک از دوران قرنطینه یک ویروس: با همهگیر شدن شیوع ویروس کرونا ترس و اضطراب زیادی بر زندگی تمام مردم دنیا سایه انداخت. خیابانها و محلههایی که همیشه پر از جنب و جوش بود حالا متروکه و ساکت شده است؛ گویی دیگر هیچکسی در آنجا زندگی نمیکند. ویروس کووید-۱۹ دنیای تمام انسانها را برای همیشه تغییر داد. مردم دیگر تمایلی به دیدار دوستان، فامیل و آشنایان خود ندارند. گویی دنیا به آخر رسیده و انسانها فقط میخواهند جان خود و خانوادههایشان را حفظ کنند. دنیا به سرعت در حال تغییر است و ما هم ناخواسته در این مسیر ترسناک و عجیب قدم برمیداریم. در این کتاب با قدرت تخیل آندرو مک کی (Andrew Mackay) نویسندهای بسیار بااستعداد آشنا میشوید و از خواندن این داستان لذت خواهید برد. تمجیدهایی از کتاب کرونای من (My lockdown): - کرونای من بسیار جذاب است. (عایشه هاشمی – نویسنده) - این کتاب مجذوبکننده، قلب من را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد. (پام هانسون – آمازون) - یک داستان ترسناک. بسیار عالی نوشته شده و توصیفات مفصل باعث شده تا واقعیتر احساس شود. (کلئو – آمازون) - منتشر کردن این کتاب یک حرکت فوقالعاده شجاعانه از نویسنده این کتاب بود. ترسناک، خشونتآمیز، بینظیر. (برنت ویورز – آمازون) - بسیار نزدیک به چیزی که در حال حاضر در حال وقوع میباشد، است. نشان میدهد چه اتفاقهایی ممکن بود بیافتد و امیدوارم که نیافتد. یک داستان فوقالعاده از چیزی که میتوانست باشد. (مرلین اسمیت – گوینده) - قدرت تخیل یک نویسنده بسیار بااستعداد، نیمه دیوانه را در نظر بگیرید و یک خط داستانی دارید که بعضیها عاشقش میشوند و بعضیها متنفر. شخصاً عاشقش شدم. (والری رابرسون – نویسنده) در بخشی از کتاب کرونای من: یک کتاب هیجان انگیز و ترسناک از دوران قرنطینه یک ویروس میخوانیم: هیس… سرت را پایین بینداز.
هستم هستم.
به اندازهای بد است که بایستی این شیشه شکسته شود، مَرد.
پس آرام انجامش بده.
آره نباید هیچ اشتباهی داشته باشیم. راندولف کارتر که کنایه روشن دوستش متوقفش نکرده بود شانه راستش را بر روی آجرها فشار داد و دستانش را بالا برد. او به انعکاس چهرهاش در شیشه پنجره نگاه کرد، یک دستگاه اکسیژن بزرگ صورتش را پوشاند و هویتش را پنهان نمود. چراغهای خیابان در میانه شب خاموش شدند که یک صورت غیر قابل تشخیص از چهره بیشکل او ارائه داد. تنها چشمان قهوهای روشن او از میان دستگاه تنفس قابل رؤیت بودند. سرعت ضربان قلب او با تنفسش در تضاد بودند، درست مانند دارت ویدر (شخصیت جنگ ستارگان). دوستش دین بریکر ضربهای به شانه او زد و از میان ماسک به او گفت: هی دولف
چیه بریکر؟
نمیبینی که میخواهم این شیشه را بشکنم مرد؟ مطالعه کتاب
۲۸ دی, ۱۳۹۹
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سافتستان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 145]