واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: استقلالی نبود . روانی استقلال بود. هیچوقت اسم درستش را کامل یاد نگرفتم. بچه یکی از روستاهای جنوب بود. برای استقلال رگ میداد. هم خدمتیام بود.
تو فکر کن آن سالی که ما سرباز بودیم و ماهی 50 هزار تومان حقوق می گرفتیم، این پسر 150 هزارتومان داده بود به یکی تا طرف، بهش شماره فرهاد مجیدی را بدهد. نه اینکه پاپاراتزی باشد و بخواهد زنگ بزند و مزاحم باشد، نه . عاشق بود . شماره را یک بار هم زنگ نزده بود . فقط زل می زد به شماره و آه میکشید. میگفتم عبدی! خب زنگ بزن. می گفت زنگ بزنم چی بگم . خوشگلی، بازیت خوبه، دوستت دارم اینا رو بگم ؟ گوشش پره خب به کارش نمیاد .
به جای همه بچه ها پست میداد . نگهبانی میداد و فقط به این خاطر تهران را دوست داشت که میتواند برود استادیوم و بازی ببیند .آخر هفتههایی که استقلال بازی داشت از 9 صبح که بیدار میشد مراسمش شروع میشد. انگار آماده میشد برای یک مراسم آیینی و سلوکی . صورت میتراشید . حمام میرفت و پشت گردن خط میانداخت، لباس اتو میکرد و میرفت با همان لباس های سربازی . می گفتیم عبدی خب با لباس شخصی برو. میگفت نه، پول خیلی جیبم نیست. بر اتوبان دلشون میسوزه سوارم می کنند. اینجوری می ترسند ازم . سرباز وطن ولی باشی همه عاشقشن .
دوره خدمت ما تمام شد همانطوری که پیش دبستانی و ابتدایی و راهنمایی و دانشگاه تمام شد و هر کسی باید میرفت سی خودش. سرنوشت هرکداممان را پرت کرد یک گوشه مملکت. نکردیم شمارهای رد و بدل کنیم . نکردیم آدرسی بگیریم از هم که یکوقتهایی دلشوره خفهمان نکند . عبدی جزو اموال منقول استقلال بود . بک آپ استقلال بود . ازش میپرسیدی علی چینی توی بازی با شموشک از شماره پیرهنش تا مدل موش و دقایق بازی و تعداد سانترهایش را می گفت تا مربی و کمک مربی و پزشک استقلال، همه را دقیق برایت ریسه میکرد . عبدی، گوگل استقلال بود .
استراماچونی آمد . انگار یک مریض از دست رفته را سپرده باشند دست یک فوق تخصص احیا . آمد به تیم شخصیت داد . توی یک بازی استقلالش پنج تا گل بزند . درو کند، یکه تازی کند و بالاخره در هفته چهاردهم لیگ بریم بچسبیم صدر جدول و تمام . من همیشه وقتهایی که خیلی خوش میگذرد دلشوره میافتد به جانم که نکند یک تقی به توقی بخورد و همهاش دود شود برود هوا . آخرین بارش هم همین هفته گذشته بود، وقتی شیخ دیاباته چنگال های وحشیاش را دوباره از صورتش بالاتر آورد و هوای استادیوم راچنگ زد و خنج انداخت به صورت همه بدخواههای استقلال . دوباره همان آنزیم توی کلهام ترشح کرد و ترسیدم و دقیقا چند روز بعدش استراماچونی رفت .
من ورزشی نویس نیستم . تحلیل و نقد و نظر حرفهای هم بلد نیستم بدهم. این یادداشت هم فوتبالی نیست . من از دیشب فقط نگرانم. نگران همان پسر سیاهسوخته جنوبی هم خدمتیام . یعنی از پریشب که استراماچونی رفته چه حالی دارد . عبدی اگر این یادداشت را میخوانی یک جوری خبرم کن که مثل من خوب نیستی! حامد عسکری - شاعر و نویسنده / روزنامه جام جم
سه شنبه 19 آذر 1398 ساعت 12:29
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 70]