واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: فیلم شاید وقتی دیگر ساخته بهرام بیضایی را که دیدم، گیج از سالن سینما آمدم بیرون.داستانی غریب، ساختار قوی و بازی بینظیر سوسن تسلیمی این فیلم را در فهرست آثار سینمای ایران قرار داد که آنها را در دفترچهای مینوشتم.
یکی دو روزی که گذشت و سکانسهای کودکی شخصیت اول فیلم که مدام در ذهنم مرور میشد و متوجه شدم آنچه این سکانسها را با همه ایهامش برایم جذاب کرده، موسیقیای است که زندهیاد بابک بیات برای این فیلم ساخته. زیاد شنیدهایم که وقتی کلام ناتوان میشود یا به پایان میرسد، این موسیقی است که آغاز میشود برای بیان آنچه کلمه و زبان از بیان آن عاجز است و در این فیلم بابک بیات، با نتها ، ملودیها و سازهای انتخابی اش کاری کرده بود تا تصویر کامل شود و مهمتر این که در ذهن بماند با همان حجم ایهام و دلهره. بابک بیات که امروز سالروز درگذشت اوست، با آثار زیادی در ذهن ما زنده است از ترانه بگیر تا موسیقی فیلم.از ترانههایی که دهه پنجاهیها خیلی خوب آنها را میشناسند و با خودشان زمزمه میکنند تا فیلمهایی که موسیقی آنها ماندگار شده و خوانندهای هم پای کار بوده و برای آنها خوانده است.
برای بابک بیات نوشتن هم درباره کارهایش، هم درباره خودش و شخصیت اش باید خیلی مراقب میبودم. بیات آنقدر ترانه و موسیقی فیلم در کارنامهاش دارد و آنقدر با آدمهای معتبر کار کرده که کمی اشتباه نوشتن درباره او، خبط بزرگی است.دیروز اول به سیروس الوند تلفن زدم که از دوستان قدیمی زنده یاد بابک بیات است. از همان زمانهایی که بیات به خانه پدری آنها رفت و آمد داشته او را میشناخته تا این که برای فیلمهای فریاد زیر آب، دستهای آلوده و ریشه در خون موسیقی میسازد. اما آقای الوند به یکی از روزنامهها درباره بیات یادداشت داده بود که دیروز منتشر شده بود و میگفت هر چه دربارهاش باید میگفتم در آن یادداشت نوشتم.در جست و جوهایم برای یافتن فردی که بتوانم درباره بیات حرفهای متفاوتتری بشنوم، به خشایار اعتمادی رسیدم ؛ خوانندهای که صدای متفاوتی دارد و برای اولین آلبومش که دلشوره نام دارد، بابک بیات موسیقی ساخته است.اعتمادی دو هفته قبل از دنیای حرفهای موسیقی خداحافظی کرد.او میگوید: دنیای موسیقی آنقدر فاسد شده که دیگر جای کار ندارد ! آغاز اعتماد و رفاقت اعتمادی درباره آشناییاش با زنده یاد بابک بیات میگوید: من 15 ساله بودم که آقای بیات برای کاری به انگلستان رفته بودند.در آنجا آقای جنتی عطایی را دیده بودند که با دایی من دوست بود. همین آشنایی باعث شده بود تا داییام سوغاتی را به آقای بیات بدهد تا برایم بیاورد. روزی که آقای بیات به خانه ما آمد، من با پیانو، موسیقی سریال سلطان و شبان را نواختم و او از من پرسید میدانی این موسیقی را من ساختهام...؟ از همان جا بود که علاقه عجیبی نسبت به ایشان پیدا کردم. شخصیت معروف و آهنگسازی به خانه ما آمده بود و این حضور به من حس خوبی داد.بیشتر از 20 سال با ایشان اختلاف سن داشتم اما بعد از آن به قدری به من توجه نشان داد و تشویقم کرد که خیلی زود به یکی از بهترین دوستانم تبدیل شد.هر زمان برای موسیقی به مشورت نیاز داشتم به او زنگ میزدم و او آنقدر بزرگوار بود که جوابم را میداد.رفت و آمدهای خانوادگی ما زیاد شد و من تصمیم گرفته بودم خوانندگی را به عنوان حرفه انتخاب کنم.زمانی که تصمیم گرفتم آلبوم منتشر کنم، شروع به صحبت با آقای بیات کردم.از سال 72 بود که کلنجار رفتن را شروع کردم که بتوانم راضیاش کنم.اما قبول نمیکرد و میگفت فضای کشور آماده ترانه پاپ نیست.این را هم بگویم بعد از پیروزی انقلاب تا آن زمان صدا و سیما و وزارت ارشاد بیشتر سرود تولید میکرد تا ترانه. عاقبت توانستم که او را راضی کنم برای آلبوم دلشوره موسیقی بسازد و سال 74 آن را منتشر کردیم. استاد ملودی سازی بود از اعتمادی میپرسم آقای بیات با ترانهسراها و خوانندههای معروف زیادی کار کرده بود و برای فیلمهای معتبری موسیقی ساخته بود، چگونه توانستید او را متقاعد کنید برای آلبوم شما موسیقی بسازد؟
این خواننده پاپ میگوید: ما هر چند اختلاف سنی زیادی با هم داشتیم اما من توانستم اعتماد ایشان را جلب کنم. کاش خودش زنده بود و میگفت در من چه دید که اعتماد کرد.ما به یک دیدگاه مشترک در زمینه موسیقی و انتخاب شعر و ترانه رسیده بودیم.وقتی دید من اشعاری از احمد شاملو، شفیعی کدکنی و سهراب سپهری را برای خواندن انتخاب میکنم، به من اعتماد کرد. من هنرستان موسیقی نرفتهام اما شناخت خوبی از موسیقی داشتم.درباره ساختار موسیقیها و ملودیها با او گفت و گو میکردم و نظر میدادم.در تنظیم شعر و موسیقی دقت زیادی داشتم و میدانستم که مثلا چرا در بخشی از این موسیقی از فلوت استفاده میکند.گاهی ملودی را میشنیدم و میگفتم مثلا اگر این جوری باشد به نظرت بهتر نیست؟ چون دستش در ملودی سازی خیلی باز بود و استاد ملودیسازی بود، میگفت: صبر کن امتحان کنم ببینم چه میشود...! زیبایی کارش این بود که در ساخت اثر خود رای نبود هرچند بسیار باسواد بود و به همه فنون ساخت موسیقی آشنا بود اما به نظر دیگران احترام میگذاشت و تا جایی که به کار لطمه نمیزد و سطح کار او را پایین نمیآورد، قبول میکرد.
به اعتمادی میگویم، آنهایی که از نزدیک با آقای بیات آشنایند از مردمداری و روابط خوب او با اطرافیانش میگویند و مهربانی که گویا خیلی بیدریغ بوده. میگوید: مهربان بود بسیار زیاد اما به اصطلاح زودجوش نبود و اینجوری نبود که زود با دیگران دوست شود.دوستها و رفقایش محدود بودند؛ چون آدم محافظهکاری نبود که بخواهد همه را برای خودش نگه دارد.اگر جایی در کار باید اعتراض میکرد، این کار را بدون هیچ رودبایستی انجام میداد حتی اگر آن کار و صاحب آن کار را از دست میداد.رک بودن یکی از ویژگیهای منحصربهفردش بود.الکی از کسی تعریف و تمجید نمیکرد اگر کسی استعداد خوانندگی یا آهنگسازی یا نوازندگی نداشت رک به او میگفت این کاره نیستی یا اتفاق خاصی در این کار برایت رخ نمیدهد.با همه اینها قلب مهربانی داشت.در مکان و زمان مناسب زودتر از همه گریه میکرد یا زودتر از همه میخندید.زیبایی رفتارش در این بود که منفعل نبود و به کنشها، درستترین واکنش را نشان میداد. طاهره آشیانی - روزنامه جام جم
سه شنبه 5 آذر 1398 ساعت 23:42
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 18]