واضح آرشیو وب فارسی:پایگاه خبری آفتاب: مصائب امروز دختران «شین آبادی»/عکس
با این چهره اصلاً دلم نمیخواهد عکس بگذارم. انگشت هم که نداریم اثر انگشت بدهیم. ما درخواست داریم آموزش و پرورش برایمان در مدرسه مشاور بگذارد. با این شرایط نیاز داریم کسی با ما حرف بزند، اما حتی وقتی برای درمان به تهران میآییم و از درسمان عقب میافتیم، معلمهای مدرسه وقت نمی گذارند درسها را توضیح دهند! چه برسد که مشاور بگذارند تا حرف هایمان را گوش دهند
آفتابنیوز : 5 سال از آن حادثه تلخ شین آباد میگذرد، همان حادثه آتشسوزی دلخراشی که داغش را بر دل 12دانشآموز شین آبادی گذاشت. آذر ماه سال 91 بود که بخاری قطرهچکانهای مدرسه انقلاب اسلامی شینآباد به یکباره آتش گرفت.
دود و آتش در یک لحظه، همه کلاس را احاطه کرد. دود آنقدر شدید شده بود که کسی راه فراری نداشت. دانشآموزان کلاس چهارم در کلاس درس محبوس شده بودند، زبانههای آتش آنقدر بالا آمده بود که راهی برای نفس کشیدن نمانده بود. کلاس پنجره داشت، اما نردهها را آنقدر جوش داده بودند که از جا کنده نمیشد.
بچهها با دستهای کوچکشان تا آنجا که زورشان میرسید، پنجرهها را هل دادند، اما در نهایت دو نفرشان کم آوردند، «سارینا» و «سیران»، تاب و توان مقابله با آتش را نداشتند یا شاید هم زورشان به تقدیر نمیرسید. 12دانشآموز دیگر، اما با تقدیر شومشان جنگیدند، چه میدانستند داستانشان همین جا تمام نخواهد شد!
آنها حالا نوجوانهای 15 سالهای شدهاند که همچنان رنج آن دوران را با خود حمل میکنند. دختران شین آبادی دیروز با پدرانشان میهمان روزنامه ایران بودند تا از دردها و وعدههای عملنشده این روزهای مسئولان بگویند، با بغض و بریده بریده حرف میزنند. نه امیدی به آینده دارند و نه دل خوشی به این روزهای زندگی. آنها درد دلهای زیادی دارند و حرفهای نگفته بسیاری که نمیدانند حرف دلشان را به کجا ببرند!
«غم سنگینی بر دلم نشسته، هر چقدر بزرگتر میشوم غمگین ترم. آقای دکتر! بچه خودت هم بود این چنین روند درمانش را پیگیری میکردی.» چرا کسی صدای ما را نمیشنود. «دلم میخواهد بازی کنم، زندگی کنم اما با این دست و صورت مگر میشود! آیندهام را سوزاندم. آرزوهایم بر باد رفت. از بچگی دوست داشتم گیتاریست شوم اما الان دستی ندارم که با آن سازی بزنم. خودم را زندانی خانه کردهام، از رفتن بیرون متنفرم. مردم از ما میترسند. ما هم میترسیم بیرون برویم. ازدواج را دوست دارم! اما تا خوب نشوم نه.»
اینها تنها بخشی از درد دلهای دانشآموزان شین آبادی است، دختران زیبایی که در یک چشم بهم زدن، تمام زندگیشان در آتش سوخت. تاکنون 360 عمل جراحی بر سر و صورت این دختران انجام شده و اما نتیجه هیچ!
موضوعی که «آمنه» یکی از دانشآموزان شین آبادی به آن اشاره میکند: «آنقدر ما را بیهوش کردند که حالا بیهوشی هم جواب نمیدهد. این عملهای جراحی جز درد و رنج و آسیبهای بیشتر، برای ما چیز دیگری نداشته. واقعاً وزیر بهداشت نمیتواند ما را راهی خارج کند. آقای دکتری که از خارج آمده بود ما را در کنگره سوختگی معاینه کرد و گفت شما اگر به خارج بروید با 4 عمل جراحی صورتتان بهتر میشود. چرا به فکر آینده ما نیستند؟ مگر خودمان میخواستیم بسوزیم؟ ما چه گناهی کردیم که در روستا زندگی میکنیم و مدرسههای ما قدیمی و بدون امکانات است.»
«اسرین» یکی دیگر از این دانشآموزان است که از درمان بیفایدهاش میگوید: «مشکل مهم ما درمان است. ما با مشکلات بسیاری مواجه شدیم. بیمارستان ها رزیدنتها را برای عمل بالای سر ما میفرستند، اصلاً هیچ تعهدی نسبت به ما ندارند. موش آزمایشگاهی دستیاران پزشک شدهایم. این اصلاً خوب نیست. ما حس خوبی نسبت به پزشکان نداریم. به ما میگویند پول هتلینگ بیمارستان را باید خودتان پرداخت کنید. قول بیمارستان خصوصی دادند، اما دولتی میبرند. چرا به خارج اعزام نمیکنند ما هم میخواهیم در ایران آینده بهتری داشته باشیم. اگر بچههای خودشان هم بود همین طور برخورد میکردند؟!»
«سیما» از جایش بلند میشود و با قطع کردن حرفهای «اسرین»، دستهایش را به سمت ما میگیرد: «این وضعیت دست من است. دولت چند بار قول داده که دستگاههای مجهزی را به بیمارستان ارومیه بفرستد تا ما هم مجبور نباشیم هر ماه این راه طولانی را بیاییم و برویم؛ اما تا این لحظه این وعده هم محقق نشده.
حتی یکی از مسئولان وزارت بهداشت رو به ما کرد و گفت که شما پررو شدهاید، توقعتان بالا رفته! شما بگویید اینکه میگویم درمانمان کنید، پررویی است؟! ما را تحقیر میکنند. انگار میخواهند صدقه بدهند. کاش میدانستند ما با چه درد و رنج و کابوسی بزرگ شدهایم. هیچ کدام از بچهها نمیتوانند دستشان را صاف کنند. ما از معاون وزیر نامه گرفتهایم که دانشآموز را بستری کنیم اما بیمارستان زیر بار نمیرود.»
آن طور که وکیل این دختران میگوید آنها به سن کبیر رسیدهاند، اما هیچ کدامشان علاقهای ندارند که عکسشان روی کارت ملی و شناسنامهشان باشد. این را «نادیا» می گوید: «با این چهره اصلاً دلم نمیخواهد عکس بگذارم. انگشت هم که نداریم اثر انگشت بدهیم. ما درخواست داریم آموزش و پرورش برایمان در مدرسه مشاور بگذارد. با این شرایط نیاز داریم کسی با ما حرف بزند، اما حتی وقتی برای درمان به تهران میآییم و از درسمان عقب میافتیم، معلمهای مدرسه وقت نمی گذارند درسها را توضیح دهند! چه برسد که مشاور بگذارند تا حرف هایمان را گوش دهند.»
درمان دخترمان را پیگیری کنید
آن روزی که حادثه شین آباد اتفاق افتاد دولت وعدههای بسیاری داد که حال دانشآموزان را خوب کند و حتی قرار بود دیه کامل سارینا و سیران (دو دانشآموز فوت شده) را پرداخت کند، اما آنطور که «حسین احمدینیاز»، وکیل این دانشآموزان میگوید هنوز پول دیه سارینا پرداخت نشده و وعدهها هم فقط در حد شعار بوده است: «البته برخی از این وعدهها در دولت آقای روحانی محقق شد.آقای نوبخت هم کمک کرد، اما کمکها کفاف درمان این بچهها را نمیدهد.
این دانشآموزان باید تا آخر عمرشان تحت حمایت دولت باشند. چون به اجبار باید با این درد و رنج زندگی کنند. شما توجه کنید از شین آباد تا اینجا 18 ساعت راه است که این بچهها ماهی دو بار این راه را میروند و میآیند. چند باری وعده دادند که در شین آباد یا در ارومیه، درمانگاه تخصصی سوختگی تأسیس میکنند اما بیمارستان تجهیز نشد.
وزیر علوم دولت یازدهم اعلام کرد روند درمان دانشآموزان در ایران مطلوب نیست. این دانشآموزان را باید به خارج اعزام کنیم. چند بار اعلام کردند اما محقق نشد. این دانشآموزان درمانی میخواهند که بر اساس آخرین تکنولوژی روز باشد و باید در بیمارستان مجهز شده درمان شوند. هماکنون دانشآموزان در بیمارستان حضرت فاطمه تحت درمان هستند. اما چون بودجهای که به این بیمارستان داده میشود با تأخیر است بیمارستان برای پذیرش دانشآموزان مشکل دارد. پزشکان اعلام کردند اگر این بچهها در بیمارستان خصوصی درمان میشدند وضعیتشان بهتر از حالا بود.»
وی تأکید میکند: «خواسته اول دانشآموزان درمان در خارج از کشور است. دولت باید تلاش کند سلامتی را به دانشآموزان برگرداند. بچهها تا به امروز هزینههایی که دریافت کردند، بابت روز اول حادثه بوده است. متأسفانه بچهها جز یک دفترچه بیمه سلامت که زیادهم اثرگذار نیست، چیز دیگری ندارند، در حالی که دولت تعهد داده بود دفترچههای بیمه ای غیر از بیمه سلامت به دانشآموزان بدهند که وزارت رفاه به تعهد خودش عمل نکرد. در سال 94 دولت آمد در ردیف بودجه برای جبران بخشی از خسارات وارده به دانشآموزان، مبلع 8میلیارد تومان برای 26 خانواده در نظر گرفت، اما این مبلغ متأسفانه کفاف نمیدهد. خود والدین اینجا هستند، کار و زندگیشان را رها کردند.»
پدر سیما در میان حرف وکیل میپرد و میگوید: «مشکل ما پول نیست، ما به یک روند درمان خوب احتیاج داریم. دختر من روزی که مدرسه میرفت صورتش سوخته نبود دولت به ما قول داد که جراحی پوستاش را قبول میکند، خب چرا این وعده عملیاتی نشده؟. ما الان برای درمانشان از جیب هزینه میکنیم، طبق کار کارشناسی که انجام دادیم هر دانشآموز ماهانه 2 میلیون و 500 هزار تومان نیاز دارد که فقط 600 هزار آن پرداخت میشود. از طرفی 4 سال است که پول بیمارستان را واریز نکردهاند با این وضع چطور میخواهند دانشآموزان را درمان کنند؟
نیم نگاه
درخواست داریم آموزش و پرورش برایمان در مدرسه مشاور بگذارد. با این شرایط نیاز داریم کسی با ما حرف بزند،
مشکل مهم ما درمان است. ما با مشکلات بسیاری مواجه شدیم. بیمارستان ها رزیدنتها را برای عمل بالای سر ما میفرستند، اصلاً هیچ تعهدی نسبت به ما ندارند.
چرا به خارج اعزام نمیکنند ما هم میخواهیم در ایران آینده بهتری داشته باشیم. اگر بچههای خودشان هم بود همین طور برخورد میکردند؟!
ایران
۱۳ اسفند ۱۳۹۶ - ۱۰:۱۴
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پایگاه خبری آفتاب]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]