تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 25 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند اِبا دارد از اين كه باطلى را حق معرفى نمايد، خداوند اِبا دارد از اين كه حق...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829817450




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

ماجرای زنی که شوهرش را به دوستش تقدیم کرد!


واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:



ماجرای زنی که شوهرش را به دوستش تقدیم کرد!
روز نو : «شیدا» با دختر خردسالش برای مشاوره آمده بود. زنی جوان و خوش چهره بود اما درعمق چشمانش به سادگی می‌شد غم بزرگی را دید. آرام روی صندلی نشست و دخترش را نیز در آغوش گرفت. در حالی که موهای خرمایی رنگ فرزند خردسالش را نوازش می‌کرد بدون هیچ مقدمه‌ای شروع به صحبت کرد: «من چوب اعتماد بیش از حدم به آدم‌ها را خورده و تاوان سنگینی پرداخته‌ام. دلم نمی‌خواهد این اشتباه من، دخترم را نیزبه دردسر بیندازد. راستش بدبختی من از یک سال پیش شروع شد. همان روزی که «پریسا»، بهترین دوست دوران دبیرستانم را در یک مرکز خرید دیدم. سال‌ها از هم خبر نداشتیم.آنقدر هیجان زده بودیم که بی‌خیال خرید شدیم و ساعت‌ها در یک رستوران دنج از گذشته و زندگی‌مان صحبت کردیم. «پریسا» به‌تازگی از همسرش جدا شده بود و از نظر روحی به هم ریخته و افسرده بود. وقتی از هم خداحافظی کردیم طوری تحت تأثیر داستان زندگی‌اش بودم که حتی یک لحظه نمی‌توانستم از فکرش بیرون بیایم. می‌خواستم کاری کنم که هرطورشده شادی به زندگی‌اش برگردد. به همین دلیل رفت و آمدم را با او بیشتر کردم. روزها که شوهرم سرکار می‌رفت او به خانه ما می‌آمد و دور هم بودیم. این شرایط ادامه داشت تا اینکه سرانجام کاری که مدت‌ها دنبالش بودم برایم فراهم شد. شوهرم مخالف بود و می‌گفت دخترمان ضربه می‌خورد. اما هر طور بود متقاعدش کردم که اجازه دهد به خاطرعشق وعلاقه‌ام کار کنم. از طرفی با «پریسا» صحبت کردم و قرار شد او روزها به خانه ما بیاید و مراقب دخترم باشد. همه شرایط عالی بود. خیالم از بابت دخترم که راحت شد بیشتردرمحل کار می‌ماندم. بیشتر شب‌ها بعد از شوهرم به خانه می‌رسیدم اما چون از او و «پریسا» مطمئن بودم و مانند چشمانم اعتماد داشتم هرگز تصور هیچ اتفاق بدی برای زندگی‌ام نداشتم. چند ماهی گذشت تا اینکه یک روز مادرشوهرم تماس گرفت و گفت حال دخترم خوب نیست و خودم را به خانه برسانم. وقتی از او سراغ «پریسا» را گرفتم، تازه فهمیدم چه کلاه بزرگی سرم رفته است. مادر شوهرم گفت: «این چند ماه هر روز صبح «مهدی»، دخترت را به خانه ما می‌آورد و عصر او را می‌برد. «پریسا» را من خیلی وقت است ندیدم.» وقتی این حرف‌ها از دهان مادرشوهرم بیرون می‌آمد انگار یک سطل آب سرد روی سرم خالی کرده بودند. لحظه‌ای تعلل نکردم و بسرعت به خانه رفتم که «پریسا» را در خودروی همسرم دیدم. رابطه آنها صمیمی‌تر از یک زن و شوهر بود. وقتی آن صحنه را دیدم حتی نمی‌خواستم صدایشان را دوباره بشنوم. آنها به اعتماد من خیانت کرده بودند. «پریسا» سعی داشت آن صحنه را توجیه کند اما من نگذاشتم حرفی بزند و وسایل خودم و دخترم را برداشتم و به خانه پدرم رفتم. بعدها فهمیدم آنها از همان ماه‌های اول با هم رابطه داشتند و من با خوش خیالی ماه‌ها به جای زندگی‌ام، خرج خوشگذرانی‌های آنها را می‌دادم. بعد از این اتفاق دادخواست طلاق دادم و حضانت دخترم را هم گرفتم. اما با اینکه مدتی از آن موضوع گذشته و هر کاری برای پر کردن خلأ همسرم کرده‌ام اما دختر 4 ساله‌ام هر روز گوشه گیرتر می‌شود. به تازگی هم شب ادراری گرفته و همین نگرانم کرده است. نمی‌دانم که اگر این شرایط ادامه پیدا کند چه بلایی سرش می‌آید. من تاوان اعتماد بیجایم را داده‌ام اما نمی‌خواهم دخترم هم قربانی شود....»هر فردی را به حریم خصوصی‌مان وارد نکنیمکارشناس مرکز مشاوره وابسته به پلیس اصفهان دراین باره گفت: «توجه یکی از ارکان مهم رابطه است. اگر این توجه به حد کافی نباشد، نیاز طرفین را برطرف نکرده و هر شخصی با هر میزان اعتقادی امکان خطا دارد. اینکه هر شخصی براساس باورهای غلط خود و قضاوت‌های خوش بینانه فکر کند که مورد خیانت واقع نمی‌شود اشتباه محض کرده است. اشتباه بعدی این است که فکر کند در این شرایط باید میدان را خالی کند. باید توجه داشت که درچنین شرایطی کودکان قربانیان اشتباه ها و خطاهای والدین هستند. چرا که هر شریک خیانت دیده توان حل مسأله و مهارت پرورش کودک را ندارد زیرا خود نیازمند کمک است. از طرفی باید توجه داشت افرادی که از نظر عاطفی شکست خورده‌اند را باید با رعایت نکات خاصی به حریم خصوصی‌مان وارد کنیم. نکته دیگر رفت و آمد با کسانی است که قید و بندهای اخلاقی را رعایت نمی‌کنند. به‌دلیل اینکه کودکان در دوران رشد و تقلید کردن از دیگران هستند اشتباهی بزرگ است. در این پرونده آنچه برای دختر خردسال خانواده پیش آمده تبعات از هم گسیختگی کانون خانواده است. نبود مادر یا پدر باعث اضطراب و استرس کودکان شده و دغدغه فکری بزرگی برایشان ایجاد می‌کند.»



تاریخ انتشار: ۲۹ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۵۹





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 26]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن