تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 22 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):نادانى ريشه همه بديهاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1828460369




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
 refresh

خواهر شوهرم به خاطر اتفاقی که قبل از ازدواج برایم افتاده بود، مسخره ام کرد و !!!


واضح آرشیو وب فارسی:روز نو:



خواهر شوهرم به خاطر اتفاقی که قبل از ازدواج برایم افتاده بود، مسخره ام کرد و !!!
روز نو : شش‌ساله بودم که، در یک حادثۀ رانندگی، دستم آسیب دید و دچار معلولیتی جزئی شدم. این موضوع پدرم را خیلی عذاب می‌داد‌. خودش را مقصر می‌دانست و می‌گفت، اگر موقع رانندگی پا روی پدال گاز نگذاشته بود و خواب پلک‌هایش را سنگین نمی‌کرد، این اتفاق نمی‌افتاد.
سال‌ها گذشت. یک روز پدرم به خانه که آمد خیلی خوش‌حال بود. می‌گفت قرار است برایم خواستگار بیاید. من زیر‌ بار نمی‌رفتم و نمی‌خواستم ازدواج کنم اما، با اصرار پدر، بالاخره حاضر شدم در جلسۀ خواستگاری حضور داشته باشم. در اولین چیزی که به خواستگارم گفتم این بود که دستم از نظر حرکتی کمی ضعیف است. او که در همسایگی فروشگاه پدرم‌ مغازه‌ای کوچک داشت با لبخندی اظهار کرد تمام این چیزها را می‌داند و از مدتی قبل مرا زیر نظر دارد.


با حرف‌هایش دل‌گرم شدم و با برگزاری جشن عروسی پا به خانۀ بخت گذاشتم. شوهرم مرد بسیار خوب و بامعرفتی بود و ما صاحب یک فرزند شدیم اما، از همان روزهای اول، خواهر شوهرم چشم دیدنم را نداشت. چندبار هم برایم خبر آوردند که درمورد مشکل دستم حرف‌هایی زده و مسخره‌ام کرده است.
موضوع را به خانواده‌ام اطلاع دادم. پیغام‌و‌پسغام‌ها شروع شد و دعوای دو خانواده بالا گرفت. پدرم مجبورم کرد مهریه‌ام را به اجرا بگذارم‌. شوهرم، که انتظار نداشت من چنین کاری بکنم، قهر کرد و به خانۀ مادرش رفت و بچه را هم با خودش برد. طاقت دوری دختر کوچولویم را نداشتم. دو هفته از این ماجرا می‌گذرد. از طرفی، همسرم خانه‌ای که پدرم برایمان خریده بود را به اصرار پدرش فروخت و برایم پیغام فرستاد که مهریه‌ام را جور می‌کند و طلاقم می‌دهد اما، از طرف دیگر، دیشب خودش زنگ زد و گفت دوستم دارد و دلش برایم خیلی تنگ شده است. حالا دست‌‌به‌دامان کارشناس مشاورۀ کلانتری شده‌ام. دخالت‌های دیگران باعث شد دچار چنین مشکلی شویم.


ركنا




تاریخ انتشار: ۰۸ مهر ۱۳۹۶ - ۰۹:۲۱





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: روز نو]
[مشاهده در: www.roozno.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 99]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن