واضح آرشیو وب فارسی:بیتوته:
روضه طفلان حضرت زینب (س) وقتی که در دور و برت لشگر نباشد وقتی برایت یک نفر یاور نباشد وقتی که هَل مِن ناصر تو بی جواب است وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت دیگر به جان تو قسم خواهر نباشد باید که قربانی شوند این دو جوانم باور بکن راهی از این بهتر نباشد وقتی که عبدالله هم داده رضایت عذری نمانده صحبتی آخر نباشد وقتی وهب را مادرش تقدیم کرده از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد بگذار تا کامل شود عشق من و تو بگذار بین ما کسِ دیگر نباشد کاری بکن ای عشق من در روز محشر تا خواهرت شرمنده از مادر نباشد من هر چه را دارم اگر ریزم به پایت جبران یک موی علی اصغر نباشد هستند اولاد من ، اما خون اینها رنگین تر از خون علی اکبر نباشد گفتی همیشه خواهرت را دوست داری حالا نباید روی حرفش نه بیاری از غربتت مولا خبر دارند هر دو بر حال امروزت نظر دارند هر دو تنهایی ات اینجا درآورد اشکشان را از غصه ات چشمان تر دارند هر دو پوشانده ام بر تن لباس رزمشان را بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو من که حریف بی قراری شان نبودم شور عجیبی بین سر دارند هر دو از لحظه ای که گفته ای "نه" ای برادر حال و هوای محتضر دارند هر دو از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند بر تن به جای دست پَر دارند هر دو از نسل ابراهیم و اسماعیل هستند در دستشان تیر و تبر دارند هر دو وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند وای از دمی که نیزه بر دارند هر دو مانند خورشیدند و آتش می فشانند شیران جنگند و شرر دارند هر دو با خونشان آمیخته شور شجاعت مانند عباست جگر دارند هر دو بگذار اینها سوی میدان پر بگیرند من راضی ام هر دو به پای تو بمیرند مجتبی شکریان همدانی
اشعار شهادت طفلان حضرت زینب (س) داداش ببین که بچه هام غصه دارن برای تو این دو گل ناقابلم میخوان بشن فدای تو برای اذن و رخصتت همش بهونه می گیرن نشکن دلاشونو داداش زین غصه و غم میمیرن داداش سپاه زینب،آماده ی نبرده ببین محمد من،واسه خودش ی مرده واویلتا واویلا......واویلتا واویلا شوق شهادت رو ببین تو چشم بچه های من اینقده بی تابی نکن غصه نخور برای من نذر تو کردم یا اخا طفلان خود با جان و دل شرم و خجالت تو نگات نبینمت باشی خجل منی که پای عشقت،هیچ چیزی کم نزاشتم غیر تو ای برادر ، آرزویی نداشتم واویلتا واویلا.......واویلتا واویلا علی بهرامی نیا
اشعار شهادت طفلان حضرت زینب (س) الا اى آسمان عشق بنگر اختر خود را بلا گردان اصغر کن دو طفل خواهر خود را بیا و بر مگردان این کفن پوشان زینب را که نزد فاطمه بالا بگیرد او سر خود را تو هر جا رفتى و زینب کنارت بود و ما بودیم ب دنبالت بِبَر بر نى سر دو یاور خود را بدان غیرت ز حیدر ، رزم از عباس تو داریم نظر کن رزم شاگردان میر لشگر خود را ز نسل جعفریم و دستِ بسته روزى ما نیست بده اذنى که نگشائیم این بال و پر خود را وفاى مادر ما بعد از این بهتر عیان گردد تو هرگز نشنوى آه و فغان خواهر خود را تو میدانى که سیلى خوردن مادر چه بد دردى است چسان ما بنگریم آزرده روى مادر خود را ؟ سید محمد میرهاشمی گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: بیتوته]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 152]