واضح آرشیو وب فارسی:مهر: مهرداد مراد به مهر خبر داد؛
رمان پلیسی «الفبای مرگ» منتشر شد/ ماجرای یک قاتل زنجیرهای
شناسهٔ خبر: 3965848 - دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶ - ۰۷:۴۷
فرهنگ > کتاب
.jwplayer{ display: inline-block; } رمان پلیسی «الفبای مرگ» نوشته مهرداد مراد توسط نشر داستان منتشر و راهی بازار نشر شد. مهرداد مراد نویسنده در گفتگو با خبرنگار مهر از انتشار رمان جدید پلیسی خود با عنوان «الفبای مرگ» توسط نشر داستان خبر داد. وی افزود: این کتاب سومین رمان پلیسی من و درباره قتلهای سریالی است. اصطلاح «قاتل زنجیرهای» اولین بار در سال ۱۹۷۰ توسط افسران سازمان افبیای مطرح شده، اما ماجرای جنایتهای مرتبط و به هم پیوسته از سال ۱۸۸۸ در لندن (که به احتمال زیاد از خیلی قبلتر هم وجود داشته ولی این یکی در رسانهها مشهور شده است) توسط «جک درنده» به وقوع پیوست که روزنامههای آن زمان سروصدای زیادی راه انداختند و از روی آن داستانها نوشته و فیلم ها ساخته شد. این داستاننویس در ادامه گفت: در آمریکا و اروپا نیز از آگاتا کریستی گرفته تا پی دی جیمز، مایکل کانلی، دنیس کوپر، پاتریشیا کُرنول، جفری دیور و توماس هریس خالق رمان مشهور «سکوت برهها» موضوع قاتلان سریالی را دستمایه داستانهای خود قرار دادهاند. در ایران نیز موضوع آدمکشهای سریالی مسبوق به سابقه بوده و جنایتکارانی مانند اصغر قاتل، فرید بغلانی، مجید سالک، سعید حنایی، محمد بیجه و مشهورترین آنها خفاش شب ماهها و سال ها شهروندان را دچار ترس و وحشت کرد. مراد گفت: در کتاب «الفبای مرگ» سعی کرده ام به این موضوع از زاویهای متفاوت نگاه کنم. به این ترتیب، در داستان این کتاب، شروران و زورگیران طعمه یک آدمکش زنجیرهای می شوند که کاملا هوشمندانه میکشد و میگریزد. بنابراین پلیس که در همه قصهها حامی بیگناهان است این بار باید اراذل و اوباش را نجات دهد. خلاف رمانهای قبلی ام، ژانر این داستان تریلر نیست و کاملا معمایی و پیچیده جلو می رود. نویسنده رمان «مرا به فردا برسان» در پایان گفت: در ادامه داستان، پنج کارآگاه پلیس درگیر پرونده میشوند تا در یک داستان نفس گیر جلوی کشتار این قاتل سریالی را بگیرند. در قسمتی از این رمان می خوانیم: _ ستوان آیت، در خدمتم قربان. ماهان سرش را بلند کرد و به مرد جوانی نگریست که خبردار مقابلش ایستاده و کاغذی را به سمتش گرفته بود. کمی عقب تر از او تابش دیده می شد. ماهان نگاه پرسشگرش را به او دوخت و با حالت چشم و ابرو، علت این آشنایی را جویا شد. هم زمان، کاغذ را از دست افسر جدید گرفت و به خواندن مشغول شد. تابش نیز به نوبه خویش احترام گذاشت. _ ستوان آیت امروز به اداره ما منتقل شدند، جناب سرگرد. با توجه به عدم حضور سروان سرشار، سرهنگ میثاق تصمیم گرفتند تا اطلاع ثانوی ایشون در خدمت شما باشند. ماهان معرفی نامه آیت را خواند و با حرکت دست او را دعوت به جلوس کرد. _ تابش همین الان برو و سابقه این دوست ما رو بگیر. بعد هم رو کرد به او و گفت: _ شرمنده؛ من معمولا افراد تیمم رو خودم انتخاب می کنم. شما از کدوم اداره به اینجا اومدین؟ آیت کمی ابروانش را در هم کشید اما در کمال احترام رفتار کرد. _ اداره سرقت، جناب سرگرد. _ روال اینه که افراد جدید دایره قتل رو از دانشجویان فارغ التحصیل انتخاب می کنیم و ترجیح میدیم که با قوانین ما آموزش ببینند و تحت کنترل ما پرونده به عهده بگیرند. اینکه وسط کار از یک اداره دیگه، افسری رو بپذیریم، یه کمی غیر عادیه. _ متوجه ام. درک می کنم جناب سرگرد. ماهان به جلو خم شد. دستانش را به هم قفل کرد و روی میز نهاد. کوشید تا از وجنات این افسر جدید، کمی از خصوصیاتش را حدس بزند. آیت جزو آن دسته از مردانی نبود که با یک نگاه بتوان ماهیت درونی شان را فهمید. قیافه اش کاملا معمولی بود. قدی متوسط، شانه ای نیمه پهن، چهره ای استخوانی و کشیده، موهایی فرفری و چشمانی ریز. ریش و سبیلش هم کمی بلند بود. دستانی بلند و کشیده داشت که به نظر می رسید با سلاح گرم میانه خوبی داشته باشند. این کتاب با ۳۰۲ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۳۰ هزار ریال منتشر شده است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 80]